eitaa logo
هفت برکه گراش - گریشنا
1.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
381 ویدیو
26 فایل
پایگاه خبری هفت برکه گراش پایگاه خبری برتر شهرستان‌های استان فارس در طرح رتبه‌بندی
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی 📸 حمیدرضا عظیمی ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 🔴 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ youtube.com/@7berkeh104 ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل پنجم: علی صل علی 🔖 قسمت ۶۲ هنگام اتمام جلسه نایب اسد گفت: «عجب جلسه طولانی و خسته‌کننده‌ای بود.» دهباشی در جوابش گفت: «در عوض نتیجه‌بخش بود.» و نایب ادامه داد: «خدا را شکر. خب، حالا با من بیایید تا یک چای کلنجه بخوریم و خستگی را از تن در کنیم.» سرحدی استقبال کرد. الله قلی پرسید: «چای کلنجه؟!» نایب گفت: «بله، چای کلنجه. کلنجه بته گیاهی است که در کوهسارهای این سرزمین می‌روید. علاوه بر خاصیت دارویی، به چای طعم و مزه دلچسبی می‌دهد.» ▪️▪️▪️ نایب اسد بعد از صرف چای، مهمان‌ها را به خانه عمویش میرزا معدلی برد. به محض ورود گفت: «سلام عموجان.» میرزا معدلی جواب داد: «و علیک سلام، اسد.» نایب گفت: «عموجان، شما همه گراشی‌ها و تبار آنها را می‌شناسید. من سه گراشی به خانه شما دعوت کرده‌ام که سال‌های درازی سفر کرده‌اند و حالا برگشته‌اند. ببین آنها را می‌شناسی یا نه؟» سه مهمان به میرزا معدلی سلام کردند. میرزا معدلی گفت: «سلام علیکم بر شما سه نفر. بیایید نزدیک من.» میرزا معدلی به چهره هر سه نفر نگاه کرد و سر تکان داد: «نه، نه، من تیر و طایفه‌های گراشی را یا از صدای آنها و یا از صورت آنها می‌شناسم. نه، شما گراشی نیستید. شما باید همان سرحدی‌ها باشید. تو باید دهباشی باشی و تو هم خسرو و تو الله قلی.» نایب خان پرسید: «عموجان، تو که اینها را قبلاً ندیدی. چطور فهمیدی این دهباشی و او خسرو است؟» میرزا معدلی فقط لبخند زد: «خیلی خوش آمدید. اسد، به دده زیور بگو قهوه درست کند. سرحدی‌ها قهوه زیاد می‌خورند.» دهباشی رویای خاک طلایی و کشتی و بار گران‌بهایی را که در خاک گراش به گل نشسته بود، از یاد نبرده بود. او به رویای خود باور داشت و می‌دانست فرزندان و نواده‌های او سال‌ها در این سرزمین حکومت خواهند کرد. او سوال‌هایی را که در ذهن داشت، با توجه به وضعیت سنی و جسمانی میرزا معدلی، کوتاه بیان می‌کرد تا باعث خستگی این پیر دانای منطقه نشود. دهباشی پرسید: «جناب میرزا معدلی، من لار را ندیده‌ام می‌خواهم درباره لار و حکومت لار بدانم. تا آنجا که می‌دانم از لحاظ سوق‌الجیشی همتای گراش نیست ولی مثل اینکه جمعیت بیشتری دارد. چرا لار در منطقه شاخص است؟» میرزا معدلی جواب داد: «تا چندین سال پیش، لاری وجود نداشت. یک آبادی کوچک با چند خانوار بود که بعد از آمدن کلیمی‌های فراری از سرحد و سکنی گزیدن آنها در کنار لار، وسعت آبادی از هر جهت دو برابر شد. کلیمی‌ها که مال‌اندوز بودند باعث رونق و آبادی لار می‌شدند. ولی با وجود این به گرد پدئز نمی‌رسید. لار اصلی پدئز بود که دهکده بزرگی بود مابین خور و براک و قلعه‌ای داشت که به صورت شورای چند نفری اداره می‌شد و معروف بودند به رئیس الروئسا. پدئز دهکده‌ای بود مرموز ولی ثروتمند. زمین‌های کشاورزی زیادی نداشتند. کسی نمی‌دانست ثروت آنها از چه راهی بود ولی با آن همه جبروتش توسط برادران کالی مخروبه و ویران شد.» دهباشی پرسید: «برادران کالی؟» میرزا معدلی گفت: «بله، برادران کالی باعث رشد و ادامه لار شدند. اگر آنها نبودند الان اسم لار در کنار پدئز از بین می‌رفت و یا اینکه کم اثر می‌شد و جزو یک محله یا توابع حساب می‌شد.» دهباشی پس از مدتی صحبت گفت: «جناب میرزا، خسته‌تان کردم. کمی چای میل کنید. باور کنید من از صحبت‌های شما لذت می‌برم و الان حس می‌کنم مزاحم شما هستم.» به جای میرزا، نایب اسد گفت: «نگران نباشید. عموی من با هیچ‌کس رودربایستی ندارد. اگر مزاحم بودیم یا ایشان خسته بودند، با یک قطعه شعر یا کنایه و اشاره محترمانه ما را از خانه بیرون می‌کرد.» 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
▪️ روایت ابراهیم به مناسبت هفتمین روز شهدای خدمت ‌ 🎤 با اجرا و روایت‌گری: ▫️ فاطمه ابراهیمی | عارف بابااحمدی ‌ 🎙 با نوای | سجاد ارفع ‌ 📅 پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ | بعد از نماز مغرب و عشاء ‌ 📍 گلزار شهدای گراش ‌ ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🥽🔹 آموزش شنا بانوان🔹 🥽 💧کودکان از ۴ به بالا و بزرگسالان💧 ▫️ در مجموعه آبشار اندیشه گراش ▫️ 🔹آموزش شناهای چهارگانه 🔹 🎖از مبتدی تا قهرمانی کرال سینه | قورباغه | کرال پشت | پروانه 🏊‍♀️ مربی : فاطمه نوروزی ▫️کارشناس علوم ورزشی ▫️ مربی درجه ۲ فدراسیون شنا ☎️ تلفن : 09362181861
⭕️ امشب در لایو اینستاگرام هفت‌برکه ببینید: ⏳ - شماره ۲۷ 🎙 گفتگوی زنده ماهیانه با علی بیضایی ▫️نایب‌رییس و سخنگوی شورای اسلامی گراش 🔻 🔖 سال آخر شورای شهر، کدام پروژه‌ها اولویت دارد؟ 🔖 حجم روکش آسفالت، ضرورت و اولویت‌بندی آن؟ 🔖 نحوه تامین نیروی انسانی شهرداری در سه سال گذشته؟ 🔖 تعامل شورا با نماینده جدید مجلس چگونه خواهد بود؟ 🔖 رها شدن موضوع کمیسیون‌های تخصصی؟ 🔖بن‌بست طرح تفصیلی کجاست؟ 🔖 هزینه‌های و نحوه همکاری شهرداری در طرح‌های خیرساز؟ 🔖 مرور بر پروژه‌های کلنگ‌زنی شده و ناتمام شهرداری گراش 🔖 و پرسش‌های ارسالی شما ⏰ دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳ - ساعت ۷ شب ⏱ به مدت ۴۰ دقیقه ❓سایر پرسش‌های خود را تا قبل از شروع لایو به واتساپ هفت‌برکه بفرستید: ✔️ Wa.me/989374909600 🔻 صفحه اینستاگرام هفت‌برکه: 💠 Instagram.com/7berkeh ▪️🗞 ▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛎 بروجردی در صندلی رییس سنی، مجلس را شروع کرد قرائت سوگندنامه نمایندگان ▫️علاالدین بروجردی نماینده پنج شهرستان جنوب فارس، آغازگر نخستین جلسه مجلس دوازدهم بود. 🛎 امروز ۷ خرداد ۱۴۰۳ دوره جدید مجلس شورای اسلامی با حضور سران و مدیران ارشد کشور آغاز شد. ▫️علاالدین بروجردی با ۷۴ سال بر صندلی رییس سنی مجلس نشست. او مدیریت نخستین جلسه مجلس را برعهده داشت .و زنگ آغاز فعالیت مجلس را به صدا درآورد. 📘 اجرای مراسم تحلیف و قرائت سوگندنامه از دیگر وظایف رییس سنی است. ▫️فردا سه‌شنبه انتخابات هیات رییسه مجلس برگزار خواهد شد. ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
▫️جناب آقای مهندس حسین حسین‌زاده ▫️نماینده مردم لارستان، خنج، گراش، اوز و جویم ▫️در دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی 💠 حضور پرتلاش شما در مجلس شورای اسلامی الگوی شایسته‌ای از مدیران جوان و آینده‌دار ایران اسلامی بود که با تلاش‌های وحدت آفرین، گام‌های شایسته‌ای را برای توسعه متوازن و پیشرفت جنوب فارس برداشتید. ▫️اکنون که به پایان دوره پرچالش نمایندگی مردم رسیده‌اید.سپاس و قدردانی اهالی فرهنگ و هنر شهرستان گراش را پذیرا باشید و جا دارد با تشکر از حمایت‌های معنوی، تلاش‌های شما را برای کمک به ایجاد زیرساخت‌های هنری پاس داریم. ▫️امید که با اندوخته‌های تجربه دوره نمایندگی، شما را در جایگاه‌های ارشد مدیریتی برای خدمت شایسته به مردم قدرشناس ایران به ویژه جنوب فارس ببینیم. خسته نباشید و درود بر شما که خستگی را بی معنا کردید. ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی 📸 یاسمین فقیهی ‌ ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 🔴 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ youtube.com/@7berkeh104 ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل پنجم: علی صل علی 🔖 قسمت ۶۳ میرزا معدلی فنجان چای را زمین گذاشت و ادامه داد: «بله، می‌گفتم. وجود لار بیشتر مدیون برادران کالی است. روستایی نزدیک لامرد که در ابتدا ناخواسته و نادانسته به رونق لار کمک می‌کردند. آنها راه اصلی بنادر لنگه و بندر عباس به شیراز را که از حاجی‌آباد می‌گذشت قرق کردند بودند و آن را ناامن کردند که هیچ قافله و کاروانی، چه دولتی و چه شخصی، جرأت عبور از آن را نداشت. این ناامنی باعث شد که مردم راه دیگری پیدا کنند و راه که بنادر را به شیراز وصل می‌کرد از راه کهورستان و کنار لار می‌گذشت. البته خود لار یک موقعیت طبیعی داشت که روستاها و آبادی‌های زیادی در اطراف لار وجود داشت که لار نقطه وسط این دایره است. بله، برادران کالی یعنی حاجی و نصیرا به لار خدمت کردند و مزد آن را دریافت کردند و نصیرخان، برادر کوچکتر، بنیان‌گذار سلسله کالی و اولین خان لار شد.» خسرو پرسید: «جناب میرزا، چرا برادر بزرگتر خان نشد؟» میرزا گفت: «برادر بزرگتر در لار نماند. او رویاهای بزرگی داشت و حتی لشکری جمع کرد که شیراز را فتح کند و شاه شیراز شود. ولی قبل از رسیدن به شیراز سخت مریض شد و دار فانی را وداع کرد و سربازانش پراکنده شدند و یا به نصیرا پیوستند.» اسد پرسید: «عموجان، چطور شد که این کالی‌ها سر از لار در آوردند؟ لار کجا و کال کجا!» میرزا معدلی جواب داد: «اینطور ربط دارد که پدئزی‌ها و یا همان رئیس الروسا، میرهاشم را که ضابط و کلانتر لار بود، سر بریدند. جالب اینجاست که ضابط لار اوزی‌الاصل بود که فکر می‌کنم از طرف خان بستک به عنوان ضابط لار برگزیده شد. وقتی که میرهاشم کشته شد، همسرش بیکار ننشست و قصد انتقام و ادامه کلانتری لار را در سر داشت. او به حاجی و نصیرا نامه نوشت و از آنها دعوت کرد که به لار بیایند و حکومت لار را به عهده بگیرند و آن و دو برادر هم آمدند. میرهاشم تنها فرزندی که داشت، یک دختر دم بخت بود که به عقد نصیر در آمد و او بعد از تثبیت جایگاهش در لار، پدئز را خطر بزرگی می‌دید چون بزرگتر و پررونق‌تر از لار بود و از لار تبعیت نمی‌کرد. او هم به روش همان پدئزی‌ها عمل کرد. آنها میرهاشم را به شام دعوت کرده بودند و سپس ناجوانمردانه مهمان خود را سر بریده بودند. بعد از مدتی، نصیرخان همه سران پدئز را به اردگ خود دعوت کرد و در یک زیرزمین بزرگ، همه آنها را هنگام صرف نهار سر بریدند و به پدئز حمله کردند. آنجا تاراج شد و به ویرانه تبدیل شد. هنوز خرابه‌های پدئز در نزدیکی لار قابل مشاهده است و نصیرا اولین خان و حاکم لار از طرف قوام حاکم شیراز رسماً لقب نصیرخان گرفت.» دهباشی می‌خواست بداند که حکومت خانی این منطقه چقدر رسمیت دارد و آیا خانی وجود دارد که از طرف حاکم شیراز تایید نشده باشد؟ و اگر چنین چیزی وجود دارد و حاکمی بدون تایید شیراز وجود دارد، چه تفاوت‌هایی بین خان رسمی و خان غیر رسمی وجود دارد؟ آیا خانی که مورد تایید حاکم شیراز باشد، امتیازی دارد؟ چرا شیراز در این مناطق نفوذ دارد؟ وقتی او این سوالات را مطرح کرد، میرزا معدلی خندید و پاسخ داد: «تاییدیه حکومت شیراز برای منطقه پشیزی ارزش ندارد. یادم رفت به شما بگویم تمامی منطقه جنوب تا لامرد و فورگ تا نزدیک دریا متعلق به حاکم شیراز می‌باشد و طبق قانون خوانین منطقه باید به شیراز خراج بدهند. ولی دیده شده که خانی که از طرف حاکم شیراز تایید شده، نه تنها مالیات نداده بلکه مالیات دیگر جاها را که به شیراز منتقل می‌شده ضبط کرده است. چون خان‌ها خوب می‌دانند که حاکم شیراز آنقدر سرباز و لشکر ندارد که اگر خانی یاغی شد، او را سر جایش بنشاند و یا آن خان را خلع کند. اگر هم حاکم شیراز دارای لشکر بود، باز هم نیرو به این منطقه گسیل نمی‌کرد چون ارزش آن را ندارد. چون در این منطقه گرم و خشک و کم‌آب، غلات و حبوبات زیادی به عمل نمی‌آید و بعضی از وقت‌ها حتی کفاف خود این منطقه را نمی‌کند. حاکم شیراز دلش به این خوش است که این منطقه ملک اوست و بعضی از خان‌ها هم دلشان خوش است که از مرکز تعیین شده‌اند و زمامداری‌شان مورد تایید و رسمی است.» 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
💈 : نخ‌های رنگی زندگی گل‌آقا 📸 مجید افشار ✍️ راحله بهادر 💈 گل‌آقا، پیرمرد خوش‌روی خیاط، را خیلی‌ها می‌شناسند. حداقل در بین کسبه‌ی بازار شناخته شده است. پیرمرد خوش‌اخلاق و ساده‌پوش، نشسته در پشت چرخ خیاطی‌اش، کوتاه و مختصر حرف می‌زند و دوست دارد پارسی صحبت کند. او حرف‌هایش را با بسم‌الله شروع می‌کند. جزییات زیادی از خود، زندگی و کارش نمی‌گوید و چهل سال زندگی در گراش و ۶۳ سال عمرش را در تصویرهایی کوتاه خلاصه می‌کند. 🔻 گل‌آقا و مهاجرت به ایران ▫️ گل‌آقا انوری متولد ۱۳۴۰ در افغانستان است. داستان مهاجرت او به ایران مثل بسیاری از اتباع دیگر، ناشی از نابسامانیِ زندگی در افغانستان و کوچ اجباری است و در نقطه‌ای در مرز دو کشور آغاز می‌شود. او در بیست و سه سالگی، در جستجوی جایی برای ثبات و آرامش و گذران آرام و بی‌دغدغه‌تر زندگی، جانش را برمی‌دارد و راهی ایران می‌شود. آنها اول از افغانستان به اردوگاه مرزی می‌روند و از آنجا به آنها نامه می‌دهند که به گراش بیاید و از آن زمان اینجا خانه و کاشانه‌ی دوم آنها می‌شود. خانه و کاشانه‌ای را رها کردن به امید ساختن خانه‌ای دیگر در کشوری که به هر حال موطن او نیست، کار آسانی نبوده است اما حکایت گل‌آقا هم حکایت پرملال زندگی آدمیزاد در نبرد با ناامیدی و یافتن راهی به زندگی‌آباد است. ▫️ او هفت فرزند دارد؛ چهار دختر و سه پسر که همگی متولد گراش هستند. می‌گوید فقط یکی از بچه‌هایش که به او مهندس محمد می‌گویند حرفه‌ی او را ادامه داده است و در کنار او کار می‌کند، اگرچه باقی هم بلد هستند خیاطی کنند اما ازدواج کرده‌اند و هر یک راه زندگی خودشان را رفته‌اند. او چهل سال است ساکن گراش است، در مراسم‌های مختلف شرکت می‌کند و دیگر همشهری ماست. 🔻 گل‌آقا و شاگردهای او ▫️ می‌گوید در ابتدا وقتی به گراش می‌آید، فقط یک خیاطی در طبقه‌ی بالای ملک آقای راستی بود که آن مرد اهل باغستان بود و فقط کت و شلوار می‌دوخت و هیچ خیاطی دیگری در گراش نبود. گل‌آقا کارش را شروع می‌کند و کم‌کم خیاطی‌های دیگر که خیلی‌ها شاگردهای خود او هستند شروع به کار می‌کنند. ▫️هنر گل‌آقا برای خیلی‌های دیگر هم برکت داشته و نانی به سفره‌شان آورده است. شاگردهای زیادی از گراش و شهرهای اطراف داشته که حالا برای خودشان استادی شده‌اند و کسب و کاری راه انداخته‌اند و خیاطی دارند. ▫️اول خیاطی‌اش روبه‌روی بانک ملی بود به نام خیاطی مد روز. بعد در ملک حاجی محمود فرسوده شروع به کار می‌کند. و حالا ابتدای بلوار معلم به سمت شهرداری، سمت چپ، در خیاطی‌اش مشغول به کار است. شاگردش می‌گوید: «۲۵ سال می‌شود ما را به خیاطی گل‌آقا می‌شناسند.» مردانه‌دوز هستند و کت و شلوار و پیراهن می‌دوزند. پروانه‌ی کسب او مثل مشاغل اتباع دیگر به اسم یک ایرانی است. 🔻دو وطن در یک قلب ▫️هنوز و بعد از ۴۰ سال زیستن در آب و خاک ایران، رشته‌های پیوند قلبی گل‌آقا با افغانستان، زادگاه خود و اجدادش، نگسسته است و برای دیدار عزیزانش سالی یک بار به وطنش برمی‌گردد. زندگی او بین این دو خانه همچنان در جریان است. می‌گوید سالی یک مرتبه به افغانستان سر می‌زند، برادرها و اقوامش آنجا هستند و خودشان هم خانه و زندگی دارند. ▫️برش و دوخت زندگی گل‌آقا هم مثل خیاطی کردنش، فراز و نشیب‌های زیادی داشته است؛ گاهی کوک‌هایی با دست، گاهی آسان‌تر با چرخ خیاطی، گاهی سوزنی که شکسته است، نخ قرقره‌ای که تمام می‌شود و یکی دیگر جایش را می‌گیرد و دوختن از نو؛ تا زندگی او به قواره و طرح اکنونش رسیده است. گل‌آقا همیشه خیاط است. خودش می‌گوید: «از اول خیاط بوده‌ام و هنوز هم خیاطم.» 🔻 در هفت‌برکه: ☑️ 7berkeh.ir/archives/146839 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
(بِچ و کِچیا مسجد) تابستان در مسجد محمد رسول‌الله(ص) 🧊ویژه بچه‌های پایه‌های اول تا ششم 🧩برگزاری کلاس‌های: 🥅 فوتبال و فوتسال 🏓 پینگ پنگ 🕌 احکام ،اخلاق،قرآن 🖥 سرگرمی‌های مجازی 🧯آتش‌نشانی و امداد و نجات 🔩 کارآفرینی 🏊‍♂️ استخر شنا 💣 رزم آوران ⭕️مهلت ثبت نام تا : ۱۴ خردادماه ۱۴۰۳ 💠هزینه ثبت نام: فقط ۵۰ هزار تومان 🌐 برای ثبت نام در ایتا پیام بدهید: ➖سپهر: 09035489668 ➖دانشور: 09172148340 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
❇️کلینیک لیزر و زیبایی نوین با تخفیفات ویژه در لارستان افتتاح شد. 📍آدرس: لار شهر جدید بلوار معلم سر فلکه چهل متری سوم، ساختمان لوازم خانگی لاریران 🆔https://www.instagram.com/larestan_novin_vqsclinic
🦐 میگو تازه : فقط کیلو ۱۰۰ هزار تومان 🐟 در مرغ و ماهی امید 🔻صبح فردا چهارشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳ 🐟 در مرغ و ماهی امید 🔻فروش مرغ، ماهی و میگو زیر قیمت بازار 🔻 🔻ارسال رایگان با یک تماس 🐟 در مرغ و ماهی امید 🔻 ثبت سفارش ☎️ 07152447505 - مغازه ☎️ 07152443984 - مغازه 📌 09179823533 - امید جهاندیده 📌09178824384 - رضا صادقیان 🏢 گراش | انتهای خیابان بسیج
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی 📸 سعید رایگان ‌ ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 🔴 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ youtube.com/@7berkeh104 ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل پنجم: علی صل علی 🔖 قسمت ۶۴ زهرا، همسر خان، از برگزاری جلسه امروز با سرحدی‌ها خبر داشت و بی‌صبرانه منتظر ورود خان بود. او عادت داشت از مسائل مربوط به حکومت‌داری شوهرش سر در بیاورد، مشکلات پیش‌ روی خان را بداند و گاهی هم به خان مشورت بدهد. ولی امروز به خاطر مسئله دیگری که مد نظر داشت، منتظر موقعیت مناسب بود. او که خلق و خوی همسرش را به خوبی می‌شناخت، می‌دانست که بهترین موقع برای باز کردن سر صحبت با خان، در عین قلیان کشیدن و یا بعد از قلیان کشیدن خان است. به محض ورود خان به حیاط خانه، زهرا از تالار داد کشید: «بی‌بی می‌جوجوره، آتش بگذار روی سر قلیان و قلیان را بیاور خدمت خان.» خان همیشه از کشیدن قلیان لذت می‌برد، مخصوصاً بعد از خستگی. با هر پکی که به قلیان می‌زد و ریه‌های خود را از دود تنباکو پر می‌کرد، کیف و سرخوشی حاصل از ذرات جادویی تنباکو به رگ‌ها و تار و پود بدنش می‌دویدند ولی این بار لذت مضاعف و کم‌نظیری داشت که حاکی از رویای کشت‌زارهای تنباکو بود. هر بار که دود غلیظی از دهانش بیرون می‌داد، لابه‌لای دودها مزارع تنباکو را می‌دید که باید درو می‌شد و فروش و درآمد حاصله از آن چند برابر کشت جو و گندم بود. او همچنان غرق در رویا و لذت بود که در باز شد و زهرا با یک استکان چای گلاب و زعفران وارد شد و آن را جلویش گذاشت. بعد از نوشیدن چای، زهرا فرصت را مناسب دید و سر صحبت را باز کرد: «محمدخان، مشکلی پیش رو است؟ انشاالله که خیر باشد.» خان پرسید: «مشکل؟» - آخر جلسه با سرحدی‌ها خیلی طول کشید. خان در حالی که می‌خندید گفت: «نه، مشکلی نیست. اتفاقاً خبر خیر است.» - خوب خدا را شکر. پس انشاءالله مراسم عقد را بر پا می‌کنیم. - عقد؟ عقد کی؟ - وا! عقد بلقیس و شهباز دیگر. مگر در جلسه مطرح نکردید؟ - نه، نه. حرفی از مراسم عقد و عروسی نبود. - وا! یعنی هیچ حرفی در این باره نزدید؟ خان، تو ولی بلقیسی. چرا با دهباشی در این‌باره صحبت نکردید؟ - چه می‌گویی زن! من باید چی می‌گفتم؟ مگر خواهرزاده من روی دستم مانده یا آنکه شل و چلاق است! من اگر می‌گفتم، سرحدی‌ها فکر می‌کردند که من عجله دارم. من خان گراشم. آنها باید پا پیش بگذارند و برای بلقیس پاشنه‌ی در را از جا بکنند. نه این که من بگویم. بگومگوی این زن و شوهر بالا گرفت. محمدخان که فکر می‌کرد زهرا رویا و لذت قلیان کشیدن را بر هم زده، هر لحظه صدایش بلندتر و خشن‌تر می‌شد. زهرا با ناراحتی از جا بلند شد. در حال بیرون رفتن غرولند می‌کرد: «شما مردها همه‌اش به فکر خودتان و کارهایتان هستید. به خدا اگر به خاطر دختر خودم یا خواهرم بود این همه اصرار نمی‌کردم. همه‌اش به خاطر بلقیس است.» هرچه زهرا از محمدخان دورتر می‌شد، کلماتی را که بر زبان می‌آورد برای محمدخان نامفهوم‌تر می‌شد و برای بانوانی که در طرف دیگر عمارت نشسته بودند، واضح‌تر. مجلس زنانه‌ای به دعوت خود زهرا برگزار شده بود. او فکر می‌کرد که حتماً در جلسه مردان در مورد عقد شهباز و بلقیس صحبت خواهد شد و او تمام قوم‌وخویشان خان از کوچک و بزرگ و دیگر بانوان مثل عمه‌ملکی و بی‌بی‌رقیه و غیره را برای دلخوشی بلقیس دعوت کرده بود. با شنیدن صدای اعتراض زهرا، هلهله و شادی مجلس زنانه فرو نشست. خنده از لب‌های دختران جوان کنار گرفت و بزرگترها به صحبت‌های خود خاتمه دادند. بلقیس احساس شرم می‌کرد. مدتی کوتاه گذشت. عمه ملکی سکوت را شکست: «جوان‌ها، چه‌تان شده؟ چرا عزا گرفتید؟ حالا مگر چه شده؟» زهرا گفت: «من محمدخان را می‌شناسم. اگر گفت نه، یعنی نه! این‌ها برای کوچکترین کار و مسئله مجلس می‌کشند. توی جلسه هیچ حرفی از مراسم عقد بلقیس نزدند. خان می‌گوید تا سرحدی‌ها برای بلقیس در را از پاشنه در نیاوردند، من دختر به آنها نمی‌دهم. خب آنها سرحدی هستند. از رسم و رسوم ما چیزی نمی‌دانند.» عمه ملکی گفت: «من تا حالا سه تا شوهر کرده‌ام! مردها را بهتر از شما جوان‌ها می‌شناسم. محمدخان به یک نفر نه گفته، ولی ما اینجا از کوچک و بزرگ سی چهل نفریم. اگر همگی تقاضا کنیم خان ناگزیر به قبول آن می‌شود.» 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🟢*صفر تا صد انتخاب رشته دانشگاه فرهنگیان* در کلینیک تحصیلی صاد 🔹معرفی پردیس ها 🔹قوانین شرایط و محدودیت ها 🔹بومی گزینی و احتمال قبولی در هر کد رشته محل 🔹معرفی رشته ها و شرایط ادامه تحصیل همراه با محمد صادق نوروزی مشاور رسمی وزارت آموزش و پرورش ثبت نام از طریق : تماس، پیامک و پیامرسان واتساپ با شماره 09337234303 🔴 ظرفیت محدود 🟡 هزینه: دو جلسه فردی اختصاصی، لیست بندی نهایی : یک میلیون و دویست هزار تومان ۲۰ درصد تخفیف ویژه ۲۰ نفر اول 🔹کلینیک تحصیلی صاد اولین کلینیک تخصصی تحصیلی در منطقه! 🔻به ما بپیوندید ‏ https://chat.whatsapp.com/HzBezJrbTqjKbW8r4CNjH0
⚠️ چرا گواهینامه و گذرنامه‌های گراش به نام اوز ارسال می‌شود؟ 👁 📩 برخی مرسوله‌های پستی گراش به ویژه گذرنامه‌ها و گواهینامه‌ها به مقصد اوز یا لار ثبت می‌شود. به دلیل وجود نداشتن نام گراش در سامانه افراد مجبور هستند که نزدیک شهر را به جای گراش انتخاب کنند. ❓آیا شما هم با این مشکل روبه‌رو شده‌اید؟ ▫️برای پیگیری موضوع به سراغ دو نفر از مسئولین رفتیم. رئیس اداره‌ی پست گراش می‌گوید این مشکل چند سالی است که در سامانه فرماندهی انتظامی کشور وجود دارد و دفتر پلیس ۱۰+ گراش می‌گوید در سامانه آن‌ها مشکلی وجود وجود ندارد. ▫️برای حل این مشکل چه کسی باید پیگیری کند؟ 🔻شکرالله آشفته رئیس اداره‌ی پست گراش: 💬 اداره‌ی پست فقط کار توزیع را انجام می‌دهد. نه شهر و نه کدپستی ربطی به ما ندارد. 💬 پلیس ۱۰+ هم کاره‌ای نیست. وقتی پلیس ۱۰+ می‌خواهد اقدام کند باید اسم گراش در سامانه‌ی فرماندهی انتظامی یا اداره‌ی گذرنامه ثبت باشد تا مقصد را گراش تعریف کند اما گراش وجود ندارد. 💬 مشکل از فرماندهی انتظامی مرکز یعنی تهران است. در سامانه‌ی آنها اسمی به نام گراش وجود ندارد. این مشکل در زمان ثبت‌نام اربعین به اوج خود می‌رسد و بسیاری از مراجعه‌کنندگان به اداره هم از این موضوع شاکی هستند اما کاری از دست ما بر نمی‌آید. ❌ آشفته اضافه می‌کند: «چند سال قبل فرمانداری این موضوع را پیگیری کرد و مکاتباتی انجام داد اما نتیجه‌ای نداد.» 🔻امان‌الله امانی رئیس پلیس +10 گراش، او هم این مشکل را مرتبط با اداره‌ی خودش ندانست و توپ را به زمین اداره‌ی پست انداخت.: 💬 تا حالا کسی به ما مراجعه نکرده که این مشکل را داشته باشد و بار اولی است که این موضوع را می‌شنوم. این مساله مربوط به اداره‌ی پست می‌شود. ما در فرم‌هایی که به فرد تحویل می‌دهیم تا برای مشخصات پر کند، کدپستی و شهر گراش می‌نویسند. 💬 ما هم بارکدی که تحویل می‌دهیم شهرستان گراش ثبت کرده‌ایم. در سیستم خودمان هم گراش ثبت می‌کنیم. مشکل از جای دیگری است. ➕ امانی البته اضافه کرد که اگر مشکل از طرف اداره‌ی آنها باشد می‌تواند موضوع را پیگیری کند. ⚠️ در حال حاضر و برای این که بتوانید شخصا قدمی برای حل مشکل بردارید، به تجربه‌ی شخصی یکی از مخاطبان که برای پیگیری و دریافت گواهینامه‌ی رانندگی‌اش اسفند سال قبل همین مشکل را داشته، ثبت شکایت در سایت پیگیری مرسولات پستی تنها راه ممکن است. ❓ به نظر می‌رسد راه حل اصلی برای رفع این نقص، پیگیری و مکاتبه چندباره از طریق نهادهای حاکمیتی مانند فرمانداری و فرماندهی انتظامی شهرستان گراش با معاونت فناوری اطلاعات و ارتباطات فراجا است. 🔻نظر شما در هفت‌برکه: https://7berkeh.ir/archives/146884 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
✈️ پروازهای حج، دلیل لغو دو هفته‌ای پروازهای هما از فرودگاه لار ▫️برای انجام پروازهای حج پروازهای فرودگاه لار به تهران، کویت و دوحه به مدت دو هفته لغو شد. 🔻روابط عمومی اداره کل فرودگاه بین المللی آیت الله آیت‌اللهی لارستان 💬 بر اساس پیگیری‌های صورت گرفته از ایستگاه ایران ایر تعداد زیادی از پرواز های این شرکت در کلیه فرودگاه‌های کشور به دلیل این که تنها شرکت هواپیمایی مورد تایید کشور عربستان برای انتقال حجاج بیت ا.. الحرام می‌باشد، لغو شده است و لغو پروازها تنها مختص این فرودگاه نیست. 💬 پرواز های این شرکت در مسیرهای مختلف داخلی و خارجی به مقاصد کشورهای اروپایی و کشورهای حوزه خلیج فارس مانند کویت، قطر و... که با نوع خاصی از هواپیما انجام می‌گیرد در پی انجام عملیات حج لغو گردیده و بدیهی است بلافاصله پس از اتمام عملیات حج و انتقال حجاج محترم که در اولویت امور حمل و نقل کشور قرار دارند به روال سابق باز خواهد گشت. ❌ به گزارش هفت‌برکه پروازهای شرکت هواپیمایی هما در مسیر تهران - لار - کویت و بالعکس در تاریخ ۶ و ۱۳ خردادماه ۱۴۰۳ و مسیر تهران - لار - دوحه و بالعکس در تاریخ ۸ و ۱۵ خرداد ماه ۱۴۰۳ لغو شد. 🕋 با توجه به پروازهای برگشت حجاج، ممکن است لغو پروازها باز هم ادامه داشته باشد. https://7berkeh.ir/archives/146936 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
▪️درگذشت کربلایی محمدحسن حیدری ▫️ فرزند مرحوم کربلایی حسین ‌ ▪️مراسم تشییع و خاکسپاری: 📅 پنجشنبه، ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ - ساعت ۱۶ ↩️ از روبه‌روی اداره آموزش و پرورش به سمت گلزار شهدا گراش ▪️مجلس ختم و یادبود: 🕌 مسجد مهدیه در محله بیدله ⏱ ه مدت ۲ شب (پنجشنبه‌شب و شنبه‌شب) | از ساعت ۲۰ الی ۲۲ ▪️مجلس مردانه: بیدله، منزل جواد جعفری ▪️مجلس زنانه: بیدله، جنب مسجد مهدیه، منزل مرحوم کربلایی حسین حیدری ◾️قرائت فاتحه و نماز لیله الدفن جهت شادی روح عزیز از دست‌رفته مزید امتنان است. ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🗳 انتخاب مجریان انتخابات ریاست جمهوری در گراش ▫️با انتخاب معتمدین محلی عضو هیات اجرایی، فرآیند برگزاری چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری در شهرستان گراش آغاز شد. 🔻به گزارش روابط عمومی فرمانداری گراش سه شنبه ۸ خردادماه ۱۴۰۳، با توجه به اصل ۱۳۱ قانون اساسی مبنی بر الزام در برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری ظرف مدت ۵۰ روز، نخستین جلسه ستاد انتخابات شهرستان گراش با دعوت از ۳۰ نفر از معتمدین محلی برگزار شد. 1️⃣ مهدی محسن زاده 2️⃣ احمد درویشی 3️⃣ مرتضی محسنی 4️⃣ حسین فولادی 5️⃣ ابراهیم مهروری 6️⃣ نعمت الله خرم 7️⃣ محمدرضا ایزدی 8️⃣ غلامعباس سپهر به عنوان اعضای اصلی معتمدین هیات اجرایی برگزیده شدند. این ۸ نفر به همراه فرماندار، رئیس دادگستری شهرستان، دادستان، نماینده شورای اسلامی شهرستان و رئیس ثبت احوال شهرستان هیات ۱۳ نفره اجرایی انتخابات را تشکیل می‌دهند. 🔁 فوزیه کاظمی، مرتضی دارشی و مهدی نوروزی سه نفر علی‌البدل هیات اجرایی شهرستان هستند. ✅ در بخش ارد نیز ابوذر یوسفی، مسعود مولایی، احمد اسکندری، عباسعلی دلام، عبداله فتحی، احمدعلی دلام، ابراهیم خرم دل و نرجس حامدپور ۸ عضو اصلی معتمدین هیات اجرایی انتخابات بخش ارد خواهند بود. 🔻طاهرزاده - فرماندار گراش: 💬 هشتم تیرماه سال جاری چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد که امیدواریم شاهد حضور گسترده مردم در پای صندوق های رای باشیم.تعیین شعب اخذ رای و اعضای شعب در اولویت بوده که بر حسب برنامه زمانبندی انتخابات مورد توجه قرار دارد. 💬 مشارکت حداکثری یکی از مولفه‌های مهم برگزاری انتخابات در کشور است که دشمنان تلاش دارند این امر محقق نشود. 💬 شهید آیت‌الله رئیسی برای همیشه به عنوان رئیس‌جمهور خادم و محبوب، در دل ملت ایران ماندگار شد. فرماندار گراش با بیان اینکه شهیدجمهور و همراهان الگوی تمام عیار اخلاق، مدیریت و ولایتمداری بودند، تصریح کرد: با پشتیبانی رهبری متعهد هستیم هیچ خللی در روند خدمتگزاری ایجاد نشود. 💬 مردم عزیز گراش با حضور قدرشناسانه خود در ویژه برنامه‌های شهادت آیت الله دکتر رئیسی و همراهان ایشان نشان دادند که کارها را رصد می‌کنند و برای خادمان واقعی خود با این حضور ارزشمند سنگ تمام می‌گذارند. 💬 تجربه برگزاری موفق انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری در اسفند ماه سال گذشته می‌تواند در زمینه برگزاری هر چه بهتر این انتخابات موثر باشد. https://7berkeh.ir/archives/146941 ▪️▫️▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ Whatsapp : bit.ly/wa-ger ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
🏠 خدمات درمانی در منزل شما یا به قول گراشی‌ها: هجّا خونه آدم نابه ...! 💊 مرکز سلامت ارائه دهنده انواع خدمات درمانی: ▫️ پزشکی : ویزیت ، نسخه‌نویسی و ... ▫️ پرستاری : تزریقات، وصل سرم، نمونه گیری آزمایشات، پانسمان، کشیدن بخیه و... ▫️ مامایی : ویزیت دوره‌ای ▫️ فیزیوتراپی : ارزیابی و درمان مشکلات حرکتی ▫️ گفتاردرمانی : سنجش و برگزاری دوره گفتاردرمانی 🏠 در منزل شما🏠 ✔️ با مجوز وزارت بهداشت از سال ۱۴۰۰ در خدمت شما همشهریان هستیم. 🔻 تماس و هماهنگی: ☎️ ۰۷۱۵۲۴۴۶۹۷۷ 📱 ۰۹۰۵۰۲۹۳۹۰۳ 🆔 instagram.com/salamat_gerash 🔻 درباره این مرکز در هفت‌برکه بیشتر بخوانید: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/134928
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل پنجم: علی صل علی 🔖 قسمت ۶۵ زهرا پرسید: «یعنی ما تک‌تک برویم پیش خان و تقاضای تعیین مراسم عقد کنیم؟» عمه ملکی گفت: «نه! راه‌های دیگری هم است. لازم نیست تک‌تک صحبت کنیم.» زهرا و دیگر بانوان با تعجب نگاهشان را به دهان عمه ملکی دوخته بودند. عمه ملکی گفت: «من اینجا پنج عدد دف سلسله‌ای می‌بینم. این‌ها را برای چی آورده‌ایم؟» زن محمدخان گفت: «خب، ما این‌ها را آوردیم تا طبق رسم خودمان بعد از شنیدن خبر خوب کِل و شَبا بکشیم و دف بزنیم و بیت و ترانه بخوانیم.» عمه ملکی گفت: «خب، اول می‌جوجوره را صدا بزنید.» وقتی که می‌جوجوره وارد اطاق شد، عمه ملکی به او گفت: «برو پیش محمدخان. بگو بی‌بی‌رقیه می‌خواهد چند کلام با شما حرف بزند.» می‌جوجوره رفت و برگشت و گفت: «خان می‌گوید بفرمایید. قدم‌شان روی چشم.» عمه ملکی ادامه داد: «دخترها، دف‌ها را بردارید و همگی بدون سروصدا دم در اطاق محمدخان حاضر شوید. بی‌بی رقیه، شما جلوتر برو پیش خان.» بی‌بی رقیه گفت: «برم پیش خان؟ چی بگویم؟» عمه ملکی جواب داد: «به صحبت نمی‌رسد. به محض اینکه وارد اطاق شدی، پشت سر شما با کِل و شَبا همگی وارد اطاق می‌شویم. هیچ‌کس با خان حرفی نمی‌زند و چون اسم محمدخان اسم حضرت رسول (ص) است، ترانه «علی صل علی یا محمد» را می‌خوانیم. او بدون هیچ حرفی منظور ما را خواهد فهمید.» بی‌بی رقیه وارد اطاق شد و خان مثل همیشه به احترام بزرگتری بی‌بی رقیه از جای خود بلند شد و گفت: «سلام بی‌بی رقیه، سراپا گوشم. گویا حرفی با من دارید.» بی‌بی رقیه گفت: «بله، حرف دارم. آن هم چه حرفی!» و برگشت و در اطاق را باز کرد و زن‌ها و دختران جوان و نوجوان با کِل وارد شدند و دَف زدند و همگی همصدا می‌خواندند «علی صل علی یا محمد / علی مشکل‌گشا مولا محمد.»  اسبی که نایب خان بر آن سوار بود با قدم‌های آهسته به سوی اردوگاه جدید سرحدی‌ها روان بود. او به آهستگی اسب می‌راند و در فکر آن بود که چگونه موضوع عقد بلقیس و شهباز را مطرح کند. این خواسته خان بود. خان او را نزد خود فراخوانده بود و خواسته‌ی دسته‌جمعی بانوان قلعه را بازگو کرده بود. به او گفته بود هیچ‌کس نمی‌تواند مثل نایب اسد از انجام این کار بر‌آید. او هرچه به زمین پیشکشیِ خان به سرحدی‌ها نزدیک‌تر می‌شد، عمارتی را که استاد احمد بنا کرده بود، واضح‌تر می‌دید. وقتی به اردوگاه رسید، در دل سرعت عمل استاد احمد را که توانسته بود در این مدت کم ساختمان را بنا کند تحسین کرد. خسرو و الله‌قلی و چند تن از سرحدی‌ها من‌جمله رضا عالی اکبر و دوستانش به استقبال آمدند و بعد از احوال‌پرسی و صحبت‌های متداول، اول نایب خان رو به چهار گراشی که نزد افراد دهباشی تحت تعلیم بودند گفت: «آفرین بچه‌ها. خوب کاری کردید آمدید این‌جا. بازیگوشی دیگر بس است. شما الان مردان بزرگی هستید که باید به درد گراش بخورید. بچه‌ها، آبروی ما را پیش سرحدی‌ها نبرید. هر نوع تمرین و مشقی را که به شما می‌دهند با دقت انجام دهید. بعد از چند ماه که ورزیده شدید، همه برای من کار می‌کنید.» صحبت‌های نایب خان با آنها که به پایان رسید، سراغ از دهباشی گرفت. الله‌قلی به شوخی گفت: «دهباشی رفته مکتب.»   نایب خان با قدم‌های آرام به آلاچیق رسید و گوش فرا داد. صدای دهباشی آمد: «کاکا یعنی برادر بزرگتر و بَراسه یعنی برادر کوچکتر.» محمدرفیع گلاری در جوابش گفت: «بَراسه نه، بِراسه. به همین ترتیب، دادا یعنی خواهر بزرگتر و خونگه یعنی خواهر کوچکتر.» نایب خان به آلاچیق وارد شد و گفت: «البته به دادا، دَدَه هم می‌گوییم. محرفیع، این شاگردِ سرحدی چیزی هم یاد می‌گیرد یانه؟» محمدرفیع جواب داد: «والله این‌جور که جناب دهباشی می‌روند جلو، می‌ترسم از خودمان هم جلوتر بزند.» دهباشی گفت: «خوب شد آمدید جناب نایب. من به این زبان خیلی علاقه‌مند شدم. سئوالی داشتم: شما که یک قوم نیستید ولی زبان مشترکی دارید هرچند در هر ولایت و یا آبادی و روستا با کمی لهجه حرف می‌زنید. من اقوام ایرانی را می‌شناسم. آنها زبان قومی خود را دارند ولی به زبان رایج این مملکت صحبت می‌کنند. اگر شما قوم نیستید، پس این زبان از کجا آمده است؟ آیا اجداد شما از کشور بیگانه آمده‌اند و این زبان را با خود به این منطقه آورده‌اند؟» 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh
☀️ صبح دوستان به خیر و‌ نیکی 📸 حمیدرضا عظیمی ▪️☀️▪️ 🔻همراه با هفت‌برکه در شبکه‌های اجتماعی 🔴 7Berkeh.ir ✔️ T.me/HaftBerkeh ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ youtube.com/@7berkeh104 ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ twitter.com/7berkeh ✔️ Sapp.ir/7berkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh ✔️ Wa.me/989374909600
🏰 افسانه همایون‌دژ ✍️ داستان تاریخی حسن تقی‌زاده 📖 فصل پنجم: علی صل علی 🔖 قسمت ۶۵ زهرا پرسید: «یعنی ما تک‌تک برویم پیش خان و تقاضای تعیین مراسم عقد کنیم؟» عمه ملکی گفت: «نه! راه‌های دیگری هم است. لازم نیست تک‌تک صحبت کنیم.» زهرا و دیگر بانوان با تعجب نگاهشان را به دهان عمه ملکی دوخته بودند. عمه ملکی گفت: «من اینجا پنج عدد دف سلسله‌ای می‌بینم. این‌ها را برای چی آورده‌ایم؟» زن محمدخان گفت: «خب، ما این‌ها را آوردیم تا طبق رسم خودمان بعد از شنیدن خبر خوب کِل و شَبا بکشیم و دف بزنیم و بیت و ترانه بخوانیم.» عمه ملکی گفت: «خب، اول می‌جوجوره را صدا بزنید.» وقتی که می‌جوجوره وارد اطاق شد، عمه ملکی به او گفت: «برو پیش محمدخان. بگو بی‌بی‌رقیه می‌خواهد چند کلام با شما حرف بزند.» می‌جوجوره رفت و برگشت و گفت: «خان می‌گوید بفرمایید. قدم‌شان روی چشم.» عمه ملکی ادامه داد: «دخترها، دف‌ها را بردارید و همگی بدون سروصدا دم در اطاق محمدخان حاضر شوید. بی‌بی رقیه، شما جلوتر برو پیش خان.» بی‌بی رقیه گفت: «برم پیش خان؟ چی بگویم؟» عمه ملکی جواب داد: «به صحبت نمی‌رسد. به محض اینکه وارد اطاق شدی، پشت سر شما با کِل و شَبا همگی وارد اطاق می‌شویم. هیچ‌کس با خان حرفی نمی‌زند و چون اسم محمدخان اسم حضرت رسول (ص) است، ترانه «علی صل علی یا محمد» را می‌خوانیم. او بدون هیچ حرفی منظور ما را خواهد فهمید.» بی‌بی رقیه وارد اطاق شد و خان مثل همیشه به احترام بزرگتری بی‌بی رقیه از جای خود بلند شد و گفت: «سلام بی‌بی رقیه، سراپا گوشم. گویا حرفی با من دارید.» بی‌بی رقیه گفت: «بله، حرف دارم. آن هم چه حرفی!» و برگشت و در اطاق را باز کرد و زن‌ها و دختران جوان و نوجوان با کِل وارد شدند و دَف زدند و همگی همصدا می‌خواندند «علی صل علی یا محمد / علی مشکل‌گشا مولا محمد.» ▪️▪️▪️ اسبی که نایب خان بر آن سوار بود با قدم‌های آهسته به سوی اردوگاه جدید سرحدی‌ها روان بود. او به آهستگی اسب می‌راند و در فکر آن بود که چگونه موضوع عقد بلقیس و شهباز را مطرح کند. این خواسته خان بود. خان او را نزد خود فراخوانده بود و خواسته‌ی دسته‌جمعی بانوان قلعه را بازگو کرده بود. به او گفته بود هیچ‌کس نمی‌تواند مثل نایب اسد از انجام این کار بر‌آید. او هرچه به زمین پیشکشیِ خان به سرحدی‌ها نزدیک‌تر می‌شد، عمارتی را که استاد احمد بنا کرده بود، واضح‌تر می‌دید. وقتی به اردوگاه رسید، در دل سرعت عمل استاد احمد را که توانسته بود در این مدت کم ساختمان را بنا کند تحسین کرد. خسرو و الله‌قلی و چند تن از سرحدی‌ها من‌جمله رضا عالی اکبر و دوستانش به استقبال آمدند و بعد از احوال‌پرسی و صحبت‌های متداول، اول نایب خان رو به چهار گراشی که نزد افراد دهباشی تحت تعلیم بودند گفت: «آفرین بچه‌ها. خوب کاری کردید آمدید این‌جا. بازیگوشی دیگر بس است. شما الان مردان بزرگی هستید که باید به درد گراش بخورید. بچه‌ها، آبروی ما را پیش سرحدی‌ها نبرید. هر نوع تمرین و مشقی را که به شما می‌دهند با دقت انجام دهید. بعد از چند ماه که ورزیده شدید، همه برای من کار می‌کنید.» صحبت‌های نایب خان با آنها که به پایان رسید، سراغ از دهباشی گرفت. الله‌قلی به شوخی گفت: «دهباشی رفته مکتب.»   نایب خان با قدم‌های آرام به آلاچیق رسید و گوش فرا داد. صدای دهباشی آمد: «کاکا یعنی برادر بزرگتر و بَراسه یعنی برادر کوچکتر.» محمدرفیع گلاری در جوابش گفت: «بَراسه نه، بِراسه. به همین ترتیب، دادا یعنی خواهر بزرگتر و خونگه یعنی خواهر کوچکتر.» نایب خان به آلاچیق وارد شد و گفت: «البته به دادا، دَدَه هم می‌گوییم. محرفیع، این شاگردِ سرحدی چیزی هم یاد می‌گیرد یانه؟» محمدرفیع جواب داد: «والله این‌جور که جناب دهباشی می‌روند جلو، می‌ترسم از خودمان هم جلوتر بزند.» دهباشی گفت: «خوب شد آمدید جناب نایب. من به این زبان خیلی علاقه‌مند شدم. سئوالی داشتم: شما که یک قوم نیستید ولی زبان مشترکی دارید هرچند در هر ولایت و یا آبادی و روستا با کمی لهجه حرف می‌زنید. من اقوام ایرانی را می‌شناسم. آنها زبان قومی خود را دارند ولی به زبان رایج این مملکت صحبت می‌کنند. اگر شما قوم نیستید، پس این زبان از کجا آمده است؟ آیا اجداد شما از کشور بیگانه آمده‌اند و این زبان را با خود به این منطقه آورده‌اند؟» 📌 داستان را با هشتگ روزانه در شبکه‌های اجتماعی هفت‌برکه دنبال کنید. 🔻 قسمت‌های پیشین به صورت هفتگی در سایت هفت‌برکه منتشر می‌شود: ☑️ 7Berkeh.ir/archives/139671 ▪️🏰▪️ 🔴 7Berkeh.ir ✔️ t.me/HaftBerkeh ✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa ✔️ Instagram.com/7Berkeh ✔️ eitaa.com/Haftberkeh ✔️ Ble.ir/7Berkeh