eitaa logo
کلامُکم نور (گفتگوهای روایی)
198 دنبال‌کننده
9 عکس
2 ویدیو
16 فایل
👈🏻ادمین: @mop1414 👈🏻کانال تلگرام https://t.me/Hadith1398
مشاهده در ایتا
دانلود
📝داستان مجالست مفضل بن عمر با کبوتر بازان و اعتراض برخی از متدینین 🔹نقل شده است که عدّه‌اى از اهل کوفه به امام صادق علیه السلام نامه نوشتند که مفضّل بن‌عمر با یک عدّه کبوتر باز و انسان‌های نا اهل و کسانی که شراب می‌نوشند، نشست و برخاست می‌کند. سزاوار است شما وی را از مجالست با اینگونه افراد منع کنید. امام صادق علیه السلام پس از خواندنِ آن نامه، نامه‌اى براى مفضّل نوشت و به همان‌ها داد و فرمود این نامه را به مفضل بدهید. آن افراد که در بین آنها زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و حجر بن زائده حضور داشتند، نامه را به مفضل دادند. مفضل نامه را دید و خندید و برای آنها نامه را خواند که امام صادق علیه السلام نوشته بود: "بسم الله الرحمن الرحیم برای من فلان چیز و فلان چیز را بخر." و هیچ اشاره ای در نامه به درخواست آنها از امام برای توصیه به مفضل نشده بود. نامه را به زراره داد و زراره به محمد بن مسلم داد و همین طور همه با تعجب نامه را خواندند. مفضل گفت نظرتان چیست؟ آنها گفتند: این اشیاء گران قیمت است و پول زیادی لازم دارد. باید پیرامون آن ‌فکر کنیم و در صورت امکان فراهم و جمع‌آورى نموده به تو دهیم. قصد بازگشت داشتند که مفضل بن عمر آنها را به غذا دعوت کرد و اجازه نداد آنها بروند. تا آنها مشغول خوردن غذا بودند، مفضل نامه امام صادق را برای همان کبوتر بازان خواند و آنها نیز هر کدام به اندازه توانایی‌شان پولی دادند که در نهایت قبل از تمام شدن غذای آنها، دو هزار دینار و ده هزار درهم جمع شد. مفضل به آنها گفت از من می‌خواهید اینها را طرد کنم و با آنها نباشم؟ فکر می‌کنید خدا به نماز و روزه شما محتاج است؟ 🔸قال نصر بن الصباح، رفعه، عن محمد بن سنان، أن عدة من أهل الكوفة كتبوا إلى الصادق (ع) فقالوا إن المفضل يجالس الشطار و أصحاب الحمام و قوما يشربون الشراب، فينبغي أن تكتب إليه و تأمره ألا يجالسهم، فكتب إلى المفضل كتابا و ختم و دفع إليهم، و أمرهم أن يدفعوا الكتاب من أيديهم إلى يد المفضل، فجاءوا بالكتاب إلى المفضل، منهم زرارة و عبد الله بن بكير و محمد بن مسلم و أبو بصير و حجر بن زائدة، و دفعوا الكتاب إلى المفضل ففكه و قرأه، فإذا فيه بسم الله الرحمن الرحيم اشتر كذا و كذا و اشتر كذا، و لم يذكر قليلا و لا كثيرا مما قالوا فيه، فلما قرأ الكتاب دفعه إلى زرارة و دفع زرارة إلى محمد بن مسلم حتى دار الكتاب إلى الكل فقال المفضل ما تقولون قالوا هذا مال عظيم حتى ننظر و نجمع و نحمل إليك لم ندرك إلا نراك بعد ننظر في ذلك، و أرادوا الانصراف، فقال المفضل حتى تغدوا عندي، فحبسهم لغدائه و وجه المفضل إلى أصحابه الذين سعوا بهم، فجاءوا فقرأ عليهم كتاب أبي عبد الله (ع)، فرجعوا من عنده و حبس المفضل هؤلاء ليتغدوا عنده فرجع الفتيان و حمل كل واحد منهم على قدر قوته ألفا و ألفين و أقل و أكثر، فحضروا أو أحضروا ألفي دينار و عشرة آلاف درهم قبل أن يفرغ هؤلاء من الغداة، فقال لهم المفضل: تأمروني أن أطرد هؤلاء من عندي، تظنون أن الله تعالى يحتاج إلى صلاتكم و صومكم. 🔗رجال الكشي ص327 @Hadith1398
📝نماز یکشنبه ماه ذی القعدة 🔹از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که در یکشنبه ماه ذی القعده خطاب به مردم فرمود: ای مردم! کدام یک از شما خواهان توبه کردن است؟ همه گفتند که طالب توبه هستند. پیامبر فرمود: غسل کنید و وضو بگیرید و چهار رکعت نماز بخوانید و در هر رکعت بعد از حمد، سه بار سوره توحید و یک بار سوره فلق و سوره ناس را بخوانید. سپس بعد از نماز 70 بار استغفار کنید و در نهایت بگویید: "لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم" و این دعا را بخوانید: "یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ، اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ فَإِنَّهُ لا یغْفِرُ الذُّنُوبَ الَّا انْتَ" سپس پیامبر فرمود: هیچ بنده‌ای از بندگان امت من نیست که این عمل را انجام دهد مگر آنکه از آسمان نداء می آید: ای بنده خدا از ابتدا آغاز کن که توبه تو پذیرفته شده و گناهانت بخشیده شده است. و فرشته دیگری از زیر عرش نداء می‌دهد: ای بنده خدا بر تو و خانواده و نسلت مبارک باشد و منادی دیگری می گوید: ای بنده خدا دشمنانت روز قیامت از تو راضی می‌شوند و فرشته دیگری می‌گوید: ای بنده خدا در حالی که مومن هستی از دنیا می‌روی و دینت از تو سلب نمی‌شود و قبرت فراخ و نورانی می‌شود. و منادی دیگری می‌گوید: ای بنده پدر و مادرت از تو راضی می‌شوند هر چند قبلا از تو ناراضی بوده باشند و گناهان پدر و مادر و نسلت نیز بخشیده می‌شود در حالی که روزی تو در دنیا و آخرت زیاد است. و جبرئیل ندا می‌دهد: من به همراه فرشته مرگ می آیم تا با تو مدارا کند و مرگ سختی نداشته باشی و روح از جسدت با آرامش جدا شود. گفتیم ای پیامبر خدا اگر بنده‌ای این عمل را در غیر از این ماه انجام دهد چه؟ فرمود: مثل همین است که گفتم و این را جبرئیل در معراج به من آموخت. 🔸وجدنا ذلك بخط الشيخ علي بن يحيى الخياط رحمه الله و غيره في كتب أصحابنا الإمامية و قد روينا عنه كلما رواه و خطه عندنا بذلك في إجازة تاريخها شهر ربيع الأول سنة تسع و ست مائة فقال ما هذا لفظه‌رَوَى أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي أُمَامَةَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ الْأَحَدِ فِي شَهْرِ ذِي الْقَعْدَةِ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُرِيدُ التَّوْبَةَ قُلْنَا كُلُّنَا نُرِيدُ التَّوْبَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ع اغْتَسِلُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلُّوا أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ اقْرَءُوا فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ مَرَّةً ثُمَّ اسْتَغْفِرُوا سَبْعِينَ مَرَّةً ثُمَّ اخْتِمُوا بِلَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ثُمَّ قُولُوا يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ ثُمَّ قَالَ ع مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ أُمَّتِي فَعَلَ هَذَا إِلَّا نُودِيَ مِنَ السَّمَاءِ يَا عَبْدَ اللَّهِ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَإِنَّكَ مَقْبُولُ التَّوْبَةِ مَغْفُورُ الذَّنْبِ وَ يُنَادِي مَلَكٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَيُّهَا الْعَبْدُ بُورِكَ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِكَ وَ ذُرِّيَّتِكَ وَ يُنَادِي مُنَادٍ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ تَرْضَى خُصَمَاؤُكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يُنَادِي مَلَكٌ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ تَمُوتُ عَلَى الْإِيمَانِ وَ لَا أَسْلِبُ مِنْكَ الدِّينَ وَ يُفْسَحُ فِي قَبْرِكَ وَ يُنَوَّرُ فِيهِ وَ يُنَادِي مُنَادٍ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ يَرْضَى أَبَوَاكَ وَ إِنْ كَانَا سَاخِطَيْنِ وَ غُفِرَ لِأَبَوَيْكَ ذَلِكَ وَ لِذُرِّيَّتِكَ وَ أَنْتَ فِي سَعَةٍ مِنَ الرِّزْقِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ يُنَادِي جَبْرَئِيلُ ع أَنَا الَّذِي آتِيكَ مَعَ مَلَكِ الْمَوْتِ ع أَنْ يَرْفُقَ بِكَ وَ لَا يَخْدِشَكَ أَثَرُ الْمَوْتِ إِنَّمَا تَخْرُجُ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِكَ سَلًّا [سَلَاماً] قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً يَقُولُ فِي غَيْرِ الشَّهْرِ فَقَالَ ع مِثْلَ مَا وَصَفْتُ وَ إِنَّمَا عَلَّمَنِي جَبْرَئِيلُ ع هَذِهِ الْكَلِمَاتِ أَيَّامَ اللَّهِ رَبِّي [أُسْرِيَ بِي] 🔗اقبال الإعمال ج۱ ص ۳۰۸ @Hadith1398
📝حقوق متقابل والی و مردم 🔹پس، خداى سبحان برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب كرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، كه برخى از حقوق برخى ديگر را واجب گرداند، و حقّى بر كسى واجب نمى شود مگر همانند آن را انجام دهد. و در ميان حقوق الهى، بزرگ ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبى كه خداى سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد. پس رعيّت اصلاح نمى شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمى شوند جز با درستكارى رعيّت. و آنگاه كه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه هاى دين پديدار و نشانه هاى عدالت بر قرار، و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى گردد. امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مى رود، نشانه هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين فراوان مى گردد، و راه گسترده سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متروك، هوا پرستى فراوان، احكام دين تعطيل، و بيمارى هاى دل فراوان شود. مردم از اينكه حقّ بزرگى فراموش مى شود، يا باطل خطرناكى در جامعه رواج مى يابد، احساس نگرانى نمى كنند پس در آن زمان نيكان خوار، و بدان قدرتمند مى شوند، و كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود. 🔸ثم جعل سبحانه من حقوقه حقوقا افترضها لبعض الناس على بعض فجعلها تتكافأ في وجوهها و يوجب بعضها بعضا و لا يستوجب بعضها إلا ببعض. و أعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالي على الرعية و حق الرعية على الوالي فريضة فرضها الله سبحانه لكل على كل فجعلها نظاما لألفتهم و عزا لدينهم فليست تصلح الرعية إلا بصلاح الولاة و لا تصلح الولاة إلا باستقامة الرعية فإذا أدت الرعية إلى الوالي حقه و أدى الوالي إليها حقها عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل و جرت على أذلالها السنن فصلح بذلك الزمان و طمع في بقاء الدولة و يئست مطامع الأعداء. و إذا غلبت الرعية واليها أو أجحف الوالي برعيته اختلفت هنالك الكلمة و ظهرت معالم الجور و كثر الإدغال في الدين و تركت محاج السنن فعمل بالهوى و عطلت الأحكام و كثرت علل النفوس فلا يستوحش لعظيم حق عطل و لا لعظيم باطل فعل فهنالك تذل الأبرار و تعز الأشرار و تعظم تبعات الله سبحانه عند العباد. 🔗نهج البلاغه خطبه 216 @Hadith1398
📝حقیقت زهد 🔹روایت شده که از حضرت صادق علیه السلام درباره حقیقت زهد در دنیا سوال شد، ایشان فرمودند که خداوند زهد را در قرآن تعریف کرده است؛ لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم یعنی (این حقیقت را که همه مصائب عالَم در کتابی ثبت شده یادآور شدیم) تا بر نعمت‌هایی که از دست داده‌اید اندوه مخورید و از آنچه خداوند به شما ارزانی کرده، شادمان نشوید (که خدا هیچ متکبر فخر فروشی را دوست ندارد.) 🔸حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل قال حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا القاسم بن محمد الأصبهاني عن سليمان بن داود المنقري عن حفص بن غياث النخعي القاضي قال: قلت للصادق جعفر بن محمد ع ما الزهد في الدنيا فقال قد حد الله عز و جل ذلك في كتابه فقال لكيلا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم . 🔗امالی شیخ صدوق مجلس90 @Hadith1398
📝کرامتی از حضرت رضا علیه السلام و آثار زیارتشان 🔹در کتاب عیون اخبار الرضا آمده است وقتی امام رضا علیه السلام از نیشابور به طرف خراسان حرکت کردند، نزدیک روستایی به نام حمراء رسیدند. اصحاب عرض کردند هنگام نماز ظهر شده است حضرت پیاده شدند و فرمودند مقداری آب بیاورید. اصحاب عرض کردند: آبی به همراه نداریم. حضرت با دستشان روی زمین به حالت جستجو کردن دست کشیدند و از زمین چشمه‌ای پدیدار شد که ایشان و اصحاب‌شان همگی وضو گرفتند. راویِ این روایت می‌گوید: هنوز اثر این چشمه در این مکان موجود است. سپس به مکانی به نام سناباد رفتند و به کوهی تکیه دادند که از این کوه مردم سنگ می‌تراشیدند و با آن ظرف می‌ساختند. حضرت دعا فرمودند: خدایا این کوه را نافع قرار بده و به طعامی که در این ظروف طبخ می‌شود برکت بده. سپس دستور دادند مقداری از سنگ کوه را برای ایشان تراشیدند و برای ایشان ظرف درست کردند و دستور فرمودند: که همیشه در این ظرف ها برای ایشان غذا طبخ کنند البته حضرت همیشه کم خوراک بودند. از این روز به بعد مردم به این کوه روی آوردند و برکت دعای حضرت پدیدار شد. سپس حضرت از انجا حرکت کردند و به خانه حمید بن قحطبه طایی رفته و به مقبره‌ای که قبر هارون در آنجا بود رفتند و با دستشان کنار قبر هارون خطی کشیدند و فرمودند: 💬این جا قبر من خواهد بود و در این جا دفن خواهم شد و خداوند این مکان را محل رفت و آمد شیعیان من و کسانی که دوست دار من هستند قرار خواهد داد. به خدا قسم هر زائری از شیعیان یا محبان من به اینجا بیاید و سلام بدهد خداوند ببخش و غفران و رحمت خودش را بواسطه ی شفاعت ما اهل بیت نصیبش خواهد کرد سپس رو به قبله نماز خواندند و ادعیه ای خواندند دعاهای حضرت که تمام شد به سجده رفتند وسجده ی طولانی کردند راوی می گوید من شمردم حضرت پانصد مرتبه سبحان الله گفتند و برخاستند. 🔸تمِيمٌ الْقُرَشِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ الْأَنْصَارِيِّ عَنِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ع مِنْ نَيْسَابُورَ إِلَى الْمَأْمُونِ فَبَلَغَ قُرْبَ الْقَرْيَةِ الْحَمْرَاءِ قِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ أَ فَلَا تُصَلِّي فَنَزَلَ ع فَقَالَ ائْتُونِي بِمَاءٍ فَقِيلَ مَا مَعَنَا مَاءٌ فَبَحَثَ ع بِيَدِهِ الْأَرْضَ فَنَبَعَ مِنَ الْمَاءِ مَا تَوَضَّأَ بِهِ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ وَ أَثَرُهُ بَاقٍ إِلَى الْيَوْمِ فَلَمَّا دَخَلَ سَنَابَادَ أسند [اسْتَنَدَ] إِلَى الْجَبَلِ الَّذِي يُنْحَتُ مِنْهُ الْقُدُورُ فَقَالَ اللَّهُمَّ انْفَعْ بِهِ وَ بَارِكْ فِيمَا يُجْعَلُ فِيمَا يُنْحَتُ مِنْهُ ثُمَّ أَمَرَ ع فَنُحِتَ لَهُ قُدُورٌ مِنَ الْجَبَلِ وَ قَالَ لَا يُطْبَخُ مَا آكُلُهُ إِلَّا فِيهَا وَ كَانَ ع خَفِيفَ الْأَكْلِ قَلِيلَ الطَّعْمِ فَاهْتَدَى النَّاسُ إِلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ ظَهَرَتْ بَرَكَةُ دُعَائِهِ ع فِيهِ ثُمَّ دَخَلَ دَارَ حُمَيْدِ بْنِ قَحْطَبَةَ الطَّائِيِّ وَ دَخَلَ الْقُبَّةَ الَّتِي فِيهَا قَبْرُ هَارُونَ الرَّشِيدِ ثُمَّ خَطَّ بِيَدِهِ إِلَى جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ تُرْبَتِي وَ فِيهَا أُدْفَنُ وَ سَيَجْعَلُ اللَّهُ هَذَا الْمَكَانَ مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَ أَهْلِ مَحَبَّتِي وَ اللَّهِ مَا يَزُورُنِي مِنْهُمْ زَائِرٌ وَ لَا يُسَلِّمُ عَلَيَّ مِنْهُمْ مُسَلِّمٌ إِلَّا وَجَبَ لَهُ غُفْرَانُ اللَّهِ وَ رَحْمَتُهُ بِشَفَاعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ صَلَّى رَكَعَاتٍ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَلَمَّا فَرَغَ سَجَدَ سَجْدَةً طَالَ مَكْثُهُ فَأَحْصَيْتُ لَهُ فِيهَا خَمْسَمِائَةَ تَسْبِيحَةٍ ثُمَّ انْصَرَف 🔗عیون اخبار الرضا ج 2 ص 137 @Hadith1398
📝روایتی از عتاب حضرت رضا علیه السلام به مامون خلیفه عباسی 🔹 نقل شده که هرگاه حضرت رضا عليه السلام خلوت مى‌كرد تمامى كارگزاران و خدمتكاران خويش را از صغير و كبير گرد خود جمع مي‌كرد و براى آنان سخن مي‌گفت و با آنان گفتگو مي‌نمود و انس مي‌گرفت و هم صحبت مى‌شد، و روش آن حضرت در هنگام صرف غذا اين بود كه همه را سر يك سفره مي‌خواند، و همه را حتى تيمارگر اسب و حجامت كُن را سر سفره حاضر مي‌ساخت. ياسر خادم می‌گويد: روزى ما با حضرت بوديم كه ناگهان صداى قفل درى كه از قصر مأمون به منزل حضرت باز مي‌شد شنيديم و امام فرمود: برخيزيد و متفرق شويد. ما برخاستيم و مأمون با نامه‌اى بلند كه در دست داشت وارد شد، حضرت خواست برخيزد و احترام كند، مأمون قسم داد كه شما را به حق پيغمبر صلى الله عليه و آله بلند نشوید. آنگاه آمد و روى حضرت را بوسيد و در مقابلش روى تشك نشست، و نامه را خواند و در آن خبر فتح پاره‌اى از قريه‌هاى كابل بود و نوشته بود كه ما قلعه فلان را فتح کردیم و چنان و چنين کردیم. وقتی مامون از خواندن نامه فارغ شد، حضرت به او فرمود: آيا فتح قريه‌اى از قريه‌هاى اهل شرك تو را خشنود مى‌كند؟ مأمون گفت: آيا در اين فتح، سرور و خوشحالى نيست؟ امام فرمود: اى امير از خدا بترس و احوال امت محمد صلى الله عليه و آله و مأموريتى را كه خدا به تو داده، مراعات کن. سرزمين‌هایى را كه بر آنها حكومت دارى، ضايع گذاشته‌اى و به امورشان رسيدگى نمي‌كنى و آن را به عهده ديگران محول كرده‌اى، و آنان به خلاف آنچه خدا فرموده، بر اين امت حكومت مى‌كنند و به كلى از مدينه دار الهجرة غافل شده‌اى كه آن مهبط و محل ريزش رحمت و نزول وحى است و اولاد مهاجر و انصار در آنجا مظلوم واقع شده‌اند و به آنان مرتب ظلم و ستم مى‌شود و دادرسى ندارند و كسانى كه بر آنان مسلط مي‌باشند ملاحظه و رعايت هيچ گونه پيمان و عهدى نه با خدا و نه با خلق نمي‌كنند، و روزگارى بر مردم مظلوم آنجا مي‌گذرد كه كاملا در مشقت و بدبختى زندگی می‌کنند و از نفقه و مخارج خود عاجزند، و كسى را پیدا نمی‌کنند كه از حال‌شان نزد او شكايت كنند، و دست آنان به تو هم نمى‌رسد. اى امير از خدا بترس و به امور مسلمانان رسيدگى کن و نظرى به خانه نبوت و مركز مهاجرين و انصار بينداز. آيا نمي‌دانى كه والى و سرپرست مسلمين حكمش حكم عمود خيمه است که هر كس بخواهد می‌تواند آن را بگيرد؟! 🔸حدثنا حمزة بن محمد بن أحمد بن جعفر بن محمد بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب بقم في رجب سنة تسع و ثلاثين و ثلاثمائة قال أخبرني علي بن إبراهيم بن هاشم فيما كتب إلي سنة سبع و ثلاثمائة قال حدثني ياسر الخادم قال: كان الرضا ع إذا كان خلا جمع حشمه كلهم عنده الصغير و الكبير فيحدثهم و يأنس بهم و يؤنسهم و كان ع إذا جلس على المائدة لا يدع صغيرا و لا كبيرا حتى السائس و الحجام إلا أقعده معه على مائدته قال ياسر الخادم فبينا نحن عنده يوما إذ سمعنا وقع القفل الذي كان على باب المأمون إلى دار أبي الحسن ع فقال لنا الرضا ع قوموا تفرقوا فقمنا عنه فجاء المأمون و معه كتاب طويل فأراد الرضا ع أن يقوم فأقسم عليه المأمون بحق رسول الله ص ألا يقوم إليه ثم جاء حتى انكب على أبي الحسن ع و قبل وجهه و قعد بين يديه على وسادة فقرأ ذلك الكتاب عليه فإذا هو فتح لبعض قرى كابل فيه إنا فتحنا قرية كذا و كذا فلما فرغ قال له الرضا ع و سرك فتح قرية من قرى الشرك فقال له المأمون أ و ليس في ذلك سرور فقال يا أمير المؤمنين اتق الله في أمة محمد ص و ما ولاك الله من هذا الأمر و خصك به فإنك قد ضيعت أمور المسلمين و فوضت ذلك إلى غيرك يحكم فيهم بغير حكم الله و قعدت في هذه البلاد و تركت بيت الهجرة و مهبط الوحي و إن المهاجرين و الأنصار يظلمون دونك و لا يرقبون في مؤمن إلا و لا ذمة و يأتي على المظلوم دهر يتعب فيه نفسه و يعجز عن نفقته و لا يجد من يشكو إليه حاله و لا يصل إليك فاتق الله يا أمير المؤمنين في أمور المسلمين و ارجع إلى بيت النبوة و معدن المهاجرين و الأنصار أ ما علمت يا أمير المؤمنين أن والي المسلمين مثل العمود في وسط الفسطاط من أراده أخذه... 🔗 عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 ص 160 @Hadith1398
📝بدیهه سرایی سید حمیری در وصف امیر المؤمنین علیه السلام 🔸ابو الفرج اصفهانی در کتاب اغانی، حکایتی از سید حمیری نقل می کند که حاکی از ارادت سید به امیر المؤمنین علیه السلام و ذوق شعری سرشار اوست. نقل است که روزی مردم دور سید جمع شده بودند و او برایشان شعر می سرود. سید به مردمی که دورش جمع شده بودند قول داده بود که اگر کسی فضیلتی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کند که سید نتواند در همان لحظه آن را تبدیل به شعر کند، اسبش را به همراه چیزهای دیگری به او بدهد. حاضران، یکی پس از دیگری بخت خود را می آزمودند ولی کسی موفق به تصاحب اسب او نمی شد. یکی از قضایایی که سید در آن هنگام، شعری برایش سرود، از این قرار بود که : روزی امیرالمؤمنین علیه السلام، می خواستند برای نماز وضو بگیرند که کفش خود را در آورده و به کناری نهادند. در این حال، یک مار داخل این کفش شد. پس از وضو، هنگامی که حضرت بازگشتند تا کفش خود را بپوشند، پرنده ای آمد و کفش امام را بلند کرد و با خود بالا برد و سپس آن را بر زمین انداخت. مار نیز از داخل کفش به بیرون فرار کرد. سید نیز به سرعت شعری را در خصوص این قضیه سرود و آن را برای مردم خواند و رفت. اصل قضیه ای که برای امیر المؤمنین اتفاق افتاده است به نقل کتاب بشارة المصطفی لشیعه المرتضی، ص 206 ، چنین است که مار را یکی از دشمنان حضرت که توسط معاویه اجیر شده بود، داخل کفش ایشان انداخته بود. از قضا پس از فرار مار، با درایت امام، آن مرد به سرعت دستگیر شد و قضیه را فاش کرد. امام به اصحاب فرمودند: بدانید که معاویه مرا نخواهد کشت و نمی تواند چنین کند؛ بلکه قاتل من مردی از قبیله ی مراد ( ابن ملجم) است. 🔹قال[السید]: يا معشر الكوفيّين، من جاءني منكم بفضيلة لعليّ بن أبي طالب لم أقل فيها شعرا أعطيته فرسي هذا و ما عليّ. فجعلوا يحدّثونه و ينشدهم؛ حتى أتاه رجل منهم و قال: سمع عن عليّ قصة فنظمها: إن أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب رضي اللّه تعالى عنه عزم على الركوب؛ فلبس ثيابه و أراد لبس الخفّ فلبس أحد خفّيه، ثم أهوى إلى الآخر ليأخذه فانقضّ عقاب من السماء فحلّق به ثم ألقاه فسقط منه أسود و انساب فدخل جحرا؛ فلبس عليّ رضي اللّه عنه الخفّ. قال: و لم يكن قال في ذلك شيئا؛ ففكّر هنيهة ثم قال: ألا يا قوم للعجب العجاب لخفّ أبي الحسين و للحباب أتى خفّا له و انساب فيه لينهش رجله منه بناب فخرّ من السماء له عقاب من العقبان أو شبه العقاب فطار به فحلّق ثم أهوى به للأرض من دون السّحاب إلى جحر له فانساب فيه بعيد القعر لم يرتج بباب كريه الوجه أسود ذو بصيص حديد النّاب أزرق ذو لعاب و دوفع عن أبي حسن عليّ نقيع سمامه بعد انسياب 🔗الاغانی، ج 7، ص 187 @Hadith1398
⚖️سرنوشت شیعیان گنهکار 🔶عباد بن صهیب می گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم که شخصی خبر مرگ سید حمیری را آورد. امام علیه السلام برای او دعا کرده و طلب رحمت نمودند. شخصی از میان جمع پرسید: ای فرزند رسول خدا، آیا با وجود اینکه او اهل خوردن شراب بود و به رجعت ایمان داشت، برای او دعا می کنید؟ حضرت فرمودند: پدرم از جدم نقل کردند که محبین آل محمد، توبه می کنند و از دنیا می روند. و سید نیز توبه کرده است. سپس حضرت یک سجاده را که زیر پایشان بود کنار زده و کاغذی را بیرون آوردند. آن کاغذ، نامه ی سید به امام بود که در آن خبر از توبه ی خود داده بود و از امام طلب دعا کرده بود. 🔵قالَ عَبَّادُ بْنُ صُهَيْبٍ كُنْتُ عِنْدَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَأَتَاهُ نَعْيُ السَّيِّدِ فَدَعَا لَهُ وَ تَرَحَّمَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ هُوَ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يُؤْمِنُ بِالرَّجْعَةِ فَقَالَ ع حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي أَنَّ مُحِبِّي آلِ مُحَمَّدٍ لَا يَمُوتُونَ إِلَّا تَائِبِينَ وَ قَدْ تَابَ وَ رَفَعَ مُصَلًّى كَانَ تَحْتَهُ فَأَخْرَجَ كِتَاباً مِنَ السَّيِّدِ يُعَرِّفُهُ أَنَّهُ قَدْ تَابَ وَ يَسْأَلُهُ الدُّعَاء 📎بحار الأنوار،ج47، ص: 321 قُلْتُ يَا سَيِّدِي أَ لَا أُنْشِدُكَ شِعْراً قَالَ أَمْهِلْ ثُمَّ أَمَرَ بِسُتُورٍ فَسُدِلَتْ وَ بِأَبْوَابٍ فَفُتِحَتْ ثُمَّ قَالَ أَنْشِدْ فَأَنْشَدْتُهُ لِأُمِّ عَمْرٍو بِاللَّوَى مَرْبَعٌ- طَامِسَةٌ أَعْلَامُهُ بَلْقَعٌ- ... قَالَ سَمِعْتُ نَحِيباً مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ وَ قَالَ مَنْ قَالَ هَذَا الشِّعْرَ قُلْتُ السَّيِّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحِمْيَرِيُّ فَقَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَقُلْتُ إِنِّي رَأَيْتُهُ يَشْرَبُ النَّبِيذَ فَقَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ قُلْتُ إِنِّي رَأَيْتُهُ يَشْرَبُ النَّبِيذَ الرُّسْتَاقَ قَالَ تَعْنِي الْخَمْرَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ مَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ أَنْ يَغْفِرَ لِمُحِبِّ عَلِيٍّ ع 📎رجال الکشی، ص 285 @Hadith1398
📝روایتی از عتاب حضرت رضا علیه السلام به مامون خلیفه عباسی 🔹 نقل شده که هرگاه حضرت رضا عليه السلام خلوت مى‌كرد تمامى كارگزاران و خدمتكاران خويش را از صغير و كبير گرد خود جمع مي‌كرد و براى آنان سخن مي‌گفت و با آنان گفتگو مي‌نمود و انس مي‌گرفت و هم صحبت مى‌شد، و روش آن حضرت در هنگام صرف غذا اين بود كه همه را سر يك سفره مي‌خواند، و همه را حتى تيمارگر اسب و حجامت كُن را سر سفره حاضر مي‌ساخت. ياسر خادم می‌گويد: روزى ما با حضرت بوديم كه ناگهان صداى قفل درى كه از قصر مأمون به منزل حضرت باز مي‌شد شنيديم و امام فرمود: برخيزيد و متفرق شويد. ما برخاستيم و مأمون با نامه‌اى بلند كه در دست داشت وارد شد، حضرت خواست برخيزد و احترام كند، مأمون قسم داد كه شما را به حق پيغمبر صلى الله عليه و آله بلند نشوید. آنگاه آمد و روى حضرت را بوسيد و در مقابلش روى تشك نشست، و نامه را خواند و در آن خبر فتح پاره‌اى از قريه‌هاى كابل بود و نوشته بود كه ما قلعه فلان را فتح کردیم و چنان و چنين کردیم. وقتی مامون از خواندن نامه فارغ شد، حضرت به او فرمود: آيا فتح قريه‌اى از قريه‌هاى اهل شرك تو را خشنود مى‌كند؟ مأمون گفت: آيا در اين فتح، سرور و خوشحالى نيست؟ امام فرمود: اى امير از خدا بترس و احوال امت محمد صلى الله عليه و آله و مأموريتى را كه خدا به تو داده، مراعات کن. سرزمين‌هایى را كه بر آنها حكومت دارى، ضايع گذاشته‌اى و به امورشان رسيدگى نمي‌كنى و آن را به عهده ديگران محول كرده‌اى، و آنان به خلاف آنچه خدا فرموده، بر اين امت حكومت مى‌كنند و به كلى از مدينه دار الهجرة غافل شده‌اى كه آن مهبط و محل ريزش رحمت و نزول وحى است و اولاد مهاجر و انصار در آنجا مظلوم واقع شده‌اند و به آنان مرتب ظلم و ستم مى‌شود و دادرسى ندارند و كسانى كه بر آنان مسلط مي‌باشند ملاحظه و رعايت هيچ گونه پيمان و عهدى نه با خدا و نه با خلق نمي‌كنند، و روزگارى بر مردم مظلوم آنجا مي‌گذرد كه كاملا در مشقت و بدبختى زندگی می‌کنند و از نفقه و مخارج خود عاجزند، و كسى را پیدا نمی‌کنند كه از حال‌شان نزد او شكايت كنند، و دست آنان به تو هم نمى‌رسد. اى امير از خدا بترس و به امور مسلمانان رسيدگى کن و نظرى به خانه نبوت و مركز مهاجرين و انصار بينداز. آيا نمي‌دانى كه والى و سرپرست مسلمين حكمش حكم عمود خيمه است که هر كس بخواهد می‌تواند آن را بگيرد؟! 🔸حدثنا حمزة بن محمد بن أحمد بن جعفر بن محمد بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب بقم في رجب سنة تسع و ثلاثين و ثلاثمائة قال أخبرني علي بن إبراهيم بن هاشم فيما كتب إلي سنة سبع و ثلاثمائة قال حدثني ياسر الخادم قال: كان الرضا ع إذا كان خلا جمع حشمه كلهم عنده الصغير و الكبير فيحدثهم و يأنس بهم و يؤنسهم و كان ع إذا جلس على المائدة لا يدع صغيرا و لا كبيرا حتى السائس و الحجام إلا أقعده معه على مائدته قال ياسر الخادم فبينا نحن عنده يوما إذ سمعنا وقع القفل الذي كان على باب المأمون إلى دار أبي الحسن ع فقال لنا الرضا ع قوموا تفرقوا فقمنا عنه فجاء المأمون و معه كتاب طويل فأراد الرضا ع أن يقوم فأقسم عليه المأمون بحق رسول الله ص ألا يقوم إليه ثم جاء حتى انكب على أبي الحسن ع و قبل وجهه و قعد بين يديه على وسادة فقرأ ذلك الكتاب عليه فإذا هو فتح لبعض قرى كابل فيه إنا فتحنا قرية كذا و كذا فلما فرغ قال له الرضا ع و سرك فتح قرية من قرى الشرك فقال له المأمون أ و ليس في ذلك سرور فقال يا أمير المؤمنين اتق الله في أمة محمد ص و ما ولاك الله من هذا الأمر و خصك به فإنك قد ضيعت أمور المسلمين و فوضت ذلك إلى غيرك يحكم فيهم بغير حكم الله و قعدت في هذه البلاد و تركت بيت الهجرة و مهبط الوحي و إن المهاجرين و الأنصار يظلمون دونك و لا يرقبون في مؤمن إلا و لا ذمة و يأتي على المظلوم دهر يتعب فيه نفسه و يعجز عن نفقته و لا يجد من يشكو إليه حاله و لا يصل إليك فاتق الله يا أمير المؤمنين في أمور المسلمين و ارجع إلى بيت النبوة و معدن المهاجرين و الأنصار أ ما علمت يا أمير المؤمنين أن والي المسلمين مثل العمود في وسط الفسطاط من أراده أخذه... 🔗 عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 ص 160 @Hadith1398
📝داستان مجالست مفضل بن عمر با کبوتر بازان و اعتراض برخی از متدینین 🔹نقل شده است که عدّه‌اى از اهل کوفه به امام صادق علیه السلام نامه نوشتند که مفضّل بن‌عمر با یک عدّه کبوتر باز و انسان‌های نا اهل و کسانی که شراب می‌نوشند، نشست و برخاست می‌کند. سزاوار است شما وی را از مجالست با اینگونه افراد منع کنید. امام صادق علیه السلام پس از خواندنِ آن نامه، نامه‌اى براى مفضّل نوشت و به همان‌ها داد و فرمود این نامه را به مفضل بدهید. آن افراد که در بین آنها زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و حجر بن زائده حضور داشتند، نامه را به مفضل دادند. مفضل نامه را دید و خندید و برای آنها نامه را خواند که امام صادق علیه السلام نوشته بود: "بسم الله الرحمن الرحیم برای من فلان چیز و فلان چیز را بخر." و هیچ اشاره ای در نامه به درخواست آنها از امام برای توصیه به مفضل نشده بود. نامه را به زراره داد و زراره به محمد بن مسلم داد و همین طور همه با تعجب نامه را خواندند. مفضل گفت نظرتان چیست؟ آنها گفتند: این اشیاء گران قیمت است و پول زیادی لازم دارد. باید پیرامون آن ‌فکر کنیم و در صورت امکان فراهم و جمع‌آورى نموده به تو دهیم. قصد بازگشت داشتند که مفضل بن عمر آنها را به غذا دعوت کرد و اجازه نداد آنها بروند. تا آنها مشغول خوردن غذا بودند، مفضل نامه امام صادق را برای همان کبوتر بازان خواند و آنها نیز هر کدام به اندازه توانایی‌شان پولی دادند که در نهایت قبل از تمام شدن غذای آنها، دو هزار دینار و ده هزار درهم جمع شد. مفضل به آنها گفت از من می‌خواهید اینها را طرد کنم و با آنها نباشم؟ فکر می‌کنید خدا به نماز و روزه شما محتاج است؟ 🔸قال نصر بن الصباح، رفعه، عن محمد بن سنان، أن عدة من أهل الكوفة كتبوا إلى الصادق (ع) فقالوا إن المفضل يجالس الشطار و أصحاب الحمام و قوما يشربون الشراب، فينبغي أن تكتب إليه و تأمره ألا يجالسهم، فكتب إلى المفضل كتابا و ختم و دفع إليهم، و أمرهم أن يدفعوا الكتاب من أيديهم إلى يد المفضل، فجاءوا بالكتاب إلى المفضل، منهم زرارة و عبد الله بن بكير و محمد بن مسلم و أبو بصير و حجر بن زائدة، و دفعوا الكتاب إلى المفضل ففكه و قرأه، فإذا فيه بسم الله الرحمن الرحيم اشتر كذا و كذا و اشتر كذا، و لم يذكر قليلا و لا كثيرا مما قالوا فيه، فلما قرأ الكتاب دفعه إلى زرارة و دفع زرارة إلى محمد بن مسلم حتى دار الكتاب إلى الكل فقال المفضل ما تقولون قالوا هذا مال عظيم حتى ننظر و نجمع و نحمل إليك لم ندرك إلا نراك بعد ننظر في ذلك، و أرادوا الانصراف، فقال المفضل حتى تغدوا عندي، فحبسهم لغدائه و وجه المفضل إلى أصحابه الذين سعوا بهم، فجاءوا فقرأ عليهم كتاب أبي عبد الله (ع)، فرجعوا من عنده و حبس المفضل هؤلاء ليتغدوا عنده فرجع الفتيان و حمل كل واحد منهم على قدر قوته ألفا و ألفين و أقل و أكثر، فحضروا أو أحضروا ألفي دينار و عشرة آلاف درهم قبل أن يفرغ هؤلاء من الغداة، فقال لهم المفضل: تأمروني أن أطرد هؤلاء من عندي، تظنون أن الله تعالى يحتاج إلى صلاتكم و صومكم. 🔗رجال الكشي ص327 @Hadith1398
📝نماز یکشنبه ماه ذی القعدة 🔹از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که در یکشنبه ماه ذی القعده خطاب به مردم فرمود: ای مردم! کدام یک از شما خواهان توبه کردن است؟ همه گفتند که طالب توبه هستند. پیامبر فرمود: غسل کنید و وضو بگیرید و چهار رکعت نماز بخوانید و در هر رکعت بعد از حمد، سه بار سوره توحید و یک بار سوره فلق و سوره ناس را بخوانید. سپس بعد از نماز 70 بار استغفار کنید و در نهایت بگویید: "لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم" و این دعا را بخوانید: "یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ، اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ فَإِنَّهُ لا یغْفِرُ الذُّنُوبَ الَّا انْتَ" سپس پیامبر فرمود: هیچ بنده‌ای از بندگان امت من نیست که این عمل را انجام دهد مگر آنکه از آسمان نداء می آید: ای بنده خدا از ابتدا آغاز کن که توبه تو پذیرفته شده و گناهانت بخشیده شده است. و فرشته دیگری از زیر عرش نداء می‌دهد: ای بنده خدا بر تو و خانواده و نسلت مبارک باشد و منادی دیگری می گوید: ای بنده خدا دشمنانت روز قیامت از تو راضی می‌شوند و فرشته دیگری می‌گوید: ای بنده خدا در حالی که مومن هستی از دنیا می‌روی و دینت از تو سلب نمی‌شود و قبرت فراخ و نورانی می‌شود. و منادی دیگری می‌گوید: ای بنده پدر و مادرت از تو راضی می‌شوند هر چند قبلا از تو ناراضی بوده باشند و گناهان پدر و مادر و نسلت نیز بخشیده می‌شود در حالی که روزی تو در دنیا و آخرت زیاد است. و جبرئیل ندا می‌دهد: من به همراه فرشته مرگ می آیم تا با تو مدارا کند و مرگ سختی نداشته باشی و روح از جسدت با آرامش جدا شود. گفتیم ای پیامبر خدا اگر بنده‌ای این عمل را در غیر از این ماه انجام دهد چه؟ فرمود: مثل همین است که گفتم و این را جبرئیل در معراج به من آموخت. 🔸وجدنا ذلك بخط الشيخ علي بن يحيى الخياط رحمه الله و غيره في كتب أصحابنا الإمامية و قد روينا عنه كلما رواه و خطه عندنا بذلك في إجازة تاريخها شهر ربيع الأول سنة تسع و ست مائة فقال ما هذا لفظه‌رَوَى أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي أُمَامَةَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ الْأَحَدِ فِي شَهْرِ ذِي الْقَعْدَةِ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُرِيدُ التَّوْبَةَ قُلْنَا كُلُّنَا نُرِيدُ التَّوْبَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ع اغْتَسِلُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلُّوا أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ اقْرَءُوا فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ مَرَّةً ثُمَّ اسْتَغْفِرُوا سَبْعِينَ مَرَّةً ثُمَّ اخْتِمُوا بِلَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ثُمَّ قُولُوا يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ ثُمَّ قَالَ ع مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ أُمَّتِي فَعَلَ هَذَا إِلَّا نُودِيَ مِنَ السَّمَاءِ يَا عَبْدَ اللَّهِ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَإِنَّكَ مَقْبُولُ التَّوْبَةِ مَغْفُورُ الذَّنْبِ وَ يُنَادِي مَلَكٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَيُّهَا الْعَبْدُ بُورِكَ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِكَ وَ ذُرِّيَّتِكَ وَ يُنَادِي مُنَادٍ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ تَرْضَى خُصَمَاؤُكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يُنَادِي مَلَكٌ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ تَمُوتُ عَلَى الْإِيمَانِ وَ لَا أَسْلِبُ مِنْكَ الدِّينَ وَ يُفْسَحُ فِي قَبْرِكَ وَ يُنَوَّرُ فِيهِ وَ يُنَادِي مُنَادٍ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ يَرْضَى أَبَوَاكَ وَ إِنْ كَانَا سَاخِطَيْنِ وَ غُفِرَ لِأَبَوَيْكَ ذَلِكَ وَ لِذُرِّيَّتِكَ وَ أَنْتَ فِي سَعَةٍ مِنَ الرِّزْقِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ يُنَادِي جَبْرَئِيلُ ع أَنَا الَّذِي آتِيكَ مَعَ مَلَكِ الْمَوْتِ ع أَنْ يَرْفُقَ بِكَ وَ لَا يَخْدِشَكَ أَثَرُ الْمَوْتِ إِنَّمَا تَخْرُجُ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِكَ سَلًّا [سَلَاماً] قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً يَقُولُ فِي غَيْرِ الشَّهْرِ فَقَالَ ع مِثْلَ مَا وَصَفْتُ وَ إِنَّمَا عَلَّمَنِي جَبْرَئِيلُ ع هَذِهِ الْكَلِمَاتِ أَيَّامَ اللَّهِ رَبِّي [أُسْرِيَ بِي] 🔗اقبال الإعمال ج۱ ص ۳۰۸ @Hadith1398
📝تحلیل حضرت باقر علیه السلام از دگرگونی احوال قلب 🔹شخصی به نام سلام بن مستنیر می‌گوید در نزد امام باقر علیه السلام بودم که حمران بن اعین نزد حضرت آمد و سوالاتی از حضرت کرد و حضرت جواب فرمودند وقتی حمران می‌خواست برخیزد و برود به امام باقر عرض کرد مطلبی را می‌خواهم با شما در میان بگذارم؛ ما هر گاه نزد شما می‌آییم قلبمان رقیق می‌شود و سنگینی و سختی در قلبمان از بین می‌رود و خودمان را فراموش می‌کنیم و دارایی‌های دیگران برایمان دیگر ارزشی ندارد بعد که از نزد شما خارج می‌شویم و با مردم و بازاریان و تجار همراه می‌شویم دو مرتبه حب دنیا به ما بر می‌گردد. 💬حضرت باقر به حمران فرمودند این خاصیت قلب است که گاهی سخت و سنگین است و گاهی سبک. سپس فرمودند اصحاب پیامبرصلی الله علیه و آله به ایشان عرض کردند که ما می‌ترسیم اهل نفاق و دورویی شده باشیم. حضرت علت را جویا شدند، اصحاب گفتند ما وقتی نزد شما می‌آییم شما به ما تذکراتی می‌دهید و ما را به آخرت راغب می‌کنید و قلب‌های ما را جلا می‌دهید و باعث می‌شوید ما دنیا را فراموش کنیم و نسبت به آن بی رغبت شویم تا جایی که گویا ما آخرت را می‌بینیم و بهشت و جهنم را با چشم می‌بینیم اما وقتی از نزد شما بیرون می‌رویم و به خانه های‌مان می‌رویم و مشغول بچه‌ها و همسر و اهل و عیال می‌شویم این حالت را از دست می‌دهیم گویا اصلا هیچ معنویتی نداشته‌ایم آیا این نفاق است؟ 💬پیامبر اکرم در جواب فرمودند نه هرگز این نفاق و دو رویی نیست، این‌ها حربه‌های شیطان است که شما را به دنیا مشغول می‌دارد. به خدا قسم اگر همان حالتی را که در نزد ما داشتید ادامه می‌دادید با ملائکه مصافحه می‌کردید و حتی می‌توانستید بر روی آب راه بروید و اگر شما گناه نمی‌کردید و استغفار نمی‌کردید، خداوند گروهی را خلق می‌کرد که به گناه مبتلا شوند و استغفار کنند و خداوند آنها را بیامرزد و مغفرتش را شامل آنها کند. قطعا مومن با فتنه‌ها و امتحان‌های زیادی مواجه می‌شود و در صورت گناه توبه می‌کند. آیا به این آیه توجه نکرده اید که خداوند فرمود: خداوند کسانی را که زیاد توبه می‌کنند و خود را پاک می‌کنند را دوست دارد؟ و همچنین به این آیه که فرمود از خداوند طلب بخشش گناهان کنید و به سوی او برگردید؟ 🔸علي بن إبراهيم عن أبيه و عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد و محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد جميعا عن ابن محبوب عن محمد بن النعمان الأحول عن سلام بن المستنير قال: كنت عند أبي جعفر ع فدخل عليه حمران بن أعين و سأله عن أشياء فلما هم حمران بالقيام قال لأبي جعفر ع أخبرك أطال الله بقاءك لنا و أمتعنا بك أنا نأتيك فما نخرج من عندك حتى ترق قلوبنا و تسلو أنفسنا عن الدنيا و يهون علينا ما في أيدي الناس من هذه الأموال ثم نخرج من عندك فإذا صرنا مع الناس و التجار أحببنا الدنيا قال فقال أبو جعفر ع إنما هي القلوب مرة تصعب و مرة تسهل ثم قال أبو جعفر ع أما إن أصحاب محمد ص قالوا يا رسول الله نخاف علينا النفاق قال فقال و لم تخافون ذلك قالوا إذا كنا عندك فذكرتنا و رغبتنا وجلنا و نسينا الدنيا و زهدنا حتى كأنا نعاين الآخرة و الجنة و النار و نحن عندك فإذا خرجنا من عندك و دخلنا هذه البيوت و شممنا الأولاد و رأينا العيال و الأهل يكاد أن نحول عن الحال التي كنا عليها عندك و حتى كأنا لم نكن على شيء أ فتخاف علينا أن يكون ذلك نفاقا فقال لهم رسول الله ص كلا إن هذه خطوات الشيطان فيرغبكم في الدنيا و الله لو تدومون على الحالة التي وصفتم أنفسكم بها لصافحتكم الملائكة و مشيتم على الماء و لو لا أنكم تذنبون فتستغفرون الله لخلق الله خلقا حتى يذنبوا ثم يستغفروا الله فيغفر الله لهم إن المؤمن مفتن تواب أ ما سمعت قول الله عز و جل- إن الله يحب التوابين و يحب المتطهرين (سوره بقره آیه 222) و قال استغفروا ربكم ثم توبوا إليه (سوره هود آیه3) 🔗الکافی ج2 ص423 @Hadith1398