﷽
📚 مروری بر #حافظه_تاریخی؛ موضوع #سرطان_اصلاحات
🔴 اصلاحطلبها ؛ دیروز ، امروز ، فردا
🟤 اصلاح طلبان که هستند ؟ چه گفتهاند ؟ چه میخواهند ؟ در پی اصلاح چه هستند ؟
▪️ آیا منظور از اصلاحطلبی تغییرات اساسی در نظام به عنوان #انقلاب_مخملی است ؟
▪️ چرا اغلب #فتنهگران در این سالها در جمع اصلاحطلبها بودهاند ؟
▪️ چرا عموم افرادی که به غرب و شبکههای ماهوارهای پیوستند ، نوعا از اصلاح طلب بودند ؟
▪️ چرا #صهیونیستها از اصلاحطلبان حمایت میکنند ؟
▪️ چرا #غرب همواره از اصلاحطلبان حمایت میکند ؟
▪️ چرا هیچ اصلاحطلبی #شهید راه حجاب و امر به معروف و نهی از منکر نمیشود ؟
▪️ چرا هیچ اصلاحطلبی شهید مدافع حرم نمیشود ؟
▪️ چرا هیچ اصلاحطلبی حاضر به مدافع حرم شدن نیست ؟
▪️ چرا هیچ اصلاحطلبی شهید راه ولایت نمیشود ؟
▪️ و هزار چرای دیگر ...
🔵 در اینجا ، گوشهای از ۴۰۰۰ هزار #توهین دولتمردان و چهره های شاخص اصلاحات به #مقدسات و ایجاد شبهه در دین توسط بزرگان اصلاحطلب را مرور کنیم :
🔻 خاتمی ملعون :
احکام #قرآن متناسب با زندگی قبیلهای است ، قرآن کریم برای ما قابل استناد نیست !؟
▫️کیهان - ۱۲ شهریور ۷۸
🔹 عبدالکریم سروش:
ولایت #پیامبر بعد از فوتش به کسی منتقل نشده است.
▫️روزنامه صبح امروز - ۱۶ شهریور ۷۸
🔻 ابراهیم اصغرزاده:
حتی علیه #خدا هم میتوان تظاهرات کرد.
▫️آفتاب امروز - ۲ شهریور ۷۸
🔹محمد کاظم محمدی اصفهانی :
به خود #خدا هم می توان اعتراض کرد و او را فتنهگر نامید .
▫️روزنامه ایران - ۲۴ تیر ۷۹
🔻 محسن کدیور :
#معصومین (ع) فقط در کلیات و اصول اسوهاند .
▫️ماهنامه کیان - بهمن ۷۷
🔹 محسن کدیور :
امروز #خدا در جامعه هیچکاره است.
▫️نشریه پژوهشهای قرآنی - سال ۷۹
🔻 هاشم آقاجری :
در حکومتهای #دینی، نه تنها دین افیون تودههاست که افیون حکومتها نیز هست
▫️۲۵ فروردین ۸۱
🔹رجبعلی مزروعی:
حضرت #علی (ع) مانند معاویه مشروعیت خود را از مردم گرفته است.
▫️حریم - ۲۳ بهمن ۷۸
🔻محمد مجتهد شبستری:
فعل و قول #معصوم حجت نیست.
▫️کیان - بهمن ۷۷
🔹 علیرضا علوی تبار:
ما پیشرفت نمی کنم چون در جامعه ما هنوز #خدا نمرده است.
▫️یالثارات - ۴ خرداد ۷۹
🔻 اکبر گنجی:
حرکت اصلاحطلبانه ما عاقبت به جدایی #دین از سیاست خواهد انجامید.
▫️مصاحبه با شبکه آلمانی - ۲۴ فروردین ۷۹
🔹 محمدرضا خاتمی:
مبنای #مشروعیت هر کاری رأی مردم است.
▫️جمهوری اسلامی - ۸ شهریور ۷۹
🔻بهاءالدین خرمشاهی:
کافر و بیدین هم خودی است.
▫️صبح امروز - ۲ شهریور ۷۸
🔹 عزتالله سحابی:
#معصومین بدون نظارت مردم در معرض انحراف هستند.
▫️روزنامه عصر آوارگان - ۱۶ دی ۷۸
🔻 عطاالله مهاجرانی:
نظریه #غیرت_دینی ویران کننده اندیشه و فرهنگ و تمدن است.
▫️روزنامه آریا - ۱۶/۱/۷۹
🔹 سعید حجاریان:
تفکر #فقیهی نمیتواند فرهنگ عاشورا را بازسازی کند.
▫️روزنامه ایران - ۳۱ فروردین ۷۸
🔻 احمد نراقی :
#وحی برای انسانهای بعد از زمان خود، قابل فهم نیست.
▫️هفته نامه آبان - ۱۱/۱۰/۷۷
🔹 مقصود فراستخواه :
حقیقت ثابت نداریم ، حتی در دست انبیاء و معصومین.
▫️۲۲ شهریور ۷۷
🔻 مقصود فراستخواه :
هنرمند اصیل هم به نحوی به فضای آمیخته با ابتذال نیاز دارد و گرنه از دل و دماغ میافتد.
▫️۲ آبان ۷۹
🔹 اکبر گنجی:
#خمینی متعلق به موزه تاریخ است.
▫️۲۴ فروردین ۷۹
🔻 خاتمی ملعون :
اگر این #حجاب مانع حضور زن شود ، قطعا مضر است.
▫️۱۶ آبان ۷۹
🔹 ملعون خاتمی:
مشکل این نیست که #زنان چگونه لباس بپوشند، مشکل این است که زنان بتوانند در عرصه مختلف حضور داشته باشند.
▫️روزنامه همبستگی - ۱۶/۸/۷۹
🔻 جهانبخش محبینیا:
موسیقی و رقص و سکس باید شرعی شود.
▫️آفتاب امروز - ۳/۷/۷۸
🔹 عبدالکریم سروش:
خدای جدید با خدای گذشتگان متفاوت است.
▫️نشریه کیان
🔻 عبدالکریم سروش:
فرهنگ #شهادت خشونتآفرین است، اگر کشته شدن آسان شد ، کشتن هم آسان میشود.
▫️ماهنامه کیان بهمن ۷۷
بسم الله الرحمن الرحیم
نکاتی لازم در موضوع #انتخابات
اینکه از بین ۸۰ کاندید صلاحیت چند نفر احراز میشود دلیلی بر اصلح بودن آنها نیست!
⭕️ لطفا دقت کنید!!
شورای نگهبان صلاحیت های فردی و سیاسی افراد را با رویکرد مطابقت با شرع و قانون و رجل سیاسی ...بررسی میکند اما اینکه آیا همه این افراد مثلا از روحیه انقلابی برخوردار هستند و میتوانند خودشان را وقف کشور کنند،در حیطه بررسی های شورای نگهبان نیست!
👈 پس با این توجیه "هرفردی را که شورای نگهبان تائید کرده شایسته منصب ریاست جمهوری ایران اسلامی است" نمیتوان به انتخاب قطعی رسید!
💢 رسیدن به یک کاندیدایی از جنس #شهید_رئیسی حتی برای عوام الناس کار چندان دشواری نیست
چند شاخصه را مدنظر داشته باشید تا به نتیجه قطعی برای انتخاب یک #رئیس_جمهور_تراز انقلاب اسلامی برسید: 🔻
▫️ اینکه کاندیدایی نسبت به زخارف #دنیا بی اعتنا باشد و دلبستگی نداشته باشد
▪️اینکه خانواده کاندیدایی درگیر #مسائل کلان اقتصادی حتی بصورت قانونی هم نباشد چه رسد به شبهه ناک و رانت و ...
▫️اینکه حلقه اطرافیان کاندیدایی آدمهای بی #حاشیه و سلیم النفسی باشند
▪️اینکه کاندیدایی، در عمل #مردمی و اهل میدان باشد
▫️اینکه کاندیدایی ، مشکلات و راهکارهای مبتنی بر #دانش_روز را برای اداره کشور در دست داشته باشد!
▪️اینکه کاندیدایی با ادعای تخصص گرایی نسبت به سلامت #نفس کارگزارانش بی اعتنا نباشد!
▫️اینکه کاندیدایی ، مقهور و #تسلیم سیاست های شرکت های اختاپوسی اقتصادی نباشد!
▪️اینکه کاندیدایی، ملزم به اجرای سیاست های مردمی سازی #اقتصاد در اصل ۴۴ قانون اساسی باشد
▫️اینکه کاندیدایی ، راه حل #مشکلات کشور را در اموری همچون #برجام و نگاه به #غرب منحصر نکند و رابطه متوازن با همه کشورها مد نظرش باشد
▪️اینکه کاندیدایی، به توان و #تخصص_جوانان اعتماد کامل داشته باشد
▫️اینکه کاندیدایی، #فرهنگ و #آموزش و دین مردم برایش اولویت دست چندم نباشد!
▪️اینکه کاندیدایی، #ولی_فقیه و رهبر انقلاب را نه تنها بعنوان یک مقام شرعی و قانونی بلکه بعنوان یک فرمانده بی نظیر، آگاه و مسلط به همه امور کلان کشور قبول داشته باشد و در مقابل توصیه ها و دستورات شفاهی و مکتوب او لحظه ای تردید و درنگ نکند...
🔺وخلاصه مطلب اینکه رسیدن به این شاخصها با اندکی تحقیق و بررسی برای همه ممکن و قابل دستیابی است...
ادامه دارد....
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_سی_ام
💠 دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانوادهام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق #سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم میکردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!»
از شنیدن خبر سلامتیاش پس از ساعتها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بیاراده از دهانم پرید :«میتونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فیالبداهه پاسخ داد :«حرف میتونه بزنه، ولی #خواستگاری نمیتونه بکنه!»
💠 لحنش بهحدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و #برادرانه به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خندههات تنگ شده بود!»
ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفههای اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی #غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریستها آماده میکنه!»
💠 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد :«#حمص داره میفته دست تکفیریها، #شیعههای حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریستهام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، بهخصوص اینکه تو رو میشناسن!»
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی و #سردار_همدانی تصمیم گرفتن هستههای #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیریها رو میگیریم!»
💠 و دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی #ایران!»
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :«تو منو بهخاطر اشتباه گذشتهام سرزنش میکنی؟»
💠 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد :«همون لحظهای که تو حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم #خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»
و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیمخیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم :«پس میتونم یه بار دیگه...»
💠 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از #شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :«میخوای بهخاطرش اینجا بمونی؟»
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم :«دیروز بهم گفت بهخاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمیکنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد :«پس #خواستگاری هم کرده!»
💠 تازه حس میکرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور #آمریکا بود، این #مدافع_حرم!»
سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد :«حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت.»
💠 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانهای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم :«به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونهشون #داریا؟ کسی جز ما خبر نداره!»
مات چشمانم مانده و میدید اینبار واقعاً #عاشق شدهام و پای جانم درمیان بود که بیملاحظه تکلیفم را مشخص کرد :«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچهها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری #تهران انشاءالله!»
💠 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد.
ساعت سالن فرودگاه #دمشق روی چشمم رژه میرفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوریاش آتش میگرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود، دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد