یادداشتهای آمریکا، قسمت ۶۰ (عموی قصهگوی مدارس)
یکی از برنامههای رایج در مدرسه ابتدایی بچههامون، قصهگویی بود. عموی قصهگو (story teller) هر از چندگاهی به مدرسه میآمد و بساط قصهگویی را پهن میکرد. مدرسه هم برنامهریزی میکرد که مثلا چند کلاسچهارمی را دریک سالن بزرگ جمع میکرد تا قصهگوی بچهها برای همه یکجا قصه بگوید. عموی قصهگو، با خودش عروسک میآورد، بسیار جذاب و همراه با زبان بدن فعال (body language) حکایتپردازی میکرد.
قصهگویی در مدارس در واقع یکی از فوقبرنامههای بسیار موثر و کارآمد در مدارس بود که با یک برنامهریزی ساده و کم هزینه با یک عموی قصهگو مفاهیم اخلاقی، انسانی، و تمدنی را به کودکان و دانشآموزان منتقل میکرد.
@Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا، قسمت ۶۱ (ارائه مقاله «رنج»)
اولین ارائهام در «مرکز مطالعات پیشرفته در فرهنگ» سال 2008 در مورد نظریۀ «تأویل» علامه در مقایسه با نظریه اسطورهزدایی بولتمان بود و دومین ارائه و سخنرانی من نیز در این مرکز سال 2009 قبل از بازگشت به ایران، در باره «رنج از» و «رنج برای» بود. در این پروژه دنبال گفتگوی بینالادیان و همزیستی بینالادیان بر محور «یاد مصائب متعالی در ادیان» بودم. در این جلسه اساتید و اعضای هیئت علمی مرکز و رئیس آن آقای جیمز هانتر و دبیر جلسه آقای جوش یتز و همینطور دکتر ساشادینا حضور داشتند. این ارائه بعد از نوشتن مقاله A Shiite Theology of Solidarity through the Remembrance of Liberative Suffering که بعدها در مجله Ecumnical Studies دانشگاه تمپل منتشر شد، صورت گرفت. نقدهای خیلی خوب و گفتگوهای راهگشایی انجام شد که راه را برای مقاله بعدی من با عنوان Self Honor and Other-Esteem in Shia Sacrifice و نشر آن در لندن هموار کرد.
@Habibollah_Babai
یادداشتهای آمریکا، قسمت آخر (تصمیم برای بازگشت)
فرایند تصمیم من برای ماندن در آمریکا و یا برگشت به ایران یک فرایند طولانی و البته سخت و پیچیدهای بود. ماندن در آمریکا سختیها و البته راحتیهایی را به همراه داشت، همانطور که برگشت به ایران نیز راحتیها و دشواریهای خودش را داشت. یکی از اساتید در آمریکا ترغیبم میکرد که امتحان جی آر ای را بدم و وارد دوره پی اچ دی در دانشگاه ویرجینا بشم. برخی از دوستان دانشجویی هم که تازه از ایران آمده بودند و به قول خودشان چمدانهایشان را دیگر لازم نداشتند (قصد برگشت نداشتند) به من میگفتند که شما در برگشت به ایران به فرزندان خود ظلم میکنید. برخی دیگر از ایرانیان قدیمی و با تجربهای هم بودند که میگفتند اقامت شما در آمریکا بهتر است بعد از شکلبندی شخصیت فرزندانتان در ایران باشد و دوران مدرسه دورهی خوبی برای کودکان نیست.
بالاخره بعد از فکر و گفتگو به این نتیجه رسیدم که چه به ایران برگردم و چه در آمریکا بمانم هر دو برایم خوب است (در این دو گانه به خوب و بد نرسیدم بلکه به خوب و خوبتر رسیدم و همین وضعیت تصمیمگیری را برایم دشوارتر میساخت) و در هر دو وضعیت میتوانم در راستای پژوهشهای خود در باره اسلام در جهان امروز گامهایی بردارم. پس از تأملات بسیار حضورم در ایران را مطمئنتر و مفیدتر ارزیابی کردم. نکته جالب اینکه نتیجه استخارهی مقایسهای هم دقیقا همان نتیجه مشورتها و رایزنیها بود.
بدین سان بازگشتام به ایران واقعا یک تصمیم بود، تصمیمی که همه ما در بزنگاههای مهم زندگی میگیریم. بعدها هم فراوان دیدم و خواندم از اساتید مختلفی در ایران و اساتید زیادی در غرب که آنچه آنها را در ایران و یا در آمریکا ماندگار کرده است یک تصمیم است، تصمیمی بموقع، مهم، سخت، و تعیینکننده.
با این همه، تردید در ماندن و رفتن، بعد از ورود به ایران نیز در وجودم موج میزد، مدتها بعد از آمدن به ایران نیز این تردید همواره آزارم میداد لیکن چون فرایند شکلگیری تصمیمام، فرایندی آگاهانه بود همواره به جمعبندی ذهنیام مراجعه میکردم و با همان اندک تفاضل نمره بین فعالیت در آمریکا و فعالیت در ایران، خودم را آرام میکردم. بالاخره بنایم بر این شد که یک جا اقامت اصلی داشته باشم و با جاهای دیگر نیز ارتباطات خودم را حفظ کنم. تا اینکه بعد از یک سال آگاهیام بر احساساتم غلبه کرد و بتدریج حال اقامت در زندگیام در ایران استقرار پیدا کرد.
@Habibollah_Babai
آیههای «بعضبعض» (قسمت اول)
آیات زیادی در قرآن هست که معطوف به دستهها و گروههای اجتماعی، و گونههای ارتباطی بین انسانهاست. مثالهای زیر را دقت کنید:
الف) آیات بعضبعض با «لام»: قال اهبطوا بعضکم لبعض عدو (دشمن بودن بعضی برای بعضی دیگر) (اعراف: 24)، و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا (پشتیبان بودن برخی برای برخی دیگر) (اسراء: 88)، و جعلنا بعضکم لبعض فتنه (فرقان: 20)؛
ب) آیات بعضبعض با «فوق»: و رفع بعضکم فوق بعض درجات (بالا بودن برخی نسبت به برخی دیگر) (انعام: 165)، ظلمات بعضها فوق بعض (تاریکیهایی افزون بر یک دیگر) (نور: 40)؛
ج) آیات بعضبعض با «باء»: لیبلوکم بعضکم ببعض (آزمایش برخی با برخی دیگر) (محمد: 4)، و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض (دفع برخی با برخی دیگر)، (بقره: 251)، ربنا استمتع بعضنا ببعض (استفاده بعضی از بعضی دیگر) (انعام: 128)؛
د) آیات بعضبعض با «الی»: یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا (انعام: 112)، و اذا ما انزلت سوره نظر بعضهم الی بعض (نگاه برخی به سمت برخی دیگر) (توبه: 127)؛
هـ) آیات بعضبعض با «علی»: تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض (تفضیل برخی پیامبران بر برخی دیگر) (بقره: 253)، و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض (تفضیل برخی بر برخی دیگر)
و) آیات بعضبعض با «من»: ذریه بعضها من بعض (نسلهایی که برخی از برخی دیگر هستند) (آل عمران: 34)؛
ز) و آیات بعضبعض بدون حرف جرّ: و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض (مومنان برخی دوستان برخی دیگر هستند) (توبه: 71)، لیتخذ بعضهم بعضا سخریا (استخدام بعضی توسط بعضی دیگر) (زخرف: 32).
آنچه از این نمونه آیات به دست میآید این است که قرآن کریم گونههای ارتباطی بین انسانها را با انواع حروف جرّ و با ذکر انواع کنشها مثل استخدام (متعلقات حروف جر) توضیح میدهد. جمع و ترکیب چنین آیاتی میتواند نظام ارتباطات و مناسبات انسانی را در سطح خرد و کلان تا حدی روشن کند.
در قسمتهای بعدی این سلسله یادداشتها در ماه مبارک رمضان تلاش خواهیم کرد به برخی از نکات برآمده از آیههای بعضبعض اشارهای داشته و به تدریج به سمت یک الگوی نظام ارتباطی و مناسبات انسانی از منظر قرآن حرکت کنیم.
@Habibollah_Babai
آیههای «بعضبعض» (قسمت دوم)
برخی از مناسبات و روابط بعضبعضها در قرآن، تکوینی است و در فرایند خلقت بوجود آمده است. برخی دیگر از نِسَب انسانی و روابط بعضبعضها نه برآمده از متن هستی بلکه برخاسته از خواستهها و ارادههای انسانی است. مثلا آیههای مربوط به «عداوت» (قال اهبطوا بعضکم لبعض عدو)، «فتنه» (جعلنا بعضکم لبعض فتنه)، «امتحان» (لیبلو بعضکم ببعض)، «رفع» (رفع بعضکم فوق بعض)، «دفع» (و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض)، «تفضیل» (تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض) به نسبتهای اجتماعیای اشاره میکند که به دست خدا ایجاد شده است (روابط اجتماعی به مثابه فعل خدا).
و آیههای مربوط به «اولیاء» («و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض»، و «و ان الظالمین بعضهم اولیاء بعض»)، «استمتاع» (ربنا استمتع بعضنا ببعض)، «سخریا (لیتخذ بعضهم بعضا سخریا) مربوط به نسبتهای اجتماعیای است که به دست انسان و با اختیار انسان ایجاد میشود.
نکته مهم اینکه نسبتی و ارتباطی هست بین فعل انسان و فعل خدا. درست است که همه چیز در یک معنای عرفانی و توحیدی فعل الله و به اراده الهی (کل من عندالله) است، لیکن در یک نگاه عرفی و عادی این نکته قابل ذکر است که بین فعل خدا و فعل انسان ارتباط دوسویهای وجود دارد، همانطور که فعل خدا فعل انسان را متأثر میکند (مثلا توبه و بازگشت خدا به سمت انسان، زمینه را برای توبه انسان به سمت خدا فراهم میکند)، فعل انسان نیز فعل الهی را متأثر میکند (توبه انسان به سمت خدا موجب توبه و بازگشت خدا نیز به سمت فردِ تائب میشود).
از این منظر، مناسبات اجتماعی را از منظر فعل خدا میتوان در نظر گرفت و خدا را در متن مناسبات انسانی حاضر یافت و سنتهای الهی را نیز در آن جاری دانست، همانطور که مناسبات اجتماعی را میتوان از منظر فعل انسانی در نظر گرفته و اراده و کنشهای انسانی را در ساخت نظام مناسبات بشری دخیل و موثر قلمداد کرد.
@Habibollah_Babai
آیههای «بعضبعض» و ارادههای پیچیده (قسمت سوم)
برخی از مناسبات مطرح شده بین بعضبعضهای قرآنی، مناسبات انسانی و اخلاقی است و برخی دیگر از مناسبات مطرح میان بعضبعضهای قرآن نیز غیر اخلاقی و غیر انسانی است، و هر دو گونه از مناسبات، چه انسانی و چه غیر انسانی، در یک فرآیند جمعی و با استفاده از پشتوانههای جمعی (برخی با پشتوانه برخی دیگر) به انجام میرسد. به بیان دیگر، یکی از اشارههایی که آیات بعضبعض دارد کسب پشتیبانیِ برخی مردم از برخی دیگر است.
نکته اینکه پشتیبان بودن بعضی برای بعض دیگر( مثلا ظهیر بودن، یا اولیاء یکدیگر بودن، و یا در استخدام و استمتاع یکدیگر بودن) برای انجام کار اخلاقی و یا امر غیر اخلاقی، و برای صورتبندی عدل و یا حتی ظلم در جامعه، یک طرفه نیست بلکه چند طرفه و در یک رفت و برگشت متقابل و چندطرفه بین نخبگان و عوام، و بین صاحبان قدرت و توده مردم رخ میدهد. دیگر اینکه همواره کسب پشتیبانی و یا ایجاد پشتوانه برای حرکتهای خوب یا بد، همیشه آگاهانه و عامدانه نیست، بلکه گاه ناآگاهانه و ناخواسته است که منجر میشود موضع علمی یک عالم امتداد اجتماعی پیدا بکند و یا موضع ناصواب یک عالم یا دانشمند به ظلم و ناراستی بیانجامد. به دیگر بیان، ارادههای فردی در فرایند «بعضبعض» نه ارادههای بسیط و خودخواسته، بلکه ارادههای پیچیده، چندسویه، دیگرخواسته و در امتداد ارادههای مختلف از گروههای گوناگون انسانی است.
@Habibollah_Babai
فلسفهی بعضبعضها در قرآن (قسمت چهارم)
قرآن با تکرار بعضبعضها و تاکید بر آنها دنبال چیست؟ به نظر میرسد ریشه تکرار آهنگین بعضبعضها را بتوان در موارد زیر جستجو کرد:
۱. اینکه قرآن با تکرار بعضبعضها در پی بیان نظامات ارتباطی، سیستم اجتماعی، و طبقهبندیهای واقعی در شکلبندی جامعه است؛
۲. اینکه قرآن با تکرار بعضبعضها در پی بیان تنوع اجتماعی و گونههای متنوع در روابط انسانی است؛
۳. اینکه قرآن با تکرار بعضبعضها در پی بیان نظام نیازهای گروهی انسانها به یکدیگر است؛
۴. اینکه قرآن با تکرار بعضبعضها در پی بیان فرایند نظم یا نظمهای اجتماعی و قواعد حاکم بر همزیستی یا ستیز اجتماعی است؛
۵. اینکه قرآن با تکرار بعضبعضها در پی بیان طبیعت امر اجتماعی و حرکت دائمی بعضی به سمت بعضی (پیوستگی) و فاصله گیری مستمر بعضی از بعضی (گسستگی) است.
@Habibollah_Babai
بعضبعض و «رکم» (قسمت پنجم)
آیهٔ ۳۷ انفال میفرماید «لیمیز الله الخبیث من الطیب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض فیرکمه جمیعا» تا اینکه خدا ناپاک را از پاک جدا کند و ناپاکها را روی یکدیگر نهد و همه را متراکم کند...
«رکم» به معنای متراکم کردن است. وقتی گفته میشود «سحاب مرکوم» یعنی ابر متراکم.
نکته قابل توجه اینکه آنگاه که بعضی (چه خیر و چه شر) روی بعض دیگر فشرده میشود یک شر بزرگ و متراکم یا یک خیر بزرگ و متراکمی بوجود میآید.
شر متراکم به رغم بزرگ بودنش به دارالبوار میرود (فیرکمه جمیعا و یجعله فی جهنم) و خیر متراکم نیز سودمندانه در بهشت برین جا میگیرد.
نکته اینکه تمدنهای خیر و تمدنهای شر برآمده از تراکمها و انباشتههایی از خیر یا شر هستند (و همیشه تراکمها سیستماتیک نیستند)، و هر میزان تراکم و انباشتگی بیشتر باشد بزرگبودگی رخ میدهد و جوامع به آستانههای تمدنشدن نزدیکتر میشود.
@Habibollah_Babai
تراکم اجتماعی نیکی، تراکم الهی نیکی (قسمت ششم)
تراکم خیر و توسعهی نیکی و بزرگشدگی آن گاه در سایه انضمام و الحاق نیکوکاران به یکدیگر رخ میدهد، و گاه نیز عمل خیر در پرتو ارتباط فرد نیکوکار به منبع خیر مطلق یعنی خدای متعال بزرگ و بزرگتر میشود («مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم» 261/ سورۀ بقره).
آیۀ مزبور یکی از شاخصترین آیاتی است که به خیر کلان و مکانیسم این کلانشدگی اشاره کرده است. این آیه با بیان مثالی به تبیین چگونگی کلانشدگیِ خیر و نیکی پرداخته و مهمترین عامل این رشد و کلان شدگی را «فی سبیل الله» بودن معرفی میکند.آیه سنبله به انفاق مال در راه خدا پرداخته و آنرا به منزله حبه و دانه گندم میشمارد که این دانه رشد کرده و از آن هفت خوشه میروید و از هر یک از این خوشهها صد دانه گندم به بار میآید. سپس آیه این نوید را میدهد که خدا این مقدار را برای هر که بخواهد چند برابر میکند. بدین ترتیب هر حبه مالی که در راه خدا انفاق میشود، برکت مییابد و به صدها و بلکه هزاران دانه خیر تبدیل میشود و از این خیرها و نیکیهای فرد، خیرات بزرگِ اجتماعی و نیکهای کلان در مقیاس امت رخ مینماید.
لازم به ذکر است که عمل خیر در نسبت فرد نیکوکار با خدا، گاه در سطح «خیر متوسط» میماند و گاه به سطح «خیر کبیر» ارتقا پیدا میکند. تفصیل «خیر متوسط»، «خیر کبیر» و سپس «خیر کوچک» و بلکه حتی «خیر باطل و فاسد» را در قسمتهای بعدی خواهم آورد.
@Habibollah_Babai
آیهی سُنبُله، برکت در فعل خیر یا برکت در فاعل خیر (قسمت هفتم)
در میان مفسران در مورد تعبیر «مثل الذین ینفقون اموالهم» اختلافی وجود دارد که آیا کلمهای در این میان در تقدیر است یا نه؟ بعضی معتقدند که کلمه «نفقه» یا «صدقه» قبل از «الذین ینفقون» و یا کلمه «زارع» یا «باذر» قبل از «حبه» در تقدیر گرفته شده، و این تقدیرگریزناپذیر است؛ چرا که حبه در آیه، مَثَلِ آن مالی است که در راه خدا انفاق میشود نه مَثَل شخص انفاق کننده؛ ولی برخی دیگر از مفسران هستند که چیزی را در این میان در تقدیر نمیگیرند.علامه طباطبایی در المیزان معتقد است این نوع صناعت و این طرز سخن گفتن در قرآن کریم امری شایع است و قرآن در موارد متعددی از چنین سبکی استفاده کرده است. در این گونه موارد که نوعا قصههای فرضی قرآن است، تنها به ذکر بخش اصلی و مهم از داستان اکتفا میشود.[1]اما ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه به گونهای دیگری به تفسیر این آیه پرداخته و میگوید:
«هیچ گونه دلیلی بر حذف و تقدیر در آیه نیست و تشبیه افراد انفاق کننده به دانه های پر برکت تشبیه جالب و عمیقی است گویا قرآن میخواهد بگوید: عمل هر انسانی پرتوی از وجود اوست و هر قدر عمل گسترش یابد، وجود انسان در حقیقت توسعه یافته است. به تعبیر دیگر قرآن عمل انسان را از وجود او جدا نمیداندو هر دو را اشکال مختلفی از یک حقیقت میشمرد بنابراین هیچ گونه حذف و تقدیری در آیه نیست و اشاره به این است که انسانهای نیکوکار در پرتو نیکیهایشان نمو و رشد معنوی پیدا میکنند و این افراد همچون بذرهای پرثمری هستند که به هر طرف ریشه و شاخه میگستراندو همه جا را زیر بال و پر خود میگیرد.»(نمونه، ج 2، ص 314)
این تحلیل از تفسیر نمونه در مورد اینکه عمل هر انسانی پرتوی از وجود فرد انسان است بسیار قابل اعتناست. در این نگاه، انفاق فی سبیل الله نه تنها موجب برکت و ازدیاد مال بخشیدهشده میشود، بلکه موجب تکثیر و برکت در ناحیۀ خود فرد انفاقکننده نیز میشود. بدینسان برکت و تکثری که از رهگذر انفاق فیسبیل الله بوجود میآید نه به یک صورت، بلکه به صور مختلف رخ میدهد:
1. تکثیر مال رفته (انفاق شده) و اینکه این مال دست به دست در میان مردم انتقال پیدا میکند و تمامی ندارد.
2. تکثیر مالِ مانده پیش فرد انفاق کننده که آن نیز برای صاحب مال (انفاق کننده) برکت پیدا میکند چرا که مال انفاق شده از آن مال اصلی بوده است و انفاق مال، موجب برکت در همۀ مال میشود.
3. اینکه فرد انفاق کننده با عملی که انجام میدهد و انفاقی که صورت میدهد از خود الگویی درست میکند و خود را به مثابه یک حبه و دانه، در جامعه تبدیل به صدها و هزاران حبه میکند و بسیاری از انفاق کنندهها در جامعه و در آیندۀ نسل او به مشی او تمسک و تأسی کرده و آنها هم انفاق فیسبیل الله میکنند.
4. اینکه خود فرد انفاق کننده به موجب عمل بزرگ انفاق، و بزرگتر از آن عمل فیسبیلالله، بزرگتر و بزرگتر میشود و تبدیل به فردی در مقیاس یک جامعه (حبهای در مقیاس هفتصد حبه) وفردی در مقیاس یک امتبدل میشود.
@Habibollah_Babai
تهجّد
مصطفی ملکیان
🔹 خيلی به بيدار ماندن در دل شب توصيه شده است. لغت «تهجد» به معنای عبادت در شب نيست، بلكه به معنای بيدار ماندن در شب است. نمیخواهم بگويم كه نبايد نماز شب خواند، بلكه میگويم قرآن میفرمايد: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً . ۱۷/اسراء »، يك تكهای از شب را بيدار باشيد. اگر نماز شب هم نمیخوانيد، تكهای از شب را بيدار باشيد و در كار و بار عالم و خود تأمل و تفكر كنيد. امّا متأسفانه ما چنين نمیكنيم و يا كم میكنيم.
به تعبير خليل جبران، علی(ع) شبها با خدا مسامره داشت و در گوش خدا نجوا میكرد (مسامره به معناي نجوای عاشق و معشوق در گوش يكديگر در دل شب است. سَمَر به معنای واقعهی شبانه، يا قصه شب است). انسان بايد در دل شب بيدار باشد.
وقتی من بچهای هشت ساله بودم، مرحوم الهی قمشهای كه با پدر من پسرعمو بودند، شبزندهداریهای خيلی عالی داشتند. پدرم از بچگی به من میگفتند كه پهلوی آقای الهی قمشهای بخواب تا ببينی كه ايشان شبها چه میكنند. من نمیفهميدم كه "ايشان شبها چه میكنند"، به چه معناست. يادم میآيد كه ايشان شب ها بيدار میشدند و مطالعه میكردند و پدرم مرا تشويق برای مطالعه تابستانها میكرد. ايشان به شهر ما آمدند و چون ما باغ فراوانی داشتيم، چند شبی ايشان را به باغ دعوت كرده بوديم. ولی پدرم نمیگذاشتند ما در باغ بمانيم. ما بچهها بايد برمیگشتيم.
يک شب من گفتم كه میخواهم امشب اينجا بمانم تا ببينم، ايشان چه كار میكنند. اولين بار بود كه پهلوی ايشان میخوابيدم. خوابم نمیبرد تا ببينم ايشان چه میكنند. يك بار ديدم ايشان بلند شدند و وضو گرفتند و در تاريكی نشستند. ابتدا به نظرم آمد كه ايشان شعر میخواندند. صدای ايشان پايين بود و به نظر آهنگين میآمد. بعد آهستهآهسته صدای ايشان بلندتر شد و شروع كردند با صدای خيلی بلند گريه كردن (چون عادتشان بود و نمیتوانستند با صدای كم بگريند).
به نظر من رسيد كه دو ساعت لاينقطع با صدای بلند گريه میكردند. من آن شب فهميدم كه پدرم چه چيزی را میگفتند که بايد ياد بگيرم. بعد ايشان نماز خواندند و عبادت كردند. فردا صبح من در گوشهای وقتی ديگران متفرق شدند، گفتم آقای الهی! گفتند: بله. گفتم: شما ديشب زياد نخوابيديد. گفتند: چرا خوابيدم. گفتم: آخر من بيدار بودم. گفتند: عجب تو بيدار بودی؟ گفتم: بله. گفتند: چرا بيدار بودی؟ گفتم: پدرم گفته بودند كه ببينم شما چگونه شبها را میگذرانيد.
ايشان به من گفتند، فلان كس (ابن عم) میگفت، هر شبی كه آدم تا صبح بخوابد، صبح مثل يک گاو بلند میشود. ما میخواهيم كه مثل گاو از خواب بيدار نشويم. من خيلی تعجب كردم كه چرا ايشان چنين میگويند!؟ بعد ايشان گفتند: در زندگی حيوانات دقت كن، حيوانات روزها را تا غروب به دنبال معيشت خود میروند. تفاوت انسان و حيوان فقط در شب معلوم میشود. در روز معلوم نمیشود. شب حيوانها میخوابند، اما انسانها در دل شب بيدار میمانند. اين جمله در من خيلی نافذ افتاد.
البته من خيلی هم موفق نيستم، اما واقعاً به نظرم میرسد كه آدم بايد ولو نيم ساعت، ولو نماز هم نخواند، ولو دعای مرسوم و متداول را هم نخواند، در شب بيدار بماند. ممكن است حال شما اقتضا نكند نماز بخوانيد. مثلاً ممكن است كسل باشيد و نماز نخوانيد، اما بيدار بودن در دل شب (نفس تهجد) بسيار مفيد است. آدم میتواند در گذشتهاش فكر كند. میتواند از حوادث عبرت بگيرد و نقاط ضعف و نقاط قوت زندگی خود را بيابد و برای آن برنامهريزی كند. آدم میتواند در پوست ديگران فرو برود و بفهمد كه آنها هم آنقدر كه من گمان میکردم، بد نيستند.
خيلی وقتها آدم در شب فكر میكند كه اين داوری كه من میكنم و يا اين سخنی كه امروز گفتم درست نيست، يا در اين نزاعی كه فلان كس با من دارد، خيلي هم مقصر نيست. آدم در شب میتواند در پوست ديگران فرو برود. اگر چنين كند، میيابد كه نبايد از ديگران انتظار نابجا داشته باشد. اين شببيداریها دو كار با آدم میكند، كار اول آن است كه توقع آدمی از خودش بالا میرود و كار دوم آن است كه توقع آدمی از ديگران پايين میآيد. مشكل عمده ما آن است كه توقعمان از خودمان پايين است و از ديگران بالا.
شنيدم كه دانای مرشد شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آب
يكي آنكه در نفس خوشبين مباش
دگر آنكه در غير بدبين مباش
📒درسگفتار "پاسخ به یک سؤال"، دهه ۷۰
@Habibollah_Babai
Page 15(10).pdf
626.8K
در گفتگو با روزنامه فرهیختگان، قسمت اول:
فهم تمدنی قرآن، فهمی متعهد به مسئلههای اجتماعی جهان اسلام است.
@Habibollah_Babai
Page 15(10).pdf
711.6K
قسمت دوم گفتگو با روزنامه فرهیختگان:
خوانش تمدنی قرآن، فرایندی است.
@Habibollah_Babai
برکت و رحمت در توسعۀ «خیر» (قسمت هشتم)
کنشگران خیر همیشه فرد نیستند، همانطور که کنش خیر نیز همیشه خیر واحد و خیر ساده و خیر یک بُعدی نیست. گاه کنگشران خیر متعدد هستند، و بلکه گاه کنشگر و یا فاعل خیر یک جامعه و بلکه یک امت است. در این صورت تضاعف و تبرک خیر نه در هفتصد برابریِ یک خیرِ فردی، بلکه در هفتصد برابریِ خیر جمعی (هفتصد جمع و جامعه) و بلکه خیر امت (هفتصد امت) ظاهر میشود. و آنجا که فعلِ خیر پیچیده، چندلایه، و چندبعدی میشود، تضاعف و تکثر آن نیز به شکل پیچیده و چند شاخه میشود نور بر نور، برکت در برکت، و خیر در خیر را موجب میگردد.
نکته مهمی که در این میان و در تضاعف میان بعضبعضهای اجتماعی بوجود میآید و باید آن را در منطق تکثر و تبرک خیرات مورد تأکید و توجه قرار داد، فضل و رحمت الهی و تأثیر آن در تکثیر و تکبیر خیر جمعی و تبدیلِ آن به خیر کلان تمدنی است.
بهرحال خیر تمدنی زمانی در مقیاس تمدن ظاهر میشود که برکت لازم را پیدا بکند، و برکت یافتن یک کار خیر هم بستگی به فضل و رحمت الهی دارد. در واقع این رحمت الهی است که یک انفاق را از یک حبه به صدها و هزاران حبه تبدیل میکند.
نکته بسیار مهم اینکه، رحمت الهی، فقط مختص مومنین (با وصف رحیمیه) نیست، بلکه این رحمت الهی (با صفت رحمانی) هم هست، و شامل اعمال و انفاق غیرمومنین از مذاهب مختلف و بلکه از جامعه انسانی نیز میشود. یعنی چنین نیست که اعمال نیک و خیر انسانها در جامعه اسلامی پاداش و پیامد نیکی نداشته باشد و ثمرات مضاعفی را در مناسبات اجتماعی باعث نگردد. بدینسان خیر کثیر صرفا برآمده از خیر مومنان و یا مسلمانان نیست بلکه اساسا تمدن اسلامی در خیرهای کثیرش مدیون مسلمانان از مذاهب مختلف و شاید حتی از اهل کتاب و یا غیرمسلمانان باشد. البته و بلاشک تفاوتی هست بین خیری که از سر ایمان بالله و فی سبیل الله انجام یافته باشد و خیری که صرفا برای ارضای خواستههای فطری و انسانی صورت گرفته باشد.
@Habibollah_Babai
«تحلیل رسانهای قتل روحانیون در مشهد»
دکتر سید محمد کاظمی
خبر زخمی و کشتهشدن سه روحانی در صحنی از حرم مطهر امام رضا علیهالسلام و روایتهای رسانهای آن دارای جوانب و مسائل متعددی است که باید بهعنوان پدیده اجتماعی به آن پرداخته شود. مهمترین ویژگی این اتفاق را میتوان در خصوصیات شخص مهاجم و افزایش تنوع ابعاد آن جستجو کرد. فرد موردنظر از اتباع افغانی مقیم ایران است که ویژگیهای شخصیتی او زوایای متعددی به رخداد اتفاق افتاده میدهد. اگر بنای خود را بر کوتاهنویسی بگذاریم و از مقدمات فاصله بگیریم، بدون آنکه به طراحی و مهندسی شدن این پدیده بیندیشیم و صرفاً به روایتهای رسانهای تولید شده بپردازیم میتوان ویژگیهای پدیده موردنظر را به موضوع مذکور در موارد ذیل خلاصه کرد:
۱. مذهب: دوگانهای که در رخداد مذکور یکی از روایتهای رسانهای را شکل داد، شیعه - سنی بودن فرد مهاجم و مقتول است که در روایت ثالث با توصیف وهابی بودن قاتل، توسط رسانه داخلی، اگرچه تنش رسمی کاهش یافت اما در حوزه غیررسمی، دو گروه مذهبی مخالف یکدیگر را در صحنهٔ روایتهای رسانهای فعال و گسل مذکور را به حرکت در آورد. این موضوع باتوجه به اکثریت اهلسنت افغانستان و شیعه ایران، باعث تشدید فشار به اقلیت شیعه افغانستان در داخل آن کشور و فضای همکاری داخلی ایران با مردم افغانستان میشود و میتواند زمینه شکلگیری گروههایی همچون فاطمیون را با فشار افکار عمومی مواجه کند. مؤلفهای که عامل تشکیل جریان مقاومت و گروههای جهادی در داخل افغانستان و امتداد آن در پررنگ شدن قدرت شیعی منطقه گردیده است.
۲. نژاد: ایرانِ فرهنگی که باتوجهبه سابقه تاریخی چندصدساله خود از شبهقاره هند تا شرق اروپا، هویتی واحد را تشکیل میدهد باتوجهبه تنوع قومیتی و ملل میتواند آبستن چالشهای هویتی متعدد شود. اتفاقات افغانستان از دوران حضور شوروی در این کشور و نیز پس از آن، باعث شکلگیری دوران طولانی تاریخ اشغال و عقبماندگی و بهتبع آن پناهندگی به کشورهای همسایه همچون ایران شده است. ازآنجاکه مهاجران غیرقانونی برای کشور میزبان از لحاظ رسمی و غیررسمی دارای فشارهای متنوع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی (نیروی کار مهاجر و جایگزین شدن آنها برای نیروی کار داخلی به دلیل مقرونبهصرفه بودن) است، تقابل با آنها، گسلهایی را در حوزههای فرهنگی ایجاد و یا فعال مینماید. در این راستا افغانستانیها با شکلگیری احساس همدردی به دلیل شهروند درجهدو بودن در وضعیت نامساعد مهاجرت به ایران تلاش به شکلدهی به هویت تاریخی و نژادی برای خود هستند و از سوی دیگر ایرانیها هم برای تقابل با ورود آنها تلاش میکنند گسل مذکور را با توهم برتری نژادی که سابقه تاریخی هر دو، هجوم محمود افغان به کشور ایران است را تشدید نمایند و دیگری از یکدیگر برای همراهی افکار عمومی خود ایجاد نمایند. از سوی دیگر مهاجرت و مهاجران بستری برای شکلگیری بزهکاری و آسیبهای اجتماعی متنوعی هستند که مشکل بیان شده را غامضتر مینماید. مؤلفهای که هنگامی که با ناموسپرستی ایرانیان هنگام گزارش تجاوز به زنان ایرانی و نیز مسائل دیگر همراه میشود ضریب آن را افزایش میدهد. مسئله مذکور با افزایش بار جنسی رسانهای شده شهر مشهد که نمونه آن را نسبت به مهاجران عراقی قبلاً مشاهده کردیم، حساسیت افکار عمومی را پررنگ میکند. این موضوع اشتراکات فرهنگی را کاهش و تمایزات اجتماعی را تبدیل به بحران سیاسی مینماید. مسئله مذکور در شرایطی که مهاجرت افغانها در دوران پسا طالبانی افزایشیافته، موضوع را تشدید میکند. نگاه منفی ایرانیان در دوران جدید به دلیل نگرانی تحولات قدرت در افغانستان، افکار عمومی را نسبت به مهاجران افغانی، سوگیرانهتر کرده است.
@Habibollah_Babai
ادامه 👇👇
۳. حاکمیت و سیاست: روحانیت نماد نظام سیاسی جمهوری اسلامی بهعنوان یک حکومت شیعی و دینی است. کشتهشدن روحانیون بهعنوان طبقه حاکم در اذهان عمومی ایرانیها و عدم تفکیک کارگزاران و دیگر انواع آن، زمینه همراهی با اتفاق مذکور را برای مخالفین نظام از لائیکها، سلطنتطلبها و سایر افکار منتقد به وضعیت موجود را در داخل ایران ایجاد میکند. همین موضوع، حس شادی مشترکی در شرایط نامساعد تحریمی و اتفاقاتی همچون آبان 98 و دیماه 96 و سایر موارد که باعث ناامیدی و حس تقابل با حاکمیت طبقه روحانیت شده ایجاد و مواضع تقابلی را تشدید میکند. علاوهبرآن ادبیات اقتدارگرایانه روحانیت در موضع قدرت همچون نماینده مجلس روحانی که کشتهشدن افراد را در اتفاق مذکور به گردن میگیرد، زبان مواجههای را هم در قبال دین و هم نظام سیاسی مضاعف میکند. همدلی ایجاد شده بین ملت ایران در نگاه طالبانیست مشترک به دو حکومت میتواند زمینه اتفاقات بسیاری در کشورهای مذکور باشد. اگر خوانش طالبانی و پیش از آن داعشی از قدرت در ایران شکل گیرد همدلی با مسببان اتفاقات خشن همچون رخداد مذکور تشدید میگردد.
۴. موقعیت: دو مشخصه مشهد بهعنوان شهر و حرم امام رضا بهعنوان محل وقوع اتفاق در تشدید و نیز مسائل مرتبط با آن سهم به سزایی دارد. مشهد بهعنوان یکی از شهرهای پرحاشیه و مهاجرپذیر از کشورهای دیگر همچون افغانستان و برخورداری از نگاه کلامی و غیر فلسفی که تقابل گفتمانی را در حوزه دینی تشدید مینماید فضا را برای شکلگیری مواضع افراطی ایجاد میکند. مذهبی و دینی بودن شهر نیز میتواند زمینه تشکیل قرائت مرجح رسمی و مواجهه و خشونت خرده گفتمانهای غیررسمی را تشدید میکند. از سوی دیگر حرم امام رضا بهعنوان جایگاهی که عواطف دینی، معنوی و مذهبی را ایجاد میکند زمینه را برای تسری احساسات در این امر میسر مضاعف میکند و تقابل را باهویت فرد مهاجم برای ایرانیان تشدید مینماید.
۵. در مورد اتفاق پیشآمده، روایتهای مثبتی همچون شکلگیری همدلی نسبت به افراد و خانوادههای شهدا، پررنگ شدن مفهوم شهادت، تلاش برای کاهش تنش بین ایران و افغانستان و شکلگیری همدلی مثبت بین آنها، به سخره گرفتن گروه مدعی طرفداری از دین انسانیت و هم صدایی بین گروههای سیاسی داخلی نیز وجود دارند که در اینجا تلاش کردیم بیشتر به موارد سلبی و منفی برای آسیبشناسی اتفاق مذکور بپردازیم و موارد بیان شده میتواند بهصورت جداگانه تشریح گردند.
@Habibollah_Babai
ادامه 👇👇
پیشنهادهای سیاستی:
۱. فعالکردن مراجع شیعه افغانی همچون آیتالله فیاض در شهر مشهد برای رسیدگی به شهروندان افغانی و افزایش نگاه همدلانه با مهاجران افغانی
۲. افزایش سهم جذب و نیز سکونت روحانیون افغانی در شهر مشهد برای ارتباط با حاشیهنشینان جهت حل مشکلات و تقابل با جریانهای انحرافی و افراطی درون آنها
۳. ایجاد گروههای جهادی مشترک ایرانی - افغانی جهت حضور در بین حاشیهنشینها برای کاهش بار نگاه نژادی
۴. تمرکز بر روایتهای مثبت از حضور افغانستانیها همراه با لزوم ساماندهی آنها برای تقابل با ورود بیرویه به کشور
۵. تمرکز بر تاریخ مشترک و نمادهای فرهنگ و ادب دو کشور در فضای رسانهای برای کاهش تقابلهای مصنوعی نژادی
۶. ایجاد بسترهای واقعی و پلتفرمهای مجازی برای تعامل فرهنگی دو کشور جهت آشنایی از یکدیگر و کاهش نگاه منفی
۷. سروسامان دادن به گروههای فعال رسانهای و میدانی دو کشور برای جهتدهی و تنظیم افکار عمومی دو کشور در اتفاقات متناظر
۸. تمرکز بر روایت سیاسی انتخابی بودن قدرت در افغانستان از سوی ایران و حضور جدی در تمام محافل رسمی برای این امر همراه با بازتاب رسانهای
۹. تمرکز بر روایتهای رسانهای مرتبط با روحانیت در فضای مجازی برای کاهش بار منفی عمومی نسبت به این قشر و کمرنگ کردن بذرهای محرک در اتفاقات اجتماعی
۱۰. تقابل با زبان اقتدارگرایی روحانیت در قدرت و محافظه گرای سنتی در تقابل با دیگریهای مذهبی
@Habibollah_Babai
«خیر متوسط»، «خیر بزرگ» (قسمت نهم)
عمل خیر و انفاق را میتوان دارای مراتب دانست. این مراتب با توجه به انگیزه و قصد و نیت انفاقکننده، نتیجه انفاق در مراتب مختلف را متأثر میکند. این مراتب خیر و نیکی را میتوان در چندگونه و چندین سطح از خیر کوچک، خیر متوسط، خیر بزرگ، و خیر باطل دنبال کرد.
«خیر فیسبیلالله» (خیر متوسط)
یک مرتبه از خیر که البته ارزشمند است، خیر متوسط و خیر فی سبیل الله است. در مرتبه خیر فی الله که در قسمت بعدی بدان خواهیم پرداخت، آنچه مقصد و هدف است تنها وجه الله است و نه چیز دیگر، اما آنچه در مرتبهی فی سبیل الله مورد توجه است، نبودن در سبیل طاغوت،دور بودن از انحراف، و سالم بودن از آلودگی و گناه است. طبق آیات قرآنی همین مقدار از فی سبیل الله بودن و سلامت راه کافی است برای رشد و تضاعف در خیر، و برای تکثر و توسعۀ یک حبه خیر، به هفتصد دانۀ خیر.
«خیر فیالله» (خیر بزرگ)
بالاترین خیر آن است که عمیقترین و شدیدترین ارتباط و اتصال را با خیر مطلق و یا خیر بینهایت برقرار کرده باشد. این مرتبه را خیر فیالله (نه خیر فیسبیل الله)میگویند. در این مرتبه توجه و نیتِ فرد انفاق کننده نه صرفا بهشت و یا نعمت الهی،بلکه رسیدن به رضایت خدا و وجه الله است. به بیان دیگر، خیر فی الله، خیری است نه برخاسته از ترس از عذاب و یا توقع ثواب، بلکه برخاسته است از محبت به خدا.عمل خالصانه برای خدا و اطعام مسکین و یتیم و اسیر برای وجه الله، آنجا که وجه الله را صفت ذاتی حق بگیریم، برخاسته ازاعتقاد به اهلیت و استحقاق خدا برای عبادت شدن(انجام عمل تنها با انگیزه رضای او«انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا») است، و آنجا که وجه الله را صفت فعلی خدا بدانیم، برخاسته از استفاضه و طلب رحمت و رضایت خدا و اِعراض از غیرخدا در کسب ثواب و پاداش است.
بدینسان اوج خیر و نهایتِ آن همین مرتبۀ از خیر است که در نهایت خلوص و تقرب به خداوند حاصل میشود. چنین نیتی و چنان عمل ماندگار و رفتار بزرگی (در مقیاس یک جهان و یا یک تمدن) از بندگان آزاده سر میزند که آنچنان مقرباند که قیودات انسانی و محدودیتهای مادی آنها را در عمل به خیر محدود نمیکند. آزاده بودن، حریت داشتن، رضای خدا را بر رضای خلق ترجیح دادن، و از نارضایتی غیرخدا هراس نداشتن، آثار فراوان اجتماعی دارد، همان طور که انتساب و اتصال عمل به حقیقت لایتناهی و عمل فی الله و لوجه الله نیز به لحاظ وجودی پیامدهای بینهایتی (فراتر از یک تمدن و یا حتی فراتر از زمان و مکان) دربر خواهد داشت.بدینسان عمل فردی که کارش را لوجه الله انجام میدهد تا سطح بینهایت توسعه مییابد. حال آنگاه که جمع و جامعه و بلکه یک تمدن افعال انسانی و اخلاقی خود را لله و لوجه الله انجام بدهد، تصاعد خیر در آن فراتر از تصور خواهد بود و دامنۀ آن بسیار پیچیده و پیشرفته در بینهایت خواهد بود. در این نقطه، تمدنی شدن فعل انسان برآمده است از دو عنصر اجتماعی بودن فعل (گستردگی و کلانبودگی فعل) و فیالله بودن فعل انسانی است. خیرات اجتماعی آنگاه که فی الله و یا حتی فی سبیل الله انجام میگیرد، خیری در مقیاس خودِ خدا میشوند، ماندگار میماند و در مقیاس جهان و بلکه فراتر از جهان اثرگذار میشود.
@Habibollah_Babai
خیر کوچک، و خیر باطل (قسمت دهم)
خیر فطری و انسانی (خیر کوچک)
خیر فطری و انسانی ممکن است صرفا از سوی یک انسان و صرفا با انگیزۀ فطری و انسانی رخ بدهد. در این مرتبه، خیر از آن جهت که خیر است، عملی انسانی و اخلاقی است. این مرتبه از خیر شاید فاقد انگیزه خودآگاهانۀ الهی و معنوی باشد و تنها انسانی بودن کار (و نه ابعاد مادی و سود شخصی فرد و جامعه) خیر بودن آنرا موجب گشته باشد. چنین خیری هرچند در همان حد انسانی متوقف است لیکن به جهت انسانی بودناش میتواند مخاطبان زیادی از ادیان مختلف با عقاید مختلف پیدا بکند و اشتراک انسانی و پیوستگی فطری در میان ابنای گسترده بشر را موجب شود. مثلا از منظر انسانی انفاق با کاهش دادن دلبستگیهای دنیویِ فرد انفاقکننده، او را از عوامل تنش و اصطکاک با دیگران رها میکند و از سوی دیگر با یاری رساندن به مددجویان و انفاق شوندگان نوعی از انسجام و پیوند اجتماعی را موجب میشود. در این باره، به نظر میرسد خیر بما هو خیر صرفا به جهت خیربودناش در هم تنیده در یکدیگر و چسبیدۀ به هم است. فعلِ خیر در این منظر، به خودیخود مولّد خیرات متراکم و انباشته گشته و نفس عمل خیر (به لحاظ وجودی) خیرات کمّی و انباشتهای را موجب شده و گسترۀ اثرگذاری فراگیری را باعث خواهد شد.
خیر فاسد/خیر باطل (خیر ظاهر و فساد باطن)
برخی از گونههای خیر، خیری است که با انگیزهای پست و فاسد و شیطانی ایجاد میشود. این گونه از خیر ذاتا امری پسندیده است، اما بواسطه انگیزههای شیطانی عمل خیر فزونی نمیگیرد و فاعل خیر نیز در فاعلیت خیر تضاعف پیدا نمیکند. خیری که فاسد شده نمیتواند برکات ذاتی (حُسن ذاتی) خود را هم آشکار کند. فساد خیر در این مرتبه تا حدی است که نه تنها اثری مثبت از خود به جا نمیگذارد بلکه برای صاحبش تبدیل به حسرت و ندامت نیز میگردد. «ان الذین کفروا ینفقون اموالهم لیصدوا عن سبیل الله فسینفقونها ثم تکون علیهم حسره ثم یغلبون ...» (انفال/36). خداوند در آیه دیگری میفرماید: «مثل ما ینفقون فی هذه الحیوه الدنیا کمثل ریح فیها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلکته و ما ظلمهم الله و لکن انفسهم یظلمون» انفاقی که کافران در زندگی دنیا انجام میدهند به مانند بادی آمیخته با سرمای سخت است که به کشتزار قومی که بر خود ستم کردهاند برسد و آن را نابود کند، و خدا به آنان ستم نکرده است، ولی آنان به خویشتن ستم میورزند. آیۀ دیگر در بارۀ خیر باطل آیه 38 از سورۀ نساء است: «والذین ینفقون اموالهم رئاء الناس و لا یومنون بالله و لا بالیوم الاخر و من یکن الشیطان له قرینا فساء قرینا» و آنان که اموالشان را از روی ریا و خودنمایی به مردم انفاق میکنند، و به خدا و روز قیامت ایمان ندارند [شیطان همدم آنان است]. و هر کس شیطان همدم او باشد بی تردید بد همدمی است.
@Habibollah_Babai
نظام اندیشه یا نظام نیازها؟
قسمتی از کتاب «درآمدی بر مسئلههای نوین تمدنی در جهان اسلام»
اساسا در نگاهی جامعهشناسانه، تمدن عبارت است از «پاسخهای متراکم به نیازهای انباشتۀ انسان معاصر». آنگاه که نیازهای متراکم جامعه جهانی اسلام شناخته نشود، به طور طبیعی پاسخهای لازم و راهحلهای سیستماتیک نیز شکل نخواهد گرفت. آنچه تاکنون در جهان معاصر اسلام رخ داده است، اندیشیدن نه در نظام نیازهای انسان مسلمان معاصر، بلکه در نظام فکری و عقیدتی و احیانا اندیشه اجتماعیِ اسلام و مسلمانان بوده است (غلبۀ کتابهای «نظام اندیشهای اسلام» بر کتابهای «نظام نیازهای جهان اسلام») . هرچند تأمل و تفکر در نظام فکری اسلام و الگوی بنیادین باورهای انسان مسلمان امری ضروری است و بلکه پشتیبان عمل تمدنی بهشمار میرود، لیکن توقف در آن میتواند به تعطیلی فرایند تمدن منجر شده و تمدن را در آرزو و خیال معلق نگه دارد. اساسا ورود استعمار به دنیای اسلام و نقطۀ نَشت ارزشهای جهانیشدۀ مدرن نه از مسیر کلیات و نظامهای اندیشهای، بلکه از مسیر جزئیات (در نگرش نومینالیستیِ این زمانی و این مکانی) بوده است و اینجا همان نقطهای است که مسلمانان و بلکه نوع نخبگان جهان اسلام در حوزههای علمیه و شاید در دانشگاهها، در مورد آن نه پژوهش میکنند، نه مینویسند، و نه اساسا فکر میکنند.
@Habibollah_Babai
نظام مسائل یا تراکم کلانمسئلهها؟
قسمتی از کتاب «درآمدی بر مسئلههای نوین تمدنی در جهان اسلام»
ساخت و شناخت نظام نیازها نه ممکن است و نه شاید مفید، به نظر میرسد به جای سخنگفتن از نظاموارگی مسائل و سپس ابهامات علمی و تحقیقاتی در جهان اسلام، باید به کلانبودگی مسائل فکر کرد. به بیان دیگر، بجای سخن از نظام مسائل، باید به تودهای از مسائل کلان، نیازهای بزرگ، و پرسشهای بسیار عمیق و ذوابعادی فکر کرد که پاسخ به آن سئوالات و حل آن مسائل بتواند موج یا موجهای گستردهای را در اصلاح جامعه جهانی اسلام ایجاد کند و تکرار این موجهای اصلاحی در نقطههای مختلف جهان اسلام، روابط حوزههای مختلف در ساحت علم، طبیعت، سلامت، و غیره را در عمق، موجب خواهد شد و آنگاه زمینههای شکلگیری یک نظام و سیستم عمیقتر را فراهم خواهد کرد.
نکته بسیار مهمی که باید در این باره بدان تأکید کرد که تأکید بر امر «نظاموارگی» موجب میشود کارهای زیاد و گسترده برای پوشش کل نظام، و لیکن سطحی صورت بگیرد و نوعی از سیری کاذب در مورد ورود سیستماتیک به مسئلهها و نیازها و پرسشها پیش آید و مسائل تمدنی جهان اسلام به صورت عمیق و ریشهدار حل نشود، لیکن تأکید بر مسئلههای کلان و بزرگ در جهان اسلام و تلاش برای یافتن نقطهربطها و نسبتها در عمق و ریشه موجب میشود که مطالعات و برنامه به صورت تخصصی و متمرکز انجام پذیرد و بدان سان با نقطهزنیهای کارآمد، تراکمی از نقطههای موفق و مسئلههای پاسخیافته و پاسخهای درخور ایجاد شود و از سوی دیگر نیز جرأت و جسارت زیادی برای تکثیر نقطههای سفید تمدنی و تلاش برای تقلیل و کاستن از نقطههای سیاه صورت گرفته و آنگاه جامعه به سمت اصلاح تمدنی حرکت کند.
@Habibollah_Babai
ما همیشه «بعض» و «در نسبت» با دیگران هستیم! (قسمت یازدهم)
بعض بودن همواره امر نسبی است. نسبتهای مختلف با دیگران، بعضهای گوناگونی را درست میکند و ما را در دستههای مختلفی از بعض قرار میدهد؛ مثلا ممکن است ما مومنان به حکم آیه «و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض» نسبت به بعض دیگر رابطه دوستی داشته باشیم، و در همان لحظه به عنوان انسان هبوط کرده به حکم آیه «وقلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو» نسبت به برخی انسانها حس دشمنی و عداوت داشته باشیم، و در همان زمان نیز به حکم آیه «لیتخذ بعضهم بعضاً سخریا» دیگران را به خدمت بگیریم و یا به حکم «و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما آتاکم» نسبت به بعضی موقعیت بالاتر یا پایینتر داشته باشیم.
همه این نسبتها در یک زمان و البته از جهات مختلف یکجا جمع میشود و مناسبات انسانی در جامعه را بسیار تودرتو، لایهلایه، و پیچیده میسازد.
آنچه در این پیچیدگی و چندگانگی در روابط انسانی بوجود میآید پیچیدگی موضوع «عدالت و برابری» و چند بعدی بودن آن (نسبت به طرفهای بعض) در جامعه انسانی است. در این وضعیت چه بسا فردی از یک جهت به عدالت خیلی نزدیک کند و همان موقع از جهاتی دیگر از عدالت فرسنگها دور بیافتد.
بدینسان یک فرد یا یک جامعه انسانی پیوسته باید بعض بودن خود و نسبت هایش با دیگران جور واجور را باید بشناسد و احکام عدالت و انصاف را درباره هریک بهطور همزمان پیاده کند.
@Habibollah_Babai
«فریب آراسته» در میان بعض (قسمت دوازده)
و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا
برای هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن برگماشتیم، بعضی از آنها به بعضی دیگر برای فریب یکدیگر سخنان آراسته القا میکنند.
یکی از رذیلتهای لفظی و کلامی در میان بعضهای انسانی، سخنی آراسته ولی فریبنده است. آیه فوق به یکی از ابزارهای دشمنی و گمراهی در میان بعضبعضهای دشمن (در برابر انبیاء) اشاره میکند و آن «قول زخرف» یا سخنی است که امر را بر آدمی مشتبه میکند.
گویا شیاطین جنی به شیاطین انسی القاء میکنند و شیاطین انسی، آن را با مکر و فریب به همدیگر میرسانند. در رفت و برگشت کلام زخرف بین شیاطین انسی، کلام ناحق و فریبنده زیبا و زیباتر و در عینحال گمراهتر و گمراهکنندهتر میشود.
سخنان فریبنده، اولا خشونت و خصومت با پیامبران را میآراید و آن را شیک و زیبا جلوه میدهد، و ثانیا تغییر از حقیقت به مجاز را به طریق فرهنگی و غیرمحسوس به انجام میرساند.
آراستگی کلام و تفکیک آن از راستی و درستی کلام از جمله راههای مقابله با خصم فرهنگی انبیاء، و تنظیم مناسبات برحق انسانی و اخلاقی میان بعضبعضها در قرآن است.
@Habibollah_Babai
JPT_Volume 18_Issue 70_Pages 122-143.pdf
270.1K
تفکر اجتماعی خوارج
@Habibollah_Babai