eitaa logo
فروشگاه کتاب حماسه
497 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
133 ویدیو
8 فایل
📚 گلچینی از بهترین و پرفروش ترین کتاب های عرصه جهاد و شهادت از ناشران برگزیده کشور 📦 ارسال به سراسر ایران 🛒 خرید کتاب با تخفیف : 🌐 https://yek.link/Hamaseh_Book 👤 @store_manager 🏣 قم، بلوار پیامبر اعظم، شهیدین(عباس آباد)، رو به روی مدرسه شهیدین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 🔹 🔹 187 صفحه| 20.000 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب حیفا نوشته محمدرضا حدادپور جهرمی است که مستند داستانی ضد صهیونیستی و ضد تکفیری است و داستان زندگی و ماموریت دختری جاسوس از اداره متساوای سازمان موساد در غرب آسیا که تلاش می کند مدیریت رفتاری و تصمیم‌سازی سران داعش را هدایت کند و داستان این مستند به وقایع تاریخی است که به شهادت کتاب پنجاه درصد کتاب را شامل می‌شود. 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
#رمان 🔺#حیفا 🔹#محمدرضا_حدادپور_جهرمی 🔹#انتشارات_معارف 187 صفحه| 20.000 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب حی
📚 برشی از کتاب: صبح روز 3 مارس ساعت 4 در کافی شاپ طبقه فوقانی فرودگاه بین المللی بن گوریون 15 کیلومتری جنوب شرقی تل آویو ملاقاتی رخ داد که در آن مطالب مهم و درخور توجهی از برنامه های آینده رژیم اشغالگر قدس بین دو نفر از اعضای موثر پروژه مطرح شد به متن کامل آن توجه فرمایید : لب خوان اول : عجله نکن قرار نیست چیزی رو جا بذاری . این گوشی گلکسی رو بگیر و منتظر پیام ها و دستورات باش . کدها و فونت ها طبق همون چیزیه که در ماموریت عربستان داشتی . فقط حواست رو جمع کن که خودکشی نکنی چون اون وقت معلوم نیست چه به سر عملیات بیاد . همون طور که می دونی سه تا دختر دیگه تقریبا تا حدود 15 سال آینده توی افغانستان و لیبی و روسیه مشغولن و بعیده بتونیم ازشون در این عملیات استفاده کنیم . پس یه جورایی امیدم فقط به توست . لب خوان دوم : چشم قربان . میزان اختیاراتم چقدره ؟ مجرد باشم یا متاهل ؟ لب خوان اول : بیوه باش . اختیاراتت در حد یک زن بیوه است که پس از پرواز از آنکارا در فرودگاه بغداد دستگیر می شه . بعدش هر جور صلاح دونستی عمل کن . حتی اگر صلاح دونستی متاهل شو یا هر کار دیگه ای که صلاح می دونی . لب خوان دوم : جسارت نیست بپرسم به کدوم زندان منتقل می شم ؟ لب خوان اول : حدس خودت چیه ؟ لب خوان دوم : حدس که نه . عشقم ابوغریب است . چند بار هم خوابش رو دیدم . تنها ابرزندان توی خاورمیانه است که تجربه ش رو ندارم . لب خوان اول : اتفاقا همون جاست . فقط مواظب باش اگر در طول این ماموریت باردار شدی یا حتی اگر مجبور شدی وضع حمل کنی بچه ت دختر و شوهرت هم عراقی باشه تا سازمان روی نژادش حساس نشه و بالاخره یه فایده ای داشته باشه چون ما به ترکیب نژاد نیاز داریم . در غیر این صورت یا سقط کن یا اگر به دنیا اومد زنده اش نذار ! لب خوان دوم : چشم . حواسم هست . میزان دسترسیم در زندان چقدر و چطوریه ؟ لب خوان اول : به خودت بستگی داره . هر جور راحتی . بلدی که ... لب خوان دوم : باشه اگه لازم شد اجازه کشتن آمریکایی ها و متحدانمون رو دارم ؟ لب خوان اول : مشکلی نیست . ما فقط دنبال کنترل و تربیت شخصی به نام ابو محمدالعدنانی هستیم . پیداش کن و روش کار کن ببین می تونه از مقامات ارشد ستیزه جویان عراقی بشه یا نه ! لب خوان دوم : فقط یه سوال می مونه . لب خوان اول : با شناختی که ازت دارم می دونم می خوای چی رو بپرسی . جوابم منفیه . اجازه رفتن به شهرهای کربلا و نجف رو نداری ! پروژه اون شهر ها دست من نیست ، دست کسی هست که دوس ندارم حتی بهش فکر کنم چه برسه که بخوام اسمش رو به زبون بیارم . لب خوان دوم : من اخیرا تونستم با یکی از شاگردای احمدالحسن که خودش رو یمانی معرفی کرده و معتقده که ظهور کرده دوست بشم و حتی سیستمش رو هک کنم . بازم اجازه نیست به این بهانه به اون شهرها سر بزنم ؟ لب خوان اول : وقتی می گی دوست شدم یعنی سرخود رفتار کردی . چی بهت بگم ؟ بعد از بیست و چند سال هنوز نمی دونی که اولین عامل حذف توسط سازمان یا حتی متساوا کنجکاوی بی مورده ؟ لب خوان دوم : چرا متاسفم . لب خوان اول : ببین حیفا وقتی تصمیم گرفتیم نطفه تو رو از یکی از بهترین و ورزیده ترین مامورانمون در جولان در رحم یکی از مامورانمون در عراق بکاریم و تو به دنیا بیای حتی برای مرگ و بعد از مرگت هم برنامه داشتیم . حیفا تو دختر عاقلی هستی و بیست و چند سال یعنی از دقایق اول تولدت پیش خودم آموزش دیدی . پس اذیتم نکن و کاری نکن که احساس کنم کنجکاو هستی و نمی تونی با این حس ضعیف و مخرب زنانه کنار بیای و کنترلش کنی . کنجکاوی زنانه اولین پله غرق شدن در مسیریه که خودت نمی تونی تمومش کنی . پس بهتره کنجکاو نشی و اجازه ندی کسی بتونه کنجکاوت کنه . به ماموریتت و چیزایی که در بدنت به امانت گذاشته شده و میلیون ها دلار خرجش شده فکر کن . لطفا به نژادت فکر کن و اینکه چطور میتونی نژاد صهیون را به مجد اولش برگردونی نه به چیزایی که از یه کنجکاوی دخترانه لوس نشئت گرفته . پاشو که دارن لیست پرواز رو می بندن !
🔺 🔹 🔹 336 صفحه| 20.000 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب زیر تیغ خاطراتی از شهید محسن حججی به قلم علی اکبر مزدآبادی است که در شش فصل جمع آوری شده است : فصل یکم : شهید حججی به روایت پدر و مادر فصل دوم : شهید حججی به روایت همسر فصل سوم : شهید حججی به روایت دوستان فصل چهارم : شهید حججی به روایت مدیر فصل پنجم : شهید حججی به روایت هم رزمان فصل ششم : یاداشت های شهید حججی این کتاب علاوه بر خاطرات در بردارنده تصاویر یادگاری این شهید بزرگوار است . 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#زیر_تیغ 🔹#علی_اکبری 🔹#انتشارات_یازهرا 336 صفحه| 20.000 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب زیر تیغ خاطراتی ا
🌹شهید محسن حججی در تاریخ 21 تیر ماه 1370 در نجف آباد چشم به جهان گشود و در تاریخ 9 مرداد 1393 و ثمره ازدواج ایشان علی آقا در سال 1395 به دنیا آمد . شهید حججی در تاریخ 18 ام مرداد 1396 در التنف سوریه به شهادت رسیدند . 🌺 خاطره ای از همسر شهید را بخوانید : همیشه سر نماز دعای ثابتم این بود و از خداوند می خواستم کسی را به عنوان شوهر در زندگی من قرار بدهد که مورد تایید حضرت زهرا باشد . روی این دعا اصرار خاصی داشتم . شنبه روزی بود که محسن با خانواده اش به خواستگاری من آمد . آن روز متوجه شدم که او ارادت خاصی به حضرت زهرا دارد . به من گفت : " همیشه از خدا خواستم همسری نصیبم کنه که هم نامش زهرا باشه و هم از خانواده ی سادات مورد تایید ایشون باشه . " این را که گفت همان جا حس کردم در این دوره و زمانه اگر یک نفر باشد که حضرت زهرا بخواهد او را تایید کند همین محسن است . او ادامه داد : " بعد از دیدن شما برای ازدواج و این که به خواستگاری شما بیام با خدا مشورت کردم و تفال های زیادی به قرآن زدم . " او قرآنی را که همراه داشت باز کرد و یکی از تفال ها را برایم خواند . آن آیه 68 سوره طه بود که خداوند به حضرت موسی می فرماید : " گفتیم نترس ! تو مسلما پیروزی و برتری . " معنای این آیه را آن موقع درک نکردم ولی الان متوجه آن برتری ای که قرآن از آن سخن گفت چه بود . آن شب هم محسن به قرآن تفال زد که سوره نور آیه 31 آمد . ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
🔺 🔹 🔹 312 صفحه| 20.000 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب تنها زیر باران روایت زندگی شهید مهدی زین الدین فرمانده جوان و محبوب لشکر 17 علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) است که کوشیده خواننده را با خاطراتی متفاوت از آنچه تاکنون خوانده، میهمان لحظات تلخ و شیرین زندگانی این شهید کند. 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#تنها_زیر_باران 🔹#مهدی_قربانی 🔹#انتشارات_حماسه_یاران 312 صفحه| 20.000 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب تن
. ✅ کتاب تنها زیر باران روایت زندگی شهید مهدی زین الدین فرمانده جوان و محبوب لشکر 17 علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) است که کوشیده خواننده را با خاطراتی متفاوت از آنچه تاکنون خوانده، میهمان لحظات تلخ و شیرین زندگانی این شهید کند. ✅ روایت نوجوانی مهدی و فعالیت‌های انقلابی او در خرم آباد، روایت روزهای آغازین جوانی‌اش که با حضور در جهاد سازندگی و خدمت شبانه روزی در واحد اطلاعات سپاه قم همراه است یا روایت رزم سال‌های ابتدایی جنگ در جبهه‌های سوسنگرد و دزفول در کنار شهید حسن باقری از جمله برهه‌های حیات اوست که تاکنون بدان‌ها پرداخت نشده است. ✅ در این کتاب نویسنده با پایبندی به سیر تاریخی زندگی مهدی زین‌الدین از تولد تا شهادت تصویر نسبتا کاملی از عمر 25 ساله او به تصویر کشیده است. روایت در هیچ جای کتاب از زمان جلو نرفته و هر خاطره در مکان خود آورده شده است. ✅ از دیگر ویژگی‌های ممتاز این اثر، انعکاس پررنگ خاطرات زندگی مشترک این سردار سرفراز اسلام است که نشان از روح لطیف او دارد. همچنین قلم ساده و روان کتاب نیز می‌تواند انگیزه‌ای باشد تا خواننده زین‌الدین را تا انتها بخواند و لذت مطالعه در این روزهای خانه‌نشینی را تجربه کند. 📚 برشی از کتاب: از آخرین باری که دیده بودمش هشتاد روز می‌گذشت. چهل روز مانده به تولد دخترمان رفته بود و حالا که برگشته بود، لیلا چهل روزش بود... این مدت همه کنارم بودند، اما مهدی که نبود انگار گمشده داشتم. دل‌تنگی آزارم می‌داد. با خودم گفتم اگر زنگ بزند فلان حرف را می‌زنم، این را می‌گویم، آن را می‌گویم. صدای گرم و گیرایش که به گوشم رسید همه‌چیز یادم رفت. کنار لیلا خوابم برده بود. صبح اول صبح یکهو خانه شلوغ و پلوغ شد. خواب و بیدار صداها را می‌شنیدم. زنگ صدای آقامهدی خواب را از سرم پراند. انگار میان سینه‌ام ساعت کار گذاشته بودند. قلبم از هیجان تاپ و تاپ می‌زد. فوری از جا بلند شدم. لیلا را بغل گرفتم و از اتاق بیرون آمدم. کنار پدرم نشسته بود. خنده رو سلام کرد. جوابش را دادم. خواهرم لیلا را گرفت و دست آقامهدی داد. نگاهی به چهره معصوم دخترش انداخت. شکوفه لبخندش باز شد... ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
🔺 🔹 🔹 302 صفحه| 18.000 تومان 📚معرفی کتاب: متن محوری این کتاب برگرفته از مصاحبه اختصاصی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال 61 جهت ثبت زندگی نامه امام خمینی با آیت الله خامنه ای است که با دیگر خاطرات ایشان از امام خمینی تنظیم شده است. همچنین در این کتاب شاهد تصاویری از دوران مبارزه حضرت امام خمینی(ره) و همچنین گزارش های ساواک و شهربانی درباره فعالیت های مبارزاتی ایشان هستیم. همگی این تصاویر و گزارش ها از جمله اسنادی است که از آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی استفاده شده است. مطالب و اظهارنظرهای نقل شده از رهبر انقلاب اسلامی در این کتاب بر مبنای بخشی از مصاحبه های انجام گرفته ایشان است که پیش از این به صورت کامل در دو کتاب «شرح اسم» و «مشهد از مقاومت تا پیروزی» و نیز سخنرانی های سالانه رهبر معظم انقلاب اسلامی در ایام مختلف سال از جمله چهارده خرداد ماه و نیز دیدارهایشان با ستاد برگزاری مراسم ارتحال حضرت امام(ره) و نیز خاطرات نقل شده از ایشان در کتاب «مدح خورشید» انتخاب شده است. 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#عبد_صالح_خدا 🔹#موسسه_ایمان_جهادی 🔹#انتشارات_صهبا 302 صفحه| 18.000 تومان 📚معرفی کتاب: متن محوری
برشی از کتاب:📚 بعد از گذشت حدود یک سال و نیم از فوت مرحوم آیت الله بروجردی، نهضت اسلامی شروع شد. در نیمه دوم سال 1341، بعد دیگری از ابعاد این شخصیت آشکار شد و آن، هوشیاری و تیز فهمی و توجه به نکاتی که غالباً به آن توجه نمی کردند، از یک طرف، و غیرت دینی از طرف دیگر بود. خیلی ها شنیدند که تصویب نامه دولت در آن زمان، قید مسلمان بودن و سوگند به قرآن برای فرد منتخب را حذف کرده است؛ اما خیلی توجه نکردند که این چقدر اهمیت دارد؛ در عین حال خیلی اهمیت داشت. دلیل هم این بود که با آنکه مجلس شورای ملی آن زمان، مجلس فرمایشی بود، خودشان آن را تشکیل می دادند و فقط نامزدهای مورد قبول خودشان به آنجا می رفتند، در واقع انتخاب مردم وجود نداشت و انتصاب بود؛ با وجود این، آن رژیم جرأت نکرد آن مقررات مربوط به انجمن ها و این مسئله اسلام را در وقتی که مجلس سر پا بود، مطرح کند. ترسیدند منعکس شود، گذاشتند در غیاب مجلس. مجلس را در آن وقت منحل کرده بودند، مجلس نبود. در محیط دربسته ی آن را تصویب کردند. این نشان می داد که پشت سر این قضیه، حرف های فراوان و مقاصد زیادی هست. این را کسی نمی فهمید؛ اما امام این را فهمید و ایستاد. غیرت دینی او، او را وادار کرد که در این مسئله پیش قدم شود و مبارزه برای این زاویه علی الظاهر کوچک ضد اسلامی را شروع کندو این کار را هم کرد. آنجا ما چهره سیاسی آقای خمینی را برای اول بار کشف کردیم. چیزی که در کار ایشان فوق العاده مهم بود، این بود که معلوم می شد که این مرد، هم آگاهی سیاسی دارد، هم گستاخی سیاسی؛ و این دو در کسی جمع نبود از علما و روحانیون. بودند کسانی که گستاخی سیاسی داشتند. از علما ما داشتیم افرادی که در زمان شدت اختناق، گستاخانه علیه دستگاه حرف می زدند؛ اما دور از آگاهی سیاسی، حرف های بی ضابطه، حرف هایی که هیچ کس هوشمندی را جلب نمی کند. من الان نمونه هایی از این قبیل سراغ دارم که البته لزومی ندارد آنها را اسم بیاورم. علمای قدیمی، پیرمرد و متدین، عابد، زاهد که مخالف دستگاه بودند و بعضی شان صریحاً، علناً علیه دستگاه حرف هم می زدند، یا اگر صریحاً هم روی منبرها نمی گفتند، در برخورد با افراد می گفتند، معلوم بود که با همه کارهای دستگاه مخالفند؛ اما بدون آگاهی سیاسی.
🔺 🔹 🔹 220 صفحه| 26.000 تومان 📚معرفی کتاب: این کتاب روایتی است فانتزی از یک ماجراجویی دینی. محمدجواد که در پی یافتن ردی از فضایی‌­ها وارد زیرزمین خانه‌­شان می­‌شود، در کنج زیرزمین و در میان کارتن­‌های کتاب، با پرنده‌­ای آشنا می‌شود که او را به‌سوی ماجراهای پیچیده و زیادی می‌برد. ویژگی اصلی رمان «محمدجواد و شمشیر ایلیا» رویکرد او به قرآن است. رویکردی که تازگی و بکر بودن، شاخصه اصلی آن است. محمدجواد به باغ قرآن می‌رود و در آنجا با شخصیت‌های زیادی آشنا می‌شود؛ شخصیت‌هایی که هر کدام قسمتی از خمیر وجودی محمدجواد را تغییر می‌دهند. 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
#رمان 🔺#محمد_جواد_و_شمشیر_ایلیا 🔹#فاطمه_مسعودی 🔹#انتشارات_جمکران 220 صفحه| 26.000 تومان 📚معرفی کتا
📚 برشی از کتاب : محمدجواد نفس عمیقی کشید. آرام پایش را بلند کرد. پله‌ی بعدی پله‌ی امتحان بود، پله‌ی هدایت، پله‌ی عشق، پله‌ی نور… همه‌چیز در آنجا خلاصه شده بود. ناگهان هوا درهم پیچید. طوفانی به پا شد که او را تکان می‌داد تا شاید بترسد و ذکر آخر را نگوید. ۱۲شاخه به دور محمدجواد حلقه زدند تا به او کمک کنند. محمدجواد مصمم بود. چشم‌هایش را بست و با صدایی رسا گفت: «یا امامِ زمان!» همه‌چیز در سکوت فرو رفت. انگار هرگز طوفانی نبوده است. وقتی چشم‌هایش را باز کرد. دستانش میله‌های دروازه بهشت را گرفته بود. به اطرافش نگاه کرد. به‌دنبال مرد سبزپوش می‌گشت؛ اما خبری از او نبود. با آرامش قرآن کوچکش را در جایگاهش روی دروازه‌ی بهشت قرار داد و با دلهره‌ای شیرین دروازه را هل داد. دروازه باز شد. نور عجیبی همه‌جا را فراگرفت. نسیم خنکی صورتش را نوازش کرد و بوی گل‌های بهشتی همه جا را پر کرد. از شدت نور نمی‌توانست جایی را ببیند. دست روی چشمانش گذاشت تا به نور عادت کند. وقتی حس کرد می‌تواند چشم‌هایش را باز کند تعجب کرد. اینجا اتاقش بود و روی تختش دراز کشیده بود. سراسیمه از جایش بلند شد. روی تخت نشست. او کی از باغ قرآن برگشته بود؟ چیزی را به‌خاطر نمی‌آورد. ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
🔺 🔹 🔹 224 صفحه| 22.000 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب فوق از یک‌سو تصویرگر زندگی آقازاده‌هایی است که به جای تجارت دنیا و غوطه‌ور شدن در آن، تن به پُرسودترین معامله دادند؛ جان خویش را نثار راه الله کردند و از سوی دیگر نیز خواننده را میهمان خاطرات حیات پدرانی خواهد کرد که بر عهد خود وفادار ماندند و چنان‌که پیمان بسته بودند تا با برپایی حکومتی زیر پرچم الله، به دست مستضعفان ، خادم همان مردم پابرهنه و مستضعف باشند همان گونه باقی ماندند. 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#آقازاده_ها 🔹#زهرا_جابری 🔹#انتشارات_حماسه_یاران 224 صفحه| 22.000 تومان 📚معرفی کتاب: کتاب فوق از ی
. 📌 برشی از کتاب: 📗 قسمتی از روایت امام خمینی پدر شهید سید مصطفی خمینی 🌺 ایمانش به خدا آن‌قدر بود که هیچ حادثه‌ای نمی‌توانست دلش را بلرزاند. می‌گفت: «ولله در تمام عمرم نترسیدم.» در آن شب شوم که او را از قم به زندان قصر می‌بردند، مأموران شاه می‌ترسیدند و او بود که آرامشان می‌کرد. پس از کشتار فیضیه، در آن وقت که از ترس تعرض نیروهای طاغوت، درِ بیوت علما بسته شد، نهیب امام درِ خانه‌هاشان را باز کرد. به هنگام موشک‌باران رژیم بعث، در مقابل اصرار محافظانش کوتاه نیامد و حاضر نشد حتی شبی جایش را عوض کند. شجاعت از مولایش به خونش ریخته بود و هیچ حادثه‌ای تا روز آخر، نتوانست او را خم کند؛ اما شب‌ها که دیگران می‌خوابیدند، تازه بی‌قراری‌های دل او جان می‌گرفت. قنوت وتر می‌گرفت و گریه‌هایش را به درگاه خدا می‌برد، خدایی که همه‌ی عالم محضرش است. آن مقصد، آن سفر پیشِ‌ِرو بی‌تابش کرده بود. یاد اهوال آن روز بزرگ از خود بی‌خودش می‌کرد. هوایِ‌ چشمانش بارانی می‌شد. می‌گریست و شانه‌هایش به لرزه می‌افتاد. ناله‌هایش بلند می‌شد: «ای وای بر ما و بر غفلت ما! ای وای بر ما و بر شدت سکرات موت ما. ای وای بر ما در برزخ و سختی‌های آن، و در قیامت و ظلمت‌های آن. ای وای بر حال ما در جهنم و عذاب و عقاب آن.» تا آخر عمر، خشتی روی خشتی نگذاشت. عظمتش را می‌توان در آن خانه‌ی محقر دید. می‌گفت: «یک موی کوخ‌نشین‌ها بر همه‌ی کاخ‌نشین‌ها ترجیح دارد.» حکومت نوپایش تازه از آب‌و‌گِل درآمده بود که عزم رفتن کرد. دیگر ماندن را تاب نمی‌آورد. نهضتش را به سیدعلی خامنه‌ای سپرد و با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل خدای متعال از دنیا پر کشید. او رفته است، ولی هنوز صدایش می‌آید: «امر دولت اسلامی، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت نخواهد وارد شد.» ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book