اولین قدم اینه بی خیال موسیقی نوین و نظرسنجی هاش بشیم.
بی خیال کامنت هیترا بشیم
اگه تو نظرسنجیا یا هر چیزی مربوط به خواننده ها میشه فوری نپرسیم پس حامیم کو(نمونش جشن حافظ که الان اسامی نامزد ها اومده)
پست ها و استوری هایی که باعث میشه حامیم رو مسخره کنن گذاشته نشه(مثل گذاشتن پاپیون یا روسری سر حامیم،ادیت با اهنگای کودکانه)
قربون صدقه های الکی نرید زیر هر پستی مربوط به حامیم هست یا پسرم پسرم نکنید.
حامیم فن پیجا رو خانواده خودش میدونه و همیشه از فن پیجا قدردانی میکنه نه کانون پس بیایید فندوم قوی و متحدی داشته باشیم. یه خانواده واقعی باشیم. ببینید چه رفتارایی تو خانواده خودتون انجام نمیدید که مبادا پشت سرتون حرف و حدیثی باشه.
اگر واقعا واقعا فن حامیمید حمایتاتون واقعی باشه.
PART 91 🌱
ROMAN FASELEH 🍀
HAMI ✨:
بچه ها اومدن و نشستیم فیفا بزنیم که منو علیرضا نشستیم پشت دستگاه .
من : ببین جوجه عمرا ببری 😏
علیرضا : ببین کوچولو . واسه من خط و نشون نکش برات بد میشه 😏
من : اوخی تو با این هیکل کوچولوت میخوای بد کنی ؟
علیرضا : ببین تو که گنده ای خوب باشه ؟
من : حالا بهت نشون میدم 😏
علیرضا : بچرخ تا بچرخیم جوجه مطرب 😏
من : ساکت دراز بی قواره
علیرضا : خب دیگه بسه تخریب شدم . بریم بازی 😂
من : دیدی کم آوردی 😁
علیرضا : من کم آوردم ؟ ببی......
یهو گندم پرید وسط حرف : عه ببندین دهناتونو دیگه . بدویید بازی رو شروع کنید تخمه هامو آوردم 😆
سحر و جانا و مهراد : به منم بدههه
گندم : اوو چه هماهنگ . بیاین بخورید 😂
من : بشینید و تماشا کنید من چجوری میبرمش 😌
علیرضا : هه کوچولو بشینو تماشا کن 😁
.......
من : ععععع پنالتی شددددد 😐
علیرضا : هه حالا بیا بزن 😏
من : وایسا اها برو عقب خب یک ، دو ، سهههههههه .
یوهووووووووووووووووووووووووووووو
بنازمممممممممممممم ۴ به یک بردمتتتتتتتتتتتتتتتتت
گندم : خب دیگه بسه خاموش کن دستگاهو بشینیم فیلم ترسناک ببینیم 😂
من : اوووو راست میگه بیا بشینیم ببینیم 😁 از همین الان بگم گندم برو یه ملافه بیار رو مبل بنداز کثیف نشه 😂
گندم : اها راست میگی 😂
همه: خیلی بی شعوریدددددد
من : داداشا خو یهو جاتونو خیس میکنید 😂
علیرضا : شاید مهراد خیس کنه 😂
جانا : هووووو با شوهر من درست صحبت کنااااا 🔪
WRITING BY TARANNOM ✍🏻
PART 92 🌱
ROMAN FASELEH 🍀
HAMI ✨:
نشستیم رو مبل و علیرضا و سحر رو مبل دونفره که دقیقا کنار ما بود نشستن و منو گندم و جانا و مهراد رو مبل سه نفره نشستیم و چون همگی ریزه میزه بودیم جا شدیم 😂
گندم رو پلی زد و فیلم شروع شد !
یه فیلم جنایی و غمگین بود .
تو قسمت تیتراژ یه دختری رو با یه پسر داشت نشون میداد ولی بدلیل سیاه و سفید بودن فیلم درست نمیتونستیم تشخیص بدیم که کم کم کیفیت بهتر شد . ولی بازم تغییری نکرد .
داستان از این قرار بود که یه دختر و یه پسر عاشق هم میشن ! ولی همه چیز از شب عروسی شروع میشه . شب عروسی اون دو نفر. دقیقا همونجا یه تصویر سیاه اومد و لباس دومادی خونین رو نشون داد . یه لباس سفید خیلی خوشگل بود .
یهو دیدم تیشرتم خیس شد . فهمیدم گندم گریش گرفته 😐
من : خو آخه بزار فیلم شروع بشه بعد آبغوره بگیر 😐
گندم : خیلی گ...گناه د....داشت د...دختره 😭😭🥺🥺
من : باشه عزیزم آروم باش فقط یه فیلمه به خدا 😂
با این حرفم همه نگاهشونو از روی منو گندم برداشتن و به تیوی چشم دوختن .
اما اینجا ترسناک بود . چرا ؟ چون پسره به جن تبدیل شده بود و دختره تو خونه تنها بود و برقا هم قطع شده بودن 😶🌫
گندم هی بیشتر به من میچسبید و نزدیک بود دیگه بیاد تو حلقم 😐😂
من : خو کرم داری میبینی ؟
گندم : واییی ساکت شووو 😥😶🌫
من : وا 😐
یه لحظه حس کردم قشنگ اعضای بدنش با اعضای بدنم یکی شده 😐
خو آخه یکی نیست بگه چرا وقتی اینجوری داری سکته میزنی بازم میشینی میبینی ؟
من چون از این فیلما زیاد میدیدم برام عادی بود . ولی گندم ؟ نه . عین .... میترسید 😂😂😂😂😂😂😂😂
کمی گندمو به اونور هل دادم که دیدم خوابیده 😑
وا ما واسه این فیلم گذاشتیم بعد گرفته خوابیده 😐
آروم سرشو بلند کردم و جانا وقتی متوجه شد سریع کمکم کرد که سرشو روی پاهام بزارم .
جانا کنارم نشسته بود پس راحت میتونست کمک کنه که بهش گفتم : میخوای امشب اینجا بمونید ؟ ( جوری که کسی نشنوه )
جانا : نه بابا مرسی نمیخواد
من : الان ساعت ۱۲ شبه . خطرناکه با علیرضا یینا بمونید اینجا .
جانا : حامی دیگه بچه نیستم که تازه مهراد هم باهامه 🙂
من : دوتاتون رو دزد میبره باید بمونید 😁
جانا : هعی از دست تو 😐
چند دقیقه بعد فیلم تموم شد و ساعت شده بود یک . خواستم پاشم برم که اتاق های مهمان رو برای جانا و مهراد و علیرضا و سحر آماده کنه . چون خونم ۴ خوابه بود و دو تا اتاقش رو دادم به این چهارتا .
رفتم سرویس بهداشتی و کارای مربوطه رو کردم و اومدم دیدم مهراد میخواد گندمو بیدار کنه که بهش گفتم : مهراد ولش کن .
مهراد : خو کمرش درد میگیره .
من : نه بلندش میکنم میبرم اتاق .
مهراد : وا داداش کمرت میشکنه 😐
من : نه بابا وزنی نداره 😂
مهراد : اهاااا حله 😂
بدون هیچ حرفی سمت گندم رفتمو بلندش کردم و به سمت اتاق رفتیم . تو این راه کلی قربون صدقش رفتم . ( پیامی از نویسنده : میدونم منم چندشم شد 🤢 )
یه جوری رو تخت خودمو ولو کردم که اینگار چند سال نخوابیدم 😴
WRITING BY TARANNOM ✍🏻