واکنشهای غریب به «سلام فرمانده»
یادداشتی از ادریس هانی
یکی از مرتجعین، مقالهای از وجیه قانصو با عنوان «برای شما جهان خودتان، و برای من جهانی دیگر» را برای من فرستاده که در آن قانصو به نقد سرود «سلام فرمانده» پرداخته است. پیشتر من به این نکته در باره سرود «سلام فرمانده» توجه نداشتم و آن را صرفا یک فعالیت فرهنگی کودکانه تلقی میکردم که عقاید خود را میخواند، لیکن بعدها دیدم که مسئله عمیقتر از این حرفهاست. وجیه قانصو با شیوهای فریبنده و با استفاده دوپهلو از مفاهیم مدرن، سیاسی کردن عقیده را در این سرود (سلام فرمانده) مطرح میکند و بر آن میتازد، این در حالی است که اساسا چیزی غیر سیاسی وجود ندارد و همه چیز در اصل به گونهای سیاسی و ریشه در سیاست دارد.
جالب اینکه اگر گروهی از سرخپوستان صف بکشند و عقیده آبای خود را بسرایند زبان این تجددمآبان آن را موعدی وجودشناختی معرفی میکنند، و اگر مجموعهای از کلیساهای آمریکای لاتین به صف شوند و سرود مقاومت ملی را بخوانند، همین جماعت آنها را آن را الهیات آزادگی میخوانند، اما اگر کودکان مسلمان ارزشهای بومی و دینی خود را فریاد بزنند متهم به سیاسی بودن میشوند.
امثال قانصو میکوشد از فروکاستن عقیده به سیاست سخن بگویند، اما آیا اندیشه منجی چیزی جز سیاست است؟ قانصو پا را فراتر میگذارد تا بگوید این سرود اعلام ویرانی جهان ما و جستجو از جهانی دیگر است. درحالی که ادعای ظهور منجی مایه ویرانی زمین نیست، بلکه اندیشهای روشنبینانه است که نجات را به شکلی واقعی نشان میدهد و منجی را برای حضور در زمان و مکانی معین فرامیخواند.
در سرود «سلام فرمانده» دو نکته قابل توجه است: نخست دعوت به تشکیل دولت عدالت و صلح، و دوم دعوت به مبارزه با ظلم و اشغالگری. اگر قانصو این را رویا میداند، پس بگذارید آنها در این رویا باقی بمانند. قانصو اِشکال کرده است که آنها از واقعیت به سوی آرمانی نامشخص و بی زمان فرار میکنند، این در حالی است که این عقیده (عقیده به ظهور منجی) مستلزم افرادی واقعی (در داخل زمان و یا حتی فراتر از زمان) است.
حال باید از قانصو و امثال ایشان پرسید که در این داد و ستد فرهنگی و تمدنی بین ایران و کشورهای عربی (مثل لبنان، بحرین، یمن، و غیره) چرا در برابر دستاوردها و آوردههای ملت خود، بیتوجه هستید و خود را به فراموشی میزنید. این کودکانی که سرود «سلام فرمانده» را خواندند، برای نجات و رهایی شعر سرودند، و احساس معصومانه و کودکانه خود را تقدیم کردند و و آمادگی خویش را برای ایفای نقش معنویتبخشی به جهان را اعلام کردند. در این باره، مشکل قانصو نه با سرود کودکان، بلکه با نسلی شاداب از فرزندان شهیدان و سازندگان پیروزی است. (ترجمه از شهاب مهدوی)
@Habibollah_Babai
هدایت شده از موسسه فلسفه و عرفان نفحات
باب علم حقیقی.mp3
3.78M
🔰 باب علم حقیقی
▫️ آیتالله یزدانپناه:
باب علم حقیقی رسولالله، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است و آن علوم حقیقی کشفی نهایی از راه امیرالمؤمنین داده میشود.
اهل معرفت میگویند: مقام نهایی اصلی ذاتی فنایی حتمی، جز با امیرالمؤمنین داده نمیشود.
ارتباط و اتصال و جلب عنایت امیرالمؤمنین برای اهل معرفت خیلی معنادار است.
#عید_غدیر
#استاد_یزدان_پناه
💢 نفحات را در فضای مجازی دنبال کنید؛
| ایتا | آپارات | تلگرام | اینستاگرام |
حبیباله بابائی
چهارمین پیش نشست همایش «الهیات خدمت» با موضوع «مراقبت معنوی بیماران» به همت پژوهشکده مطالعات تمدنی و
جهت اطلاع
امکان حضور هم در جلسه «مراقبت معنوی بیماران» وجود دارد.
☑️امروز: پنجشنبه
🗓تاریخ: 1401/04/30
🕧ساعت: 11 الی 13
🏢مکان جلسه: قم، پردیسان، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، طبقه سوم، سالن کوثر
و
🌐 لینک برای مشارکت مجازی
dte.bz/scscenter
@Habibollah_Babai
یادداشت کوتاهی از دکتر مجید دهقان در باره «محجبهام ولی مخالف حجاب اجباری»
👇👇👇
"من محجبهام اما مخالف حجاب اجباری و گشت ارشادم" شعار اسلام سکولار است. این که انگیزه شخصی حامیان چیز دیگری مانند رفع دو قطبی سازی محجبه/غیر محجبه بوده در معنای اجتماعی این شعار تاثیری ندارد.
لازمه رفع دوقطبیسازی، نفی قانونمندی پوشش نیست همانطور که نقد به گشت ارشاد هم لازمهاش افتادن در ورطه اسلام سکولار نیست.
ته این شعار به این جا میرسد که من محجبهام ولی مشکلی با برهنگی زنان دیگر ندارم یا من مسلمانم ولی مشکلی با همجنسخواهان ندارم.
راه سوم این نیست، حداقل راه سوم نسلی که اسلام را با امام راحل شناخت این کژراهه نیست.
این ماجرا هم میگذرد ولی همین ابتلائات اجتماعی است که مدام در حال غربال کردن است و چه حسرتزاست خواهر و برادر من، ندای "انا لم نجد له عزما".
و اما ای سکانداران مدیریتهای فرهنگی اگر این تکانهها شما را بیدار نکرد امیدی دیگر به خیر شما نیست، شر نرسانید.
@majiddehghan
@Habibollah_Babai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: کشف حجاب علنی برای حکومت اسلامی تکلیف ایجاد میکند/ حکومت موظف است دربرابر حرام بایستد
🔹پولهای زیادی خرج میکنند و از صدها رسانه استفاده میکنند تا روی هویت زن مسلمان اثرگذاری کنند، اما نتیجهاش فریبخوردن چند دختر میشود.
🔹چیزی که بنده را حساس میکند این است که گاهی خواص بحث حجاب اجباری را مطرح میکنند. عدهای نادانسته خطی را دنبال میکنند که دشمن با آنهمه تلاش نتوانست.
@Habibollah_Babai
نکات تحلیلی از مشاهدات علمی و تجربیات پژوهشی در آمریکا
قسمت هفتم: تلفیق میان نگرشهای جزءنگر و کلنگر
چگونگی جمع میان نگرشهای تخصصی با نگاههای کلی و جامع در شگردهای علمی و پژوهشی بسیار قابل توجه است که با فعالیتهای علمی گروهی از یک سو، و مطالعات میانرشتهای از سوی دیگر حاصل میشود. نمونه این گونه مطالعات حتی در مطالعات بین الادیانی نیز دیده میشود که نمونه آن فعالیتهای پژوهشی مرکز مسیحی، یهودی و اسلامی جی.تی.یو (Graduate Theological Union) در دانشگاه بِرکلی در کالیفرنیا (University of California, Berkeley) است که محققان مختلف در اسلام و یهودیت و مسیحیت در کنار هم پژوهش میکنند. در واقع مسئله تکثرگرایی از جمله روشهای نهادینه شده در پژوهش است که به گونههای مختلفی رخ میدهد؛ مثل رشتهها و تحقیقات میانرشتهای و مطالعات تطبیقی که به نحو بسیار پیچیدهای در حال گسترش است.
به بیان دیگر ریز مسئلهها در یک منطق سیستمی، مورد مطالعه و تطبیق قرار میگیرد. در واقع موضوعات ریز و جزیی، مجموعههای علمی را از کلینگری و کلاناندیشی غافل نکرده است. یکی از مسایل بسیار درسآموز و قابل توجه، محور قراردادن موضوعات کلان، برای گفتگوهای مختلف از منظرهای متفاوت است. نمونه این رویکرد در موسسه (IASC) درموضوع تقلیل گرایی (Reductionism) در سال 2007 و مدرنیته متأخر (Late Modernity) در سال 2008 بود. این موسسه با محور قرار دادن این موضوعات برای سمینارهای روز جمعه، زمینه را برای حضور اساتید مختلف از دپارتمانهای گوناگون آماده میکرد تا آنها موضوع کلی مثلا تقلیلگرایی، را از نظر تخصص خود ارائه نموده و آنگاه به نقدها و نظرات افراد حاضر در جلسه که خود از دپارتمانهای جامعهشناسی، دینشناسی، تاریخ، اقتصاد و علوم سیاسی بودند، پاسخ گویند. این گفتوگوها نگاههای کلان و خرد را در کنار هم تقویت میکرد و زمینههای نگرش ارتباطی و میانرشتهای را فراهم میآورد.
@Habibollah_Babai
«شورچشمی و مسئله حجاب»
یکی از تفاوتهای در جایگاه زنان در ایران و آمریکا، جایگاه تککارکردی و چندکارکردی زنان است که میتواند شایسته توجه و تحلیل باشد.
زنان در آمریکا علاوه بر کارکردهای جنسی، کارکردها و موفقیتهای برجستهای در امر آموزش، در عرصه بازار، در عرصههای سیاسی و اجتماعی دارند و همین چندکارکرد داشتن اولا ابعاد سکسی زنان را در مرکز قرار نمیدهد و ثانیا بخاطر بروز قابلیتها و شایستگیهای زنان و اعتمادبهنفس آنها، شورچشمی مردان را تقلیل میدهد.
امر دیگری که شورچشمی مردان را در جایی مثل آمریکا کنترل و امنیت زنان را بیشتر میکند، حاکمیت قانون و در دسترس بودن «حق» از طریق وکلای قانونی است که در جامعه غرب و البته برای شهروندان غربی بسیار سهل و ممکن رخ میدهد.
در ایران امروز، به رغم زمینههایی جدید اقتصادی، سیاسی، و علمی زنان، هنوز شورچشمیهای سنتی و شورچشمیهای مدرن (شورچشمهای باکلاس و لیبرال) در عرصههای مختلف اجتماعی موج میزند و شاید هنوز قابلیتهای غیرسکسی زنان ایران بر تصور سکسی از آنها، غلبه نکرده است. جالب اینکه در همین فضا گاه مردان شورچشم در حمایت از بدحجابی و بیحجابی زنان از خود بانوان پیشی میگیرند. این گونه از حمایتهای مردان از برهنگی زنان نوعا نه از سر صداقت بلکه از سر طمع و هوس است.
آنچه در مناسبات و نظم موجود بین زنان و مردان (همین مقداری که در ایران هست) نقش آفرینی میکند بیشتر اخلاق است و کمتر قانون. و اکنون آنچه با بدحجابی و گاه بیحجابی رخ میدهد متزلزل شدن توامان اخلاق و قانون در ایران در نسبت با زنان است و نتیجه آن هم، ناامنی بانوان در برابر فرهنگ ناپرهیزکار و شورچشم ماست.
اکنون به نظرم بخشی از نزاع تمدنی (یا همان برخورد تمدنی) انقلاب اسلامی با غرب در موضوع «زن» و موضوعاتی همچون «حجاب و عفاف» دقیقا در امکان عبور انقلاب اسلامی از «صورت زنان» به «سیرت زنان» و ارائه شخصیتی موفق و متفاوت از «زن انقلاب» در تقابل با زن در گفتمان سرمایهداری غرب است.
@Habibollah_Babai
سلام بر حسین
با هدف پیوند میان پژوهشهای عاشورایی و مجالس حسینی، «دبیرخانهی دوسالانهی کتاب عاشورا» با همراهی «موسسهی فرهنگی آیه» در ایام محرم امسال برنامهای را با محوریت کتابها و پژوهشهای برتر عاشورایی و با عنوان «شبهای عاشوراپژوهی» برگزار میکند.
از شب تاسوعا، شش شب، نویسندگان شش کتاب برگزیده درباب عاشورا و فرهنگ عاشورایی، با محوریت مباحث کتاب خود، سخن خواهند گفت.
شبهای عاشوراپژوهی مجالی است برای نگریستن در حماسهی عاشورا، پس از گریستن بر آن مصیبت عظیم.
اصفهان ـ خیابان شیخ مفید ـ باغ فدک
از ۱۵ مرداد (شبِ تاسوعا) تا ۲۱ مرداد ۱۴۰۱
از ساعت ۲۱
پخش زنده این برنامه را از لینک زیر میتوانید دنبال کنید:
@ashurapazhouhi
@ashoorabook
@Habibollah_Babai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر آیت الله جوادی آملی اجبار غیر مسلمانان به حجاب و دیگر اعمال اجتماعی در اسلام
@khabarehowzeh
@Habibollah_Babai
نکات تحلیلی از مشاهدات علمی و تجربیات پژوهشی در آمریکا
قسمت هشتم: دورههای طولانی تحقیق
در آمریکا، دورههای تحقیق طولانی است و نوعا ده سال طول میکشد تا اثری مهم در موضوعی خاص از یک اندیشمند منتشر گردد. با اینکه چرخه علم در غرب بسیار سریع بوده و دارای تنوع فراوانی است و نقدهای علمی نیز بسیار آسان صورت میگیرد، لیکن پروسه فکری اندیشمندان و محققان از کتابی به کتابی دیگر و از مرحلهای به مرحله دیگر بسیار طولانی است. این حوصله علمی که نتیجه آن کیفیت بالا در تحقیق میباشد، در تدریس نیز وجود دارد، به طوری که اساتید، در هفته بیش از یک کلاس برای دوره لیسانس و دوره دکترا نداشته و با دقت و حوصله به تدریس و پرورش دانشجو میپردازند.
@Habibollah_Babai
نکات تحلیلی از مشاهدات علمی و تجربیات پژوهشی در آمریکا
قسمت نهم: مدرسه، اساس در تربیت علمی
مهمترین جایی که چنین تربیت و پرورشی انجام میگیرد مدارس عمومی است که سیستم آموزشی و مربیان بسیار جوان و البته حرفهای در آن مشغول به کار هستند. کلاسهای این مدارس کاملا جمعگرا و گروهی است. دانشآموزان در همه فعالیتها، کار جمعی، روش جمعی و اخلاق جمعی را یاد میگیرند. کلاسها کارگاههای آموزشی هستند که بچهها به هیچ وجه احساس فضای ناهمگون با طبیعت کودکانه خود را ندارند.
کلاسهای مدارس حاوی هر چیزی است که به رشد و شکوفایی بچهها کمک میکند. متناسب با همین فضا، هر دو ماه کارنامه هشت صفحهای برای هر دانش آموز داده میشود که تمامی توانمندیهای هر دانشآموز در کلاس هنر، ورزش (جهش، حرکات ریتمی) و در کلاسهای پرورشی و درسی (قانونپذیری، حل مسایل پیچیده با روشی آسان، احترام به دیگران، تبعیت از مافوق، حرکتهای جمعی) مورد مطالعه و ارزیابی مستقلی قرار میگیرد و والدین این امکان را مییابند که نسبت به علایق و قابلیتهای فرزندان خود در زمینه های گوناگون آشنا شوند، متناسب با هریک برنامهریزی کنند؛ البته جای بسیار تأمل دارد که چگونه بچهها در چنین سیستم پیشرفتهای، شخصیتی بسیار ضعیف و روحی آسیب پذیر دارند که نمونه آن را میتوان در خودکشیهای رایج، آمار 50 درصدی طلاق و خانوادههای مادرمحور (بدون پدر)، آمار اعتیاد و خشونت به موجب وجود همزمان الکل و اسلحه در منازل، مشاهده کرد. در هر حال همه چیز در مدارس به صورت عملی و برای زندگی درس داده میشود. مقولاتی روشنفکری درغرب، که درایران آنها را باید در کتابها جست، به مثابه روشهای زندگی آموزش داده میشود. کودکان در دوره دبستان حریم خصوصی، آزادی، دموکراسی، حق انسانی را آموزش میبینند؛ البته برخی از این آموزشها موجب جدایی فرزندان از خانواده ها میشود که نمونه آن را میتوان در دخالتهای سریع و گاه بیمورد پلیس در تفکیک فرزندان ناراضی از پدر و مادر و انتقال آن به پرورشگاهها (foster home) مشاهده کرد. با این وجود، سیستم آموزشی در مدارس بدانجا سوق یافته است که افراد بیش از ظرفیت و استعداد خود رشد میکنند. افرادی که به ظاهر هیچ نشانهای از هوش و استعداد در آنها دیده نمیشود بیش از پنج زبان میدانند، کشورهای مختلف رفتهاند، اطلاعات غیرقابل پیش بینی شدهای از جاهای دیگر و دنیای اسلام دارند و دارای توانمندیهای نظری خاصی هستند.
@Habibollah_Babai
نکات تحلیلی از مشاهدات علمی و تجربیات پژوهشی در آمریکا
قسمت دهم: ضعفهای اسلام شناسی
مطالعات و فعالیتهای اسلامی در مقایسه با مطالعات و فعالیتهای مسیحی و یهودی در آمریکا بسیار ضعیف و ناچیز است. مسیحیان در خود آمریکا برای تبلیغ دینشان بسیار میکوشند. جزوات تبلیغی برخی از کلیساها مانند کلیسای Kingdom Hall که تنها هفت میلیون پیرو در کل دنیا دارد، به هشتاد و گاهی به صد و شصت زبان ترجمه میشود. مبلغین مسیحی، منزل به منزل افراد را شناسایی و تقاضای تبلیغ میکنند. غیر از برنامه عبادی در روزهای یکشنبه که بسیاری از مردم از قبیل سیاه و سفید، طبقه بالا و پایین در آن شرکت میکنند، برنامههای متعدد آموزش، نیایش، جلسات تحلیل سیاسی و امورات متعدد دینی، در شبهای پنجشنبه و شبهای جمعه در کلیساها برگزار میشود. همین طور کلیساها دورهها و اردوهای آموزش دینی را برای دانشجویان در طول تابستان اجرا میکنند. شبکههای تلویزیونی مختلف مسیحیت، برنامههای متنوع دینی را در سطوح گسترده اجرا میکنند. این جدیت و جنبش، در مطالعات مسیحی در دانشگاه و مراکز مسیحیتشناسی که هزینه آن از سوی بسیاری از خیرین مسیحی تأمین میشود، دیده میشود. در دانشگاهها ابعاد مختلف الهیات، فرهنگ، تاریخ و جریانات مختلف مسیحی تدریس میشود. مطالعات میانرشتهای مانند رمان و انجیل و برخی از موضوعات مختلف مسیحی، در دانشگاهها و مراکز مسیحیت بطور جدّ دنبال میشود. البته یهودیان مانند مسیحیان اهل تبلیغ نیستند، ولی در پژوهشها و درسهای دانشگاهی بسیار هوشمندانه عمل میکنند. درسهای یهودیان مانند "سکولاریسم در تاریخ یهود"، "پاسخ به هولوکاست"، یا گروههای ریدینگ هرمنوتیکی بسیار حساب شده توسط اساتید مشهور یهودی برگزار میشود. جالب آنکه هزینه تأسیس کرسهای یهودی (برای هر کرس 1200.000 دلار)، از سوی خود آنها تأمین میشود.
در حوزه اسلامشناسی، هرچند حضور اساتیدی همچون عبدالعزیز ساشادینا، حسین نصر، محمود ایوب، و برخی دیگر در دانشگاههای مختلف آمریکا مغتنم است، ولی هنوز اسلام و اسلامشناسی در مقایسه با ادیان رقیب در غرب ضعیف و کم رمق است. در واقع اسلامشناسی در آمریکا جزو ضعیفترین رشتههای درسی دانشگاهها به حساب میآید.
حکایت مسلمانان آمریکا از یک سو، و اسلامشناسی از سوی دیگر، بسیار شنیدنی است. بگذریم از اینکه مسلمانان آمریکا چه کسانی هستند و مسلمانان سیاه آمریکا با مسلمانان سفید آمریکا، و آنها با مسلمانان غیر آمریکایی که از افغانستان، پاکستان، عراق، و ایران به آنجا رفتهاند چه فرقی میکنند، و همینطور ایرانیان مسلمان و مراکز اسلامی ایرانی با افغانیان مسلمان یا مراکز اسلامی آنها، و همینطور شیعیان مسلمان با سنیها، سنیهای مسلمان با وهابیها، چه فرقی داشته مسایل هویتی هریک کدام است و اختلافات آنها در چیست و عوامل این اختلاف چه کسانی هستند، سطح نازل معرفت دینی میان مسلمانان اعم از آمریکایی و غیر آمریکایی، ایرانی و افغانی و سنی و شیعه از همه آزاردهندهتر است. افراد تازه تحصیلکرده و یا در حال تحصیل که نه زبان عربی و نه زبان فارسی به درستی میدانند و نه متون اسلامی را به خوبی میشناسند و نه حتی علاقه و جدیتی در مطالعات اسلامی دارند (ضعیفترین دانشجویان در کلاسهای اسلامشناسی، مسلمانان هستند)، مشغول تدریس و تألیف، حتی در دایره المعارفها، در زمینههای اسلامی هستند. با این همه، اسلامشناسی (حتی نوع ضعیف آن) به دلایل متعدد امنیتی، سیاسی، و دینی مخاطبان بسیاری داشته و امروزه (بعد از یازدهم سپتامبر) به شغل پردرآمدی تبدیل شده است. گفتنی است اسلامشناسیای که یهودیان و برخی از مسیحیان انجام میدهند و برای انجام آن به کشورهای عربزبان مانند مراکش، اردن و مصر سفر میکنند، دقیقتر از آنی است که مسلمانان میکنند. مثلاً در بزرگترین کنفرانس دین شناسی AAR (American Academy of Religion) که سال گذشته (۲۰۰۹) در دانشگاه شیکاگو برگزار شد، چهار مقاله از سوی یهودیان در مورد آیه "واضربوهن"، یک مقاله در مورد "رجم" و مقالات دیگری در مورد ریز مسایل فقهی، نگارش یافته و ارائه گردید.
از این رو حضور حوزه علمیه قم به عنوان یک مکتب فکری، نه در مطالعات دینشناسی و نه در مطالعات اسلامی جایی ندارد و شناخته شده نیست.
ادامه 👇👇👇
@Habibollah_Babai
در همین مورد باید بر شکاف بین آمریکا و دنیای اسلام اشاره کرد که عملا به شکاف فکری و نظری میان آمریکا و دنیای اسلام انجامیده و به نفع آمریکا و منافع سلطه طلبانهاش در معرفی اسلام منتهی گردیده است. دانشجویان آمریکایی که در صدد شناخت اسلام و ایران هستند، از آمدن به ایران صرف نظر کرده و به کشورهای عربی سفر میکنند. همین طور کسانی که از ایران و به ویژه از حوزه علمیه درصدد سفر علمی به آمریکا هستند، همواره دچار مشکلات ویزا میشوند و از رفتن به آنجا بازمیمانند. این شکاف، متأسفانه در حوزه تبلیغ اسلام نیز به دلیل مدیریت سوء در عرصه تبلیغات فراوان مشاهده میشود. خیلی از مبلغینی که از ایران به مراکز اسلامی مانند مرکز آی. ای. سی. (Islamic Education Center) در واشنگتن برای سخنرانی و روضهخوانی دعوت میشوند، برای این کار شایسته نیستند و مخاطبین خود را به درستی نمیشناسند. منبرهایی که در شبکههای اسلامی مانند شبکه تلوزیونی "سحر" و "سلام"، در سرتاسر آمریکا پخش میشود، در بازار تهران و اصفهان و برای مخاطبین عوام شکل گرفته و با مخاطب فارس زبانِ مقیم آمریکا تناسبی ندارد. توضیحات طولانی از حرفهای تکراری، مزاح و کنایههای منبری به ویژه در مورد خانمها، بی توجهی یا عدم درک از مسایل زندگی ایرانیان مقیم آمریکا، منبرهای اسلامی در آمریکا را به عاملی برای تنزل شعور اسلامیِ مسلمانان فارسزبان بدل کرده و سبب سوء تفاهمها، عقبماندگیها و بدبینیها نسبت به اسلام و ایران شده است.
این وضعیت، در عمل، به نفع جریان سکولار از یک سو و جریان غیراسلامی (مسیحی و یهودی) از سوی دیگر، و همین طور به نفع تفکر سلفی و تکفیری از سوی سوم منتهی شده است. این ضعف و سستی در اندیشه و تبلیغ اسلامی، بسیاری از ایرانیان تحصیلکرده را به سوی روشنفکران سوق داده است. آنها در جلسات سخنرانی روشنفکران ایرانی که به مناسبتهای مختلف (محرم، ماه رمضان و غیره) در واشنگتن و ایالتهای دیگر آمریکا صورت میگیرد و یا جلسات تفسیری هفتگی آنها که نمونه آن در برخی از مراکز اسلامی کالیفرنیا دیده میشود شرکت میکنند. تحلیلهای دینی روشنفکرانه و نظریات تلویحی و تصریحی در امور سیاسی روشنفکران در فضای تبلیغاتی حاکم، سبب بدبینیهای فراوان ایرانیان نسبت به نظام جمهوری اسلامی شده است.
فاصله نسل ایرانی از اسلام و فرهنگ ایرانی، به طور جدی سبب انقطاع نسل نخبه ایرانی در آمریکا شده است. به بیان صریحتر، نسل نخبه ایرانی در آمریکا در حال عقیم شدن است. هر چند شاید پدران و مادران تلاش میکنند که خود را مسلمان و ایرانی نگهدارند و بچههای خود را تاحدی با زبان و فرهنگ اسلامی و ایرانی آشنا نمایند، ولی نوادگان آنها بهطور گریزناپذیری از این فرهنگ جدا شده و کاملا در فرهنگ آمریکایی منحل میشوند و این مهمترین دغدغه خانوادههای ایرانی است؛ که البته غرورِ در آمریکا بودن اجازه اظهار چنین مشکلاتی را نمیدهد. به این ترتیب نسل سوم نخبگان ایرانی در آمریکا و ژن هوشمند آن، در دوره زمانی نه چندان طولانی آمریکایی میشود. این مسئله به معنای تحلیل رفتن ظرفیت انسانی تمدنساز ایرانی، تنزل ژنتیک نسل ایرانی (درایران) در نسبت با نسلهای رقیب، و ترقی نسل تمدن آمریکایی به عنوان نسل رقیب در چند دهه آینده است.
@Habibollah_Babai
نکات تحلیلی از مشاهدات علمی و تجربیات پژوهشی در آمریکا
آخرین قسمت: مدلهای پژوهشهای علومانسانی مسلمانان در غرب
برای کسانی که به غرب میروند، چند مدل از کار تحصیلی و یا پژوهشی را میتوان پیشنهاد نمود: 1. اینکه مانند دانشجوی آمریکایی با تحصیل در رشتهای خاص در دورهای طولانی، برای کسب دکترا تلاش نمود؛ 2. به جای تحصیل در دورهای طولانی، در کوتاه مدت (یکی دو ساله) یکی از شخصیتها، جریانات، یا مسایل مربوط به دنیای مدرن را مورد مطالعه و تحقیق قرار داد؛ 3. ابعادی از اسلام یا فرهنگ ایرانی را در ارتباط با دنیا، با مسایل و ادبیات جهان مورد بازخوانی قرار داده و بر اساس آن، گفتمان فرهنگی نوین و بدیلی نه فقط به دنیای اسلام، بلکه به جهان غرب ارائه نمود. این مدل از دو جهت قابل توجه و توجیه است: الف) تحقیقات غیرغربیها درباره فکر و فرهنگ غربی، نکته تازه و جذابی برای غربیها ندارد؛ زیرا آنها در مورد خودشناسی به اندازه کافی تلاش کرده و محصولات فراوانی هم تولید کردهاند؛ ب) توقع اندیشمندان و محققان غربی از یک مسلمان، ارائه نظری غیر غربی در مواجهه با معضلات انسان معاصر (البته با زبان مدرن، با پرسشهای مدرن، و در ارتباط با دنیای مدرن، به مثابه تمرینی روششناختی) است، و نه تفسیر و نقد اندیشمندان غربی.
در این رویکرد، امکان شناخت ظرفیتهای اندیشه اسلامی، چالشهای مطرح در آن و نقاط مقایسه پذیر آن با تفکرهای مدرن، در گفتگویی مداوم با اساتید و دانشجویان به دست میآید تا بتوان در نهایت با تکیه بر منابع اسلامی، مدلی اثرگذار از "زیست انسانی-اسلامی" برای انسان امروزی فراهم آورد. به بیان دیگر شروع پژوهش از غرب و سپس تحقیق در مورد اسلام راهی بسیار دور از دسترس و البته نامطمئن است. ولی شروع از اسلام در نگاه به غرب و بعد چالش با مدرنیته غربی راهی نزدیک، مقرون به صرفه، شدنی و اثرگذار است. این مدل از مطالعه هم در غرب بسیار مخاطب دارد و هم در دنیای اسلام طرفدار فراوانی دارد که بتوان با توجه به معضلات انسان معاصر راهی برآمده از سنت و میراث خود ارائه نمود.
خلاصه آنکه اگر فضلا و اندیشمندان ما در ایران، پژوهشهای خود را نه صرفا ناظر به مسایل ایرانی و جریانات روشنفکری در ایران، بلکه به مسایل جهانی و تفکرات روشنفکری در دنیا معطوف نمایند و تألیفات خود را در مقیاس جهانی تعریف و به زبان انگلیسی عرضه کنند، نتیجه کار بسیار قویتر و دقیقتر از آنچه امروزه در عرصه علمی کشور رایج است، خواهد بود. به بیان واضحتر، خطای استراتژیک فضلای حوزه آن است که در مسایل روشنفکری، خود را معطل جریان روشنفکری ایران کردهاند و این درحالی است که روشنفکران ایرانی از ضعفای قوم روشنفکر هستند و چالش کردن با آنها سبب ضعف محققان درحوزه میشود. حضور ضعیف جریان روشنفکر ایرانی در علوم انسانی در سطح جهانی، نه فقط به موجب ضعف زبان، و کاستیهای آنها در فهم زمینههای دانش مدرن است، بلکه به موجب ناتوانی آنها در ارائه نظری متفاوت و براساس سنت و اندیشه اسلامی، به عنوان نظری کاملا متمایز از گفتمان مدرن نیز است.
از این رو پژوهشهای حوزوی باید به گونهای طراحی شود که پژوهشگران، متناسب با فضای آکادمی دنیا به تعریف و انجام پژوهشها بپردازند و بیشتر به زبان انگلیسی بنویسند. با این رویکرد حضور حوزه با توانمندیهای خاص خود میتواند در برخی از مسایل مربوط به علوم انسانی در سطح جهانی انجام یافته، و سطح پژوهش در حوزه نیز ارتقاء یابد که در این صورت چالش کردن با روشنفکران داخل ایران نیز کاری سهل و آسان خواهد بود.
@Habibollah_Babai
👆👆👆
خلاصه سخنرانی ویدیوئی حبیب الله بابائی برای پنجاه ویکمین کنفرانس سالانه «مطالعات تطبیقی و بینالمللی تمدنها» (ISCSC) در دانشگاه مونموث آمریکا با عنوان «راههای ممکن تمدن در جهان اسلام»
۱. «تب تمدنی» در جهان اسلام و امیدواری برای نیل به یک تمدن، برخاسته از نقطه عزیمتهای تمدنی در تاریخ و در تفکر مسلمانان است.
۲. دو معضل اساسی در صورتبندی تمدنی جهان اسلام وجود دارد: مشکل گفتگو در درون دنیای اسلام، و معضل گفتگو در بیرون جهان اسلام (بین اسلام و غرب).
۳. معضل گفتگو در جهان اسلام، نه به موجب نبود زبان مشترک بین نخبگان جهان اسلام، بلکه به علت «نبود اصالت در موضوعات یا مسائل مشترک برای گفتگو» است. دنیای اسلام، در شناخت نیازها، طرح سئوالات، ارائه پاسخهای خود اصالت خود را از دست داده و در دام تقلید از فرهنگ جهانی افتاده است. ما نخبگان اسلام زبان اصیل خود را در فهم خود و در ارائه خود و در حل مسائل خود از دست دادهایم، و در وضعیت بیزبانی (یا سخن به زبان بیگانه) امکان گفتگو را نیز ازدست دادهایم.
۴. به رغم فقدان گفتگو در جهان اسلام، به موجب تاریخ و تفکر غنیّ تمدنی در دنیای اسلام، همچنان ارادههای قویای مبنی بر تمدنسازی در دنیای اسلام وجود دارد، همانطور که موسسات زیادی برای تفکر و تدبیر تمدنی در جهان اسلام (ایران، مالزی، ترکیه و دیگر کشورها) مشغول به کار هستند. رقابت تمدنی بین برخی از کشورهای اسلامی، به رغم مسائل و گاه اختلافاتی که در میان بلوکهای اسلامی ایجاد میکند، نوعی از آگاهی مشترک تمدنی (آگاهی تاریخی تمدنی، آگاهی الهیاتی ـ تمدنی، و آگاهی عینی ـ تمدنی) و احیانا چشمانداز نوین تمدنی را فرا روی مسلمان معاصر میگشاید.
۵. از سوی دیگر، ارتباط وثیقی بین تمدن اسلامی و تمدن غرب، بویژه در عصر جهانی شده وجود دارد و سرنوشت این دو را به آسانی نمیتوان از یکدیگر تفکیک کرد. با توجه بدین ارتباط تنگاتنگ، فرایند تمدنی مسلمانان فرصتها و هزینههایی را به صورت توأمان برای تمدن غرب ایجاد میکند، لیکن هزینههای جهان اسلامِ پیشرفته و تمدنشده، برای دنیای غرب به مراتب کمتر است از هزینههایی که جهان اسلامِ عقب مانده و تمدننشده برای غربِ مدرن ایجاد میکند.
۶. فقدان شناخت درست از اسلام در غرب، و نبود شناخت درست از غرب در جهان اسلام، تمدن در هر دو سویۀ غربی و اسلامی را دچار چالش میکند. اسلام شناسی در جهان غرب مخصوصا در آمریکا همچنان به ریشههای اصلی خود در میان مسلمانان متصل نیست. اسلام شناسی در جهان غرب یا ریشه در جریانات شرقشناسی دارد، و یا متصل به برخی از مسلمانان سکولار است. هر دوی این جریانات به اصطلاح اسلام شناس در غرب، سوء تفاهمهای بزرگی در فهم اسلام در غرب ایجاد کرده است. آنچه که از اسلام در غرب شناخته میشود، بیشتر اسلام سیاسی است نه اسلام تمدنی، اسلام تکفیری است نه اسلام حِکمی، عرفانی، و اخلاقی، و اسلام نفرت است و نه اسلام عشق و انسانیت.
۷. از سوی دیگر، غربشناسی نیز در دنیای اسلام به درستی رخ نداده است. غربیسازی دنیای اسلام یا از طریق روشنفکران آشنا به زبانهای اروپایی رخ داده است، و یا از طریق نسل غربزده و گاه خودباخته در جهان اسلام صورت گرفته است. لیکن نسل غربزده در دنیای اسلام و در ایران امروز، نه اسلام را به درستی میشناسد، نه ایران و فرهنگ ایرانی را، و نه شناخت دقیقی از غرب و مدرنیته دارد. همین نافهمی پیچیده و چندلایه از «اسلام»، «ایران»، و «غرب»، زمینه را برای برخورد و اصطکاک بین اسلام و غرب فراهم میکند.
۸. مترجمان نیز در ایران، نوعا، تفکر غربی را به طور کامل و فراگیر ترجمه نمیکنند. آنها نوعا کاری را ترجمه میکنند که در راستای پروژه سکولارشدگیِ و سکولارکردگی جوامع اسلامی باشد. ترجمه نکردن همۀ غرب، تصویری کاریکاتوری از غرب در ذهنیت انسان مسلمان ایجاد میکند و همین، دو سویۀ افراطی در رد یا قبول غرب (غربستیزی یا غربزدگی) را برای برخی از نسلهای امروزی در جهان اسلام فراهم میکند.
۹. بدینترتیب، آیندۀ تمدن در اسلام و در جهان غرب نه در ایجاد مسیرهای گفتگو، بلکه در گرو اصلاح راههای گفتگو و تحول در مدعیان گفتگو در غرب و در جهان اسلام است.
@Habibollah_Babai
«خون خدا» در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت اول»
در میان دماء مقدس شهداء، خونهایی که از انبیاء و ائمه معصومین علیهمالسلام بر زمین ریخته، جایگاه معنوی و وجودیِ متفاوتی از خون دیگر شهدا در تاریخ داشته است، و درمیان خون انبیا و اولیاء نیز، خون شهید کربلا حسینبنعلی علیهالسلام به لحاظ وجودی و عرفانی یگانه بوده، و پیامدهای فرهنگی، دینی، و اخلاقیِ منحصر به فردی را بوجود آورده است. جایگاه وجودی خون انسان کامل و ویژگیهای برین و بی مثال آن برآمده از تقرّب انسان به خداوند است که موجب میشود خونِ انسان کامل تعالی پیدا کند و بدانسان تغییرات موثری را در انسان، جامعه، و تاریخ بوجود آورد.
پرسش اصلی در این بحث نیز معطوف به نحوۀ تعالی خون انسان کامل و خدایی شدن آن خون (ثارالله) است تا معلوم گردد که آیا «ثارالله» و انتساب خون به خدا، تعبیری مجازی است یا عبارتی است حقیقی، و اگر انتساب خون به خدا، امری حقیقی و نه از سر مجاز میباشد، آنگاه مفهوم و معنای آن در عرفان اسلامی چه میتواند باشد و چگونه میتوان امری مادی و محدود مانند «خون» را به حقیقتی مطلق و فرامادی (خدا) نسبت داد؟ آنچه در این بحث خواهد آمد، نخست تفسیر مفهوم «ثارالله»، با تأکید بر بحث «قرب فرائض» و «قرب نوافل» در عرفان خواهد بود تا با استفاده از «قرب فرائض»، انتساب «خون» را به «خدا» به صورت حقیقی بیان کنیم و این نحوه از انتساب را موجب نقص و محدودیت در ناحیۀ خداوند ندانیم. پس از بیان اینکه تعبیر «ثارالله» متضمن نوعی ارتباط حقیقی («فنا» به مثابه «شدن») میان انسان کامل و خداوند است، به دو عنصر نهفتۀ دیگر در تعبیر «ثارالله» اشارهای خواهیم کرد و ارتباط «حماسه» و «رثاء» را با «خون» مورد بحث و تأمل قرار خواهیم داد. در خاتمه نیز سعی خواهیم کرد که به ابعاد عملی و کارکردهای معاصر چنین موضوعی به ظاهر انتزاعی بپردازیم و تضاد نظریۀ «خون خدا» را با تئوری سکولار «مرگ خدا» در دنیای امروز گوشزد نماییم.
@Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت دوم»
بُعدِ معنوی و وجودی «ثارالله»
رمز پاسخ به پرسش از «ثارالله» و حقیقی و یا تشرّفی بودن آن را باید در بحث «فنا» و مسئله «قرب نوافل و قرب فرائض» در عرفان جستجو کرد. آنچه در عرفان اسلامی به شکل یک اصل و قاعده وجود دارد این است که آدمی (سالک) هر میزان به خداوند متعال تقرب مییابد، قیودات فردیاش در قوس صعود کمتر میشود تا آنجا که قید و حدی در وی باقی نمانده و او در خداوند فانی (نه معدوم) میگردد،بهگونهای که کردهها و گفتههایش به خداوند نسبت داده میشود. به بیان دیگر، نوعی وحدت میان فرد تقرب یافته و حقیقت مقربالیه حاصل میشود که احکام آن حقیقت متعالی تمامی ابعاد وجودی فرد تقرب یافته را فراگرفته و تمامی حدود و قیودات آن فرد مقرَّب به خداوند به مثابه امر مقربالیه منتسب میگردد. نمونههای چنین قیودات و احکام انسانی را که به خداوند نسبت داده شده، بهوفور در قرآن میتوان مشاهده کرد که درآن، مبارزه و جنگ انسان کامل، مورد بیعت قرار گرفتن انسان کامل، و یا اذیت و آزاری که بر انسان کامل عارض گشته، به خودِ خداوند نسبت داده شده است.
آنچه اهمیت دارد، سطوح و درجات مختلف از تقرب و احکام متفاوت هر یک از این درجاتِ قُربی است. یک سطح و یک درجه از تقرب سالک، نیل به «قرب نوافل» است که در آن حق مستور بوده و خلق ظاهر میشود (سیر مُحبّی) ؛ و یک درجۀ دیگر که کاملتر است، نیل به قرب فرائض میباشد که در آن خلق مستور گشته و حق ظاهر میشود (سیر محبوبی). و در درجۀ سوم که جامعترین است مقام جمع بین قُربین است (جمع سیرین) و در آن حق، هم ظاهر و هم مستور میگردد همانطور که خلقالله نیز از یک جهت ظاهر و از جهت دیگر مستور میشود. در مقام قرب فرائض و یا مقام جمع بین القربین، «دست» انسانِ مقرَّب، یدالله میشود، «چشم» او عین الله میگردد، و «خون» او ثارالله شده و حقیقتا به خود خدا منتسب میشود.
قرب نوافل و فرائض مربوط به مرحلۀ بَعد از فنای صفاتی و بَعد از مقام حق الیقینی در تعین ثانی است که از سفر دوم که در آن فرد سالک، بالله میبیند و بالله عمل میکند، آغاز میشود. در این مرحله، وقتی عبد به قرب نوافل میرسد حق در او مستور گشته و او بالله عمل میکند (عبدِ ظاهر، و حقِ باطن). در چنین مقام قربی، کسی که میشنود و یا میبیند عبد است، لیکن عمل شنیدن و دیدنِ عبد از طریق حق تعالی انجام میگیرد و خداوند چشم و گوش آن عبد سالکِ مقرَّب میشود. بخش دومِ حدیث قدسیای که در کتب روایی شیعه و اهل سنت آمده است ناظر به چنین مضمونی است که میفرماید: «و ما تقرب الی عبد بشیء احب الی مما افترضت علیه و إنه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه، فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها.» بندهای با چیزی محبوبتر از آنچه که بر او فرض و واجب کردهام به من نزدیک نمیشود. عبد با انجام نوافل پیوسته به سوی من نزدیک میشود تا به مرحلهای میرسد که او را دوست میدارم و چون دوستش داشتم، شنوایی او میشوم که با آن میشنود، بینایی او میشوم که با آن میبیند، زبان او میشوم که با آن سخن میگوید، دست او میشوم که با آن قدرت خود را نشان میدهد.
این حدیث بدان معناست که خداوند جانشین قوای ادراکی و تحریکی و نیز اعضا و جوارح فرد مقرب میشود که او (انسان مقرب) از آن طریق میتواند درک کرده و یا عمل نماید. ابن عربی در بحث وحدت وجود به این روایات استناد کرده و به شرح آن میپردازد و میگوید:
نزدیکترین قربها که خداوند از آن خبر داده این است که خدا با هویتاش همۀ قوا و اعضای عبد میگردد. نزدیکتر از این قرب وجود ندارد. زیرا عین عبد را با ارجاع ضمیر «ه» در سمعه و بصره و ولسانه و یده و رجله به عبد، اثبات کرده است و همینطور این امر را ثابت کرده است که این عین، همان عبد نیست و عبد هویتی جز این قوا ندارد زیرا این قوا جزو حدّ ذاتی او محسوب میشوند، همانطور که فرمود: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. پس صورت و معنی، هر دو از آن خداوند متعال است و او مالک کل است. و چون او عین کل است، پس در هستی غیر از او سبحانه، کسی نیست.
اما در مقام قرب فرائض که یک مرتبه بالاتر از قرب نوافل است، عمل دیدن و شنیدن، کار خدا و منتسب به خود خداست. در این مقام، حق، ظاهر میشود و عبد، مستور. در قرب فرائض، خدا از طریق عبد میبیند و میشنود. در این مقام، انسان (انسان کامل) به مقام ولایت و خلیفهاللهی میرسد. در اینجا، خلق نیست که صفات حق را میپوشاند بلکه این حق است که با صفات خلق ظاهر میگردد.
@Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت سوم»
در قرب نوافل و فرائض، بالله بودن (در ظاهر و باطن) شامل همۀ جهات فرد سالک (جنبههای کمال و ضعف فرد سالک) میشود به گونهای که حتی غضب انسان نیز به غضب خدا بدل میگردد. نمونه این تبدل را میتوان در فرمایش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در بارۀ حضرت فاطمۀ زهرا سلام اللهعلیها دید که فرمودند: غضب فاطمه، غضب خداست. این جمله بدان معناست که حضرت زهرا سلاماللهعلیها بحدّی حقانی گشته است که بُعد خلقیِ او مندکّ در حق گردیده است.
با این همه، باید اضافه کرد که اگر گفته میشود خداوند کار خود را از طریق عبد انجام میدهد و برای دیدن و شنیدن به چنان عبد مقربی نیاز پیدا میکند، نه به لحاظ کمال ذاتی حق که در آن خداوند هیچ نیاز به ماورای خود ندارد، بلکه به لحاظ کمال اسمایی حقتعالی است. به بیان دیگر نیازِ حقتعالی به اشیاء در قرب فرائض (که از طریق آنها فعل خود را ظاهر میسازد)، به لحاظ کمال ذاتی نیست که درآن مرحله خداوند مطلقا نیازی ندارد، بلکه از جهت کمال اسمایی است که مقام کثرت خلقی است و درآن وجود اشیاء، لازم و ضروری است تا اسماء الهی در آن تجلی پیدا کنند.
همینطور نسبت احکام نقصی به خداوند در قرب فرائض، نه در مقام ذات باریتعالی که منزه از آن است، بلکه در جهت خلقی و اسمایی است. نمونه انتساب این احکام نقصی به خداوند را میتوان در آیات و یا روایات ذیل نیز ملاحظه کرد:«من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره» (2:245)، «ان الذین یوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا والآخرة و اعدلهم عذابا مهینا» (33:57)، «فلما آسفونا انتقمنا منهم» (43:55)، و یا روایت قدسی که نقل گردیده است که «یعیر الله عزوجل عبدا من عباده یوم القیامه: عبدی، ما منعک اذا مرضت أن تعودنی؟ فیقول: سبحانک انت رب العباد لا تألم و لا تمرض! فیقول: مرض أخوک المؤمن فلم تعده، و عزتی و جلالی لو عدته لوجدتنی عنده». خداي عزوجل در روز قیامت بندهای از بندگان خود را مواخذه کرده و میفرماید چه چیزی تو را مانع عیادت از من به هنگام بیماری گردید؟ عرض میکند: خدایا تو منزهی از اینکه بیمار گردی و یا دردی بر تو عارض شود. خداوند میفرماید: برادر مؤمن تو مریض شد و از او عیادت نکردی، و به عزت و جلالم سوگند اگر او را عیادت میکردی مرا پیش او مییافتی. این حکم لازمه سریان حق است که مختصات را قبول میکند و صفات ذم و نقص را هم در مقام خلقی میپذیرد.
@Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت چهارم»
در مقام قرب نوافل و بعد در قرب فرائض و مقام جمع قربین، اساسا صفات ذم و نقصی در ناحیۀ فرد مقرَّب باقی نمیماند که خداوند آن را قبول بکند. آنچه در حقیقت رخ میدهد صعود و تعالی فرد مقرَّب است که در قوس صعود، قیوداتش کم شده و ضعفهایش برطرف میشود و همه ابعاد و شئوونش در حقتعالی فانی میشود و با فنای در حق، همۀ کثراتِ وجودیاش در حق سکنی مییابد (منعدم نمیشود) و آنگاه همه صفات انسانی (اعم از صفات کمالی و ابعاد نقصی) به خداوند نسبت داده میشود.
اکنون که تأثیر تقرّب در تسری احکام عبد بر حقتعالی معلوم گردید، میتوان معنای ثارالله و نحوۀ انتساب خون انسان کامل به خداوند را درک نمود. روشن است که انتساب خون انسان کامل به خدا (خون خدا) ضرورتا محدود به یک فرد نیست و قابلیت تحقق و تبلور در افراد متعدد را دارد و بلکه مصادیق آن در میان ائمۀ معصومین متعدد بوده، در روایات و زیارات شیعی هم عنوان ثارالله علاوه بر امام حسین علیهالسلام، در مورد امیرمومنان علی علیهالسلام نیز بکار رفته است.
اما در پاسخ به اینکه چرا اطلاق «ثارالله» در مورد امام حسین علیه السلام برجستهتر شده، در حالی که امام علی علیه السلام نیز آغشته به خون خدا بوده است، میتوان گفت که چون نحوۀ شهادت امام حسین علیهالسلام از جهاتی منحصر به فرد بوده و نظیر آنگونه از شهادت در مورد هیچ یک از ائمۀ شهید تکرار نشده است، تجلی خون خدا در کربلا منحصر به فرد بوده است و از همینرو آثار این خون، در آسمان و زمین کربلا در روز عاشورا هویدا شد، که شبیه آن را در تاریخ دیگر شهدا نمیتوان پیدا کرد. اینکه به تواتر گفته شده است که در روز شهادت امام حسین علیهالسلام باران خون بارید و اینکه در آن روز هر سنگی را که بلند میکردند خون تازه زیر آن مییافتند، و حوادث خارقالعادهای که در طبیعت در آن روز پیدا شد، همه نشان از این دارد که خون خدا (به قرب فرائض) که در صحنۀ عاشورا تجلی یافت با خون خدایی که در شهادت دیگر ائمه علیهم السلام تبلور یافت تفاوت داشته است. براساس همین تفاوتهاست که آیۀ «و فدیناه بذبح عظیم» (37:107) در روایات بر امام حسین علیهالسلام تطبیق گردیده و از شهادت آن امام به ذبح عظیم یاد شده است. براین پایه، میتوان انبوهی از تعبیرهایی را که در روایات در مورد امامحسین علیهالسلام، روز عاشورا و زمین کربلا آمده، تبیین کرد، مانند: اینکه به امام حسین علیهالسلام «سید الشهداء من الاولین و الاخرین فی الدنیا و الاخره» اطلاق گردیده است، یا اینکه زمین کربلا بالاتر از زمین کعبه دانسته شده است، و اینکه مصیبت امام حسین علیهالسلام مصیبی بینظیر قلمداد شده است. همه اینها بر جایگاه متفاوت آن حضرت و ارزشِ خاص کربلا نسبت به دیگر نقاط مقدس روی زمین دلالت میکند.
@Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت پنجم»
حقیقی بودن ثارالله و اینکه خون حقیقتا منتسب به خدا باشد، آثار و احکامی دارد از جمله اینکه: الف) خداوند از این خون حمایت میکند و نمیگذارد خون منتسب به خودش پایمال گردد؛ ب) همانطور که این خون به موجب انتساب به خدا کل تاریخ را رنگین و متأثر میکند، انتقام چنین خون نیز امری تاریخی خواهد بود و تمام تاریخ را از خود متأثر خواهد ساخت؛ ج). منتقم این خون، انسانی عادی نخواهد بود، بلکه منتقم اصلی ولیّ خدا خواهد بود که بتواند دست انتقام الهی را از آستین درآورده و از خون مقدس و نابحق ریختۀ ثارالله انتقام بگیرد.
@Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی
تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه
قسمت ششم: بُعد اجتماعی و حماسی در «ثارالله»
مولفۀ مهم دیگری که در «ثارالله» وجود دارد، نوعی از اقدام، حرکت، و شور در «ثار» است. ثارالله، علاوه بر اینکه متضمن حقیقت معنوی و وجودی سید الشهداء علیهالسلام است، بیانگر مرتبۀ ولایت امام حسین علیهالسلام است که در آن مرتبه، ایشان نه تنها به ساحت قرب الهی نزدیک شده و با آن متحد میگردد (به نحو قرب فرائض)، بلکه در سایۀ کمالات معنوی، شأن و منزلت اجتماعی و دنیوی هم پیدا میکند (خلافت و شأن حکومتی) که با آن میتواند اقدام به مقاتله کند. سرّ و خاستگاه اقدام به مقاتله در انبیاء و در ائمه علیهم السلام همان ولایت در مراتب بالاتر است که آن مرتبه در برخی از انبیاء و رسل اساسا وجود ندارد. این مرتبه از ولایت که در آن ولایت بر خون و ناموس دیگران وجود دارد، تنها در برخی از رسل اولوالعزم وجود دارد که علاوه بر نبی بودن، رسول هستند، و علاوه بر رسول بودن، شأن «ولایت»، «امامت»، و «خلافت بالسیف» را دارند.
این مقام به لحاظ عرفانی، نشان از کمال ولایت دارد. یعنی مقام ولایت آن قدر باید بالا باشد که بتوان جان و ناموس مردم را به دست آن سپرد. اساسا خلیفۀ بالسیف بودن (مانند آنچه که در مورد حضرت داوود علیهالسلام آمده است، آیۀ26 از سورۀ ص)، مجوز اقدام و ظهور اجتماعی است. این اقدام اجتماعی از دل امامت و اندیشۀ تقرب حاصل میشود. به دیگر بیان، وقتی تقرب کاملتر میشود، ساحتهای اجتماعی نیز از آن تقرب وجود متأثر میشوند. در حقیقت امامت در معنای اصیلاش که شامل خلافت بالسیف میشود، نوعی از بندگی نهایی است و این بندگی وقتی جنبه اجتماعی یافته و به شکل قیام و مبارزه و در نهایت شهادت ظاهر میشود، تبدیل به ثارالله میشود. این شأن اجتماعی، که نه یک امری دنیوی، بلکه امری است الهی («منت کبری» در آیه 20-17 و 26 سوره صاد) که انسان در مرحلۀ نهایی از کمال خویش بدان مزین گشته و مظهر اسم جامع الله میشود و از ناحیۀ خداوند خلافت در امور اجتماعی و سیاسی پیدا میکند. در این مرحله، او میتواند علاوه بر شأن رسالت، صاحب اقدام گشته و با آن در امور دنیوی و جان و مال مردم البته به اذن الله و به حکم خدا و به طریقۀ خدایی تصرف نماید.
براین اساس، «ثارالله» متضمن چنین مرحله از ولایت به نحو امامت است که امام با برخورداری از آن حماسه میسازد و در برابر دشمنان دست به مقاتله میزند. این مرحله از ولایت الهی که در آن ولیّ خدا علاوه بر سلوک معنوی، «ولایت بر اقدام» در این جهان پیدا میکند، قابل تطبیق بر سفر سوم و چهارم از اسفار اربعۀ سالک است که در سفر سوم، فردِ سالک از حق به سوی خلق بازمیگردد و سیر در عالم جبروت، ملکوت، و ناسوت میکند و سپس در سفر چهارم از خلق به خلق و البته در معیت با حق، سیر میکند. در این سفر اخیر(چهارم)، سالک آثار و لوازم خلق را مشاهده میکند، به سود و زیان دنیویِ خلق الله آگاهی پیدا میکند، و بر اسباب سعادت و شقاوت اطلاع مییابد، البته اینجا که اقدام به مقاتله از سوی امام، به موجب آنکه به اذن الله و به حکم خداست، متضمن نوعی از رحمت الهی خواهد بود.
@Habibollah_Babai
خون خدا در عرفان اسلامی
تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه
قسمت هفتم:
خون خدا آنگاه که بر زمین ریخت، به موجب ابعاد حماسی و شورآفریناش، حماسهساز میشود و در قیامهای سیاسی و اجتماعی اثر میگذارد که نمونههای این حماسه را میتوان در قیامهای بعد از عاشورا مشاهده کرد مانند قیام زید بن علی در سال 122، قیام یحیی بن زید در سال 125، و بعد قیام محمد نفس زکیه در بغداد در 145 هـ ق و ابراهیم بن عبدالله در شام در 145 هـ ق؛ قیام حسین بن علی مشهور به «شهید فخ» در سال 169 هـ ق، و قیام محمد بن ابراهیم در سال 199 و بعد قیام یحیی بن عمر بن الحسین در سال 249 هـ ق، که معطوف به حادثۀ کربلا بودند و گاه از شعارها و شیوههای امام در کربلا هم استفاده میکردند.
شایان ذکر است که در میان قیامهای بعد از عاشورا، دو «قیام توابین» و «قیام مختار» به لحاظ نزدیکی تاریخیِ آن با قیام امام حسین علیه السلام متفاوت از قیامهای دیگر هستند و حماسهای هم که بوجود آوردند از بقیه متفاوت بودند. حماسهای که توابین بوجود آوردند، حماسهای ایمانی و شهادت طلبانهٔ صد نفر از بزرگان کوفه بود که همه آنها بالاتفاق عرب و بیشتر از شصت سال داشتند. این عامل سنی که دلیلی بر بلوغ فکری و مذهبی و رفتاری آنان است، در شکلگیری حماسۀ خاص توابین بسیار اهمیت دارد. حماسه و انسجام حاصل از آن میان صد نفر و اصحاب سه هزار نفری آنها (که از شانزده هزار به چهار هزار و بعد به سه هزار تقلیل یافته)، هم به لحاظ اینکه آنها ترکیبی از قبائل جنوبی (از یمن) و قبائل شمالی و مرکزی عربستان (از مضر) بودند، هم به لحاظ سن و سال رهبرانشان (سلیمان صرد خزاعی، و المسیب بن نجبه الفزاری، عبدالله بن سعد بن نوفل الازدی، عبدالله بن وال التیمی و رفاعه بن شداد البجلی)، و هم به جهت خلوص جمعیشان (که اکثر آنان وصیت کردند تا همۀ دارایی خود را به صورت صدقات در اختیار مسلمین قرار دهند) در انجام توبهای خونین و شهادت طلبانه بی نظیر بوده است. چنین حماسۀ شورانگیز و معنوی در انجام توبهای جمعی و تاریخی که در طول تاریخ اسلام امری یگانه بوده و در هیچیک از مراحل تاریخ اسلام و حوادث بعد از عاشورا مانندی نداشته است، از پیامدهای ویژۀ خون خدا در کربلا بود.
همین حماسه را هم تا حدی میتوان در قیام مختار به گونهای دیگر مشاهده کرد که در آن اعراب و موالی با شعار «یا لثارت الحسین» شور اجتماعی بوجود آوردند. هرچند مشروعیت و مقبولیت قیام مختار از سوی امام معصوم (امام سجاد علیه السلام)، محل اختلاف است، لیکن بیشتر حامیان مختار از خون امام حسین علیه السلام الهام گرفتند تا اختلافات تاریخی عرب و عجم، ایرانی و عربی را در پرتو شعار خونین حسین علیه السلام فراموش کرده و برای خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام کرده و حماسه بسازند.
@Habibollah_Babai