چگونه از جان نگذرد آن که میداند جان بهای دیدار است ؛ [ آسدمرتضیآوینی ]
تو که هستی که مردانِ یل به درگَهَت؛
چونان کودکِ جدا شده زِ مادر زار میزنند:)
محبوب ِمن باید با سرعت بیشتری به سمت آرزوهایمان گام برداریم چشم باز میکنی میبینی سوریه نیست نجف بسته است بیروت چون شیشهای ترک برداشته دست رنجمان قد فنجانی قهوه در کافههای وسط شهر پاریس است چشم باز میکنی میبینی پدرهایمان ما را نمیشناسند مادرانمان تاب سفر ندارند محبوب ِمن آرزوها بال دارند ما پاهای خسته؛ [ حامیم ]
با روی تو باروتم و بی روی تو بیروت
آلالهی خودروی به کوه الموتم . . . ؛
[ محمدرضاحاجرستمبگلو ]
- حامیم -
از داشته هایم گفتن بنویس ؛ و من تورا در تک تک واژگانم نقش بستم . از لبخندت ، وقتی به من مینگری از سک
تو حزب الله لبنانی و چشمانِ تو بیروت است؛
[ ناصرندیمی ]