وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ
اگر خدا برای تو خیری بخواهد هیچکس نمیتواند مانع لطفتش شود...
#سورهیونس_آیه۱۰۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال و هواى جبهه!
اینگونه دفاع مقدس ما ماندگار شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میوه ی عجیبی که تاحالا ندیدید😳
«بیرگ»
ترسناکترین بلا برای انسان چیست؟
🔹مصیبت!؟؟؟نه. انسان قبل از مصیبت فکر میکند که ناتوان است اما بعد از مصیبت، میفهمد هم در وجودش هم جسمش، خدا پیش از مصیبت او را طاقتی داده و بعد مصیبت را نازل کرد. خیلی خرابی ندارد.
🔹درد،بیماری، فقر،همه اینها سخت هستند اما سختترین نیستند.بلا هستند اما بلای سختتر از آن هم هست.
یکی از بدترین بلاهای دنیا، بیرگی است. هرجا نفوذ میکند،کارخراب میشود.
در رابطه زن و مرد، وقتی نفوذ میکند، رابطه را خراب میکند. زن را لاابالی میکند و مرد را بیغیرت. محبت را کم میکند.
🔷در زندگی شخصی وقتی قدم میگذارد، غیرت و حمیت و زرنگی و انگیزه را باهم میبرد و فرد را دچار کسالت روحی میکند. چنگ میاندازد به دستبافتههای زندگی انسان و یک به یک، آنها را نابود میکند.
ولی درد این بلا، در زندگی اجتماعی بزرگتراست و جراحتش عمیقتر.
درد بیرگی،«به من چه به توچه»، میآورد موسی به دین خود، عیسی به دین خود میآورد. سیب زمینی بودن میآورد.
🔹آدمی که سیب زمینی باشد، فقط در مورد اینکه زنان جامعهاش، روسری یبپوشند یا چادر یا سرلخت باشند، بیرگ نیست. درمورد خیلی چیزها بی رگ میشود. در مورد اینکه پسرش با چه کسانی بگردد. در مورد اینکه زنش مال خودش است یا...
در مورد اینکه افراد جامعهاش از کدام درد رنج میبرند! درموردمشکلات جامعه، مشکل همسایه، دوست، آشنا، بیرگ و درد میشود.
آدم بیرگ، آدم سیبزمینی، فقط بیخیال حجاب نمیشود یا از تناقضی آشکار، رنج میبرد و تکلیفش با خیلی چیزها روشن نیست؛ مثلا به حجاب گیر نمیدهد؛ اما به رفت و آمدها گیر میدهد و تناقضش، او را زیر سوال میبرد؛
یا کلا بیرگ است. آدم کلا بیرگ، آدم بیخطر نیست، خطرناک ترین آدم است.
میشود مثل همین اروپاییهای به ظاهر مدرن که پیش چشمشان، آدم هم که دراز به دراز بیفتد، کسی جلو نمیآید تا کمکی کند.
جلوی رویشان کسی در مترو خودش را راحت میکند، اما خب بر اساس فلسفه به من چه، به تو چه، به او چیزی نمیگوید.
مترو را بوی نکبت برمیدارد؛ لال میشود، مترو را موش بر میدارد، ساکت است.
دنیا را اب میبرد و فلسطین سه ماه کوبیده میشود، نسلکشی میشود اما او سرش به زندگی خودش است. چون عقیده دارد: به او چه؟
🔷کنار آدم بیرگ، زندگی شیرین نیست، زهرمار است. ترسناک است.
آدم بیرگ، انگیزهای نه برای خدمت دارد نه برای بهبود. آدم بیرگ، دردی حس نمیکند تا بخواهد مرهمی پیدا کند.
🔹 آدم بیرگ، نه اینکه قدمی در راستای اصلاح بر ندارد، جامعه را، زندگی را، فردیتش را به قهقرا میبرد.
آدم بی رگ، نه که فقط امر به معروف نکند، نه درد جامعه میفهمد، نه درذ همسایه. نه به فقرا کمک میکند، نه ظلم میفهمد نه حق و نه تکلیف.
🔷آدم بیرگ، انگیزهای برای شركت در انتخابات و تعیین سرنوشتش، ندارد. سرنوشتش هم خراب شود یا آباد، برایش فرقی نمیکند چون سرش توی دو دوتا چهارتای خودش است.
👈بی رگ بودن، خوب نیست، عار است. اما میخواهند ما همه را بیرگ کنند.
✍محنا
🌺 طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و زندگی سخت طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان تاجر را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن تاجر را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!
وقتى به در خانه آن تاجر مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً تاجر پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
فردا می بیند محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، تاجر به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاهی رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
تاجر گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم .
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ تاجر گفت : من گفته بودم :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . تاجر سجده شکر کرد و خواند :
به ذرّه گر نظری لطف بوتراب کند.
به آسمان رود و کار آفتاب کند.
میلاد مسعود حضرت امیرالمومنین علیه السلام بر شما و همه محبلنش مبارک باد
#میلاد_امام_علی
#روز_پدر
#ماه_رجب
#پدر
#اعتکاف
سلام و نور و رحمت
الْحَمْدُلِله الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ✨
🌺 سالروز ولادت با سعادت عماد الیقین، عمود الدین، امیرالمؤمنین علیه السلام گرامیداشت روز مرد و روز پدر را خدمت همه پدران و پدران آینده تبریک و تهنیت عرض می کنم
شادی ارواح پدران آسمانی هم فاتحه ای قرائت کنیم.
عیدمون مبارک🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد قرائتی: در انتخابات شرکت کنید نه به خاطر این که همه مسئولان کارشون درسته
توجیه کار غلط مسئولین حماقته
تضعیف نظام جنایت است
شرکت نکردن در انتخابات خوشایند دشمن است
-جهاد تو زمآنِ جنگ این بود
که تو همسرِ مردی بودی،خسته ی جنگ!
جهادِ الانم اینه که
تو همسرِ مردی باشی،خسته ی اقتصاد!