اشکهای ستاره ها...( حاج عباس واعظی ).m4a
3.22M
#مرثیه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
اشک های ستاره ها میریخت
کهکشان هم به گریه افتاده
از نحیفیِ پیکر خورشید
آسمان هم به گریه افتاده
جسم او ذره ذره آب شده
تازیانه چه کرده با بدنش!؟
این که افتاده گوشهی زندان
پیرُهنخالی است یا بدنش!؟
حجم بال و پرش پُر از زخم است
جای سالم نمانده در پَرِ او
قفسش بس که کوچک و تنگ است
هی به دیوار میخورد سرِ او
(السلام علی المعذب فی قعر السجون...
خدای را که بیایید و بنگرید همه...
در این قفس به جز از مشت استخوانی نیست...
انیس هر شب من حلقه های زنجیر است
مرا به جز غل و زنجیر همزبانی نیست...)
درد تا مغز استخوان میرفت
بازویش را اگر تکان میداد
میتوانست شب بخوابد اگر
درد پهلو کمی امان میداد
وای از آن دم که آرزو باشد
لحظهای آه حسرتی بکشی
غل و زنجیر فرصتی ندهند
نفسی هم به راحتی بکشی
دمِ " عجِّل وفاتی " لب او
زنده کرده است داغ زهرا را
ظاهراً عادت نگهبانهاست
بی جهت میزدند آقا را
آه! با هر تنفسش میشُد
حس کنی دردِ در جِناقش را
بشکند دست سِندی کافر...
خُرد کرد استخوان ساقش را
با هزاران عذاب جان داد و
با هزاران عذاب تشییع شد
روی یک تخته پارهای کوچک
بدن آفتاب تشییع شد
باز هم جای شکر آن باقی است
مصحفاش را بهم نریخت کسی
طرح لبهای نازنینش را
با نوک پا بهم نریخت کسی
لحظهی جان سُپردن او را
خواهرش روی تل نمیدیده
با عصا هیچ نامسلمانی
به سر و صورتش نکوبیده
احدی در پی غنیمت نیست
پیرهن از تنش کسی نَکِشید
بعد جان دادنش خدارا شُکر
مرکبی روی پیکرش ندوید
شاعر:بردیا محمدی
@HajAbasVaezii
974.6K
#مرثیه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
زباغ زندگی من به جز نشانی نیست
خزان رسیده چو من هیچ باغبانی نیست
زپا فتادم و در این محیط ظلمانی
به دستگیری من دست مهربانی نیست
من آن کبوتر عشقم که در زمانه مرا
به غیر این قفس تنگ آشیانی نیست
خدایا که بیایید و بنگرید همه
در این قفس به جز از مشت استخوانی نیست
به هر کجای تنم جای تازیانه بود
به تا رو پود وجودم دگر توانی نیست
انیس هر شب من حلقه های زنجیر است
مرا به جز غل و زنجیر همزبانی نیست
به میهمانی بابا خوش آمدی پسرم
عزیز تر زتو در خانه مهمانی نیست
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
333.5K
#مرثیه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
شاعر:حاج احمد واعظی
نشسته غم به دامانم
شکسته دل به زندانم
کجایی ای رضا جانم(۲)
خداوندا تو میدانی
دگر از زندگی سیرم
در این سلول در بسته
میان کُند و زنجیرم
کجایی ای رضا جانم(۲)
نمیرسد به گوش کس
صدای آه و افغانم
بیا بابا تو هم بنشین
به محراب دعای من
کجایی ای رضا جانم(۲)
شده تسبیح ذکر من
غُل و زنجیر پای من
دعا کردم شود بیرون
به همراه نفس جانم
کجایی ای رضا جانم(۲)
به سِندی گفته ام سِندی
پُر از خون شد سبوی من
شکنجه می کنی اما
مزن سیلی به روی من
کجایی ای رضا جانم(۲)
مرا سیلی زدی و من
زفرط قُصّه جان دادم
نشستم گوشه ی زندان
به یاد مادر اُفتادم
کجایی ای رضا جانم(۲)
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
507.8K
#مرثیه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
پروانه ام که بال و پرم درد می کند
شمعم که پای تا به سرم درد می کند
در این سیاه چال ز بس گریه کرده ام
باور کنید چشم ترم درد می کند
زان دم که تازیانه به بازوی من زدند
دستی شکسته در نظرم درد می کند
از یک طرف زشانه و پشتم چکیده خون
از یک طرف دل و کمرم درد می کند
سیلی به من زدند و از آندم نه روی من
کز داغ مادرم جگرم درد می کند
نخلم که شاخه شاخه من را را شکسته اند
دیگر تمام برگ و برم درد می کند
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
هدایت شده از نوای حاج عباس واعظی
اشکهای ستاره ها...( حاج عباس واعظی ).m4a
3.22M
#مرثیه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
اشک های ستاره ها میریخت
کهکشان هم به گریه افتاده
از نحیفیِ پیکر خورشید
آسمان هم به گریه افتاده
جسم او ذره ذره آب شده
تازیانه چه کرده با بدنش!؟
این که افتاده گوشهی زندان
پیرُهنخالی است یا بدنش!؟
حجم بال و پرش پُر از زخم است
جای سالم نمانده در پَرِ او
قفسش بس که کوچک و تنگ است
هی به دیوار میخورد سرِ او
(السلام علی المعذب فی قعر السجون...
خدای را که بیایید و بنگرید همه...
در این قفس به جز از مشت استخوانی نیست...
انیس هر شب من حلقه های زنجیر است
مرا به جز غل و زنجیر همزبانی نیست...)
درد تا مغز استخوان میرفت
بازویش را اگر تکان میداد
میتوانست شب بخوابد اگر
درد پهلو کمی امان میداد
وای از آن دم که آرزو باشد
لحظهای آه حسرتی بکشی
غل و زنجیر فرصتی ندهند
نفسی هم به راحتی بکشی
دمِ " عجِّل وفاتی " لب او
زنده کرده است داغ زهرا را
ظاهراً عادت نگهبانهاست
بی جهت میزدند آقا را
آه! با هر تنفسش میشُد
حس کنی دردِ در جِناقش را
بشکند دست سِندی کافر...
خُرد کرد استخوان ساقش را
با هزاران عذاب جان داد و
با هزاران عذاب تشییع شد
روی یک تخته پارهای کوچک
بدن آفتاب تشییع شد
باز هم جای شکر آن باقی است
مصحفاش را بهم نریخت کسی
طرح لبهای نازنینش را
با نوک پا بهم نریخت کسی
لحظهی جان سُپردن او را
خواهرش روی تل نمیدیده
با عصا هیچ نامسلمانی
به سر و صورتش نکوبیده
احدی در پی غنیمت نیست
پیرهن از تنش کسی نَکِشید
بعد جان دادنش خدارا شُکر
مرکبی روی پیکرش ندوید
شاعر:بردیا محمدی
@HajAbasVaezii
هدایت شده از نوای حاج عباس واعظی
507.8K
#مرثیه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
پروانه ام که بال و پرم درد می کند
شمعم که پای تا به سرم درد می کند
در این سیاه چال ز بس گریه کرده ام
باور کنید چشم ترم درد می کند
زان دم که تازیانه به بازوی من زدند
دستی شکسته در نظرم درد می کند
از یک طرف زشانه و پشتم چکیده خون
از یک طرف دل و کمرم درد می کند
سیلی به من زدند و از آندم نه روی من
کز داغ مادرم جگرم درد می کند
نخلم که شاخه شاخه من را را شکسته اند
دیگر تمام برگ و برم درد می کند
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
هدایت شده از نوای حاج عباس واعظی
974.6K
#مرثیه_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#حاج_عباس_واعظی
زباغ زندگی من به جز نشانی نیست
خزان رسیده چو من هیچ باغبانی نیست
زپا فتادم و در این محیط ظلمانی
به دستگیری من دست مهربانی نیست
من آن کبوتر عشقم که در زمانه مرا
به غیر این قفس تنگ آشیانی نیست
خدایا که بیایید و بنگرید همه
در این قفس به جز از مشت استخوانی نیست
به هر کجای تنم جای تازیانه بود
به تا رو پود وجودم دگر توانی نیست
انیس هر شب من حلقه های زنجیر است
مرا به جز غل و زنجیر همزبانی نیست
به میهمانی بابا خوش آمدی پسرم
عزیز تر زتو در خانه مهمانی نیست
https://eitaa.com/HajAbasVaezii