eitaa logo
حبیب‌اله بابائی
1.4هزار دنبال‌کننده
506 عکس
78 ویدیو
68 فایل
اسلام تمدنی و تمدن اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۸ («مسارعه» و «مارپیچ سکوت») نظریۀ «مارپیچ سکوت» از ناحیه الیزابت نوئل نیومن در واکنش به سکوت همگانی برای هم‌رنگ شدن با سلیقۀ عام مطرح شده است. نیومن می‌گوید قدرت رسانه‌ها یا سلیقه عموم می‌تواند عقاید مخالف یا اقلیت را مأیوس کند و آنها را در یک مارپیچ سکوت به فراموشی بسپارد. در مورد اینکه چگونه می‌توان از این چاله سکوت و انزوا (یا اقلیت) رسانه‌ای خود را بیرون کشید، ایده‌های مختلفی مطرح شده است. در این باره به نظر می‌رسد یکی از راه‌های مهم و مُلهَم از قرآن برای خروج از این چاله، حرکت سه مرحله‌ای «سعی»، «مصابره» و «مسارعه» است (مصابره در قرآن  را بعدا توضیح خواهم داد). فرایند مسارعه طیّ زمانی کوتاه می‌تواند اقلیت را به اکثریت بدل کند. خروج از حفره سکوت و انزوای اقلیت از رهگذر مسارعه، نه فقط در فضای رسانه‌‌ای قابل طرح است، بلکه در فرایند حرکت تاریخی و خروج از انزوای تاریخی (یا بگویید استضعاف تاریخی) نیز قابل استفاده است. از رهگذر مسارعه می‌توان نه فقط از مارپیچ سکوت و سکون در تاریخ درآمد، بلکه هرمی از فریاد و حرکت در تاریخ (حرکتی حلزونی) درست کرد.  @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۹ («مسارعه»، «مرابطه»، و «مصابره» در قرآن) "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ" علامه طباطبایی در المیزان در معنای مصابره می‌فرماید: مصابره عبارت است از اینکه جمعیتی به اتفاق یکدیگر اذیت‌ها را تحمل کنند و هر یک صبر خود را به صبر دیگری تکیه دهد (در صبر کردن خود از صبر دیگران استفاده کند) و در نتیجه برکاتی که در صفت صبر هست دست به دست هم دهد و تاثیر صبر بیشتر گردد و این معنا امری است که هم در فرد محسوس است و هم در اجتماع، چون باعث می‌شود که تک تک افراد نیروی یکدیگر را به هم وصل کنند و همه نیروها یکی شود. مرابطه از نظر معنا اعم از مصابره است، چون مصابره عبارت بود از وصل کردن نیروی مقاومت افراد جامعه در برابر شدائد و مرابطه عبارت است از همین وصل کردن نیروها، اما نه تنها نیروی مقاومت در برابر شدائد، بلکه همه نیروها و کارها، در جمیع شؤون زندگی دینی چه در حال شدت و چه در حال رخا و خوشی. ... اگر مرابطه نباشد گو اینکه صبر من و تو، به تنهایی و علم من و تو به تنهایی، و هر فضیلت دیگر به تنهایی سعادت آور است، ولی بعضی از سعادت را تأمین می کند و حقیقت سعادت تام را حاصل نمی کند. براساس توضیح فوق از معنای مصابره و مرابطه در آیۀ مزبور، می‌توان نسبت بین «سعی و صبر»، و «مصابره و مسارعه» در قرآن را بهتر درک کرد. سعی و حرکت شتابان در قرآن بدون صبر و شکیبایی نشدنی است (حرکت شتابان همواره انرژی بیشتر و مقاومت بیشتری می‌طلبد) و مسارعه و شتاب‌گرفتن از یکدیگر نیز بدون مشارکت در صبر همدیگر ناتمام خواهد ماند. مسارعه در کنار مصابره می‌تواند شتاب اجتماعی ایجاد کند و در کوتاه‌ترین زمان، کنش‌های تمدنی متراکمی را خلق کند. @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۱۰ («مسارعه»، و آیات «بعض‌بعض» در قرآن) آیات «بعض ـ بعض» در قرآن (مثلا آیۀ «لیتخذ بعضهم بعضا سخریا» یا «ولا یغتب بعضکم بعضا» یا «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض») یکی از مجموعه‌ آیاتی است که دسته‌بندی گروه‌های انسانی را نشان می‌دهد، همان طور که نشان از گونه‌هایی مختلف از مناسبات انسانی دارد.   نکته مهم در معنا و ماهیت مشارکت در کلمات «مسارعه»، «مصابره»، «مسابقه»، «مرابطه» و واژه‌های قرآنیِ از باب «مفاعله»، درکی درست از روابط و پیوند بین گروه‌های انسانی (بعض‌ها) در قرآن است. یکی از این رابطه‌ها بین بعض‌های قرآن، رابطۀ  ولایت (به معنای دوستی یا سرپرستی) است (و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض، و الذین کفروا بعضهم اولیا بعض). نکته مهم در این میان اینکه، مسارعه در میان بعض بعض‌هایی که اولیاء یکدیگر هستند، بسیار متفاوت است از مسارعه در میان بعض‌بعض‌هایی که اولیاء یکدیگر نیستند. به بیان دیگر، محبت به یکدیگر و پشتیبانی از همدیگر (چه در جبهه ایمان باشد و چه در جبهه کفر) کشش جدیدی در مسارعه و مشارکت در شتاب خیرات و یا شتاب در گناهان ایجاد می‌کند که در وضعیت عادی چنین شتاب و تراکمی رخ نمی‌دهد.  @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا قسمت ۲۲ (اخلاق پولی) به رغم وجود انسانیت (یا اخلاق انسانی) در زیست روزانه آمریکایی‌ها، مصادیق متعددی از اخلاق پولی (یا به طور عام اخلاق سکولار) را می‌شد در همین زندگی نیز مشاهده کرد. در جامعۀ سرمایه‌داری، اخلاق تبدیل به قانون شده بود، و قانونی بودن آن نیز بخاطر کارکردهای سوددهی اخلاق (تکنیک‌های اخلاقی برای رونق بازار) بود. مثلا توقف ماشین‌ها برای عابر پیاده، نه به جهت تصمیم اخلاقی راننده‌ها بلکه به جهت تصمیم اقتصادی راننده‌ها و نگرانی آنها از تیکت‌ها (جریمه‌ها)ی 300 دلاری بود. یه بار از پروفسور میلانی از اساتید دانشگاه سیار (دانشگاه روی کشتی) در میهمانی منزل مرحوم اکبرزاده (که اخیرا در اثر سرطان به رحمت خدا رفت) از درصد تصمیم اخلاقی راننده‌ها در توقف برای عابرین پیاده سئوال کردم و گفتم که شاید 80 درصد اینها تصمیم‌شان قانونی است نه اخلاقی. ایشان به من گفت که بیشتر از 80 درصد راننده‌ها تصمیم‌شان در توقف برای عابر پیاده، تصمیم اقتصادی و بخاطر ترس از قانون است و نه اخلاقی. همین نگاه بازاری در کنش‌های اخلاقی را در  مراکز خرید، در ادارات، و در هرآنجا که آنجا که چراغ دوربین (یا همان چراغ قانون) روشن بود، می‌شد مشاهده کرد. باید بدین نکته هم اشاره کنم، اخلاق قانونی در محیط‌های رسمی از جمله جاذبه‌های افسانه‌ای دیگر غرب برای انسان غیرغربی به شمار می‌رود، و کسی که معنای اخلاق قانونی را به درستی درک نکند و پشت صحنۀ آن را نداند، غرق افسانه‌ها و جاذبه‌های به‌ظاهر انسانی می‌شود و شتابزده در برتری اخلاقی غرب بر شرق داوری  می‌کند. در این میان یکی از ریشه‌های نافهمی غرب از سوی شرقی‌ها و ایرانی‌ها، تفسیر پدیده‌های غربی با ذهنیت شرقی است. در فرهنگ و در ذهنیت شرقی، توقف راننده برای عابر پیاده (که کم هم رخ می‌دهد)، نه به خاطر قانون و خوف از پلیس بلکه به خاطر انسانیت رخ می‌دهد. این ذهنیت از معنای توقف راننده برای عابرین پیاده باعث می‌شود انسان شرق و مسافر ایرانی، همین معنای انسانی را در مواجهه با «توقف راننده برای عابر» در غرب نیز به ذهن بیاورد. چون فکر نمی‌کند که «توقف راننده برای عابر» ممکن است عقبۀ دیگر و معنایی دیگر هم داشته باشد.  این مغالطه‌ها و سوء تفاهم‌ها و این‌همان پنداری‌ها در فهم پدیده‌های مشابه در غرب و شرق فراوان رخ می‌دهد و درک از دو طرف غرب و شرق را برای طرفین پیچیده‌تر و دشوارتر می‌سازد.  @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۱۱ (سرعتِ پنهان در عشق و محبت) هرچند می‌توان در اصل و فرایند محبت‌ورزی نیز سخن از سرعت و سبقت به میان آورد، لیکن مهم‌تر از آن عاملیّتِ محبت و تأثیر آن در شتاب و حرکت انسان است. اساسا محبت موجب شوق و شتاب در حرکت می‌شود و راه‌های بلند را کوتاه می‌کند و موجی از نیکی و خیر بوجود می‌آورد. اگر این نکته درست باشد، آنگاه باید گفت که سرعت در خیرات، بدون محبت (محبت به فاعل خیر و محبت به فعلِ خیر) به سرانجام نمی‌رسد. در این صورت، در مواجهه با سرعت تطورات و تحولات فکری و فرهنگی در جامعه امروز، باید نرم‌افزار «محبت» را در نظام پرورشی فعال کرد و بر فرهنگ محبت و دوست‌ داشتن، مخصوصا در فرهنگ شرقی، به مثابه یک عامل شتاب‌دهنده در برابر عوامل شتاب‌های عرفی و سکولار تحفظ کرد.   @Habibollah_Babai
محمدجواد لاریجانی: مذاکرات وین موضع دقیق ایران را هدر می‌دهد 👇👇 https://www.alef.ir/news/4000203076.html @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۱۲ (تناقض صبر منفعل و صبر فعال) گاهی اوقات صبر و شکیبایی برای اقدام‌نکردن است، و گاهی هم صبر و شکبایی در متن اقدام و برای استمرار اقدام است. گاهی نیز صبوری، آهستگی و کُندی در پی دارد، گاهی هم نه، صبوری مداومت بر حرکت و بلکه شتاب در حرکت در پی می‌آورد. بدین‌سان، صبوری برای تحمل شرایط و تسلیم وضعیت شدن (یا صبر منفعلانه) فرق‌ می‌کند با صبوری برای تغییر شرایط (صبر فعال). اکنون در تلازم بین «مسارعه» و «مصابره»، مراد از مصابره نه مشارکت در تسلیم و مساهمت در سکوت است، بلکه منظور صبر فعال و مشارکت در صبوری‌ها برای تغییر و دگرگونی‌ها و اصلاح است.  @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۱۳ (سرعت و برکت) یکی از مفاهیم بسیار مهم در اندیشه دینی آموزۀ «برکت» است. شاید بتوان «برکت» را «غلبه کردن بر زمان» و «فرارفتن از محدودیت‌های زمانی» و یا «مصونیت از آفت‌های زمان و مکان» دانست. موضوع «زمان» در این میان می‌تواند «سرعت در خیر» و «برکت در خیر» را به هم پیوند دهد و آن دو را در شبکه معنایی واحدی قرار بدهد. هرچند ممکن است برکت در عمل یکی از موجبات شتاب در عمل باشد، لیکن آنچه در این قسمت اهمیت دارد، نقش سرعت و مسارعۀ در خیرات در حصول  برکت است. اساسا مسارعه در خیرات نوعی غلبه بر زمان در انجام خیر است و همین موجب می‌شود که عمل خیر ماندگار باشد و آثار همیشگی داشته  باشد.   در این باره روایتِ نقل شده از پیامبر گرامی اسلام بسیار قابل تأمل خواهد بود  که: لایزال الناس بخیر ما امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و تعاونوا علی البر و التقوی، فاذا لم یفعلوا ذلک نزعت منهم البرکات. (تا وقتی مردم امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و یکدیگر را در نیکی و تقوا یاری می‌رسانند، در خیر و نیکی‌اند، و آنگاه که چنین نکنند، برکت‌ها از آنان گرفته می‌شود.) این بدان معناست که برکت حاصل جماعت (الجماعه برکه) و مشارکت (با تمامی مراتب آن) در خیر و معروف است، و بدون مشارکت در خیر (یا مسارعه و مسابقه در خیر) کار خیر برکت نمی‌یابد. @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۱۴ (سرعت در کیفیت یا کمیت) هرچند «سرعت در نیکی‌ها» نوعا به معنای سرعت در فعل جوارحی بکار می‌رود، لیکن این سرعت را می‌توان در فعل جوانحی نیز استفاده کرد. به بیان دیگر تراکم و انباشتگی خیرات همیشه با تعدد و تکرار فعلِ نیک رخ نمی‌دهد، بلکه با تعمیق کار نیک نیز چنین انباشتگی از خیر بوجود می‌آید. در این باره، آیۀ 261 از سورۀ بقره «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ‏ في‏ كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏» به نسبت بین کیفیت عمل (یا عمل خالصانه و عمل فی سبیل‌الله) و توسعه و تراکم کار خیر اشاره می‌کند. آیۀ مزبور یکی از شاخص­ترین آیاتی است که به خیرات کلان و مکانیسم این کلان‌شدگی در امر نیک اشاره کرده است. این آیه با بیان مثالی به تبیین چگونگی کلان‌شدگیِ خیر و نیکی پرداخته و مهمترین عامل این رشد و کلان شدگی را «فی سبیل الله» بودن معرفی می­کند.آیه سنبله به انفاق مال در راه خدا پرداخته و آنرا به منزله حبه و دانه گندم می­شمارد که این دانه رشد کرده و از آن هفت خوشه می‌روید و از هر یک از این خوشه­ها صد دانه گندم به بار می­آید. سپس آیه این نوید را می­دهد که خدا این مقدار را برای هر که بخواهد چند برابر می­کند. بدین‌ ترتیب هر حبه مالی که در راه خدا انفاق می­شود، برکت می‌یابد و به صدها و بلکه هزاران دانه خیر تبدیل می‌شود و از این خیرها و نیکی‌های فرد، خیرات بزرگِ اجتماعی و نیک‌های کلان در مقیاس امت رخ می‌نماید.  @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۱۵ (برکت عمل، برکت عامل) عمل  فی سبیل الله به تکثیر خود عمل (برکت در ناحیۀ عمل) می‌انجامد، یا به تکثیر نه فقط فعل خیر، بلکه فاعل خیر (برکت در ناحیۀ فاعل) منتهی می‌شود؟ تفسیر نمونه در این باره می‌گوید: عمل هر انسانی پرتوی از وجود اوست و هر قدر عمل گسترش یابد، وجود انسان در حقیقت توسعه یافته است. به تعبیر دیگر قرآن عمل انسان را از وجود او جدا نمیداند و هر دو را اشکال مختلفی از یک حقیقت می­شمرد. بنابراین آیه اشاره به این دارد که انسانهای نیکوکار در پرتو نیکی­هایشان نمو و رشد معنوی پیدا می­کنند و این افراد همچون بذرهای پرثمری هستند که به هر طرف ریشه و شاخه می­‌گستراند و همه جا را زیر بال و پر خود می­‌گیرد (نمونه/  ج/2 ص 314). بدین‌سان برکت و تکثری که از رهگذر انفاق فی‌سبیل الله بوجود می‌آید نه به یک صورت، بلکه به صور مختلف رخ می‌دهد: ۱. تکثیر مال رفته (انفاق شده) و اینکه این مال دست به دست در میان مردم انتقال پیدا می­کند و تمامی ندارد. ۲. تکثیر مالِ مانده پیش فرد انفاق کننده که آن نیز برای صاحب مال (انفاق کننده) برکت پیدا می‌کند چرا که مال انفاق شده از آن مال اصلی بوده است و انفاق مال، موجب برکت در همۀ مال می‌شود. ۳. اینکه فرد انفاق کننده با عملی که انجام می‌دهد و انفاقی که صورت می‌دهد از خود الگویی درست می‌کند و خود را به مثابه یک حبه و دانه، در جامعه تبدیل به صدها و هزاران حبه می­کند و بسیاری از انفاق کننده‌ها در جامعه و در آیندۀ نسل او به مشی او تمسک و تأسی کرده و آنها هم انفاق فی‌سبیل الله می‌کنند. ۴. اینکه خود فرد انفاق کننده به موجب عمل بزرگ انفاق، و بزرگ‌تر از آن عمل فی‌سبیل‌الله، بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود و تبدیل به فردی در مقیاس یک جامعه (حبه‌ای در مقیاس هفتصد حبه) وفردی در مقیاس یک امت بدل می‌شود. @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۱۶ (تناقض انفاق و برکت) نکته مهم اینکه سرعت در عمل، و برکت حاصل از آن، منوط به رحمت الهی است. این رحمت الهی است که عمل نیک را برکت می‌بخشد و آن  را ماندگار می‌کند. در نگرش الهیاتی، همین وسعت و رحمت الهی است که موجب می‌شود تناقض نمایان بین «انفاق» (کم‌شدگی) و «برکت» (زیادشدگی) حل شود («من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره و الله یقبض و یبسط و الیه ترجعون»بقره/245). در نگرش اجتماعی نیز می‌توان این تناقض و یا عدم تناسب را توضیح داده و آن را توجیه کرد. در فرایند انفاق آنچه اتفاق می­افتد در ظاهر کاسته شدن از دارایی فرد انفاق‌گر است اما آنچه واقعیت دارد پیوستگی و اتصال و ارتباط تنگاتنگ دارایی فرد با داشته‌های جامعه است و در یک نگاهی وسیع‌تر همۀ داشته‌های انسانی در جامعه در ارتباط با یکدیگر قرار می‌گیرد و همانطور که تن واحد، عضوهای مختلفی با نام‌های متفاوت دارد، افراد انسانی هم اعضا و جوارح تن جامعه هستند و همه با هم و در کنار هم و برای رسیدن به یک هدف مشترک هستند. پس مسلم است که هدر رفت و کاسته شدنی کهدر ظاهر به نظر می­رسد،در نگاه عمیق‌تر از میان می‌رود و تنها خیر و نیکی است که برای همه اعضا چه انفاق کننده و چه انفاق شونده، باقی خواهد ماند. @Habibollah_Babai
✅ دانشکده الهیات پردیس فارابی دانشگاه تهران و انجمن کلام اسلامی حوزه علمیه برگزار می کنند: ✒️ سلسله نشست های همایش ایمان و چالش های عصر جدید ✒️ نشست بیست و چهارم🔻 *چالش‌های قدیم و جدیدِ «ایمان» در فرآیند تمدنیِ ما* ✒️ســخنران: حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر حبیب الله بابایی؛ عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ⏰زمان: سه شنبه 1400/2/14 از ساعت 21 الی 22:30 👆لینک ورود به جلسه👇 https://marref.ir/ikq @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۱۷ (عجله و سرعت) تفاوتی هست بین سرعت و عجله. سرعت (به مثابه یک امر پسندیده) به معنای پیش افتادن در کاری است که وقت آن رسیده و پیش افتادن در آن مُوجّه است. ضد کلمۀ «سرعت» در زبان عربی کلمۀ «ابطاء» و کُندی است که امری مذموم و ناپسند است. ولی عجله پیش افتادن در کاری است که وقت آن نرسیده و نباید در آن گام به پیش گذاشت (مثلا شتابزدگی در عملیاتی که هنوز لحظه آن نرسیده). ضد کلمۀ «عجله» در زبان عربی کلمۀ «الاناه» (یا حلم و تأنّی) است که امری پسندیده است.(المیزان ج 3 ص 385).  @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی ۱۸ (ضعف نفس و ضعف اراده) «أَشْكُو إِلَيْكَ يَا إِلَهِي ضَعْفَ نَفْسِي عَنِ الْمُسَارَعَةِ فِيمَا وَعَدْتَهُ أَوْلِيَاءَكَ، وَ الْمُجَانَبَةِ عَمَّا حَذَّرْتَهُ أَعْدَاءَكَ» (صحیفه سجادیه، دعای 51)  خدایا شکایت می‌برم به تو از ناتوانی نفسِ خود از اینکه در آنچه که به اولیاء خود وعده کرده‌ای، شتاب بورزم، و در آنچه که دشمنانت را از آن برحذر داشته‌ای، دوری کنم. آنچه امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا بیان کرده‌اند، ضعف نفس و ناتوانی ارده انسان به عنوان ریشۀ کُندی و سُستی در شتاب در عملِ نیک است.  ضعف نفس آدمی که به کسالت و سستی و یا حتی کُندی در عمل می‌شود، می‌تواند ضعف معرفتی باشد (عدم آگاهی، سعی و سرعت فرد را کم می‌کند)، یا ضعف ایمانی باشد (بی‌باوری اهتمام فرد را در مبادرت به عمل نیک کاهش می‌دهد)، و یا ضعف اجتماعی (تنهایی در عمل نیک، فرد را در شتاب در نیکی‌ها ناتوان می‌سازد و تلاش او را نوعا بی‌ثمر می‌کند).  هر سه گونه‌ی از ضعف‌های فوق، موجب ضعف در اراده می‌شود و ضعف در اراده هم منجر به بی‌همتی و سستی در عمل می‌شود. @Habibollah_Babai
قدر و نظم اجتماعی (قسمت اول) موضوعات و مقولات مرتبط با نظم در قرآن بسیار متعدد و درهم تنیده و شبکه‌ای هستند که از آن جمله می توان به واژگان ذیل اشاره کرد: «ساعه» «عدل»، «اختلاف»، «تفریق»، و «قدر». اینکه کدامیک از این موارد و موضوعات قرآنی می‌تواند نقطه عزیمت مناسبی برای تحلیل نظم از منظر قرآن باشد، بستگی به مبنا و تحلیل فلسفی از موضوع دارد. آنچه جایگاه هر یک از مقولات را در تعریف نظم اسلامی معلوم می‌کند، غایت و هدفی است که از برقراری نظم، توقع می‌رود. اگر ایجاد سلسله مراتب در نظام اجتماعی و یا «امت اسلام» مورد نظر باشد، می‌توان در مفهوم نظم بر مفهوم «ترتیب» و «صف» تأکید کرد، اگر تحفظ بر زمان و صرفه‌جویی در آن در سطح کلان جهان اسلام مد نظر باشد، بالطبع مفاهیمی مانند «وقت» و «ساعت» اهمیت پیدا می‌کند؛ اگر ایجاد آشتی و دوستی از برقراری نظم منظور باشد، باید مفاهیمی مانند «عفو» و «احسان» و پرهیز از «اختلاف» و «تنازع» مورد تأکید قرار بگیرد؛ و اگر غایت از ایجاد نظم، ایجاد جامعه‌ و یا تمدنی مبتنی بر حدود وحقوق باشد، آنگاه مفاهیمی مانند «قدر»، «عدل» و «حد» را می‌توان در نظر آورد. آنچه در این هفته ‌و در ایام و لیالی قدر مورد تأکید قرار می گیرد، مقوله نظم به مثابه «قدر» و «اندازه» است. واژه قدر در قرآن، هم به معنای اندازه گیری حجمی به کار رفته است مانند آیه «و فجرنا الارض عیونا فالتقی الماء علی امر قد قدر (قمر/12)، و هم به معنای اندازه‌گیری طولی استفاده شده، مانند «وجعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهره و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی و ایاما آمنین (سبا/18)؛ گاهی نیز به معنای اندازه گیری زمانی به کار رفته، مانند (یدبر الامر من السماء الی الارض صم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنه مما تعدون (سجده 5))؛ گاه هم به معنای اندازه‌گیری (و حد و حدود) انسان (من نطفه خلقه فقدره (عبس/19)، یا (الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی (اعلی 2-3)، اندازه‌گیری و تحدید جهان (و الشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم و القمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم (یس 38-39)، اندازه‌گیری روزی (و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام سواء للسائلین (فصلت/10)، اندازه‌گیری هلاکت (الا امراته قدرناها من الغابرین، نمل 57)، منزلت داشتن و منزلت دادن (و ما قدروا الله حق قدره، 65/زمر)، و به معنای قدرت و سلطه داشتن (فظن ان لن نقدر علیه 87/ انبیاء) مورد استعمال قرار گرفته است. همین تعدد و شمولیت قدر و اندازه به گونه‌ای دیگر در روایات نیز مورد اشاره قرار گرفته است. این سخن که «رحم الله امرء عرف قدره و لم یتعد طوره»، «رحم الله امرء عرف قدر نفسه فوقف عنده» یا اینکه «هلک امرؤ لم یعرف قدره»، «العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلا الا یعرف قدره»، و همین‌طور احادیث دیگر در این باره، می‌تواند نقطه عزیمتی برای شکل‌گیری نظم اجتماعی در جامعه باشد که در آن اندازه‌ها به اندازه‌ است و تعدی و تجاوز از حدود و حقوق رخ نمی‌دهد. @Habibollah_Babai
قدر و نظم اجتماعی (قسمت دوم) نگاه «قدرمحور» صرفا بر حدود و مرزهای فردی و اجتماعی تأکید نمی‌کند. چنین نیست که هر فردی در خود فرو رود و دامن خود را برچیند می‌تواند نظمی بوجود آورد. اساسا در آگاهی به اندازه‌ها و پرورش اندازه‌های خود، هر فردی می‌تواند مسیر رشد و توسعه خود را بهتر بشناسد، در ایجاد ارتباط و مرابطه (یا ایها الذین آمنوا اصبروا، و صابروا و رابطوا و اتقوا الله) با دیگران نیز می‌تواند موثرتر عمل کند. به بیان دیگر، تحفظ بر اندازه‌ها (قدرها)، صرفا ایجاد محدودیت نیست، بلکه علاوه بر جنبه های سلبیِ حدود و اندازه‌های خود، با شناخت اندازه ها، تربیت و توسعۀ اندازه‌ها نیز رخ می‌دهد. در چنین رویکرد سلبی، با تحفظ (یا تقوی) بر مرزها و خط‌ها (قدر به مثابه حدّ) امکان تضاد و تصادم از بین می‌رود؛ و در رویکرد ایجابی با تأکید بر داشته‌ها (قدر به مثابه ظرفیت) امکان وحدت و اتصال و انسجام فراهم می شود. در واقع، نظم به مثابه قدر، صرفا در حل اختلافات و کنترل خشونت نیست، بلکه در یکی شدن، بزرگ شدن، و توسعه یافتگی انسانی نیز هست. در توسعه گنجایش قدر‌ها و اندازه‌های خود، توجه به اندازه‌های دیگران، تعارف و شناخت اندازه‌ها (لتعارفوا)، و استفاده از اندازه‌های دیگران برای توسعه اندازه خود (تعاون در اندازه‌ها) اهمیت زیادی دارد. قدرها در کنار یکدیگر ظرفیت های بیشتری ایجاد می‌کنند و هر میزان ظرفیت‌ها فزونی می‌گیرد، هماهنگی‌ها و هم افزایی‌ها بیشتر شده و نظم قوی‌تر و متقن‌تری بوجود می‌آید. بدین‌سان در ایجاد نظم اجتماعی از یک  سو تقوی لازم است تا از حد و اندازه‌ها تجاوزی صورت نگیرد، و از سوی دیگر، تعارف و تعاون در اندازه‌ها لازم است تا قدرها و حدها از محدودیت درآید و هر کسی در مسیر خود، نامحدود شود. @Habibollah_Babai
مظلومیت و مشروعیت نماد مشروعیت و حقانیت در تمدن‌ها همیشه فلسفه و منطق نبوده، بلکه نشان آن، گاه پاکی‌ها و مظلومیت‌های آشکار بوده است. این مظلومیت‌ها نه فقط موجب جلب و جذب ایمان می‌شود، بلکه فهمی سهل و بسیط از حقیقت را موجب‌ می‌شود، خشونت‌ها و کدورت‌ها را کم می‌کند، و همبستگی‌ها را متراکم‌تر می‌نماید. امروزه کسانی مانند کلاپلان و یا رنه ژیرارد که دنبال نظم اجتماعی و پیوستگی انسانی و تمدنی هستند در پی نقطه‌های «مظلومیت» در تاریخ یهودیت و مسیحیت می‌گردند و آن را نقطۀ عطف تمدنی می‌دانند تا بلکه بتوانند قرابت‌های جدیدی را با آن بسازند و جامعۀ کوچک، خُرد، و شکننده را به جامعه‌ای بزرگ و به‌هم پیوسته تبدیل کنند. از همین نظر، در تجربۀ تاریخیِ بی‌عدالتی‌ها هم، رنج‌دیدگان و ستم‌کشیده‌ها (مثلا سیاهان آمریکا در رنج بردگی، و یا ژاپنی‌ها در تراژدی هیروشیما) ظلم‌های رفته بر خود را نه فراموش می‌کنند و نه آن را در زندگی‌ها و قلمروهای شخصیِ خود مخفی می‌دارند، بلکه از آن نقطه‌های سیاه، نقطۀ عطفی می‌سازند برای توسعه و توسع انسانیِ خود. پدید‌ه‌های حزن‌انگیز در تاریخ ادیان و نقطه‌های اندوه در تاریخ اسلام و شگفتی‌های مظلومیت در تاریخ تشیع را هم می‌توان از همین منظر دید و آن را در مقیاس کلان انسانی درک کرد. ستم بر امیرمومنان ع، نه یک رخدادی در گذشته، بلکه واقعه‌ای در مقیاس یک تاریخ بوده است. بی‌شک این اندوه عمیق الهی همواره در دل‌ها می‌ماند تا زمانی که اراده الهی از آستین بقیه الله عج برآمده و ستم‌های رفته را تلافی نماید و بهشتی از عدالت و محبت بیافریند. @Habibollah_Babai
قدر و نظم اجتماعی (قسمت سوم) هر چند «قدر» متضمن نوعی از «عدل» هست و حفظ اندازه‌ها به نظام عادلانه منتهی می‌شود، لیکن، مفهوم قدر از مفهوم عدل متفاوت است. قدر به معنای اندازه داشتن و به اندازه بودن است در حالی که عدل به معنای قراردادن چیزی در محل مناسب خود می‌باشد. روشن است تا زمانی که چیزی به اندازه نباشد، در موضع خود قرار نخواهد گرفت. ازاین جهت، درست است که در جامعه عادلانه نیز نظم اجتماعی بوجود خواهد آمد، نظم برآمده از عدل، منوط بر نظم برآمده از قدر و اندازه‌هاست. به بیان دیگر، قدر و اندازه داشتن مسبوق بر عدل است و عدل بدون حدود و اندازه‌ها هم بوجود نخواهد آمد. ازاین رو، هرچند بیان علامه جعفری در مورد نظم درست است که «نظم عبارت است از قرار گرفتن یا قرار دادن هریک از اجزاء و پدیده های یک مجموعه در جایگاه قانونی یا قراردادی خود»، لیکن زمانی اجزاء و عناصر در جایگاه قانونی خود خواهند ایستاد که اندازه‌های انسانی و جایگاه هر یک معلوم گردد، تا بتوان اندازه‌های انسانی را در جایگاه‌های خود نشانید. از این رو شناخت اندازه‌های خود، تحفظ بر اندازه‌های خود، و بلکه توسعه قدر و اندازه‌های وجودی خود در شکل‌گیری جامعه عادلانه و صورت‌بندی نظم اجتماعی و بلکه نظم تمدنی نقشی اساسی و تعیین‌کننده دارد.  @Habibollah_Babai
"قدر" و "نظم معنوی - اجتماعی" (قسمت چهارم) نظم معنوی نه نظم قانونی و نه نظم اخلاقی (در اصطلاح دورکیمی) بین انسان و انسان است، بلکه نظمی است برآمده از معنویت بین انسان و خدا که در روابط انسانی بازتاب پیدا می‌کند و روابط اجتماعی را سامان می‌دهد. علاوه بر تأثیر رابطه انسان با خدا در روابط انسان با انسان، یکی از ریشه‌های نظم‌بخشی در وضعیت معنوی، وجود نوعی از زهد در دنیاست. تجربه معنوی و حس معنوی موجب رهایی انسان از محدودیت‌های دنیا (وتوسعۀ قدرها و اندازه‌های انسانی) می‌شود و همین نیز از تنش‌های اجتماعی می‌کاهد. نمونه این زهد برخاسته از معنویت را می‌توان در نظم اجتماعی (و لو موقت) در ماه مبارک رمضان و کاهش جرائم اجتماعی در وضعیت معنوی و زاهدانه این ایام مشاهده کرد. علاوه بر زهد در وضعیت معنوی، باید به وجود نظم هنری در نظم معنوی اشاره کرد. وضعیت معنوی موجب نوعی از لطافت وجودی نفوس انسانی شده و همین تلطیف‌های وجودی موجب دیگرگرایی و تحقق نظم معنویِ عمیق‌تری می‌شود. در وضعیت انسانی‌ای که بر ظرافت و لطافت استوار می‌شود (وضعیت هنری)، بی‌نظمی رخ نمی‌دهد. و نکته سوم در تأثیر معنویت در ایجاد نظم اجتماعی، تحفظ بر حق الله در وضعیت معنوی است. در اندیشه اسلامی حق الله پایۀ نظم اجتماعی است. از همین‌رو برخی از محققان، حق الله را حق الاجتماع می‌دانند و اساسا تأکید بر حقوق الله و سخت‌گیری درمورد کسی مانند مرتد را، نه صرفا ام. اعتقادی بلکه امر اجتماعی دانسته‌ و آن را ناظر به پیوستگی امت اسلام می‌دانند.  @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا، قسمت ۲۳ (غُربت معنوی) روزی با پدرم تلفنی صحبت می‌کردم، از وضعیت معنویت در محیط زندگی‌ام در آمریکا سئوال کرد. بعد از توضیح من در مورد شرایط محیطیِ متفاوت، ایشان به من تأکید کردند که مراقبت کنم که دچار فرسایش روحی نشوم. مراقبت از معنویت در محیطی که شما هیچ وقت صدای اذان نمی‌شنوی کار آسانی نیست. ایام معنویت مثل شب‌های قدر و روز عاشورا نوعا در روزهای تعطیل (شنبه و یکشنبه) برگزار می‌شد. ایام کاری هفته خبری از معنا و معنویت نبود. مراسمات هفتگی ما هم در شارلوتسویل و همین‌طور آنچه که بعدا در سانفرانسیسکو دیدم، جلسات فرهنگی و گاه قرآنی بود و نه جلسات دعا و معنویت. تنها جلسۀ دعای کمیلی که در این دو سال شرکت کردم، جمع دو سه نفره از جوانان مسلمان (که واقعا مصداق یخرج الحی من المیت بودند) بود که در یک غربت معنوی در یکی از اتاق‌های دانشگاه ویرجینیا دعای کمیل می‌خواندند. نوعا دعای کمیل ما شب‌های جمعه، در خانه و با خانواده با نوایی ضبط شده از حاج مهدی سماواتی بود که گاها شب‌های جمعه آن را زمرمه می‌کردیم. در این برهوت معنوی، من در پی فهم وضعیت معنوی دوستان مسیحی نیز بودم. در این باره از برخی از دوستان مسیحی مانند بل وایدر، رئیس مرکز مطالعات مسیحی در شارلوتسویل پرسیدم که آیا شما متنی برای مناجات و دعا دارید یا نه؟ ایشان در پاسخ گفتند متن مشخصِ دعا نداریم، ولی من گاهی برخی جملات دعا از متون دینی را با خود زمرمه می‌کنم. نبود متن دعا و نبود مراسم خاص دعا، یکی از نقطه‌های شوک من در فهم حس دینی دوستان مسیحی‌ام بود. من تازه جای فرهنگی کتاب مفاتیح‌الجنان را در میان شیعیان می‌فهمیدم و فرهنگی بودن دعا و کتاب دعا را نه یک امر معنوی صِرف بلکه یک سرمایۀ اجتماعیِ مهم تلقی می‌کردم. هرچند فقدان مراسمات و فضای معنوی، واقعا نوعی از فشار و تنگنایی معنوی را باعث می‌شد، لیکن همین تنگنایی آنهم در وضعیت اضطرار و اضطرابی که داشتیم، نوعی از التجاء و حس نیاز را در ما بیشتر می‌کرد. چنین حس اضطراب در سفرهای خارجی یکی از نقطه‌های تلخ و شیرین در تجربه ما بود. یادم هست قبل از عزیمت به کنفرانس تمدنی ریو در برزیل در سال 2015 که اوج خشونت‌های داعش در منطقه بود، برنامه ارائه‌های اساتید را در کنفرانس ریو دریافت کردم. با دیدن برنامه و فهرست اسامی ارائه کننده‌ها وحشتی در درونم ایجاد شد. غیر از اساتید آمریکایی، اروپایی و برزیلی، قرار بود پانزده نفر از دانشگاه‌های عربستان و یک نفر هم از اسرائیل (از دانشگاه حیفا و با تخصص «سلفیت و تمدن») سخنرانی بکنند. نمی‌دانستم چه اتفاقی خواهد افتاد. مدام نگران بودم، البته این نگرانی باعث نشد خودم را مخفی کنم و با لباس رسمی روحانیت در صحن کنفرانس حضور نیابم. این نگرانی در پرواز امارات از دوبی به سمت ریو همچنان در وجودم موج می‌زد. مسیر هواپیما از عربستان و بالای شهر مدینه بود. حسم نسبت به مدینه و توسلی که از بالای شهر به حضرت زهراء سلام‌الله‌علیها داشتم خیلی آرامم کرد و نتیجه سفر را هم به رغم حضور انبوهی از اساتید مخالف سلفی، که برخی حتی جواب سلامم را هم نمی‌دادند، عوض کرد. سخنرانی من در مورد «اسلام، ایمان و تمدن» بود که بحمدالله خیلی خوب از آب درآمد و با استقبال اساتید در هیئت رئیسه پنل تخصصی مواجه شد. البته آنجا که به موضوع «اخوت انسانی» و نسبت آن با «ایمان» پرداختم، اعتراض اساتید عربستانی بلند شد. سخنران یهودی‌‌ هم که از دانشگاه حیفا آمده بود در سخنرانی خود در باب «ظرفیت‌های تمدنی تفکر سلفی» صریحا به سلفی‌ها تاخت و گفت که «ربطی بین سلفیت و تمدن وجود ندارد و من در تعجب هستم که این همه عربستانی اینجا چه می‌کنند؟». ضعف عربستانی‌ها هم در محتوای مقالات و شکل ارائه، عامل مضاعفی شد که جریان سلفی در این کنفرانس به کلی به حاشیه برود و ازهیچ‌یک از آنها برای کنفرانس سال 2016 دعوتی بعمل نیاید. @Habibollah_Babai
قدر، نظم اجتماعی، و مسارعه (قسمت پنجم) اقتضای تحقق نظم تمدنی توسعۀ اندازه‌ها و قَدَرهای انسانی در نظام پرورشی، و تربیت نسل امت‌گون (ان ابراهیم کان امه قانتا لله) است. تربیت نسل فرد ـ امت در واقع توسعه اندازه‌های فردفردهای مسلمان و ایجاد موجی از امم (فردـ‌ امت‌ها) در درون امت اسلام است. بدون چنین نسلی، امکانی برای توسعه قَدَرهای اجتماعی و ایجاد نظم تمدنی در عالم اسلام وجود نخواهد داشت. در این باره به نظر می‌رسد یکی از راه‌های تبدیل نسل عادی به نسل امت و تربیت انسان ـ امت در جامعه مسلمانان، نهادینه کردن فرهنگ مسارعه و مسابقه در خیر و نیکی در نظام پرورشی مسلمانان است. مسارعه و مسابقه، خیر خُردِ فردی را به خیر کلانِ جمعی تبدیل می‌کند و از آن رهگذر، نیکی‌ای در مقیاس تمدن و نسلی در مقیاس امت پدید می‌آید.  @Habibollah_Babai
ارادی بودن تمدن و ضرورت "سرعت" (قسمت ۲۴) برخی چون اراده انسانی را در تحولات اجتماعی اساسا نادیده می‌گیرند، سیر تمدن را سیری طبیعی (و شاید جبری) و بسیار آهسته و کُند تصور می‌کنند به گونه‌ای که امکانی برای سیر سریع آن در دوره‌های رشدش وجود ندارد. در مقابل، آنهایی که تمدن‌ها را نه ساختۀ دست پنهان تاریخ، بلکه ساختۀ دست آشکارِ انسان‌ها می‌دانند (همان‌طور زوال تمدن‌ها را ساختۀ عملکرد انسان‌ها تلقی می‌کنند) سرعت بخشیدن به سیر ظهور و یا زوال تمدن‌ را ممکن و شدنی می‌دانند. هر چند شاید در نگاه فلسفی ـ تاریخی در سلسله دوره‌های تاریخ پرش و حفره‌ای وجود نداشته باشد و سلسلۀ حوادث در ارتباط و اتصال با همدیگر باشد، ولی همین سیر متصل و مرتبط به هم با اراده‌های متراکم انسانی قابلیت سرعت‌گرفتن را دارد و می‌تواند سیر تمدنی را کوتاه‌تر، نزدیک‌تر، و سهل‌الوصول‌تر کند. @Habibollah_Babai
"ایمان" و "تمدن" به همت انجمن کلام حوزه و دانشگاه تهران، نشست «چالش‌های قدیم و جدید «ایمان» در فرایند تمدنی ما» برگزار شد. در این نشست با ذکر مقدمه‌ای از معنای خاص ایمان (در برابر معنای عام آن) و معنای فلسفی تمدن (در برابر معنای الهیاتی، معنای جامعه‌شناختی و معنای تاریخی تمدن)، نخست به پرسش‌های متعدد در نسبت میان «ایمان و تمدن» اشاره کردم و در آن بین در بارۀ 1. تأثیر ایمان به خدا و ایمان به معاد در نظام مناسبات انسانی و در نسبت بین انسان و انسان، 2. فرایند تسری ایمان در گستره‌های اجتماعی و تمدنی، 3. امتداد فرهنگی ایمان، 4. نقش ایمان در تغییر فرهنگ انسانی، 5. امکان ترسیم قلمرو اعتبار تمدنی با مقوله ایمان، و نهایتا 6. ایمان و امکان پایه بودنِ آن برای نظم اجتماعی توضیحاتی ارائه دادم. سپس چالشهای اصلی ایمان در فرایند تمدنی به دو شکل مطرح شد: الف) چالش‌هایی که ایمان برای فرایند تمدنی درست می‌کند (چالش های قدیم ایمان)؛ و ب) چالش‌هایی که وضعیت امروز تمدنی برای ایمان بوجود می آورد (چالش‌های جدید ایمان). آنچه در چالش‌های قدیم ایمان برای تمدن ذکر شد، تأکید بر این نکته بود که ایمان برای تمدن و مناسبات بین خود و دیگری، می‌تواند بسیار ظرفیت ساز باشد، لیکن آنجا که بخواهیم از تجربه ایمانی خود به قضاوت ایمانی در مورد برادران دینی ورود پیدا بکنیم، ممکن است رابطه بین خود و دیگری را آسیب زده و روابط انسانی را مختل کنیم و احتمالا سر از تکفیر در بیاوریم. تکفیر، نظم تمدنی ما را بر هم خواهد زد. اما در مورد چالش های جدیدی که از ناحیه دنیای جدید و فرایند تمدنی امروز برای موضوع ایمان باید در نظر آورد، چالش های برآمده از «سکولاریسم پلورالیستیک» است که هزاران ایمان و شبه ایمان را در کنار ایمانی دینی فعال می کند و در یک فرایند روانی (نه استدلالی)، سکولاریزاسیون جدیدی را رقم می زند. در این وضعیت، انعقاد ایمان، استمرار ایمان، و اشتداد ایمانی دشوار خواهد شد. از این نظر، چالش های برآمده از سکولاریسم پلورالیستیک محدود به غرب نیست، بلکه جهان اسلام نیز به میزان ابتلا به زندگی شهری، صنعتی، و جهانی درگیر این ماجرا و نوعی از سکولاریسم پلورالیستیک می شود. در نهایت دو نکته به عنوان راهکاری برای بقای ایمان و برای نقش آفرینی ایمان در وضعیت تمدنی امروز مورد تأکید قرار گرفت: 1. اینکه باید در میان عامل‌های یگانگی و همبستگی در اسلام، عوامل شورانگیز روحی را مورد تأکید کرد. در این میان عنصر محبت و عشق الهی (با تمام گستره و شقوق آن) می تواند بخشی از تنوعات و تکثرات سکولار را در خود هضم کند و انسان مسلمان را از تشتت و آشفتگی برهاند. 2. اینکه می توان علاوه بر عوامل وحدت و یگانگی، به نوعی از تنوع ایمانی، شیوه های ایمانی متنوع و سطوح ایمانی مختلف (ایمان فطری، ایمان عرفانی، ایمان فلسفی، ایمان کلامی، ایمان علمی و غیره) فکر کرده و از تنوع معقول و مشروع می توان به مصاف تنوع سکولار در دنیای امروز رفته و زمینه های روانی برای حفظ ایمان و رشد ایمان را فراهم ساخت. @Habibollah_Babai
لینک خبری نشست "ایمان و تمدن" 👇👇 https://iqna.ir/fa/news/3969357/