📝کرامتی از حضرت رضا علیه السلام و آثار زیارتشان
🔹در کتاب عیون اخبار الرضا آمده است وقتی امام رضا علیه السلام از نیشابور به طرف خراسان حرکت کردند، نزدیک روستایی به نام حمراء رسیدند. اصحاب عرض کردند هنگام نماز ظهر شده است حضرت پیاده شدند و فرمودند مقداری آب بیاورید. اصحاب عرض کردند: آبی به همراه نداریم. حضرت با دستشان روی زمین به حالت جستجو کردن دست کشیدند و از زمین چشمهای پدیدار شد که ایشان و اصحابشان همگی وضو گرفتند. راویِ این روایت میگوید: هنوز اثر این چشمه در این مکان موجود است. سپس به مکانی به نام سناباد رفتند و به کوهی تکیه دادند که از این کوه مردم سنگ میتراشیدند و با آن ظرف میساختند. حضرت دعا فرمودند: خدایا این کوه را نافع قرار بده و به طعامی که در این ظروف طبخ میشود برکت بده. سپس دستور دادند مقداری از سنگ کوه را برای ایشان تراشیدند و برای ایشان ظرف درست کردند و دستور فرمودند: که همیشه در این ظرف ها برای ایشان غذا طبخ کنند البته حضرت همیشه کم خوراک بودند.
از این روز به بعد مردم به این کوه روی آوردند و برکت دعای حضرت پدیدار شد. سپس حضرت از انجا حرکت کردند و به خانه حمید بن قحطبه طایی رفته و به مقبرهای که قبر هارون در آنجا بود رفتند و با دستشان کنار قبر هارون خطی کشیدند و فرمودند:
💬این جا قبر من خواهد بود و در این جا دفن خواهم شد و خداوند این مکان را محل رفت و آمد شیعیان من و کسانی که دوست دار من هستند قرار خواهد داد. به خدا قسم هر زائری از شیعیان یا محبان من به اینجا بیاید و سلام بدهد خداوند ببخش و غفران و رحمت خودش را بواسطه ی شفاعت ما اهل بیت نصیبش خواهد کرد سپس رو به قبله نماز خواندند و ادعیه ای خواندند دعاهای حضرت که تمام شد به سجده رفتند وسجده ی طولانی کردند راوی می گوید من شمردم حضرت پانصد مرتبه سبحان الله گفتند و برخاستند.
🔸تمِيمٌ الْقُرَشِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ الْأَنْصَارِيِّ عَنِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ع مِنْ نَيْسَابُورَ إِلَى الْمَأْمُونِ فَبَلَغَ قُرْبَ الْقَرْيَةِ الْحَمْرَاءِ قِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ أَ فَلَا تُصَلِّي فَنَزَلَ ع فَقَالَ ائْتُونِي بِمَاءٍ فَقِيلَ مَا مَعَنَا مَاءٌ فَبَحَثَ ع بِيَدِهِ الْأَرْضَ فَنَبَعَ مِنَ الْمَاءِ مَا تَوَضَّأَ بِهِ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ وَ أَثَرُهُ بَاقٍ إِلَى الْيَوْمِ فَلَمَّا دَخَلَ سَنَابَادَ أسند [اسْتَنَدَ] إِلَى الْجَبَلِ الَّذِي يُنْحَتُ مِنْهُ الْقُدُورُ فَقَالَ اللَّهُمَّ انْفَعْ بِهِ وَ بَارِكْ فِيمَا يُجْعَلُ فِيمَا يُنْحَتُ مِنْهُ ثُمَّ أَمَرَ ع فَنُحِتَ لَهُ قُدُورٌ مِنَ الْجَبَلِ وَ قَالَ لَا يُطْبَخُ مَا آكُلُهُ إِلَّا فِيهَا وَ كَانَ ع خَفِيفَ الْأَكْلِ قَلِيلَ الطَّعْمِ فَاهْتَدَى النَّاسُ إِلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ ظَهَرَتْ بَرَكَةُ دُعَائِهِ ع فِيهِ ثُمَّ دَخَلَ دَارَ حُمَيْدِ بْنِ قَحْطَبَةَ الطَّائِيِّ وَ دَخَلَ الْقُبَّةَ الَّتِي فِيهَا قَبْرُ هَارُونَ الرَّشِيدِ ثُمَّ خَطَّ بِيَدِهِ إِلَى جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ تُرْبَتِي وَ فِيهَا أُدْفَنُ وَ سَيَجْعَلُ اللَّهُ هَذَا الْمَكَانَ مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَ أَهْلِ مَحَبَّتِي وَ اللَّهِ مَا يَزُورُنِي مِنْهُمْ زَائِرٌ وَ لَا يُسَلِّمُ عَلَيَّ مِنْهُمْ مُسَلِّمٌ إِلَّا وَجَبَ لَهُ غُفْرَانُ اللَّهِ وَ رَحْمَتُهُ بِشَفَاعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ صَلَّى رَكَعَاتٍ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَلَمَّا فَرَغَ سَجَدَ سَجْدَةً طَالَ مَكْثُهُ فَأَحْصَيْتُ لَهُ فِيهَا خَمْسَمِائَةَ تَسْبِيحَةٍ ثُمَّ انْصَرَف
🔗عیون اخبار الرضا ج 2 ص 137
#حدیث_روز
@Hadith1398
📝روایتی از عتاب حضرت رضا علیه السلام به مامون خلیفه عباسی
🔹 نقل شده که هرگاه حضرت رضا عليه السلام خلوت مىكرد تمامى كارگزاران و خدمتكاران خويش را از صغير و كبير گرد خود جمع ميكرد و براى آنان سخن ميگفت و با آنان گفتگو مينمود و انس ميگرفت و هم صحبت مىشد، و روش آن حضرت در هنگام صرف غذا اين بود كه همه را سر يك سفره ميخواند، و همه را حتى تيمارگر اسب و حجامت كُن را سر سفره حاضر ميساخت. ياسر خادم میگويد: روزى ما با حضرت بوديم كه ناگهان صداى قفل درى كه از قصر مأمون به منزل حضرت باز ميشد شنيديم و امام فرمود: برخيزيد و متفرق شويد. ما برخاستيم و مأمون با نامهاى بلند كه در دست داشت وارد شد، حضرت خواست برخيزد و احترام كند، مأمون قسم داد كه شما را به حق پيغمبر صلى الله عليه و آله بلند نشوید. آنگاه آمد و روى حضرت را بوسيد و در مقابلش روى تشك نشست، و نامه را خواند و در آن خبر فتح پارهاى از قريههاى كابل بود و نوشته بود كه ما قلعه فلان را فتح کردیم و چنان و چنين کردیم. وقتی مامون از خواندن نامه فارغ شد، حضرت به او فرمود: آيا فتح قريهاى از قريههاى اهل شرك تو را خشنود مىكند؟ مأمون گفت: آيا در اين فتح، سرور و خوشحالى نيست؟ امام فرمود: اى امير از خدا بترس و احوال امت محمد صلى الله عليه و آله و مأموريتى را كه خدا به تو داده، مراعات کن. سرزمينهایى را كه بر آنها حكومت دارى، ضايع گذاشتهاى و به امورشان رسيدگى نميكنى و آن را به عهده ديگران محول كردهاى، و آنان به خلاف آنچه خدا فرموده، بر اين امت حكومت مىكنند و به كلى از مدينه دار الهجرة غافل شدهاى كه آن مهبط و محل ريزش رحمت و نزول وحى است و اولاد مهاجر و انصار در آنجا مظلوم واقع شدهاند و به آنان مرتب ظلم و ستم مىشود و دادرسى ندارند و كسانى كه بر آنان مسلط ميباشند ملاحظه و رعايت هيچ گونه پيمان و عهدى نه با خدا و نه با خلق نميكنند، و روزگارى بر مردم مظلوم آنجا ميگذرد كه كاملا در مشقت و بدبختى زندگی میکنند و از نفقه و مخارج خود عاجزند، و كسى را پیدا نمیکنند كه از حالشان نزد او شكايت كنند، و دست آنان به تو هم نمىرسد. اى امير از خدا بترس و به امور مسلمانان رسيدگى کن و نظرى به خانه نبوت و مركز مهاجرين و انصار بينداز. آيا نميدانى كه والى و سرپرست مسلمين حكمش حكم عمود خيمه است که هر كس بخواهد میتواند آن را بگيرد؟!
🔸حدثنا حمزة بن محمد بن أحمد بن جعفر بن محمد بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب بقم في رجب سنة تسع و ثلاثين و ثلاثمائة قال أخبرني علي بن إبراهيم بن هاشم فيما كتب إلي سنة سبع و ثلاثمائة قال حدثني ياسر الخادم قال: كان الرضا ع إذا كان خلا جمع حشمه كلهم عنده الصغير و الكبير فيحدثهم و يأنس بهم و يؤنسهم و كان ع إذا جلس على المائدة لا يدع صغيرا و لا كبيرا حتى السائس و الحجام إلا أقعده معه على مائدته قال ياسر الخادم فبينا نحن عنده يوما إذ سمعنا وقع القفل الذي كان على باب المأمون إلى دار أبي الحسن ع فقال لنا الرضا ع قوموا تفرقوا فقمنا عنه فجاء المأمون و معه كتاب طويل فأراد الرضا ع أن يقوم فأقسم عليه المأمون بحق رسول الله ص ألا يقوم إليه ثم جاء حتى انكب على أبي الحسن ع و قبل وجهه و قعد بين يديه على وسادة فقرأ ذلك الكتاب عليه فإذا هو فتح لبعض قرى كابل فيه إنا فتحنا قرية كذا و كذا فلما فرغ قال له الرضا ع و سرك فتح قرية من قرى الشرك فقال له المأمون أ و ليس في ذلك سرور فقال يا أمير المؤمنين اتق الله في أمة محمد ص و ما ولاك الله من هذا الأمر و خصك به فإنك قد ضيعت أمور المسلمين و فوضت ذلك إلى غيرك يحكم فيهم بغير حكم الله و قعدت في هذه البلاد و تركت بيت الهجرة و مهبط الوحي و إن المهاجرين و الأنصار يظلمون دونك و لا يرقبون في مؤمن إلا و لا ذمة و يأتي على المظلوم دهر يتعب فيه نفسه و يعجز عن نفقته و لا يجد من يشكو إليه حاله و لا يصل إليك فاتق الله يا أمير المؤمنين في أمور المسلمين و ارجع إلى بيت النبوة و معدن المهاجرين و الأنصار أ ما علمت يا أمير المؤمنين أن والي المسلمين مثل العمود في وسط الفسطاط من أراده أخذه...
🔗 عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 ص 160
#حدیث_روز
@Hadith1398
📝گزارشی از حلم امیرالمومنین علیه السلام
🔹امیرالمومنین از کنار خرمافروشان رد می شدند که کنیزی گریه میکرد. حضرت علت گریه او را جویا شدند.
کنیز گفت: مولای من با درهمی من را برای خرید خرما فرستاد. من نیز از این مرد خرما خریدم و آن را برای ایشان بردم ولی آنها خرما را نپسندیدند. این مرد نیز خرما را پس نمیگیرد.
حضرت به خرمافروش فرمودند: این خادم است و خودش اختیار ندارد. خرما را بگیر و درهم او را بازگردان.
مرد خرمافروش به پا خاست و با مشت به سینه حضرت زد. مردم به او گفتند که او امیرالمومنین است.
نفس مرد به شماره افتاد و رنگش زرد شد. خرما را گرفت و درهم را به کنیز بازگرداند.
خرمافروش به حضرت عرض کرد: یا امیرالمونین از من راضی باشید.
حضرت فرمودند: آنچه من را راضی میکند این است که کار خود را اصلاح کنی.
🔸أنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مَرَّ بِأَصْحَابِ التَّمْرِ فَإِذَا هُوَ بِجَارِيَةٍ تَبْكِي فَقَالَ يَا جَارِيَةُ مَا يُبْكِيكِ فَقَالَتْ بَعَثَنِي مَوْلَايَ بِدِرْهَمٍ فَابْتَعْتُ مِنْ هَذَا تَمْراً فَأَتَيْتُهُمْ بِهِ فَلَمْ يَرْضَوْهُ فَلَمَّا أَتَيْتُهُ بِهِ أَبَى أَنْ يَقْبَلَهُ قَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّهَا خَادِمٌ وَ لَيْسَ لَهَا أَمْرٌ فَارْدُدْ إِلَيْهَا دِرْهَمَهَا وَ خُذِ التَّمْرَ فَقَامَ إِلَيْهِ الرَّجُلُ فَلَكَزَهُ فَقَالَ النَّاسُ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَرَبَا الرَّجُلُ وَ اصْفَرَّ وَ أَخَذَ التَّمْرَ وَ رَدَّ إِلَيْهَا دِرْهَمَهَا ثُمَّ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ارْضَ عَنِّي فَقَالَ مَا أَرْضَانِي عَنْكَ إِنْ أَصْلَحْتَ أَمْرَكَ.
🔗مناقب ابن شهرآشوب، ج2، ص 112
@Hadith1398
📝بدیهه سرایی سید حمیری در وصف امیر المؤمنین علیه السلام
🔸ابو الفرج اصفهانی در کتاب اغانی، حکایتی از سید حمیری نقل می کند که حاکی از ارادت سید به امیر المؤمنین علیه السلام و ذوق شعری سرشار اوست.
نقل است که روزی مردم دور سید جمع شده بودند و او برایشان شعر می سرود. سید به مردمی که دورش جمع شده بودند قول داده بود که اگر کسی فضیلتی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کند که سید نتواند در همان لحظه آن را تبدیل به شعر کند، اسبش را به همراه چیزهای دیگری به او بدهد.
حاضران، یکی پس از دیگری بخت خود را می آزمودند ولی کسی موفق به تصاحب اسب او نمی شد. یکی از قضایایی که سید در آن هنگام، شعری برایش سرود، از این قرار بود که :
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام، می خواستند برای نماز وضو بگیرند که کفش خود را در آورده و به کناری نهادند. در این حال، یک مار داخل این کفش شد. پس از وضو، هنگامی که حضرت بازگشتند تا کفش خود را بپوشند، پرنده ای آمد و کفش امام را بلند کرد و با خود بالا برد و سپس آن را بر زمین انداخت. مار نیز از داخل کفش به بیرون فرار کرد.
سید نیز به سرعت شعری را در خصوص این قضیه سرود و آن را برای مردم خواند و رفت.
اصل قضیه ای که برای امیر المؤمنین اتفاق افتاده است به نقل کتاب بشارة المصطفی لشیعه المرتضی، ص 206 ، چنین است که مار را یکی از دشمنان حضرت که توسط معاویه اجیر شده بود، داخل کفش ایشان انداخته بود. از قضا پس از فرار مار، با درایت امام، آن مرد به سرعت دستگیر شد و قضیه را فاش کرد. امام به اصحاب فرمودند: بدانید که معاویه مرا نخواهد کشت و نمی تواند چنین کند؛ بلکه قاتل من مردی از قبیله ی مراد ( ابن ملجم) است.
🔹قال[السید]: يا معشر الكوفيّين، من جاءني منكم بفضيلة لعليّ بن أبي طالب لم أقل فيها شعرا أعطيته فرسي هذا و ما عليّ.
فجعلوا يحدّثونه و ينشدهم؛ حتى أتاه رجل منهم و قال:
سمع عن عليّ قصة فنظمها: إن أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب رضي اللّه تعالى عنه عزم على الركوب؛ فلبس ثيابه و أراد لبس الخفّ فلبس أحد خفّيه، ثم أهوى إلى الآخر ليأخذه فانقضّ عقاب من السماء فحلّق به ثم ألقاه فسقط منه أسود و انساب فدخل جحرا؛ فلبس عليّ رضي اللّه عنه الخفّ. قال: و لم يكن قال في ذلك شيئا؛ ففكّر هنيهة ثم قال:
ألا يا قوم للعجب العجاب لخفّ أبي الحسين و للحباب
أتى خفّا له و انساب فيه لينهش رجله منه بناب
فخرّ من السماء له عقاب من العقبان أو شبه العقاب
فطار به فحلّق ثم أهوى به للأرض من دون السّحاب
إلى جحر له فانساب فيه بعيد القعر لم يرتج بباب
كريه الوجه أسود ذو بصيص حديد النّاب أزرق ذو لعاب
و دوفع عن أبي حسن عليّ نقيع سمامه بعد انسياب
🔗الاغانی، ج 7، ص 187
#حدیث_روز
@Hadith1398
📝نسبت دادن شرک و نفاق به مسلمان
🔹نقل شده که امام علی علیه السلام هیچ وقت به کسانی که با آنها جنگید، نسبت شرک و نفاق نداد ولی میگفت: آنها برادران ما هستند که علیه ما شورش کردند.
🔸جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ لَمْ يَكُنْ يَنْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَى الشِّرْكِ وَ لَا إِلَى النِّفَاقِ، وَ لَكِنَّهُ كَانَ يَقُولُ: "هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَيْنا"
🔗قرب الاسناد صفحه94
@Hadith1398
هدایت شده از یا صاحب الزمان(عج)
🏴سنت روضه خوانی، میراث ائمه ی هدی علیهم السلام
🔶علی بن اسماعیل تمیمی از پدرش نقل می کند که روزی نزد امام صادق علیه السلام بودم که دربان منزل، برای سید حمیری اذن ورود خواست. امام علیه السلام اجازه دادند.سپس امام صادق علیه السلام دستور دادند پرده ای آویزان کنند تا خانواده ی ایشان در پس آن بنشینند. سید داخل شد، سلام کرد و نشست. امام علیه السلام از او خواستند تا شعری برایشان بخواند. وی نیز شعری سوزناک برای امام حسین علیه السلام خواند که خلاصه ای از مضمون آن چنین است:
به نزد قبر امام سید الشهدا برو و به استخوانهای مطهر ایشان چنین بگو: بعد از آنکه شما را زیر سم اسبان کوفتند، زندگی دیگر لذتی ندارد.
در آنجا قبریست که بدن انسانی پاک را در بر دارد که پدران او نیز پاکان و بهترین مردم بوده اند.هنگامی که به قبر او رسیدی، کمی درنگ کن و اشک بریز مانند عزاداری که روزی دچار مصیبت عزیزترین عزیزانش شده است.لعن خدا بر عمر سعد و شمر که فرزند دختر پیامبرشان را مانند هدف تیراندازی، در معرض تیرها قرار دادند. در حالی که آنان هزاران نفر بودند و ایشان قریب هفتاد نفر. ای چشم، تا زنده ای بر آن جوانمردان اشک بریز و خون گریه کن که این مصیبت شایسته ی خون گریه کردن است.
راوی می گوید: امام را دیدم که اشک هایشان بر صورت مبارکشان جاریست و صدای آه و ناله از خانه بلند بود.
(شعر ترجمه شده، از دیوان سید حمیری، ص 226 برگرفته شده است.)
🔵و ذكر التّميميّ- و هو علي بن إسماعيل- عن أبيه قال: كنت عند أبي عبد اللّه جعفر بن محمد إذ استأذن آذنه للسيّد، فأمره بإيصاله، و أقعد حرمه خلف ستر. و دخل فسلّم و جلس. فاستنشده فأنشده قوله:
امرر على جدث الحسي
ن فقل لأعظمه الزكيّه
آ أعظما لا زلت من
وطفاء ساكبة رويّه
و إذا مررت بقبره
فأطل به وقف المطيّة
و ابك المطهّر
للمطهّر و المطهّرة النّقيّه
كبكاء معولة أتت
يوما لواحدها المنيّة
قال: فرأيت دموع جعفر بن محمد تتحدّر على خدّيه، و ارتفع الصّراخ و البكاء من داره،حتى أمره بالإمساك فأمسك.
📎الاغانی، ج 7، ص 175
📝عنایت شگفت انگیز امیرالمومنین علیه السلام به سید حمیری در هنگام جان دادن
🔷راوی نقل می کند که روزی برای عیادت سید به خانه ی او رفتم. دیدم که حالش بسیار وخیم است و رو به موت نهاده است. غیر از من، تعدادی از همسایه ها نیز آمده بودند که عثمانی مذهب( و ضد شیعه) بودند. ناگهان دیدم در صورت سید، لکه ی سیاهی پیدا شد و لحظه به لحظه بزرگ و بزرگ تر می شد تا اینکه سیاهی، تمام صورت سید را فراگرفت. همه ی اینها در حالی بود که سید مردی خوش چهره و پیشانی بلند بود. چون این اتفاق افتاد، شیعیانی که در آنجا بودند، همه ناراحت شدند. ناصبی ها نیز خوشحال از این اتفاق، شروع به بدگویی از شیعه کردند. از قضا این حالت چندی بیش طول نکشید.
همه دیدند که در همان نقطه ی سیاهی اول، یک نقطه ی روشن پیدا شد و این روشنایی لحظه به لحظه گسترش می یافت تا جایی که تمام صورت سید را روشن و سفید کرد. سید خنده ای کرد و همانجا شعری سرود به این مضمون :
آنها که خیال می کنند علی، دوستدار خود را از مشکلات نجات نمی دهد، در اشتباهند.به خدا داخل بهشت شدم و خداوند نیز از گناهانم گذشت.ای دوستان علی، خوش حال باشید و تا دم مرگ، او را مولای خود بدانید و پس از او نیز فرزندانش را، یکی پس از دیگری .
سپس شهادتین را گفت و به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز شهادت داد و خودش چشم هایش را روی هم گذاشت. روح او چنان آرام از بدنش جدا شد که انگار شعله ی شمعی بود که خاموش شد.
وقتی این قضیه در میان مردم پخش شد موافقان و مخالفان او، همگی در تشییع جنازه اش شرکت کردند.
🔸حدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَوْنِ بْنِ أَبِي حَرْبِ بْنِ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيِّ، عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَوْنٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى السَّيِّدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحِمْيَرِيِّ عَائِداً فِي عِلَّتِهِ الَّتِي مَاتَ فِيهَا، فَوَجَدْتُهُ يُسَاقُ بِهِ، وَ وَجَدْتُ عِنْدَهُ جَمَاعَةً مِنْ جِيرَانِهِ، وَ كَانُوا عُثْمَانِيَّةً، وَ كَانَ السَّيِّدُ جَمِيلَ الْوَجْهِ، رَحْبَ الْجَبْهَةِ، عَرِيضَ مَا بَيْنَ السَّالِفَتَيْنِ، فَبَدَتْ فِي وَجْهِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ مِثْلُ النُّقْطَةِ مِنَ الْمِدَادِ، ثُمَّ لَمْ تَزَلْ تَزِيدُ وَ تَنْمِي حَتَّى طَبَقَتْ وَجْهَهُ- يَعْنِي اسْوِدَاداً- فَاغْتَمَّ لِذَلِكَ مَنْ حَضَرَهُ مِنَ الشِّيعَةِ، فَظَهَرَ مِنَ النَّاصِبَةِ سُرُورٌ وَ شَمَاتَةٌ، فَلَمْ يَلْبَثْ بِذَلِكَ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى بَدَتْ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ مِنْ وَجْهِهِ لُمْعَةٌ بَيْضَاءُ، فَلَمْ تَزَلْ تَزِيدُ أَيْضاً وَ تَنْمِي حَتَّى أَسْفَرَ وَجْهُهُ وَ أَشْرَقَ، وَ افْتَرَّ السَّيِّدُ ضَاحِكاً، وَ أَنْشَأَ يَقُولُ:
كَذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِيّاً لَنْ يُنْجِيَ مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاةٍ
قَدْ وَ رَبِّي دَخَلْتُ جَنَّةَ عَدْنٍ وَ عَفَا لِي الْإِلَهُ عَنْ سَيِّئَاتِي
فَأَبْشِرُوا الْيَوْمَ أَوْلِيَاءَ عَلِيٍ وَ تَوَلَّوْا عَلِيّاً حَتَّى الْمَمَاتِ
ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ تَوَلَّوْا بَنِيهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ بِالصِّفَاتِ
ثُمَّ أَتْبَعَ قَوْلَهُ هَذَا:" أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ" ثُمَّ أَغْمَضَ عَيْنَيْهِ بِنَفْسِهِ، فَكَأَنَّمَا كَانَتْ رُوحُهُ ذُبَالَةً طَفِئَتْ، أَوْ حَصَاةً سَقَطَتْ... فَانْتَشَرَ هَذَا الْقَوْلُ فِي النَّاسِ، فَشَهِدَ جَنَازَتَهُ وَ اللَّهِ الْمُوَافِقُ وَ الْمُفَارِقُ.
🔗امالی طوسی، ص 627
@Hadith1398
📝هشداری دربارهی تبعیت از غیر معصوم
🔹از ابوحمزه ثمالی نقل شده که امام صادق علیه السلام به وی گفت: از ریاست به شدت پرهیز کن! و از اینکه به دنبال دیگران بروی اجتناب کن! گفتم فدایت شوم، پرهیز از ریاست را متوجه شدم اما اینکه دنبال دیگران میروم برای این است که دو سوم از دانشی را که دارم به دلیل این است که از دیگران آموختهام. امام صادق فرمود: منظورم این امری که فکر کردی نبود؛ مواظب باش که مردی غیر از حجت خدا را به عنوان امام خودت در نظر بگیری و هر آنچه را که میگوید، تصدیق کنی.
🔸محَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبِي عَقِيلَةَ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا كَرَّامٌ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِيَّاكَ وَ الرِّئَاسَةَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَطَأَ أَعْقَابَ الرِّجَالِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَمَّا الرِّئَاسَةُ فَقَدْ عَرَفْتُهَا وَ أَمَّا أَنْ أَطَأَ أَعْقَابَ الرِّجَالِ فَمَا ثُلُثَا مَا فِي يَدِي إِلَّا مِمَّا وَطِئْتُ أَعْقَابَ الرِّجَالِ فَقَالَ لِي لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِيَّاكَ أَنْ تَنْصِبَ رَجُلًا دُونَ الْحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ فِي كُلِّ مَا قَالَ.
🔗کافی جلد 2 صفحه 298
@Hadith1398
⚖️سرنوشت شیعیان گنهکار
🔶عباد بن صهیب می گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم که شخصی خبر مرگ سید حمیری را آورد. امام علیه السلام برای او دعا کرده و طلب رحمت نمودند. شخصی از میان جمع پرسید: ای فرزند رسول خدا، آیا با وجود اینکه او اهل خوردن شراب بود و به رجعت ایمان داشت، برای او دعا می کنید؟
حضرت فرمودند: پدرم از جدم نقل کردند که محبین آل محمد، توبه می کنند و از دنیا می روند. و سید نیز توبه کرده است. سپس حضرت یک سجاده را که زیر پایشان بود کنار زده و کاغذی را بیرون آوردند. آن کاغذ، نامه ی سید به امام بود که در آن خبر از توبه ی خود داده بود و از امام طلب دعا کرده بود.
🔵قالَ عَبَّادُ بْنُ صُهَيْبٍ كُنْتُ عِنْدَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَأَتَاهُ نَعْيُ السَّيِّدِ فَدَعَا لَهُ وَ تَرَحَّمَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ هُوَ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يُؤْمِنُ بِالرَّجْعَةِ فَقَالَ ع حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي أَنَّ مُحِبِّي آلِ مُحَمَّدٍ لَا يَمُوتُونَ إِلَّا تَائِبِينَ وَ قَدْ تَابَ وَ رَفَعَ مُصَلًّى كَانَ تَحْتَهُ فَأَخْرَجَ كِتَاباً مِنَ السَّيِّدِ يُعَرِّفُهُ أَنَّهُ قَدْ تَابَ وَ يَسْأَلُهُ الدُّعَاء
📎بحار الأنوار،ج47، ص: 321
قُلْتُ يَا سَيِّدِي أَ لَا أُنْشِدُكَ شِعْراً قَالَ أَمْهِلْ ثُمَّ أَمَرَ بِسُتُورٍ فَسُدِلَتْ وَ بِأَبْوَابٍ فَفُتِحَتْ ثُمَّ قَالَ أَنْشِدْ فَأَنْشَدْتُهُ
لِأُمِّ عَمْرٍو بِاللَّوَى مَرْبَعٌ-
طَامِسَةٌ أَعْلَامُهُ بَلْقَعٌ-
...
قَالَ سَمِعْتُ نَحِيباً مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ وَ قَالَ مَنْ قَالَ هَذَا الشِّعْرَ قُلْتُ السَّيِّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحِمْيَرِيُّ فَقَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَقُلْتُ إِنِّي رَأَيْتُهُ يَشْرَبُ النَّبِيذَ فَقَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ قُلْتُ إِنِّي رَأَيْتُهُ يَشْرَبُ النَّبِيذَ الرُّسْتَاقَ قَالَ تَعْنِي الْخَمْرَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ مَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ أَنْ يَغْفِرَ لِمُحِبِّ عَلِيٍّ ع
📎رجال الکشی، ص 285
#حدیث_روز
@Hadith1398
📝نظر استاد مطهری درباره نسبت کثرت طلاق به حضرت مجتبی علیه السلام
🔹در برخی از روایات، حضرت مجتبی علیه السلام مطلاق (کسی که زیاد طلاق میدهد) عنوان شده است. به عنوان نمونه در کتاب کافی جلد6 صفحه56 دو روایت درباره کثرت طلاق حضرت مجتبی علیه السلام نقل شده با این مضمون که امام علی علیه السلام در بالای منبر فرمودند که "دخترتان را به ازدواج فرزندم حسن درنیاورید چون که او زیاد طلاق میدهد."
🔸این نقل با نصوص متعدد دیگر در مذمت طلاق و خصوصا شخص مطلاق سازگاری ندارد. در حاشیه کتاب کافی چاپ دار الحدیث جلد11 صفحه468 نظرات مختلفی را پیرامون این روایت جمع آوری کردهاند که یکی از آنها جعلی بودن این روایات است. استاد مطهری از جمله کسانی است که توضیحات نسبتا مبسوطی را در راستای جعلی بودن این اتهام دادهاند. آنچه در ادامه ذکر میشود توضیحات ایشان پیرامون این نسبت در کتاب "فقه و حقوق" است.
💬لازم است به يك شايعۀ بىاساس كه دست جنايتكار خلفاى عباسى آن را به وجود آورده و در ميان عموم مردم شهرت يافته، اشارۀ مختصر بكنم. در ميان عموم مردم شهرت يافته و در بسيارى از كتابها نوشته شده كه امام مجتبى فرزند برومند امير المؤمنين عليه السلام از كسانى بوده كه زياد زن مىگرفته و طلاق مىداده است.
💬چون ريشۀ اين شايعه تقريباً از يك قرن بعد از وفات امام بوده است به همه جا پخش شده است و دوستان آن حضرت نيز [آن را پذيرفتهاند] بدون تحقيق در اصل مطلب و بدون توجه به اينكه اين كار از نظر اسلام يك كار مبغوض و منفورى است و شايستۀ مردم عياش و غافل است نه شايستۀ مردى كه يكى از كارهايش اين بود كه پياده به حج مىرفت، متجاوز از بيست بار تمام ثروت و دارايى خود را با فقرا تقسيم كرد و نيمى را خود برداشت و نيم ديگر را به فقرا و بيچارگان بخشيد، تا چه رسد به مقام اقدس امامت و طهارت آن حضرت.
💬چنانكه مىدانيم در گردش خلافت از امويان به عباسيان، بنى الحسن يعنى فرزندزادگان امام حسن با بنى العباس همكارى داشتند، اما بنى الحسين يعنى فرزندزادگان امام حسين- كه در رأس آنها در آن وقت امام صادق بود- از همكارى با بنى العباس خوددارى كردند. بنى العباس با اينكه در ابتدا خود را تسليم و خاضع نسبت به بنى الحسن نشان مىدادند و آنها را از خود شايستهتر مىخواندند، در پايان كار به آنها خيانت كردند و اكثر آنها را با قتل و حبس از ميان بردند.
💬بنى العباس براى پيشبرد سياست خود شروع كردند به تبليغ عليه بنى الحسن. از جمله تبليغات نارواى آنها اين بود كه گفتند ابو طالب- كه جد اعلاى بنى الحسن و عموى پيغمبر است- مسلمان نبود و كافر از دنيا رفت و اما عباس كه عموى ديگر پيغمبر است وجد اعلاى ماست مسلمان شد و مسلمان از دنيا رفت. پس ما كه اولاد عموى مسلمان پيغمبريم از بنى الحسن كه اولاد عموى كافر پيغمبرند براى خلافت شايسته تريم. در اين راه پولها خرج كردند و قصهها جعل كردند.
💬موضوع دومى كه بنى العباس عليه بنى الحسن عنوان كردند اين بود كه گفتند نياى بنى الحسن بعد از پدرش على به خلافت رسيد و اما چون مرد عياشى بود و به زنان سرگرم بود و كارش زن گرفتن و زن طلاق دادن بود از عهده برنيامد؛ از معاويه كه رقيب سرسختش بود پول گرفت و سرگرم عياشى و زن گرفتن و طلاق دادن شد و خلافت را به معاويه واگذار كرد.
💬خوشبختانه محققان با ارزش عصر اخير در اين زمينه تحقيقاتى كرده و ريشۀ اين دروغ را پيدا كردهاند. ظاهراً اول كسى كه اين سخن از او شنيده شده است قاضى انتصابى منصور دوانيقى بوده كه به امر منصور مأمور بوده اين شايعه را بپراكند. به قول يكى از مورخان: اگر امام حسن اينهمه زن گرفته است، پس فرزندانش كجا هستند؟! چرا عدد فرزندان امام اين قدر كم بوده است؟ امام كه عقيم نبوده و از طرفى رسم جلوگيرى يا سقط جنين هم كه معمول نبوده است.
💬من از سادهدلى بعضى از ناقلان حديث شيعى مذهب تعجب مىكنم كه از طرفى از پيغمبر اكرم و ائمۀ اطهار اخبار و احاديث بسيار زيادى روايت مىكنند كه خداوند دشمن مىدارد يا لعنت مىكند مردمان بسيار طلاق را، پشت سرش مىنويسند: امام حسن مرد بسيار طلاقى بوده.
💬اين اشخاص فكر نكردهاند كه يكى از سه راه را بايد انتخاب كنند: يا بگويند طلاق عيب ندارد و خداوند مرد بسيار طلاق را دشمن نمىدارد، يا بگويند امام حسن مرد بسيار طلاق نبوده است، يا بگويند- العياذ باللّٰه- امام حسن پابند دستورهاى اسلام نبوده است. اما اين آقايان محترم از يك طرف احاديث مبغوضيت طلاق را صحيح و معتبر مىدانند و از طرف ديگر نسبت به مقام قدس امام حسن خضوع و تواضع مىكنند و از طرف ديگر نسبت بسيار طلاقى را براى امام حسن نقل مىكنند و بدون اينكه انتقاد كنند از آن مىگذرند.
🔗مجموعه آثار شهید مطهری جلد19 صفحه255
@Hadith1398
📝تاثیر امامت امام در عبودیتشان
🔹از هارون بن فضل نقل شده که گفت: در همان روزی که حضرت جواد از دنیا رفتند، حضرت هادی را دیدم. حضرت هادی فرمود: انا لله و انا الیه راجعون، پدرم از دنیا رفت. به ایشان عرض شد چگونه فهمیدید که ایشان از دنیا رفتهاند؟ فرمود: خودم را چنان در محضر خداوند ذلیل و کوچک میبینم که قبلا این چنین نبودم.
🔸علِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي الْفَضْلِ الشَّهْبَانِي عَنْ هَارُونَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ فِي الْيَوْمِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ مَضَى أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ عَرَفْتَ قَالَ لِأَنَّهُ تَدَاخَلَنِي ذِلَّةٌ لِلَّهِ لَمْ أَكُنْ أَعْرِفُهَا.
🔗الكافي جلد1 صفحه381
@Hadith1398
قیافه شناس ها و امام جواد علیه السلام.pdf
251K
📝قیافه شناسها و امام جواد علیه السلام
🖌#محسن_سلیمانی طلبه مقطع خارج فقه و اصول
🔹در برخی از روایات، رنگ چهره حضرت جواد علیه السلام تیره عنوان شده و گفته شده که همین امر سبب بیان اتهاماتی به حضرت رضا علیه السلام و تشکیک در نسبت امام جواد علیه السلام با پدر بزرگوارشان شده که البته در نهایت این شک برای تشکیک کنندگان نیز طی ماجرای جالبی که حضرت جواد به قیافه شناسها عرضه شده، برطرف شده. ولی آیا این نقل تاریخی معتبر است و واقعا رنگ پوست حضرت، تیره بوده است؟ آیا رنگ پوست ایشان با سایر ائمه متفاوت بوده تا نسبت ایشان با پدر بزرگوارشان مورد تشکیک واقع شود؟
👈متن کامل را در فایل مطالعه کنید
@Hadith1398