عبدالله بن حسن؏ در قریب به اتفاق همان کودکی معرفی می شود که در هنگامی که حضرت امام حسین؏ تنها میمانند و زخمهای زیادی بر پیکر مقدس آن حضرت وارد میشود از خیمه بیرون میآید و به یاری عموی خویش میشتابد؛
امام حسین؏ صدا زد خواهرم مانع آمدن عبدالله باش اما عبدالله بن حسن؏ خود را به امام حسین؏ رساند و در آن لحظه یکی از دشمنان شمشیر کشید که کار امام حسین؏ را تمام کند، عبدالله دست خود را جلو آورد و شمشیر آن دشمن دست او را قطع کرد و حرمله هم تیری به آن بچه زد و در نتیجه عبدالله هم به شهادت رسید؛
هرکس ایام عزای جد ما حسین؏ بر سر، در خانه خود پرچم مشکی نصب نماید مادرم حضرت زهرا[س] هر روز او و اهل خانه را دعا میکند؛
[ امامصادق؏ ]
قاسم بن الحسن، آن نوجوان ِسیزده سالهای که در آن خیمه بزرگ بنا به رسم ِادب پشت جمعیت مردان نشست و گاهی عمو را نظاره میکرد؛
امام حسین؏ از قاسم پرسید؛ فرزندم مرگ نزد ِتو چگونه است؟! و روشنترین تصویر ممکن پیش چشم حسین؏ و همراهانش گذاشته شد؛
أحلي من العسل؛ از عسل شیرینتر است .
نوجوانی به سوی ما میآمد که صورتش چون قرص ماه میدرخشید شمشیری در دست داشت و پیراهنی بلند برتن، میآمد در حالی که قطرات اشک بر گونههای او جاری بود؛ [ حمیدبنمسلم ]
[ یاکاشف الزّفرات ]
جان نذر وصال کرده بودیم، هجرانِ ستیزه کار نگذاشت ؛