قدرت صداها رو دست کم نگیر. یه فایل سر جمع هفت دقیقهای پرتابت میکنه جایی که نباید عزیزم.
داشتم به سوز هوا، یه تیشرت گله گشاد، صدای بارون، هات چاکلت فکر میکردم.
یه ترکیب موفق.
حُره
داشتم به سوز هوا، یه تیشرت گله گشاد، صدای بارون، هات چاکلت فکر میکردم. یه ترکیب موفق.
یا شایدم سرخی رو بینی و گزگز دستات از سرما و یه کاسه آش.
آدمیزاد همینقدر حیوونکیه که با همینا یه جون به جوناش اضافه میشه
گریه کردم. هق هق زدم وسط خیابون و بعد کمتر از پنج دقیقه انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده باشه رفتم ادکلنم رو شارژ کردم. فکر میکنی زن بودن چه شکلیه؟
و مابقی راه رو به اميد " لاتحزن " طی کردم. همینه
دنیا همینه
آدمیزاد هم همینه
هرسال با دلنواز سر هیئتای بناتالحوراءِ ایام فاطمیه از قبل کلی نذر و دخیل و گریه و زاری میکردیم که هیچ خللی تو برنامهها وارد نشه. سر اولین هیئتمون که پیارسال بود با یه چالش خیلی بزرگ رو به رو شدیم. دقیقاً همونجایی که تراکت رو داده بودیم بیرون مشکل تایم و مکان پیدا کردیم. سال بعدترش مشکل بزرگتر. انگار که این چالشا رزق باشن و ما تشنه رزق.
امّا امسال برای این ایّام که خیلی به شخصه برای من عزیزه و همون برهه نابهَست از کل ۳۶۵ روز سال دوست داریم که همراهی شیم.
با تمام احترامی که برای آدمیزادِ اشرف مخلوقات قائلم، کاش اگه فکر کردنِ قبل صحبت رو بلد نیست، خفه شه؛ سکوت کنه و خفه شه.
دوست داشتم ملیح و مامانیطور نطق کنم حول محور این موضوع امّا نشد.
هدایت شده از هرچهدلتنگتمیخواهد
از طول هفته به جمعه پناه میبرم از جمعه به شنبه فرار میکنم
*/گذر عمر گذر
جدّی فکر کردی من سر اینکه نسکافهم سرد شده گالن گالن گریه کردم؟ یا فکر کردی واقعاً من سر اینکه الکتریسیته ساکن پتو زیاد بود گریه کردم؟ عزیزم اشتباه فکر کردی.