eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
297 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بریم‌سراغ‌محفل‌مون🌸🌿🖤
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم محفل‌امروز‌مربوط‌میشه‌به‌دروغ✨ دروغ:) خلاف واقعیت/منبع غیرواقعی در بعضی موقع ها استثنا دارد‌ دورغه‌ها ولی اشکال نداره. 🌿☁️مثلا دوتا خانواده اختلاف پیدا کردن ولی ریشه دار شده. شما برای ایجاد صلح یه دروغ کوچک میگی مثلا میگی فلانی تو اینجا از تو دفاع کرد. به این کار میگن: ( اصلاح ذات البین) یامثلا👀☁️ برای فریب دشمن. البته بگم که اول باید از روش‌های درست حلال استفاده کنیم اگر راه دیگری نبود میتونیم دروغ بگیم البته در این شرایطی که گفتم. حالا علت ناپسند دروغ چیه؟ ۱. از بین رفتن اعتماد ۲. ناراحتی دیگران ۳. به مرور زمان باعث ضعف ایمان ۴. بدبینی دیگران نسبت به ما ۵. ضعف اراده ۶. پایین آمدن جایگاه خودمان و... نظرشما😇 ب نظر من کسی ک دروغ میگه خودشو کوچیک میبینن و این خیلی بده نظر شما چیه؟! داخل ناشناس خودسازی بفرستین :)شهادت‌امام‌هادی(علیه‌السلام) ༺✨⃟ 🖤 ¦⇢@Hlifmaghar313
پایان هیئت🖤☁️ یه‌نفربیاد‌کمک‌چای.بیاره✨
پروف
هدایت شده از ‹ مـیثـٰاق ›
سلام‌ خوبید، امروز سالـروز شھادٺ‌‌امام‌ھادی‌علیہ‌السلام هست‌تسلیت‌عر‌‌ض میڪنم(:🖤 زیارٺ جامعہ‌کبیره از امام‌علے‌النقی‌‌علیہ‌السلام هست‌وامام‌زمان‌عج‌الله‌خیلے‌ خواندن‌این‌زیارت‌روتأڪیدکردند. بیایدامرو‌ز این زیارٺ رو بخونیم‌وتقدیم‌کنیم‌به‌امام‌هادی‌علیه‌السلام(:🖤
✨آغاز پارت گذاری ✨
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ با نرجس و نیما و نرگس خانم و کیمیا خانم و پدر و مادرش و فامیل ها رفتیم خونه ما ... رها هنوز بیمارستان بود ... بابا هم تو کما ... داغ مامان خیلی سخت بود و رها خیلی بی تاب بود ... چایی برای مهمون ها آوردم که گوشیم زنگ خورد ... شماره رها بود جواب دادم رسول:جانم رها جان؟ رها:رسول میتونی بیای بیمارستان ؟ رسول:چرا آبجی ؟ رها: بابا حالش بد شده ! رسول:چی !!! رها: میگم بابا حالش بد تر شده خودتو برسون رسول ... میترسم بابا هم بره ! رسول:این چه حرفیه میزنی ! الان میام آبجی نترس بابا خوب میشه خوب ؟ رها:اگه مثل مامان ... وسط حرفش پریدم رسول:حرفشم نزن رها ، خوب؟ الان میام ! نرگس خانم مثل خواهر خودم بود ... نمیشد مهمون ها رو تنها بزارم به نرگس خانم و کیمیا خانم گفتم شما اینجا باشید بابام حالش بد شده باید برم بیمارستان ! نرجس:رسول منم میام ! رسول:نه عزیزم تو وایسا اینجا زشته ... مهمون ها تنها بمونن منم اگه مجبور نبودم نمی رفتم ! نرجس:باشه پس به منم خبر بده ! رسول: چشم ، یا علی نرجس:خدا حافظ... از مهمون ها معذرت خواهی کردم و توضیح دادم که چی شده و با ۱۰۰ تا سمت بیمارستان روندم ... پ‌.ن: 💔 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: نمیشه جلوی خون ریزی رو گرفت !! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ در بیمارستان پارک کردم و به سمت داخل حرکت کردم ... رسیدم در اتاق که دکتر با عجله از اتاق بیرون اومد ... سد راهش شدم و گفتم رسول:چی شده دکتر ! دکتر: خون ریزی مغزی کرده ! رسول: یا قرآن ! به دیوار تکیه دادم و سر خوردم پایین ! حتما به رها همه ماجرا رو نگفتن که گشت گوشی گریه نکرد ! اگه بفهمه ! دکتر دوباره رفت توی اتاق بعد چند دقیقه اومد بیرون و به سمتم اومد ... رسول: چی شد؟ دکتر:نمیشه جلوی خون ریزی رو گرفت !! رسول:یعنی !... دکتر: امیدی نیست ، احتمال زنده موندم ۱۰ درصده )))))) دیگه رسما بریده بودم ... اگه پای نرجس و رها وسط نبود مطمئنا دیگه امیدی به زندگی نداشتم ... با خودم تکرار میکردم خدا بزرگه ! خدا بزرگه ! هرچی خدا بخواهم ! مگه امام حسین کل خانوادش رو از دست نداد !؟ حالا خوبه من فقط مادرم فوت کرده ! ما که الگوی خودمون رو حضرت ابوالفضل انتخاب میکنیم ! باید تحمل و شجاعن و ایمانمون هم مثل اون باشه! پ.ن:بازم اوخی💔🥀 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: نه خواهر نگران نباش ! چیزی نیست ! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م