#روضه_حضرت_رقیه_س
مرا دشمن به قصد کُشت میزد
به جسم کوچک من مُشت میزد
هرآن گه پایم از ره خسته میشد
مرا با نیزهای از پُشت میزد
*
توئی ماه من و من چون ستاره
غمم گشته پدرجان بیشماره
اگر روی کبودم را تو دیدی
مکن دیگر نظر بر گوش پاره
*
بیا بشنو پدرجان صحبتم را
غم تو بُرده از کف طاقتم را
دو چشم خویش را یک لحظه وا کن
ببین سیلی چه کرده صورتم را
شاعر:سید هاشم وفایی
@hajabasvaezii
#روضه_حضرت_رقیه_س
بی بی جان شما کجا و غربته
کوفه و کرببلاو شهر شام
واقعا سخته برام تصورش
چرا بردنت تو رو تو ازدحام
شنیدم بعد وقوع قتلگاه
دیگه تو رنگ خوشی رو ندیدی
شنیدم وقتی که خیمه ها میسوخت
پا برهنه رو خارا می دُویدی
شنیدم خیلی اذیت شدی و
شنیدم خیلی تو رو دادن عذاب
زبونم لال شنیدم بردنتون
تو و عمه زینب و بزم شراب
شنیدم تو هم شبیه مادرت
صورتت کبوده ،بی بی ،نیلیه
شنیدم این یادگاریا همه
اثرات ضربه های سیلیه
شنیدم تو هم شبیه مادرت
یه روزه سفید شده کل موهات
دست به دیوار میگیری و راه میری
رمقی نمونده بود توی پاهات
@hajabasvaezii