توتالیتاریسم «شبهعلم»
اخیرا وزیر محترم علوم در جلسه معارفه، ضمن تأکید بر شعار وفاق ملی و ضرورت گفتگو بین انظار مختلف، ناخواسته به طرح یک طبقهبندی دوگانۀ «علم» و «شبه علم» پرداخته و در یک رویکرد «تنبیهی» طیفی از دانشها و دانشمندان را اساسا از جرگۀ علم خارج نموده است. وقتی این جملات جناب وزیر را در بارۀ «شبه علم» خواندم به یاد جملۀ رمون گراسفوگل افتادم آنجا که شکلگیری «خشونت معرفتی» در نهادهای آموزشی مدرن را مطرح نموده و میگوید: «خشونت معرفتی در این محافل دائما دانشهای بومی را سرکوب میکند، و «جبر معرفتیِ اروپامحوری» دانش های غیراروپایی نظیر دانشهای سیاهان و نیز دانشهای بومی مناطق غیراوپایی را خرافه میپندارد و آن را از اساس انکار میکند.»
شاید وزیر محترم علوم مدتهاست فضای حوزههای علمیه را در قم و مشهد و اصفهان از نزدیک ندیده باشند. واقعیت این است که مدتهای مدیدی است که جریان روشنفکری حوزوی در فهم علم جدید و مدرنیتۀ غرب، اعتماد خود را به روشنفکران سکولار و مترجمان ایدئولوژیک از دست داده، و دیگر برای علمی بودناش معطل اجازۀ آنها نمیماند. امروزه سطح پژوهشهای آکادمیک در حوزه در عرصههای علوم انسانی بسیار جلوتر از دانشگاههای علوم انسانی در ایران و بلکه دانشگاههای متعدد در کشورهای اسلامی است. امروزه در مراکزی همچون دانشگاه ادیان مذاهب، دانشگاه مفید، موسسه امام خمینی ره، دانشگاه باقرالعلوم و نیز پژوهشگاههای مختلف حوزوی متون انگلیسی، آلمانی و گاه فرانسوی به خوبی خوانده میشود. مطمئن هستم که این مقدار از سطح آشنایی به زبان در برخی از دانشگاهها حتی دانشگاه تهران وجود ندارد. بخش منابع لاتین در کتابخانه موسسه امام خمینی و دانشگاه ادیان مذاهب از جمله کتابخانههای فاخر در ایران به حساب میآید. بسیاری از فضلای حوزه در مجلات معتبر دنیا به زبان اصلی مینویسند و درعین حال برای گوشهای شنوایی که بحمدالله در دنیای غرب فراوان وجود دارد، به آنچه که «علم واقعی» خوانده می شود، نقدهای روششناختی مهمی مطرح میکنند.
وزیر محترم علوم اگر میخواستند تعریضی به علما داشته باشند، شاید بهتر بود از کرونا شروع نمیکردند. مثال کرونا مثال خوبی برای اثباتِ واقعی بودن علوم جدید و شبهعلم بودن علوم سنتی نیست. در باره کرونا هنوز آنچه در پستوی وزارتخانهها و بیمارستانها مانده، هنوز برملا نشده است. همه میدانیم که دست کم در مورد کرونا، فناوریهای مدرن به تعبیر نوربرت الیاس، مرگ نزدیکان و عزیزان ما (که هنوز در سوگشان میسوزیم) را آسانتر و البته غیرانسانیتر ساخت (مرگی بهداشتی ولی غیراخلاقی). در همان ایامی که دوستداران علم اصیل در وزارت بهداشت ایران، آموزههای سنتی را توهم و خرافه قلمداد میکردند و حتی اجازه استفاده از عسل را در بیمارستانهای ما نمیدادند، چینیها به اذعان ناظران در یک «رقابت ستودنی و تمدنی با آمریکاییها» با استفاده از طب چینی و غذاهای مکمل سنتی، دورههای درمانی در بیمارستان ووهان را از 10 روز به 6 روز تقلیل میدادند و از بسیاری از مرگهای بیرویه جلوگیری میکردند.
البته میدانم که نباید در برابر مقدورات علم جدید، مقاومت کرد و از همان مقدار از پیشرفتهای غیرقابل انکار هم صرف نظر کرد، لیکن نباید کسی که قرار است مدیریت علم (البته نه مرجعیّت علمی) را در میانۀ انبوهی از دانشمندان و متفکران در حوزه و دانشگاه به دست بگیرد، از علم مدرن و نیز از فلسفۀ علم، چوب و چماقی برای حاشیه راندن دیگر علوم و دیگر عالمان درست کند، در حالی که در همان فلسفه علم در الگوهای تفسیری و همینطور پارادایم انتقادی مرزهای میان علم و فرهنگ و نیز مرزهای بین علم و ایدئولوژی درهم ریخته شده و پایههای طبقهبندیهای پوزیتویستی را بر هم زده است. ادامه 👇👇
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
ادامه «توتالیتاریسم «شبه علم» 👆👆
علاوه اینکه، آن علم واقعی و اصیلی که جناب آقای وزیر آن را آرزو میکنند از کجا میآید؟ منابع این علم چیست؟ داور نهایی این علم چه کسی و متعلق به کدامین دستگاه شناختی است؟ آقای وزیر حتما وضعیت آشفتۀ ترجمههای بی رویه در ایران در عرصههای علمی از جمله علوم انسانی را میداند و میدانند آنچه از ترجمهها به محافل علمی ما سرریز میشود برآمده از اولویتهای بازار، ناشران، و مترجمان است و نه متفکران. محافل علمی و دانشگاهی ما مرکزی برای«مطالعات ترجمه» ندارند، و نیز سیاستگذاریهای روشنی در باب ترجمههای شده و مهمتر ترجمههای نشده (lost translations) ندارند. آنگاه ترجمههایی که هیچ مرکز مطالعات ترجمه، اصول و فرایند آن را بررسی نمیکند (چیزی به نام «فلسفۀ ترجمه» و نیز «اخلاق ترجمه» نداریم)، پیامدهای فکری و فرهنگی آن را تحلیل نمیکند (چیزی به نام «جامعهشناسی ترجمه» نداریم)، و صرفا از برخی محفلهای علمی در اروپای غربی و آمریکای شمالی آنهم فقط از زبان هژمون انگلیسی به نظام مفهومی ما انتقال مییابد، نمیتواند معیار و ملاکی برای تشخیص علم واقعی از شبه علم باشد.
باید بدین نکته تأکید کرد آنچه که امروز وزیر محترم در ایران آن را شبه علم مینامد در دنیای غرب دستکم سابقهای بیش از 60 سال دارد. برخی از این شبهعلمها مانند «سلامت معنوی»، «مراقبت معنوی»، «مددکاری دینپایه»، و نیز «الهیات عملی» (که بر پایه آموزههای معنوی و دینی در حوزههای علمیه مسیحی است) از نظریه عبور کرده و امروزه در برخی کشورهای اروپایی تبدیل به کلینیک شده است. ما نباید واقعیت و ماهیت علم به ظاهر مدرن خودمان را پنهان کنیم. حقیقت آن است که ما شتابزده و سادهلوحانه تسلیم تکصدایی و تکگوییها در علوم جدید شدهایم و خود را در تاریخ قدیم مدرنیتۀ غربی محبوس کردهایم و از این رو همیشه حتی در تقلید از غرب نیز دچار عقبماندگیهای بسیاری شدهایم.
بدینسان به نظر میرسد رویکرد سختِ حقوقی در امر سیاستگزاری علوم میتواند دلالتهای خطرناکی داشته باشد و نوعی از انسداد علمی را در رقابت های علمی دانشگاهی بوجود آورد. جایی که رهبری امت اسلام در پی سیاستها و استراتژیهای تمدنی در عرصههای مختلف زندگی از جمله عرصههای مهم علمی میرود اولا باید به تنوع رویکردها و آزادی اندیشه و بیان در عرصه های علمی اعتنا کرد، و ثانیا باید به سامانههای جدید در خلق دانشهای بومی، پژوهشهای بومی، و علوم اسلامی بیش از پیش تأکید نمود. تقلیل تمام علم به دنیای حس و تجربه آنهم در نسخههای غربیِ قدیم، مسیر رشد علمی کشور را دشوارتر خواهد کرد.
برای عبور از این تناقض، باید بر همان فراز نخست از سخنان وزیر محترم مبنی بر گفتگو پافشاری کرد. باید به گفتگوهای واقعی و متواضعانه تن داد، از سخنرانیها و داوریهای یک طرفه در مهمترین مسئلههای علمی و معرفتی پرهیز نمود، تا بتوان توأمان از علم جدید و علم سنتی در بازسازی گفتمانهای جدید و پاسخهای نوآمد به نیازهای دنیای معاصر استفاده کرد.
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
یادداشتی از دکتر محمدرضا بهمنی (معاونت فرهنگی سازمان فرهنگ و ارتباطات) در باره نوشته «توتالیتاریسم شبه علم»👇👇
جناب آقای دکتر بابایی عزیز
سلام علیکم
یادداشت جنابعالی در نقد طبقهبندی علم و شبه علم را خواندم. سخنان جناب آقای دکتر سیمایی از چند جهت، نیازمند بحث و بررسی است.
یکم) از منظر سیاستگذاری علم
دوم) از منظر مناسبات دانشگاه و جامعه
اما فراتر از این مناظر و به حسب تلمذ در فضای مطالعات تمدنی که جنابعالی از اساتید مسلم این عرصه هستید، مایلم از منظر تمدنی هم به عنوان منظر سوم نسبت به سخنرانی وزیر محترم و یادداشت جنابعالی اشاره کنم.
بنده نیز همچون جنابعالی معتقدم، تحلیل نظام علمی و پژوهشی از منظر سیاستگذاری علم، نیازمند وسعت نظر و میدانسپاری به همه جریانهای اندیشگی است. طبعا اگر آنچنان که ایشان هم اشاره کردهاند، احیاء و تقویت کرسیهای نقد و نظریهپردازی رخ بدهد، این، خودِ فضای مبادلات علمی است که مسیر درست را خواهد گشود.
اما به نظرم، جا دارد در بررسی و نقد رویکرد جدید در وزارت علوم که البته چند روزی از طرح آن نگذشته است، به مناظر و ابعاد دیگر هم پرداخته شود. (چه از موضع استقبال و چه از موضع انتقاد).
بنده بیشتر از جهت ضرورت پرداختن به این ابعاد، اشاره وار نکاتی را قابل ذکر میدانم:
۱. اختلال در مناسبات نظام علمی (دانشگاهی و حوزوی) کشور با جامعه.
واقعیت آن است که دانشگاهها و حوزههای علمیه، در مسئلهمندی و اهتمام به چالشها و نیازهای جامعه، نمره قابل قبولی ندارند. درونگرایی دانشگاهها و مراکز پژوهشی کشور، مقررات دست و پاگیر و تفکر برخورد اداری با اساتید و محققان و نیز شاخصهای ارتقا و ترفیع، در زمره مهمترین عوامل شکاف میان دانشگاه و جامعه است. در مجموع مسئلهمحوری نظام علمی و پژوهشی، خود مسئلهای نگران کننده است. مسئلهای که معیار قضاوت در مورد هویت نسلی دانشگاههای کشور محسوب میشود. البته جا دارد از رویکرد مسئلهمحوری در برخی مراکز حوزوی تقدیر شود. هرچند بدلایلی که فرصت ذکر آن مجال دیگری نیاز دارد، هنوز نمیتوان اجرای آن رویکرد را موفق ارزیابی کرد.
۲. انسداد گفتگو. همانطور که در سخنان آقای وزیر و نیز در یادداشت جنابعالی اشاره شده است، گفتگوی علمی و فرهنگی از ضروریات نشاط فضای علمی کشور است.
مراکز علمی و اساتید و محققان، در چند ساحت باید تقویت و فراگیر سازی گفتگوهای علمی و فرهنگی را مورد اهتمام جدی قرار دهند. از جمله؛ گفتگو میان عرصههای مختلف علمی با یکدیگر، گفتگو میان مراکز علمی و عالمان با کنشگران فرهنگی و اجتماعی، گفتگو میان مراکز علمی و مراکز حاکمیتی و نیز گفتگو میان مراکز علمی داخل کشور با متناظران خود در خارج از کشور. متاسفانه فضای رسانه و شبکههای اجتماعی، خود حجاب گفتوگوهای عالمانه در کشور شده است. اگر هم ناظر به مسئلهای ظرفیت و فرصت گفتگو حاصل میشود، آن گفتگو به عرصه افکار عمومی کشانده شده و با هیجان فضای رسانهای به ضد گفتگو تبدیل میشود. که جنابعالی در کتاب وزین مهارتهای گفتگو به تفصیل به آداب و اخلاق گفتگو پرداختهاید.
۳. عیار تمدنی نظام علمی کشور. به نظر میرسد فراتر از سطح تحلیل مدیریتی نظام علمی و دانشگاهی کشور که این روزها به واسطه سخنرانی آغازین وزیر محترم علوم شکل گرفته است، جا دارد نظام علمی کشور را در سطح تحلیل تمدنی بازخوانی کرد. همانطور که مستحضرید، این مهم به تفصیل در کتاب عیار تمدنی جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. اما به اجمال، دغدغههایی که در این سطح تحلیل قابل ذکر است را در قالب این سئوالات میتوان برشمرد:
یک) دانشگاهها و حوزههای علمیه، تحولات عصری و نسلی در ساحتهای مختلف حکمرانی را چگونه باید مورد توجه قرار دهند؟ چه سهمی از گروههای علمی دانشگاههای کشور، معطوف به آیندهپژوهی است؟
دو) شما به درستی به ترجمههای شده و ترجمههای نشده و اساساً به خلاء دروازهبانی ترجمه اشاره کردید. امّا به همین ضریب اهمیت میتوان پرسید که؛ دانشگاهها و حوزههای علمیه در فعالیتهای خود چه سهمی برای ترجمه و عرضهی آثار و تولیدات علمی خود به سایر زبانها، قائل هستند؟ کافی است سری به سایت دانشگاههای کشور و حتی دانشگاههای برتر کشور بزنید و ببینید که در سایت آنها به چه زبانهایی محتوا وجود دارد؟ جالب است اشاره شود که، تا همین چند ماه قبل، حتی یک محتوای چندرسانهای و چندزبانه برای معرفی ظرفیتهای دانشگاهی و حوزههای علمیه تولید نشده بود!
سه) دغدغههای جهان اسلامی در دانشگاههای کشور و حتی در حوزههای علمیه چه جایگاهی دارد؟
چهار) سهم دانشگاههای کشور در جذب دانشجویان بینالمللی حتی در مقایسه با دانشگاههای کشورهای منطقه مانند ترکیه و روسیه چیست؟
ادامه 👇👇
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
ادامه یادداشت دکتر بهمنی از بالا 👆👆
پنج) و شاید مهمتر از سئوالات فوق، دانشگاهها و حوزههای علمیه، تحولات منطقهای و جهانی و مسئلهای به نام شکلگیری نظم نوین جهانی را چقدر در رسالههای دکتری و طراحی رشتههای جدید و در پژوهشهای خود مورد توجه قرار میدهند؟
البته روشن است که این سئوالات و موارد مشابه آن، تنها متوجه خود مراکز دانشگاهی و حوزوی نیست، بلکه مجموعهای از دستگاهها به ویژه وزارت علوم، شورای عالی انقلاب فرهنگی و دستگاه دیپلماسی کشور باید به آن بپردازند.
در هر حال امید میرود، تضارب آراء یی که در این خصوص شکل گرفته است، با سعه صدر، جامالاطراف و به صورت نظامواره فراگیر شده و آثار و برکات آن در تحول نظام علمی و اندیشهای کشور موثر واقع شود.
با احترام
محمدرضا بهمنی
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
🔷 جلسه هیئت اعزامی و نمایندگان فرهنگی ایران از طرف دانشگاه باقرالعلوم(ع) به ازبکستان با ریاست و معاونین دانشگاه
🔹در این جلسه راهکارهای تعامل با دانشگاه های ازبکستان در حوزه های آموزشی، پژوهشی و ارتباطات فرهنگی بررسی شد.
مدیر بین الملل دانشگاه با اعلام اینکه در این سفر هیئت اعزامی به صورت رسمی نماینده و سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی خواهند بود؛ ظرفیت های سفر در تعامل با ۱۰ نشست دیپلماسی علمی و فرهنگی در کشور ازبکستان را بررسی نمود.
🔹مشورت های علمی با تمرکز بر رواداری فرهنگی و تاکید بر مشترکات تاریخی و ظرفیت های دانشگاه باقرالعلوم(ع) در حوزه دیپلماسی علمی از موضوعات مهم مطرح شده بود.
🔹ریاست دانشگاه نیز با توجه به حضور زنان فرهیخته در سفر خواستار توجه ویژه به این ظرفیت مهم به عنوان شاخص اصلی فرهنگی در این سفر شد.
🌱 #حکمت_برای_زندگی
@BouNews
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا، قسمت ۲۹، (خود و ناخود)
👈بازنشر (برای این روزهای علم)
دانشجویان مسیحی و اساتید آمریکایی در دانشگاه ویرجینیا بیش از آنکه راغب باشند نکته و مطلبی از مدرنیته از ما غیرمسیحیها و غیرغربیها بشنوند، راغب بودند سخنی از سنت و میراث خودمان بشنوند. یک بار پیتر اوکس همین را صریحا به من گفت که ما به اندازه کافی از خودمان و درباره خودمان شنیدهایم، اکنون ما نیاز داریم صدایی و اندیشهای از بیرون مدرنیته بشنویم. او همین مضمون را در جای دیگر و به گونهای دیگر در باره روش تطبیقی گفت و گفت که شما چقدر میتوانید به اندازه من یهودی از یهودیت بدانید، و من یهودی چه مقدار میتوانم به اندازه شمای مسلمان از اسلام بدانم. بنابراین برای کار تطبیقی بهتر است ما مسئلۀ مشترک بین خود را معلوم کنیم و آنگاه هر کسی پاسخهای برآمده از سنت خود را ارائه کند و آن را به اشتراک بگذارد. بدین صورت به خودی خود کار تطبیقی شکل خواهد گرفت. اوکس خودش این کار را هر ساله در گفتگوهای SR (Scripture Reasoning) با تعیین موضوعات مشترک در تورات، انجیل، و قرآن (مثلا «نور» در متون مقدس) با حضور مسلمانان و یهودیان و مسیحیان انجام میداد.
یکی از دانشجویان دکتری دانشگاه ویرجینیا (اسمش را الان فراموش کردهام) نیز همین نکته را متذکر شد. با ایشان در مورد پروژهام، مقایسه بین «تأویل» علامه طباطبایی و «اسطورهزدایی» بولتمان، صحبت میکردم. او به من گفت که از بولتمان به ما نگویید. ما بولتمان را با نقدهای فراواناش مکرر خواندهایم. شما از علامه طباطبایی بگوئید که ما از ایشان چیزی نمیدانیم. وقتی من کتاب «قرآن در اسلام» علامه را که به انگلیسی ترجمه شده بود به ایشان معرفی کردم، در گفتگوی بعدی دیدم که کتاب «قرآن در اسلام» را از کتابخانه گرفته و محورها و عناوین هرمنوتیکی از کتاب علامه را به من نشان میدهد و میگوید امروزه این عناوین بحثی علامه طباطبایی در جامعۀ آکادمیک ما راهگشاست.
همین نگاه را من در کنفرانس «اسلام و ژیرارد» در اینسبورگ اتریش دیدم. در ارائه مقالهام در پی آن بودم که با استفاده از بیان استاد مطهری در بارۀ «خود مجازی و خود حقیقی»، «نظریه محبت» و دوست مشترک را در برابر «نظریه نفرت» و دشمن مشترک برجسته کنم و آن را در مواجهه با وضعیت هابزی جامعه کنونی مهم معرفی کنم. در این کنفرانس آنچه از من مورد استقبال قرار گرفت و برخی از اساتید آن را بسیار مهم ارزیابی میکردند، نه خوانش من از ژیرارد و یا حتی نقد من از او، بلکه ارائه نکتههای ایجابی از اندیشمندان اسلامی (شهید مطهری) در تفکیک «من عِلوی» از «من سِفلی» بود.
@Habibollah_Babai
دوفصلنامهٔ
The Extended Abstracts for the Contemporary Islamic World (Civilizational Perspective)
(چکیدهگستردهها در بابِ جهان معاصر اسلام «چشمانداز تمدنی») مجوز انتشار گرفت.
این مجله که به سه زبان انگلیسی (۲۰۰۰ کلمه) و عربی (۳۰۰ کلمه) و فارسی (۳۰۰ کلمه) منتشر خواهد شد، به نشر ایدههای تمدنی در باب مسئلههای کلان جهان اسلام (مسئلههای راهبردی تمدنی) میپردازد.
ویژگی نو و انحصار بفرد این مجله، تمرکز بر نظریههای معطوف به حل مسئلههای تمدنی در دنیای اسلام است که باید در خلاصهترین شکل خود (در قالب چکیدهگسترده) در محافل علمیِ کشورهای اسلامی به بحث و گفتگو گذاشته شود.
این سبک از نوشتن مسیری خواهد بود برای تفکر سریع و صریح در اساسیترین مسئلههای تمدنی مسلمانان.
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
📌 علم در حوزه علمیه، شبه علم نیست!
✍🏻 آیت الله اعرافی،
در مراسم آغاز سال تحصیلی جدید حوزههای علمیه
🔸علم در حوزه علمیه، #شبه_علم نیست، گاهی افرادی که عمق لازم ندارند، #علم را با نگاه پوزیتویستی، حسگرایی و تجربهگرایی تفسیر میکنند و اخیراً بعضی هم به این مسئله اشاره کردهاند که امیدواریم نگاهشان به همان خرافات باشد، البته حوزه و نهاد دین از خرافات دور و مصون است؛ اما ما علم را منحصر در علم تجربی و حسی نمیدانیم، بلکه علم حسی و تجربی مبتنی بر علوم الهی، فلسفی و حکمی هستند.
🔹 علوم فقاهت و معارف کلامی، حدیثی و تفسیری نیز علم هستند. همه بشریت به این علم و دانش نیاز دارد، هویت حوزه علمی جامع و بنیان علوم دیگر است، فقه امروز حاوی مهمترین مکاتب حقوقی است که میتواند با مکاتب حقوقی معاصر هماوردی کند، آن همه تحقیقات و پیشرفتهای علمی و نظریات برگرفته از کتاب و سنت و منابع اجتهادی که در فقه عظیم تجلی کرده همگی علم و دانش است.
💢 تمام آن نازک اندیشیها و نظریهپردازیهایی که در فلسفههای الهی تجلی پیدا کرده، علم است و پشتوانه همه علوم دیگر قرار دارد، هویت حوزه هویت علم، دانش و #معرفت است، طلاب جوان ما بدانند با آمدن به حوزههای علمیه وارد یک جهانی بزرگ از علم و دانش و مبانی علم و دانش بشری شدهاند و وارد دنیایی میشوند که از مشعل کتاب و #سنت و معارف الهی فروزان میشوند و بهره میبرند.
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛
📲وب | ایتا | تلگرام | اینستاگرام | تویتر
🌐 چهارمین پیشنشست همایش ملی «انقلاب اسلامی و الهیات کاربردی» توسط مؤسسه پژوهشی و فرهنگی انقلاب اسلامی (دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظلهالعالی) با همکاری دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران برگزار میشود.
⭕️ عنوان:
علمای جهان اسلام و کاربردیسازی الهیات
⭕️ تاریخ برگزاری:
یکشنبه، ۱ مهر ۱۴۰۳ از ساعت ۱۴ تا ۱۶
⭕️ محل برگزاری:
مؤسسه پژوهشی و فرهنگی انقلاب اسلامی
💻 لینک شرکت در نشست:
http://b2n.ir/meslami
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
یادداشت سفر ازبکستان
قسمت اول: «زبان فارسی و تمدن اسلامی»
سفر ازبکستان در همراهی با اساتید تاریخ، فلسفه، ارتباطات، و تمدن در دانشگاه باقرالعلوم (ع) سفری متفاوت و البته مقدماتی در فهم تاریخی و تمدنی از آسیای میانه بود. علاوه بر آثار مختلف و مهم تاریخی در تاشکند، سمرقند و بخارا، دیدارهای مهمی که در این سفر صورت گرفت عبارت بود از دیدار از موسسه تاریخ در تاشکند، دیدار از دانشگاه سمرقند، موزه مرکزی سمرقند، دانشگاه بخارا، و دیدار و گفتگو با برخی از اساتید و اندیشمندان (همچون استاد عظمت ضیاء، استاد جمعه همراه، و استاد ادس) همین طور جلسه با سفیر ایران در تاشکند.
هرچند در تجربۀ دیدارها و دیدنها از پیشینۀ تاریخی ایران قدیم، رفتهرفته تاریخ و مهمتر خودآگاهی تاریخی نحیفتر شده (تاریخ تبدیل به یک موزۀ درحاشیه گشته است)، لیکن برای کسانی که در این مرز و بوم در پی هویت پیشین خود میگردند، این سرزمین همچنان سخنهای زیادی برای گفتن دارد. در این چند روز از سفر اکتشافی ما، نکاتی به نظرم رسید که آن را در چند محور تقدیم میکنم:
1. زبان فارسی و تمدن اسلامی ـ بسیاری از مردم عادی در ازبکستان (از تاشکند تا بخارا) زبان فارسی را نمیدانند، به زبان فارسی نمینویسند، خوشنویسی خط فارسی را بلد نیستند، ترانهها و موسیقیهای سنتی فارسی را گوش نمیکنند و یا اساسا نمی فهمند (پاپ ایرانی را کم و بیش گوش میکنند)، آنها بخشی از فرهنگ بومی و دینی گذشته خود را به نظام سلطۀ شوروی سابق باختهاند و اکنون هم در فرهنگ روزمرهشان بیشتر از فرهنگ و زبان روسی استفاده میکنند (وضعیت تک زبانی روسی در ازبکستان).
با این همه زبان فارسی همچنان زبانی زنده در میان سخندانان ازبکی است، آنگاه که با برخی از پا به سن گذشتگان در کوچه پس کوچههای سمرقند و بخارا به سخن مینشینید اشتراکات زبانی، ادبی، و فرهنگی بسیاری را در میانههای خود و ازبکها مشاهده میکنید: نامهای شیرین و دوستداشتنی فارسی و گاه عربی برای آقایان و خانمها (دلشاد، دلناز، فرنگیز، نازگل، پهلوان، ذوالخمار، فیضالدین)، جملات، حکمتها و تکیهکلامهای روزمره (مثل استفاده از کلمه «رحمت» به جای تشکر)، سبک معماری مشترک فارسی، تصوف و نشانههای تاریخی آن در تاثر از عارفان و شخصیت های فارس زبانی مثل ابویوسف همدانی.
با همۀ اینها، زنده بودن زبان فارسی در فرهنگ ازبکستان به معنای این نیست که فارسی و تفکر فارسی همچنان در فرایند رشد و شکوفایی قرار دارد، بلکه نکته این است زبان فارسی و فرهنگ فارسی کم و بیش همچنان بقا داشته و از بین نرفته است. براین اساس، کسانی که امروز نگران از زبان فارسی درایران هستند، باید این دغدغه و نگرانی را نه فقط در ایران بلکه در کشورهای فارسی زبان نیز دنبال بکنند. اینکه در دانشگاه سمرقند، اساتید دانشگاه سمرقند و دانشگاههای ایران نمیتوانند با یکدیگر به زبان فارسی گفتگو بکنند، نشان از گپها و گسلهای تمدنی نگرانکنندهای دارد. امروزه پژوهشگران تمدنی که در باره مسئلههای تمدنی جهان اسلام (همچون مسئله علم، مسئله جمعیت، مسئله نظم) فکر میکنند لازم است که در مورد «زبان فارسی و تمدن نوین اسلامی» نیز اندیشه کنند.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
یادداشت سفر ازبکستان
قسمت دوم «سنت در جامعهٔ ازبکی»
مهمتر از زبان و نیز تاریخ مشترک ایران و ازبکستان، باید در مورد انسان ازبکی و جامعهٔ ازبکستان و بلکه کنشگران انسانی در آسیای میانه و داشتهها و ظرفیتها و شاید کاستیهای او نیز جداگانه تامل کرد. بیشک داشتههای جامعهٔ ازبکی متفاوت است از برخی داشتههای جهان عرب یا شبهقاره و شرقآسیا.
ویژگیها و داشتههای تاریخ ازبکستان را میتوان از اینترنت، یوتیوب و آپارات درآورد، لیکن ماهیت فرهنگ و مردم ازبک را باید از نزدیک دید و با گفتگوی گرم آن را حس کرد. گفتگوهای متعدد و متنوع در سطوح مختلف راه را برای فهم جهان معانی همچون فرهنگ ازبکستان فراهم میکند.
در فهم ماهیت انسان ازبکی، باید ارزشهای مشترک اخلاقی و ملی آنهم ارزشهای چندگانه در فرهنگ تیموری ازبک را جستجو کرد. در این فرهنگ آنچه از ارزشهای تیموری در فرهنگ ازبکها بیان میشود عبارت است از سه گانۀ علم، وحدت، و عدالت. لکن علاوه بر این به نظر میرسد باید موضوع «سنت» در فرهنگ ازبکی ـ تیموری را هم جداگانه در نظر گرفت.
هرچند بسیاری از ارزشهای بومی و فرهنگ دینی در زندگی مدرن از دست رفته است و بسیاری دختران و پسران امروزی کمتر از خود و تاریخ خود میدانند، ولی با این همه هنوز عنصر «سنت» در فرهنگ عمومی و نیز خانواده های ازبکی عنصری برجسته و موثر است. خانمها مادری را ارزش می دانند، خانوادهها و بلکه دولتها هم برای توسعه جمعیتی و رشد فرزندآوری هزینههای قابل توجهی می کنند، زنان ازبکی اهل آرایشهای خیابانی، تتو کاری، و سگگردانی نیستند، رسوم مشترک ایرانی و اسلامی در توجه به همسایهها بسیار مشهود است (احسان به همسایه از غذاهای روزمره خانگی)، فرهنگ «افشای سلام» و روابط گرم اجتماعی را در همه رفت و آمدها میتوان دید، حضور هنر و زیبایی در متن زندگی بسیار عیان است. از این رو، هرچند جامعه ازبکی روند توسعه را طی میکند ولی همچنان یک جامعه سنتی است، با تمامی خوب و بدهایی که ممکن است داشته باشد.
سنتی بودن این جامعه یا بدان معناست که هنوز در خودآگاه خود با چالشهای مدرنیته مواجه نشده است و یا اینکه تصمیم دارد که با چالشهای مدرن، چالشی نداشته باشد. برای مثال مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی در ایران و فضلای پاسخگو در آن علاوه بر سئوالات دینی و سنتی، به پرسش های مدرن همچون الحاد مدرن نیز پاسخ میدهند در حالی که مرکز پاسخگویی به سئوالات دینی در مدرسۀ میرعرب در بخارا صرفا به پاسخ به سئوالات دینی و سنتی بسنده میکند و وارد چالش های نوپدید نمیشود.
نکته بسیار مهم اینکه، اکتفا به سنت در چنین جامعهای راه حرکت و پیشرفت تمدنی را هموار نمیکند. اساسا حرکت تمدنی در دیالکتیک گذشته و حال رخ میدهد در حالی که جامعه ایرانی فقط به اکنون مدرن فکر میکند و جامعه ازبکی بیشتر به سنت پیشین خود میاندیشد، و این هر دو نوعی از لنگی و شکستگی در حرکت تمدنی را موجب میشود.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
یادداشت سفر ازبکستان
قسمت سوم: (تاریخ مِنهای تمدن)
یکی از نکتههای آزاردهندهای که در این سفر با آن مواجه شدیم، تاریخ منهای تمدن بود. جابهجای ازبکستان و در کل آسیای میانه مملوّ است از تاریخ و آثار تاریخی، لیکن شاید جز اندک مواردی، نشانههای در خوری از این تاریخ در فرآیند رو به رشد ازبکستان امروز نمیتوان مشاهده کرد.
به بیان دیگر، در یک مرحله تاریخی و استعماری، تاریخ ما از تمدن ما جدا شده است. آن میزان از تاریخ ایران قدیم که قابلیت برای غارت داشته غارت شده، و آنچه که مانده و قابل انتقال نبود، تبدیل به موزه (خروج از متن زندگی) گردیده است. در واقع، تاریخ ایران (تاریخ غیرغرب) نه فقط برای شرقشناسان تبدیل به یک ابژه شده است، بلکه جالب اینکه تاریخ ایران برای ایرانیان قدیم و جدید نیز تبدیل به یک ابژه شده است. ما دیگر با تاریخمان زندگی نمیکنیم، بلکه تاریخ گذشته را تماشا میکنیم و از دیدن آن دچار خودشیفتگی میشویم (حجاب تاریخ). شاید بهتر باشد که بگویم ما برای مشکلات روزمرۀ خودمان، تاریخمان را به دیگران میفروشیم. تاریخ دیروز ما محلی نه برای کسب هویت ما، بلکه جایی برای تأمین مخارج زندگی مدرن (زندگی غیرخودمان) شده است.
امروزه بنیانهای تاریخی سمرقند و بخارا را باید در خرابهها، موزهها، و محلههای قدیمی جستجو کرد. شاید حکایت شهر خیوه متفاوت باشد، ولی در سمرقند و بخارا چیزی از شهر فرهنگی و هویت متمایز تمدنی در زندگی جدید دیده نمیشود. آنچه که چهره شهر بدان رنگ گرفته، چیزی جز صنعت و بازار و مدرنیته (آنهم مدرنیتۀ تصنّعی در شرق) نیست. بدین سان به نظرم، مهمتر از زوال تاریخی زبان و آثار فرهنگی ما در ایران، باید نگران بود از گسست بین گذشته و حال، و شکاف بین تاریخ گذشته و تمدن کنونی. بله شاید پُرسانپُرسان آثار و نشانههای تاریخی را بتوان در سمرقند و بخارا پیدا کرد، لیکن این تاریخ امتداد تمدنی نیافته است و در فرایند به اصطلاح توسعهیافتگی تاریخ فاخرِ ما تبدیل به سبک فاخر در زندگی اکنون نشده است.
شاید به موجب همین گسست (عدم اتصال تاریخی)، ازبکهای امروز پروژهای جهانی ندارند و بیش از آنکه به فکر تمدن باشند به فکر توسعه سریع و شاید موقت هستند.
واقعیت آن است که اگر خودآگاهی تاریخی در نظام تربیتی ما درست شکل میگرفت و آموزشهای لازم به خوبی و بموقع رخ میداد، این شکاف آزاردهنده بین گذشته و حال ایجاد نمیشد.
https://eitaa.com/Habibollah_Babai
یادداشت سفر ازبکستان
قسمت پایانی: (درسهای ازبکستان برای ما)
به رغم نقطهها و ملاحظات فوق، باید متواضعانه از تجربۀ کشورها هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ فرهنگی آموخت. امروزه جوامعی که به هر دلیلی از آموختن طفره میروند، نمیتوانند فرایند پیشرفت یا تمدن را به درستی طی بکنند. در این نقطه، ازبکستان هم مثل کشورها و جوامع در حال پیشرفت، درسهایی برای ما ایرانیان امروز دارد. جایگاه زنان و مادران در خانواده، جوان بودن کشور و توسعه جمعیتی آن، اخلاق اجتماعی و آرامش نسبی در روح و روان مردم، توسعه توریسم درکشور، تمرین عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی میتواند از جمله این درسها و عبرتها باشد.
شاید در این باره یک درس دیگر را هم باید افزود و آن اهمیت پول و اقتصاد در طیّ فرایند توسعه و شاید نیل به یک تمدن است. هرچند در مقایسه بین فرهنگ و پول، باید اصالت را به فرهنگ داد و باید فرهنگ را به مثابه امری پایه در نظام آموزشی و تربیتی در نظر گرفت، لیکن بدین واقعیت نیز باید تفطن داشت که بدون توسعۀ اقتصادی امکان گسترش اعتبار فرهنگی نیز وجود ندارد. کشورهای فقیر به لحاظ اقتصادی نمیتوانند غنای فرهنگی خود را نگاه دارند و یا ازآن فرهنگ کالایی تمدنی در سطح جهان بسازند. ترکیه امروز در کشورهای آسیای میانه مسیر پول به فرهنگ را طی میکند و بازی فرهنگی را بعد از بازیهای اقتصادی شروع میکند. اساسا فقدان اعتبار اقتصادی، اعتبار علمی، و اعتبار اندیشهای، و کلا تعامل ما را با جوامعی همچنان ازبکستان تضعیف میکند.
برای این اعتبارسازی، لازم است ترس و واهمهای که برخی از کشورها از ما پیدا کردهاند از بین برود و نوعی اعتمادسازی صورت پذیرد. ترس کشورهای پیرامونی از ما و بی اعتمادی آنها به ما، اعتبار تمدنی ما را بیاعتبار میکند.
برای این منظور علاوه بر فعالیتهای تجاری و اقتصادی گسترده، ضرورت دارد نقطههای همکاری فرهنگی از عرصههایی شروع شود که بی حاشیه است. برای نمونه به جای دیپلماسی و گفتگوهای تقریبی، اینجا باید از دیپلماسی هنر (بخصوص هنر خوشنویسی و نیز هنر موسیقی) و توسعه مکاتب هنری، دیپلماسی علم و پزشکی در ازبکستان، و یا حتی دیپلماسی آشپزی صورت بگیرد.
علاوه بر این، لازم است صاحبان منصب فرهنگی در عرصۀ بینالملل (بخصوص رایزنها) از میان اندیشمندان و صاحبان فرهنگ انتخاب شوند و نه از کارمندان وزارتخانهها و سازمانها. با این رویکرد هم میتوان اعتبار علمی و فرهنگی درست کرد و هم توازن کیفی بین کنشگری سفیران سیاسی و رایزنهای فرهنگی ایجاد کرد. فقدان تناسب بین این دو نقش، عملیات فرهنگی ما را تبدیل به یک امر صوری و سیاسی میکند و دیپلماسی فرهنگی ما را در مرزهای دیپلماسی سیاسی متوقف میکند. این یک واقعیت تلخ و دردآور است.
آخرین نکته و پیشنهاد اینکه، صنعت گردشگری در ایران، باید علاوه بر گردشگری تفریحی و علاوه بر سیر و سفرهای معنوی و عرفانی (حج و اربعین)، باید به فکر توسعه گردشگریهای هویتی باشد. امروزه به جهت هویتی، نسل امروز بیش از آنی که نیازمند به سفر به ترکیه و دوبی باشد، عمیقا به مسافرت به کشورهای آسیای مرکزی و شهرهای مهمی همچون سمرقند، بخارا، خیوه، مرو، بلخ و هرات احتیاج دارد (وضعیت ناگوار گردشگری ایرانیان در ازبکستان را ببینید). در این گردشگری هویتی نه فقط تاریخ ایران، بلکه تاریخ اسلام و تمدن اسلامی را به وضوح میبیند و در کسب هویتی خود از آن عمیقأ سود میبرد.
https://eitaa.com/Habibollah_Babai