هدایت شده از تو فقط لیلی باش... 💚
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
هل نبقی مع الحسین ؟ ...
تا ظهر امروز بلاتکلیف بودم، بین دکتر "ج" و دکتر "ق" ... صبح با همسر جان کلی حرف زدیم و همسرجان با اینکه "ج" را به عنوان یک انسان صالح دوست دارد، یک عالمه دلایل منطقی برایم آورد که الان وقت آمدن او نیست ... چیزی نگفتم چون حق ظاهرا با او بود، اما ته دلم آشوبی به پا بود بین عقل و دل ...
عقلم میگفت: باید کسی بیاید که کمی اوضاع را سر و سامان بدهد، و دلم میگفت از کجا که "ج" نتواند هم دنیا و هم آخرتمان را سر و سامان بدهد؟ مگر او به دنبال جاری کردن "حیات طیبه" در رگ و پی این سرزمین نیست؟
عقلم میگفت: رای را نشکن! "ج" که به هر حال رای نمی آورد! رایت را به "ق" بده تا با قاطعیت آرا کار در همین دور اول تمام شود . اما عقلم میگفت کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله ...
عقلم میگفت مردم به خاطر فشار اقتصادی از دین دور شده اند و حتی اگر "ج" رای بیاورد هم پذیرای همچین آدمی نیستند و با او همکاری نمیکنند. اما دلم ماجرای امام عشق را به یادم آورد که فقط با ۷۲ نفر بزرگترین حماسه تاریخ را آفرید و منتظر کسانی که نگران محصولات درختانشان بودند، نماند ... و به ما یاد داد نباید به اینکه مردم با کسی همکاری میکنند یا نه کاری داشته باشیم، بلکه باید ببینیم تکلیفمان چیست ...
اصلاً بگذارید راستش را بگویم: "ق" آدم خوبی ست، اما مشکل از من بود که هر کاری میکردم نمیتوانستم فقط به خاطر مسائل اقتصادی به کسی رای بدهم ... دوست نداشتم به کسی رای بدهم، فقط برای اینکه میتواند رفاه بیشتری برای ما مردم فراهم کند ... دلم نمیخواست ملاک انتخابم فقط و فقط رفاه و زندگی بی دغدغه ی دنیایی باشد ...
یعنی باید من شیعه ایرانی و مدعی انتظار امام مهربانیها، توقعاتم از یک رئیس جمهور، با یک مسلمان سکولار یکی باشد؟ ... یعنی باید فقط به فکر همین خور و خواب و رفاهم باشم ، و بقیه اش آنقدرها مهم نیست که بخواهد ملاک تصمیم واقع شود؟ ... یا اینکه باید زندگیم و افکارم و هدفم فرق داشته باشد با مسلمانی که در کشوری مثل مالزی زندگی میکند و انتظارش از رئیس جمهورش فقط تامین رفاه دنیایی اوست؟
مغزم دیگر توان جنگیدن نداشت. این وسط یک چیز مبهم در انتهای ذهنم تقلا میکرد و میخواست چیزی به من بگوید، ولی نمی فهمیدم چیست ... دیگر داشتم ناامید میشدم. اما وقتی داشتم برای نماز مغرب وضو میگرفتم ناگهان جرقه ای در ذهم درخشید و آن کلمات زیبا به یادم امد ...کلماتی که مدتها قبل از کسی شنیده بودم که سالهاست خط مقدم مقاوت در مقابل شیاطین انس را رهبری میکند: سید حسن نصر الله ...
" ... أنا مع الحسین فی المدینة، أنا مع الحسین مِن المدینة إلی مکّة، أنا مع الحسین فی مکّة، أنا مع الحسین و هو خارجٌ مِن مکّة.
ولکنّ السؤال: هل أبقَی مع الحسین عندما تأتی رسالة الکوفییّن مضمّخةً بدم مسلم بن عقیل و خُذلانَ البیعة؟!
هل أَبقی مع الحسین مِن تلک اللحظة إلی کربلاء؟!
هل أبقی مع الحسین فی حصار الجوع و العطش و الموت و القتل؟!
هل أبقَی مع الحسین لیلة العاشر مِن المحرّم، عندما یسمح لی أن أُغادر فی وسط اللیل دون أن أخجل مِن أحد، أو ینظر أحد إلیّ بعیونٍ عاتبة؟!
هذا هو السؤال! ...
ندّعی أنا و أنتم أنّنا فی هذا الخطّ، أنّنا فی هذا الطریق، ولکن یجب أن نعمل لنبقَی فی هذا الخطّ، لنبقَی فی هذا الطریق، لنصلَ إلی کربلاء، و لنکون مِن أهل الیوم العاشر ثباتاً و یقیناً و عنفواناً و تسلیماً لله و عشقاً لإمامنا و قائدنا و تضحیةً مِن أجل دیننا و قِیَمنا ...
و بالتالی فی یوم العاشر لن یکونَ إلّا الفتح، إمّا فتحٌ بالشهادة، بالجماجم، بالرؤوس المرفوعة علَی الرماح، بالخیام المحترقة، بالنساء المسبیّة ...
... لکن المهمّ أن تصل أقدامنا إلی معسکر الحسین فی یوم العاشر، أن تثبت أقدامنا فی معسکر الحسین یوم العاشر، و أن لا تنهار إرادتنا و لا عقلنا و لا عزمنا…
( ترجمه : من در مدینه با حسین هستم، در راه مدینه به مکه با حسین هستم، در مکه با حسین هستم، وقتی حسین از مکه خاج شد هم با او هستم ...
ولی سوال اینجاست: آیا وقتی نامه ی کوفیان که با خون مسلم بن عقیل رنگین شده و از شکسته شدن بیعت خبر میدهد به حسین میرسد، باز هم با او خواهم ماند؟ ...
آیا از آن لحظه تا رسیدن به کربلا با حسین خواهم ماند؟
آیا در تنگنای گرسنگی و تشنگی و مرگ و کشته شدن هم با او خواهم ماند؟
آیا در شب عاشورا، وقتی از من میخواهد که برای اینکه از کسی خجالت نکشم و از نگاههای سرزنش آمیز دیگران در امان باشم، در دل شب او را رها کنم و بروم هم با او خواهم ماند؟
سوال اینجاست! ...
#پست_شصت_و_نهم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
🍁 پ.ن: این متن در سال ۹۲ نوشته شده است... در عالمی که هیچ اتفاقی اتفاقی نیست چرا امروز باید به این بخش رمان واقعی برسیم 😭و اینک شهید نصر الله😭
ق: قالیباف ج:جلیلی
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt