فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر تو ای نورخدا♥️✨
-شمارهٔ۱٠-
[اڪیپ داش مشتـیـــ..]
#آیه_گرافی
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ
به نام خداوند بخشنده و مهربان
و هر کس را خدا گمراه کند، راهنمایی برای او وجود نخواهد داشت!
──•❥●•━━━━━─♥️⃟°•●─
❀ •↵سوره مبارکه رعد آیه ۳۳
❀┈@ekip_dashMashti┈❀
࿐჻ᭂ🌸💛🌸჻ᭂ࿐
🌱🌸
⚠️#تلنگر🍃
دوست دارم نماز بخونم🧎🍀اما رفیقام مسخرم میکنن🤪
دوست دارم حجاب🧕 داشته باشم اما اطرافیان نمیپسندن...
امام کاظم(علیه السلام) میفرمایند:
اگه تو دستت یه تیکه طلا⭐️ باشه، همه مردم بگن این سنگه باور میکنی؟
اگه یه تیکه سنگ دستت باشه همه مردم بگن طلاست باور میکنی؟ نه❌
پس حرف مردم رو بزار کنار،هیچ وقت نمیتونی همه رو راضی کنی😉💯
فقطططط حرف خدا و خواست او ...👌
••@ekip_dashMashti••
به نیت#شهیدمرتضیکریمی
آیت الله کشمیری:
هرچه می توانید روزه بگیرید، عزلت از مردم، کم خوابی، نماز شب ترک نشود، تهجد داشته باشید، سجده یونسیه داشته باشید.
#نماز_شب
#نوراللهی
@ekip_dashMashti
✅شهیدان زندهاند
✍پیکرش را با دو شهید دیگر تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه میگفت: یکیشان آمد به خوابم و گفت: جنازهی من رو فعلاً تحویل خانوادهام ندید! از خواب بیدار شدم. هر چه فکر کردم کدام یک از این دو نفر بوده، نفهمیدم؛ گفتم ولش کن خواب بوده دیگه. فردا قرار بود جنازهها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت. اینبار فوراً اسمشو پرسیدم. گفت: امیرناصر سلیمانی. از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازهها. روی سینه یکیشان نوشته بود «شهید امیر ناصر سلیمانی».
بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانوادهاش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره.
شهید امیرناصر سلیمانی
📚فرمانده، فرمان قهقهه، ص۳۶
و به کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید بلکه آنها زندهاند؛ امّا شما درک نمیکنید!
سوره بقره، آیه۱۵۴
*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر تو ای جانشین خدا😊
-شمارهٔ۱۱-
[اڪیپ داش مشتـیـــ..]
✍شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، مےخواهم در قبر در پایم باشد. وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالِم اظهار کرد، ولی عالِم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود!
ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سرانجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که به مناقشه انجامید.... در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه (وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند:
«پسرم! مےبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و ماشین و این همه امکانات و کارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم. یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به تو هم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتادگان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد←《همان اعمالت است.》
*
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت عباس چاییخور و تاثیر چای #امام_حسین علیه السلام 🖤🥲
*
@ekip_dashmashti