eitaa logo
نویسندگان حوزوی خراسان
427 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
25 فایل
✍️یک نویسنده، بی تردید نخبه است✍️ 🌤نوشتن، اکسیژن است و نویسندگی، نان شب. 🍃اینجا فضایی برای نشر دیدگاه نخبگان حوزوی استان خراسان رضوی است. https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b ✒✒✒ارسال یادداشت‌ها و نظرات 👇 @Saleh117 #جهاد_روایت
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان یک شهر... ✍ شمسی قاضی (مشهد مقدس) دیوارهای شهری فرو میریزن.... کودکی پا برهنه بر سنگلاخ های کوچه بی سر پناه میشود، گرد غبار حاصل از شکستن شهر دید را کم سوتر میکند. بوی یاس، همه جای شهر را فرا گرفته است و باهر قدم که برمیداری لاله های سرخ سر بر استان ملائک در پرواز ند . از کودک ،پیر و جوان🌱 عجب صبری خدا دارد........ در این وادی درد و رنج، وای از سکوت خفقان و درد اور ملت هایی که سر بر بالین خویش آرام گرفته اند .بدون هیاهوی این شهر... وسایه شومی که بر سر شهر سایه افکنده است. افسوس از دیوارهای رنگین سازمانهایی که به نام حقوق بشر سر به فلک کشیده اند. ودم نزدن از این همه کودک کشی.. و سکوت درد آور ای قدس آرام باش تا آن زمان که پرچم آزادی ات را بر فراز گنبد بیت المقدس نصب کنیم ! و فریاد داد خواهی و بیگناهی ات را به گوش. کر زمانه برسانیم تا آغاز دولت عدالت، گستر مهدوی.... الهی امین ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
🔸ما جنگ می کنیم.... ✍سکینه جمشیدی( مشهد مقدس) ما جنگ میکنیم ... به یاد کودکانمان  به یاد بازی ها وخنده هایشان بیاد انگیزه ها و امیدهایش برای اتمام گریه های بی امانشان برای بی پناهی وچشمان در انتظارشان ما جنگ میکنیم... به یاد پدرها و مادرها بیاد دوستان ویاران باوفا بیاد آشناهاو همسایه‌ها برای دورهم بودن و شادی ها برای انتقام از این تنهایی برای رهایی از این خلوت و جدایی ها ما جنگ میکنیم... به یاد سرزمین سبز مان بیاد نخلهاو زیتون های شهرمان برای آب برای آب و برق و نان برای پایان دادن به سختیها و رنجمان ما جنگ میکنیم... به یاد آزادی و آرامش بیاد خانه های امن و آسایش برای رهایی از توپ و تفنگ و جنگ برای خلاصی از درد و آه و رنج ما جنگ میکنیم... به یاد اولین قبله مسلمین بیاد عزت و وحدت و اقتدار مومنین برای نابودی اسرائیل رهایی از ظلم ظالمان برای بالا بردن پرچم و به پا کردن آیه آیه های قرآن ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
«غزه در تب‌وتاب» ✍ ثریاکریمی ای قدس!، ای آزاده‌ی سروقامت! در شهر صدای آتش و آوار است. هم‌چنان استوار ایستاده‌ای و پر خروش دفاع می‌کنی از حاکمیت برحقت. سال‌ها، در برابر غاصبان جهانخوار به مقاومت ایستاده‌ای. نانجیبان، قصد دودمانت را کرده‌اند. آری چه خون‌ها، چه اسارت‌هاو چه مرارت‌هایی که به پایت ریخته نشد. اسوه‌ی استقامت و ایثارند، کودکانی که با تمام توان، با دست‌های کوچک‌شان، سنگ به دست‌اند در ره تو... قلبشان چون گنجشکی می‌زند، اما مردانه ایستاده‌اند. نفس‌ها به شمارش می‌افتد؛ اما از حرکت باز نمی‌ایستد. ناله‌شان به آسمان بلند است‌. ناله مادر داغ دیده، پدر غمدیده، طفل زخم دیده. گاهی در تب و تاب بمباران. گاهی در تب و تاب آوار شدن پناهگاه. مظلومند و برحق. در خوابند که سقف آرزوها بر سرشان آوار می‌شود و دل افکار و مجروح، پریشان گشته و ندا می‌دهند به عالمیان که ما هستیم و خواهیم ماند. ما هم هستیم در کنار شما، تا مادامی که صوت انا المهدی گوش جهان را پر کند و کاخ استکبار به دست‌شان فرو ریزد. ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
✍زهره باغستانی میبدی *قایم باشک* صدای انفجار از دور آمد. بچه هاقایم شدند. با صدای دوم دیگر هیچ کدام پیدا نشدند. 🔸🔸🔸 " سنگ " سنگ در نوک ابابیل. سنگ در دست فلسطین. همیشه علاج قلب های سنگی، سنگ است. 🔸🔸🔸 " ثمره " پیرمردان غزه امسال به جای زیتون دانه های انار برداشت می کنند. 🔸🔸🔸 " رفتند " امسال خاک فلسطین عجب بذر پاشی شد. جنگلش روزی سرسبز ترین نقطه زمین است. 🔸🔸🔸 " آه " پیرمرد آخرین بذرش را با دستی لرزان خاک کرد. حالا بزرگ تنهای یک عشیره است. ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
✍لیلاسالی زیتون نگاهی به مسجدالاقصی انداخت و گفت: «مامیتوانیم، زنده بمانیم، ما نماد خونهای بیگناه کودکان این دیاریم ». 🥀🥀🥀 تنها فرصت کرد کتاب داستانش را بر دارد هرشب با آن با صدای مادرش به رویاها میرفت. نگاهی دوباره به همه اعضای خانواده اش که گوی در خواب بودند، انداخت. زیر لب زمزمه کرد مادرم فرصت نکرد همشو برام بخونه... 🌷🌷🌷 سامحنی، حالت خوبه برادر ؟ زنده ایی؟ جملاتی که این روزها فقط گفته وشنیده میشود درغزه 🌹🌹🌹 دستش رو جسم بی جان مادرش بود ولی تنش داغ داغ بود، دستانش روبه سردی رفت. کجا ؟کجا؟مادر مرا هم با خودت ببر . 🌹🌹🌹 ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
برگردد... چقدر تلخ و غم انگیز است برای آن که آئینش بهار است برای آن که در طول همه سال تمام حکمت و دینش بهار است چرا امروز ما گردید تاریک چرا دنیای ما شد قتل و غارت چرا امروز ما شد درد آلود چرا با دردها هم کردیم عادت دوباره جنگ، دوباره های هویی الا ای مسلمین بیداد کافیست  دوباره باز هم مرگ و شیون سکوت و در گلو فریاد کافیست بپا خیزید که شهر گردید دریا زخون کودکان بی پناهش بپا خیزید که هنگام قیام است که غزه گشته امروز قتلگاهش بپا خیزید که اوج کینه در شهر زویرانی در و دیوار پیداست گمانم ناله هایی را شنیده خداوندی که هر لحظه آنجاست شب تاریک و بیم بمباران تمام شهر غزه رفت در خواب صدای کودکان آرام آرام زدرد زخم ها گردیده بی تاب بهار از کوچه های شهر رفته به جایش آمده است آئین پاییز در این دنیای پر از رنگ و نیرنگ تمام روزهایش شد غم انگیز من اینجا می شمارم روزها را که تا نسیم پس از غبار برگردد اگرچه فصل برگ ریزان نباشد دوباره منتظریم تا بهار برگردد ✍ابوالقاسم محمدزاده ( الف. م) ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
پائولو کوئیلو و معنویت ‌گرایی در داستان‌هایش.pdf
315.8K
✍معصومه عسکری نیا ( طلبه سطح دو مدرسه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها) ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
ربابه سرابی.pdf
97.3K
🔸غزه صبور باش ✍ ربابه سرابی (طلبه سطح سه جامعه الزهراء) ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
امروز روز نوجوان هست 😍😍 این روز رو به نوجوانان عزیز تبریک میگم🌹 برای امروز یک برنامه ریزی داشته باشید و فرزندتان را خوشحال کنید تا احساس ارزشمندی کند حتی با یک هدیه کوچک ✍ نيره قدير زاد 🌷🌷🌷 ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
✍زهره باغستانی میبدی مانایی پسرک میان گریه هایش دست دراز کرد، مادرم را این جا خاک کنید. خودش گفته بود. درخت زیتون چهار فصله بیدار است. 🌷🌷🌷 دریغ علی اصغر بی آب. فلسطین بی آب. مگر مهریه مادر ارث حلال اولاد نیست؟! 🌷🌷🌷 قد کشیدن موشک، پشت موشک. بچه ها توپ و دوچرخه را رها کردند. بوی باروت عجب بزرگشان کرد. 🌷🌷🌷 عاشقانه ها _بابا.. دشمن خانه ما رو می گیره؟ _نه آلا جان، بابا قول میده. خاک های خون بسته را از جسد پدر کنار زد. بابا سرش رفته بود، اما قولش نرفته بود. 🌷🌷🌷 تولد، تولد، تولدت مبارک. موشک ها آسمان را ریسه کشیده بودند. گره چفیه را باز کرد، این همه سنگ. کادویش را خیلی دوست داشت. 🌷🌷🌷 شیطانک ها بچه ها با مشت، مشت سنگ، سربازان را زده بودند. حاجی های کوچک از جمرات بر می گشتند. 🌷🌷🌷 طعم مادر گفت: برای مهمانی غذایی بگویید بپزم که غوغا کند. پسر سر از کتابش بر داشت. مقلوبه بلدی مادر....؟ مقلوبه....! 🌷🌷🌷 یک طلوع قبل از این که شناسنامه اش صادر شود. برگه فوتش را موشک مُهر کرده بود. 🌷🌷🌷 ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
🔰 یک نکتۀ مهم دربارۀ نماز آیات کسی‌که با غفلت از ربط پدیده‌ها با پروردگار، «خلقت» را به «طبیعت» فروکاسته باشد، «ولگردی در فضای مجازی» را به «سیر در آفاق و انفس» ترجیح دهد، به‌خاطر عادت به «روزمرگی‌های زمینی»، با نگاه عمیق به «آیات آسمانی» بیگانه باشد، به‌جای غواصی در «اقیانوس توحید»، در «باتلاق کثرت» دست و پا بزند و نتواند «روح عبودیت» را در همۀ «اعمال عبادی» ببیند، بسیار طبیعی است که درک درستی از «نماز آیات» نداشته و چه بسا ضرورت آن در این دوره و زمانه را هم انکار کند. چاره چیست؟ تغییر «سبک زندگی» ... ✍ سيد محمد حسين دعایی ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
🔸 ‌"ان وعدالله حق" ✍شریفه بازیار (خوزستان) از رگ‌های بیرون زده‌ی مردان زخم دیده فریاد بر می‌آمد: " یامنتقم و یا جبار! انتقم لأهلنا فی غزه. " این فریاد مشترک رفته‌ها و مانده‌هاست که هر لحظه بلندتر و پرصلابت‌تر اوج می‌گرفت و قلب‌های پرمهر را به اهتزاز در می‌آورد. طفلی معصوم سر بر شانه‌ی مهر پرستار گذاشته و بوی پدرش را استشمام می‌کرد. دل کندن از آن مأمن برایش سخت می‌نمود. خیابان‌های سرخ غزه، دست‌های اجابت دعا را از سمت مردم جهان به بیکرانه‌های افق کشیده‌اند. امیدی از بشریت نیست. صدای تلاوت قرآن در میان راهروهای پر خطر شهر بالا گرفت. جوانی نابینا تلاوت قهر و غضب غزه را به گوش ملائک می‌رسانید. بیمارستان، تنها جای امن شهر و مخفیگاه کودکان و نوجوانان زخم دیده; ناگهان با خاک یکسان شد. دیگر خبری از ناله‌ها، شکوه‌ها و دردهای یتیمان غزه نبود. دیگر نه خبری از بیمارستان بود، نه پزشک و مصدومی: " بأی ذنب قتلت " بوی تن‌های سوخته، شرار قساوت‌ها را به مردم دنیا نشان می‌داد. چفیه‌های سیاه و سفید، نشان و پاتوق دل‌شکستگی و آوارگی شد. برگ ریزان پاییز چه بیرحمانه جان برگ‌ها و شکوفه‌های نورس را می‌گیرد. مردمانی از جنس نور سال‌هاست اندوه را به دوش می‌کشند. رنگ نباخته و همچنان پراز امید و روشنایی هستند. طفل‌پرنده‌هایی از جنس شهامت که در آسمان لاجوردی به پرواز درآمده‌اند، صدای دادخواهی مردمان سرزمین‌شان را به گوش اهل آسمان می‌رسانند. به زودی باران آتش خاموش و ظلم ظالمان برچیده خواهد شد. باز هم بازبچه‌ی دژخیم، دل نازک کودکان است. مغزهای متلاشی‌شده، ترس و وحشت کودکان را به درسی بزرگ و انتقامی بزرگ‌تر دعوت می‌کنند: " واصبر لحکم ربک، فإنک بأعیننا " پدری با خاک درد و دل می‌کرد. از آرزوهای طفل معصوم و زن جوانش می‌گفت. از کابوس ناتمامی که زندگی آن‌ها را پیش چشمان مدعیان دروغین تمدن، نابود کرد. از قلب‌های تکه‌تکه شده‌ی خانواده‌ها و فریادهای پاره پاره‌اشان، از شعارهای نمادین و حمایت‌های پوشالی همنوعانشان، از زندگی سراسر ترس و عذابشان و از چشم‌هایی که به امید فردایی روشن به روی زندگی بسته شد: " ماذنب طفلی؟! " سواران زمستان سال‌هاست که در این سرزمین یخ‌زده می‌تازند و ذره‌ذره غنچه‌ها و نهال‌ها را به ورطه‌ی نابودی کشانده‌اند. غافل از آن‌که در دل خانه‌های پر صفای مردمان خدایی‌، بهار ایمان میهمان فصل‌به‌فصل زندگی آن‌هاست و با تولد هر نوزادی سبزتر می‌شود. این جا در سرزمین نور، از شاهنامه‌های درد؛ شاهنامه‌های درک ساخته‌اند. درکی که به زودی بر ترس‌ها، هجرت‌ها، فراق‌ها و آوارگی‌هایشان خط بطلان می‌کشد و به قله‌های پیروزی می‌کشاند. موسی از شهری ظهور کرد که کودکان را می‌کشتند: ‌" ان وعدالله حق " ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حزب‌الله ویدئویی دیگر از سید حسن نصرالله منتشر کرد... 🔸خبرهایی در راه است..... ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اندکی صبر سحر نزدیک است؛ خنجر یمنی از نیام خارج می‌شود.. ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌حزب الله لبنان فیلم دیگری از سید حسن نصرالله را منتشر کرد... ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌
« بغض سمانه» ✍ ثریاکریمی هوا هم دلش گرفت. انفجار، دود وخاک بوی مرگ به همراه داشت. آسمان آبیِ غبار گرفته، با بغض صحنه‌ها را به نظاره نشسته بود. سمانه پیشانی‌اش زخمی شده، با تکه پارچه‌ای، روی زخم‌اش را گرفت و فشار داد. هنوز عروسک‌اش را نخوابانده بود که صدایی مهیب، نیمی از خانه را بر سرشان آوار کرد. اشک در چشم‌های غمزده‌اش جمع شد. با بغض به عروسک‌اش نگریست و خاک‌ را از چهره‌اش پاک کرد. حسین با ناله، دستش را گرفته، از درد به خود می پیچد. انگار که شکسته است. خاک بر سر وصورت اش نشسته بود. مامان راحله، با کارتون و پارچه‌ای که در گوشه‌ی خرابه بود، دست حسین را بست. تکه‌ای از ملحفه‌ را پاره کرد و سر سمانه را بست و او را در آغوش گرفت. _ دخترم! عزیزکم! نترس، کنارتم. بی‌رمق، کنار در اتاق نیمه‌ فروریخته نشست. همین پارسال بود که محسن شوهرش در درگیری با سربازهای اسرائیلی‌ به شهادت رسید. با خودش گفت:«خدایا! کی تموم‌میشه، به دادمون برس» قلب دخترک‌اش، چون قلب گنجشکی بی پناه در طپش بود. در حیاط به شدت باز شد. سربازها با اسلحه‌ به دست با خشم وارد شدند. قلب سمانه با دیدن‌شان از حرکت باز ایستاد. حسین به طرف مادر دوید. مادر با بهت، سر دو فرزندش را در آغوش گرفت، اما با زور سربازان جدا شد... ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
✍ابوالقاسم محمدزاده خانه مادری،.. جنگ؛ معنای دیگری دارد وقتی با دستان خالی فریاد سر می دادی برادر اینجا قدس است خاک مادری ام اینجا فلسطین است آری خاکش پر از ایثار و شجاعت 🌷🌷 دیگری.. غزه امروز کربلای دیگریست بازهم درد و بلای دیگریست کودکان در خانه ویران شده چشم در راه آشنای دیگریست 🌷🌷 ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
✍ابوالقاسم محمدزاده روزی روزگاری باغ سبز زیتون پر بود ار افسانه های آشنایی ولی از ظلم های قوم صهیون نشان دارد نشانی از جدایی چو یک قسمتی از خاک آن باغ به تاراج رفته داغ بر دلها نشانده و بین گل و لاله جدائی اوفتاده چه دیوار سنگی بین آنها کشانده از یک طرف دریا و امواج بلندش غیرت برای مردمانش هدیه آورد از آن طرف دشمن دیواری کشیده رنج جدایی از آرمانش هدیه اورد اما دلیران همچو زیتون های سبزش قامت کشیدند جامه های رزم برتن با هم دوباره عهد بستند تا رهایی مردانه پای عهد و پیمانها هستن چه روز امتحان سخت بود برای جمله ی آن سبز پوشان وزیتون هم دوباره زد جوانه به یمن چشمه ی از غیرت جوشان و در دستها بود پرچم نصر من الله و در دستان دیگر، تفنگ الله اکبر و فریاد آنها همزمان در کوچه پیچید که ماآماده ایم آماده فرمان رهبر و تا قدس پیش خواهیم رفت آری که تا ما شاهد یک کربلا باشیم اری بلی آزاد خواهیم ساخت او را از اسارت زچنگ دشمن صهیون، رها باشیم اری الا ای قدس! به سویت خواهیم آمد وخواهیم خروشید، به یک فرمان رهبر دوباره لاله های تازه، زخاک تو به روید نماند از جنایت ها نشانی باز دیگر ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
بسمه تعالی با بررسی های به عمل آمده از سوی هیئت داوران درباره‌ یادداشت‌های مسابقه‌ پویش غزه، اسامی برگزیدگان را به محضر اساتید و دوستان در کانال می‌رسانیم. ۱: محمود علیپور ( یادداشت تحلیلی) ۲: زهره باغستانی میبدی ( کوتاه نوشت) ۳: ابوالقاسم محمد زاده ( شعر) ۴: معصومه عسکری نیا ( دلنوشته) ۵: ثریا کریمی (داستانک) در نهایت از تمامی کسانی که در این پویش جهادی شرکت نموده، تشکر ویژه داشته و امیدواریم در فراخوان‌های آینده شرکت کرده و جزو نفرات برتر قرار بگیرند. # پویش همچنان ادامه دارد.... ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
نام داستانک_چشمان به خواب رفته ✍الهه نودهی زمین از خودش پرسید که امروز می‌خواهند چه کسی را به دل من بسپارند ؟ناگهان صدای گریه‌های زنی که با قدم‌های در هم شکسته از لابه‌لای جمعیت نزدیک به قبر می‌شد، توجه همه را به خود جلب کرد. نگاه‌ها به سمت او خیره شده بود و سکوت عجیبی قبرستان را فرا گرفت. آرام آرام با کفش‌های کتانی‌اش و چشم‌های ورم کرده نزدیک تابوتی می‌شد که تمام آرزوهایش را به سردی در بر گرفته بود.از چشمانش خون می‌چکید و نفس‌هایش آهنگ دلتنگی می‌نواختند.همه می‌دانستند که این زن به همین راحتی از تابوت جدا نمی‌شود و کنار این قبر که قامت مردی را در خود جای خواهد داد چه می‌کند.زن شاخه گلی را روی تابوت پرپر کرد و کنار خاک‌هایی که منتظر بودند درون قبر ریخته شوند زانو زد و از اعماق جانش فریادی سر داد و گفت ؛ _من رو هم باید با این مرد خاک کنید، تمام زندگیم تو این تابوته.》 با گفتن این حرف بیهوش شد و بروی زمین افتاد.عطر گلهای پرپر شده فضا را پر کرده بود و طنین انداز عشق به خواب رفته‌ای بود که قلب زن را به درد می‌کشید... ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
مجموعه داستانک‌های فلسطین 🇵🇸 ✍زهرا‌ ملک‌ثابت؛ مدیر گروه ادبی حرفه داستان 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 "فرشته‌ای با بالهای صورتی" پَرپَر می‌زند و می‌رود بالا. بالا و بالاتر. همراه می‌شود با یک فرشته مهربان که بالهای صورتی دارد و یک کلید طلایی به گردنش انداخته. کلیدش مثل کلید خانه‌ی‌ما‌ن است. خانه‌ی ما در غزه قشنگ بود وقتی هنوز با بمب خراب نشده‌‌بود. خواهرم بالهای صورتی دارد، مثل بال‌های فرشته. خواهرم پرچم فلسطین را با خودش به بهشت می‌برد. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 "قهرمان آب‌ها" قهرمان، شنلی دوخته از تکه پاره‌‌های لباس مادر، پدر، خواهر، برادر، معلم و همکلاسی‌هایش. او باید برای کسانی که هنوز زنده‌اند آب پیدا کند. قهرمان می‌خواهد روی آسمان غزه پرواز کند تا ابرها را یکی یکی تبدیل به باران کند. قهرمان، خیلی تشنه است. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 "موش‌ها و آدم‌ها" با صدای برخورد اولین موشک، موش‌ها از ترس جیلیز و ویلیز کردند. می‌خواستند در سوراخ‌_سنبه‌ها قایم شوند. اوائل پائیز بود. آدمها، موش‌ها را می‌شمردند و به دُمبشان سنگ می‌بستند. گنبد آهنین، خُرد و خمیر شده‌بود. 🌱🌱🌱🌱🌱 " فاخته‌ها و کبوتر" فاخته‌های ما دچار نوعی روزمرگی شده‌اند. " کجا بودی؟ " " کجا میری؟ " " چکار می‌کنی؟" امروز صدای ناآشنایی آمد. کوکوی فاخته‌ها نبود، بَغ بَغوی کبوتری بود که پشت سرهم می‌گفت: " من هستم" فاخته‌ها مثل من گردن می‌کشیدند تا کبوتر را بهتر ببینند. کبوتر سفید، دقایقی آواز هستی سرداد و ما گوش دادیم. او پرگشود و به سمت زمین آمد، شاخه‌ای نازک از درخت زیتون به منقار گرفت و رفت. ما ماندیم با " چکار کنم؟ " 🌱🌱🌱🌱🌱 "رهایی" بند نافم را هنوز نبریده‌اند که از بند این دنیا رها می‌شوم. رهاتر از پَر! پَرپَرزنان برمی‌گردم به سمت خدا. عجب سفر کوتاه و آسانی! 🌱🌱🌱🌱🌱 "اشک ماه" ماه سرخ، یک قلب مهربان دارد. ستاره‌های زنگ‌زده دشمن مهربانی‌اند. آن‌ها آنقدر ماهِ مهربان را اذیت کردند تا به گریه اُفتاد. قطره‌های اشکش قرمز خونی است. 🌱🌱🌱🌱🌱 "حماسه طوفان" سراپا خشم در میدان انتقام دور خود می‌چرخید. گردبادِ رجزخوان فریاد می‌زد: "ما حماسه‌ی طوفانیم، ای گردبادهای پراکنده دورهم جمع شوید!" 🌱🌱🌱🌱🌱 "آب... آب!" چه فرقی می‌کند زیر قطره‌های باران باشیم یا زیر آتش خمپاره و بمب؟! دیگر چه فرقی می‌کند تشنه باشیم یا نباشیم؟! شرف و غیرت که باشد، تمام وطن یکپارچه سرود پیروزی سرمی‌دهد. 💧💧💧💧💧 "فصل پیروزی" می‌دانید پائیز چه فصلی است؟ پائیز فصلی‌ست که گل‌هایی به نام "هدیه" می‌رویند، از خاک فلسطین برای پیروزی. 🌱🌱🌱🌱🌱 ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
آرزو ✍معصومه جعفری سیاهی شب خواب را به چشم‌های خلیل مهمان می‌کند. سکوت و آرامش فضا طوفانی در دل نجلا به راه انداخته‌است. خلیل دست‌هایش را دور گردن مادر حلقه می‌کند. _مامان! میشه برام قصه بگی؟ نجلا بر پیشانی پسرک بوسه می‌زند. _کدوم قصه رو بگم برات عزیزکم؟ چشم‌های سیاه پسر روی مردمک‌های مادر جامانده‌است. _قصه‌ی سندباد وعلی بابا چشم‌های نجلا مردمک‌های پسر را به بازی گرفته است. خلیل باصدای نازک ومعصومانه‌اش می‌پرسد: _مامان نجلا یعنی میشه یه روزی منم مثل سند بابا آزاد باشم و برم هر جا که دلم خواست؟ نجلا او را محکم به آغوش می‌کشد. اشک از کنار چشم‌اش روی موهای سیاه پسرک می‌چکد و گم می‌شود. نفس عمیقی می‌کشد. روی موهای خلیل را نوازش می‌کند و می‌گوید: _شاید فردا و دل‌اش همراه با زمین می لرزد. 🌱🌱🌱 ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
✍ابوالقاسم محمدزاده (الف. م) - راستی غزه چه خبر؟ - مناره ها ایستاده می میرند.... - إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ. [خداوند دوست دارد مؤمنانی را كه در راه او در صف جهاد با كافران، مانند بنيان و سدّى آهنين همدست و پايدارند.]. - وقتی مناره‌ها، ایستاده می‌میرند.. در غزه چه خبر است؟ - يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم - استقامت و هم مردانگی و هم هزاران حرف نگفته... 🌱🌱 ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b