نسل هتل نشین!!
🔻چند سال پیش، دخترهای خانه صبح ها زود بیدار می شدند تا قبل از مدرسه رفتن، همه جای خانه را رفت و روب کرده باشند و بعد راهی مدرسه می شدند.
ودراوقات دیگر باخیاطی وگلدوزی وقالی بافی و... کمک مادر بودند تا قسمتی از بار خانواده رابه دوش داشته باشند!
🔻پسرها بايد يا صبح زود يا عصر، نان و مايحتاج خانه را خريد مي كردند و كارهای مردانه را در كمك پدر خود انجام ميدادند و تابستانها برای ارتقای نسبی وضعیت اقتصاد خانواده وکمک به پدر دراصناف مختلف شاگردی ویا فروشندگی میکردند!!!
🔻حالا با نسلی روبرو هستیم که صبح که بیدار می شوند، از هتل خانه شان خارج می شوند.
چون که والدینشان به عنوان *مستخدمین "هتل خانه "* همه جا را رفت وروب خواهند کرد و با يك تلفن همه چيز درب خانه مهياست.
🔻نسلی که در برابر اتاقی که در آن می خوابد و خانه ای که در آن زندگی می کند و ظرفی که در آن غذا می خورد احساس مسئولیت ندارد؛ آیا در برابر سرزمینی که از آب وخاک آن بهره مند است حس مسئولیت خواهد داشت ؟
🔻برای این نسل، سرزمین هم چون هتلی است که می توان خورد و خوابید و ریخت و پاشید؛ از مواهب طبیعی آن بهره مند شد و بعد اگر باب میل نبود آن را ترک کرد.
سرزمین هم، مثل خانه، برای این نسل، هتل است. با این تفاوت که متأسفانه مستخدم سرجهاز ندارد و همه فقط برای خوردن و خوابیدن و بردن آمده اند !
🔻این نسل را چه کسی وچه کسانی چنین تربیت کرده اند؟
کی بود کی بود،
اتفاقاً این دفعه،
*من بودم،
*تو بودی،
*ما بودیم !!!
*و...همه بودند.!!!
🔻کمی به خود بیاییم و تکانی به خودمان و این نسل هتل نشین بدهیم ؛ گرچه به نظر من نسلی که این بچه ها رو تربیت کرد، فکر می کرد چون خودش سختی کشیده باید هرجور امکاناتی رو برای بچه اش فراهم کنه !
و این موضوع از تهیه سیسمونی برای کودک به دنیا نیومده شروع میشه و متاسفانه ادامه پیدا میکنه تا جهاز ومهریه آنچنانی وجشن عروسی که پولش به قیمت وام وقرض کردن پدرکمر خمیده شده تمام می شود !
تاجاییکه شأن والای مادر و پدری خودش رو در حد یک مستخدم برای اربابش پایین بیاره مبادا که آبی در دل فرزندش تکون بخوره.!
اما غافل شد از اینکه هر باغچه و مزرعه ای با آب زیادی فاسد میشه و به لجنزار تبدیل خواهد شد.
🔻گاهی باغبان به گیاهش بی آبی رو تحمیل میکنه چون میدونه اون گیاه نیاز داره چند روز بستر خشکی داشته باشه تا بتونه ریشه هاش رو توی خاک رشدبده و به حیاتش ادامه بده .
🔻 امیدوارم همه ی ما مادرها و پدرها بتونیم به این درک برسیم که امکانات هتلی ایجاد کردن برای فرزندانمون افتخار نیست ، مسئولیت پذیر کردن و قدردان بار آوردن فرزندانمون افتخار است.
📌از طرفی هم نباید بچه هارو از امکانات روز بی بهره گذاشت این هم مثل هتل نشینی تاثیربدی داره.
✌️حدوسط رو باید انتخاب کرد ودرعین حال بچه رو مسئولیت پذیر بارآورد، ازهمون ۳،۴سالگی کارهایی مثل جمع کردن اسباب بازی ،کمک کردن به تهیه غذاو سفره جمع کردن و مسئولیتهای مطابق سنش را انجام بدهد تا هم کمکم مسئولیت پذیری و کارکردن را بفهمد هم از امکانات روز بی بهره نباشد که هر دو آسیب های خودش را دارد؛ هم مدل هتل نشینی موجب آسیب های جدی هست هم مدل محروم کردن از امکانات روز.
💢 شیخ #فرهاد_فتحی /
*بسم رب الشهدا و الصدیقین*
*امشب بیاد پاسدار شهید:*
*عبدالحمید زارعی*صلوات*
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
نام پدر: *حیدر*
تاریخ تولد : *۱۳۳۹*
محل تولد : *آبادان*
تاریخ شهادت : *۱۳۶۵*
محل شهادت: *آبادان*
محل دفن : گلزار شهدای *بوشهر*
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
*شهدا را یاد کنید با یک صلوات*
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
*اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم*🌷
خادم اهل بیت:
#دختر_شینا
قسمت :4⃣2⃣
#فصل_چهارم
طناب را شل کرد؛ آن قدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شل تر کرد. مهمان ها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند.
صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی که آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت.
مادرم هم برای صمد چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: «قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد.»
رفتم روی کرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می خواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند.
مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش کن.» به ناچار صدازدم: «آقا... آقا... آقا...»
خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!
قسمت :5⃣2⃣
#فصل_چهارم
قلبم تالاپ تلوپ می کرد و نفسم بند آمده بود.
صمد که صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می کرد. تصویر آن نگاه و آن چهره مهربان تپش قلبم را بیشتر کرد. اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید.
دوستان صمد روی پشت بام دست می زدند و پا می کوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند توی آن یکی اتاق که مردها نشسته بودند.
بعد از شام، خانواده ها درباره مراسم عقد و عروسی صحبت کردند.
فردای آن روز مادر صمد به خانه ما آمد و ما را برای ناهار دعوت کرد. مادرم مرا صدا کرد و گفت: «قدم جان! برو و به خواهرها و زن داداش هایت بگو فردا گلین خانم همه شان را دعوت کرده.»
چادرم را سرکردم و به طرف خانه خواهرم راه افتادم. سر کوچه صمد را دیدم. یک سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: «سلام.» برای اولین بار جواب سلامش را دادم؛ اما انگار گناه بزرگی انجام داده بودم، تمام تنم می لرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار.
خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: «به خواهرها و زن داداش ها هم بگو.»
قسمت :6⃣2⃣
#فصل_چهارم
بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض کردم و دویدم. می دانستم صمد الآن توی کوچه ها دنبالم می گردد. می خواستم تا پیدایم نکرده، یک جوری گم و گور شوم. بین راه دایی ام را دیدم. اشاره کردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: «چی شده قدم؟! چرا رنگت پریده؟!»
گفتم: «چیزی نیست. عجله دارم، می خواهم بروم خانه.» دایی خم شد و در ماشین را باز کرد و گفت: «پس بیا برسانمت.» از خدا خواسته سوار شدم. از پیچ کوچه که گذشتیم، از توی آینه بغل ماشین، صمد را دیدم که سر کوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می کرد.
مهمان بازی های بین دو خانواده شروع شده بود. چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت که می خواست ادا کند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرد. صبح زود سوار مینی بوسی شدیم، که پدرم کرایه کرده بود، گوسفند را توی صندوق عقب مینی بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده ای که کمی دورتر، بالای کوه بود. ماشین به کندی از سینه کش کوه بالا می رفت.
راننده گفت: «ماشین نمی کشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند.» من و خواهرها و زن برادر هایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سر ما دوید. خیلی دوست داشت در این فرصت با من حرف بزند، اما من یا جلو می افتادم و یا می رفتم وسط خواهرهایم می ایستادم و با زن برادرهایم صحبت می کردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️#فوری جو بایدن رئیس جمهور آمریکا در حین سوار شدن به هواپیما در لهستان سکته مغزی کرد و از پلههای هواپیما سقوط کرد انشالله به جهنم می رود
🔹چرا وزیر خارجۀ رژیم صهیونیستی میگوید فقط ۲ هفته فرصت داریم کار را در غزه یکسره کنیم؟
🔹کوهن از یکسو تاکید فراوانی بر فشارهای بین المللی علیه اسرائیل دارد. ملت های کشورهایی که حافظ سنتی منافع اسرائیل بوده اند، فشارهای گوناگونی را بر دولت های خود وارد ساخته اند.
🔹از سوی دیگر او کلید واژه مهمی را به کار برده است. ۲ هفته دیگر، هفته اول آذرماه است و برخی ارزیابیهای تحلیلی بر توقف جنگ تا پایان نوامبر(هفته اول و دوم یا نهایتا نیمه آذر) حکایت دارد.
🔹واقعیت این است که اکنون دشمن صهیونیستی سه لشکر نخبه خود را در سه محور وارد عرصه کرده و پس از گذشت بیش از دو هفته به اهداف اصلی، یعنی ترور و دستگیری رهبران حماس و آزادی اسرا دست نیافته است.
برخی اهداف نمادین برای تصویرسازی جعلی مانند زدن منزل اسماعیل هنیه، نابودی بیمارستان الشفا و ... هم هنوز محقق نشده و اکنون روی مواردی مانند پارلمان غزه مانور میدهند که آن هم در عمق غزه نیست و مهمتر از اینها دشمن حتی یک تونل کامل را حتی در مناطق کشاورزی و خالی از سکنه تصرف نکرده است.
🔹برای درک بهتر، در ۱۹۷۳، رژیم صهیونیستی با سه لشکر خود در شش روز، ارتشِ قدرتمند مصر را شکست داد و حتی سینا را هم تصرف کرد! در مرحله فعلی نیز تاکتیک مقاومت باعث خنثیسازی بیش از ۱۶۰ تانک رژیم و دهها کشته و صدها زخمی شده است.
باید توجه کرد که پیشروی دشمن در نوار ساحلی هیچ دستاوردی برای آن ها محسوب نمیشود و میزان و حجم تلفات بسیار سنگین بوده است.
🔹از سویی فشار اولیه حمله نیز گرفته شده و اگر مقاومت بتواند تا چند روز آینده به حفظ اهداف کلیدی غزه، حفظ توان و نیروی خود، ضربه به پیکره دشمن و تداوم فشار بازوها به شریانهای آمریکا و رژیم صهیونیستی ادامه دهد، چه بسا شاهد شروع ضدحملات مقاومت برای بیرون راندن دشمن صهیونیستی از مناطق نیمه اشغالی نیز باشیم.
🔹اینجاست که خبرها حاکی از آن است که توافق آتش بس در حال نهایی شدن است تا براساس آن رژیم اسرائیل تعداد 250 نفر از گروگانها از زنان و نوجوانان فلسطینی را در مقابل آزادی 70 تن از اسرای صهیونیست مبادله کند و یک آتش بس 5 روزه برقرار شود تا کمکهای بین المللی از گذرگاه رفح وارد غزه شود.
AUD-20220131-WA0022.mp3
5.07M
حتماً گوش بگیرید😔
صوت همسر شهید منوچهر مدق
یاد و خاطره ی همه ی شیر زنان زینبی گرامی که با قدرت ایمانشون ،حیدر وار بعد از جنگ در میدون موندن😔
#شهید_منوچهر_مدق
38.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتماً حتماً ببینید👌
داستان آشنایی و عاشقانه های شهید منوچهر مُدِق و همسرش، خیلی خنده داره ♥️
به روایت فرشته ملکی همسر شهید
#شهید_منوچهر_مدق
خیلی خیلی زیبا و عالیه، منکه از بس خندیدم که اشکم در اومد
18.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی زیبا و تأثیرگذار👌
کلیپ کوتاهی از صحبت های فرشته ملکی همسر شهید جانباز منوچهر مدق از مجروحیت تا شهادت همسرش
🔴امروز روز خونین صهیونیستها در غزه بود...
🔹دهها کشته و زخمی در کمینهای حرفهای رزمندگان فلسطینی روی دست دشمن ماند، به زودی جزییات بیشتری از این تلفات رسانهای خواهد شد، فقط در یک کمین ۲۱ نظامی متجاوز صهیونیست کشته و زخمی شدند.
🇮🇷 کانال رسمی #عنتر_نشنال 👇🏻
@antarnational
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصطفی جلالی از رد صلاحیت شدنش ناراحته و با هشتگ دولت حداقلی این خشم و ناراحتی خودش رو ابراز کرده
توجه شما رو جلب میکنم به ۲ دقیقه از صحبتهای ایشون از حیث داشتن علم و روحیهی وطنپرستی!
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نظر مردم مظلوم و بیگناه اسرائيل درباره غزه
#حسین_دارابی