PART 123 🌱
ROMAN FASELEH 🍀
HAMI ✨:
THREE MONTH LATER ⏱:
با تابش شدید نور خورشید چشمامو باز کردم .
دستی روی شکم گندم که حالا یکم بزرگتر شده بود کشیدم .
امروز جنسیتش معلوم میشد . امروز میفهمیدم کوچولوم چیه 🥺
با خوشحالی و ذوق پتو رو پس زدم و پاشدم رفتم سمت آشپزخونه و چایی رو ریختم تو قوری و گذاشتم دم بکشه . در همین حین رفتم به بادکنکای صورتی و آبی که توی هال با نظم یه راه خوشگل درست کرده بودند نگاه میکردم . امشب تو این جایگاه میفهمم بچم چیه .
دوتا بادکنک مشکی روی میز بزرگ قرار داشتن که یکیشون داخلش کاغذ های صورتی بود به معنی اینکه بچه دختره .
یکیشون کاغذ های آبی داخلش بود که یعنی بچه پسره.
ولی چون بادکنکا مشکی بودن نمیتونستم داخلش رو ببینم .
کتری که جوش اومد رفتم میز و چیدم و رفتم سراغ بیدار کردن گندم . سخت ترین عملیات ، بیدار کردن این وروجک بود . از بس که خوابش سنگینه .
من : گندمک ؟
گندم : هوممم 😴
من : گندمی ؟
گندم : بعله ؟ 🥱
من : پاشو صبحانه بخور .
گندم : حامی ولم کن تازه ساعت ۷ صبحه .
من : خو شما ساعت ۸ وقت سونوگرافی داری خانوم محترم😐
با هزار تا نق نق پاشد رفت سمت سرویس .
اومد نشست جلوم که با صدای ناراحت گفتم : هعی خدایا تورو به همین برکت قسم لطفا بچم به مامانش نره . لطفا اینقدر قر قرو نشه 😢🤲🏻
گندم نون رو پرت کرد تو صورتم و گفت : هوییییی الان قُر قُرو رو با من بودییییییی ؟ خیلی بدیییییی . یادت باشه بچت تو شکممه 😌😏
با خنده به صبحونه خوردنم ادامه دادم و تا آخرش هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد .
ساعت ۷ و نیم رو نشون میداد .
من : گندم بدو آماده شو دیر میشه الان .
گندم : باشه .
...
جلو در مطب پیاده شدیم و دست تو دست هم وارد مطب شدیم.
همون لحظه علیرضا زنگ زد
علی : ........
من : آره آره جانا کلید و داره .
علی : .........
من : باش . ناهار و نمیایم شما راحت کارای جشن امشبو بکنید .
علی : ........
من : ایشالا . فعلا
....
گندم : چی میگفت ؟
من : هیچی درباره جشن امشب صحبت میکرد. تو برو داخل اتاق خودتو آماده کن تا دکتر بیاد .
گندم : تو هم بیا .
به دنبال گندم رفتم تو اتاق و رو تخت دراز کشید . هر ثانیه واسم عین چند سال میگذشت. صبرم سر اومده بود . هیجان داشتم . ولی باید تا شب صبر میکردم 😭
دکتره از اونجایی که یکی از دوستای گندم بود ، امشب اون هم دعوت بود و قرار بود اون مشخص کنه بچه چیه .
WRITING BY TARANNOM ✍🏻
✨𝑯𝒂𝒂𝒎𝒊𝒎|حامیم✨
بریم برای عمل به قول 😉
36.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عمل_به_قولمون
مرسی که زیادمون کردید قشنگا 🤍
#بمونید_برامون
𝑯𝒂𝒂𝒎𝒊𝒎✨
𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝒄𝒐𝒑𝒚 𝒑𝒍𝒆𝒂𝒔𝒆❌
@Haamim_fan76
عزیزان امروز پارت دادم و از کار کردن دست کشیدم ولی واقعا فردا رو نمیتونم پارت بدم .
من رو ببخشین 🤍
این چند روز تا ۱۳ یزره درگیرم .
ببخشید
مرسی که درک میکنید
#بمونید_برامون 🤍
جواب این حرفتو نمیدم چون اندازه ی مورچه هم این حرفت برام ارزش نداره
خداروشکر میکنم که این کانالی که از نظر تو کمه ممبر هاش هوامو دارن و همه جوره کنارم بودن با همه خوبی ها بدی ها
و اینکه من دنبال این نیستم که ممبر های چنلم زیاد باشه من این کانالو به عشق حامیم زدم
توهم با این حرفت ادب خودت رو نشون دادی و امیدوارم هرچی زودتر از فندوم بری بیرون چون حامیم به همچین فن های عقده ای مثل تو نیاز نداره
✨𝑯𝒂𝒂𝒎𝒊𝒎|حامیم✨
جواب این حرفتو نمیدم چون اندازه ی مورچه هم این حرفت برام ارزش نداره خداروشکر میکنم که این کانالی که
عزیز دلمممم اولا حامین نه حامیم.😂
شما اول برو ادبیات فارسیت و درست کن بعد بیا من در خدمتم🫂
بعدشم ممبر خوب باشه کم و زیادش مهم نیست.
راستی دلم برای فندوم سوخت که تو اومدی و جای یک نفر رو گرفتی🦦
ادبیات فارسی یادت نره❗️
✨𝑯𝒂𝒂𝒎𝒊𝒎|حامیم✨
عزیز دلمممم اولا حامین نه حامیم.😂 شما اول برو ادبیات فارسیت و درست کن بعد بیا من در خدمتم🫂 بعدشم ممب
عاااا راستی ویدیو قدیمیا درخواستی بود🙂