📚 عرضه کتاب #شانزده_سال_بعد
🔹 با #تخفیف 25 درصد 12.000 تومان
🔸به مناسبت سالروز رجعت پیکر پاک شهید محمدرضا شفیعی
🌹🌸🌼🌸🌹
🔴 ماجرای عجیب شهیدی که 16 سال بعد از شهادت بدنش سالم بود.
📪 جهت تهیه کتاب به ادمین مراجعه فرمایید
🌹🌸🌼🌸🌹
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
🔺#قصه_دلبری
🔹#محمد_علی_جعفری
🔹#انتشارات_شهید_کاظمی
184 صفحه|15500 تومان
📚معرفی کتاب:
این کتاب مخاطب را غافلگیر خواهد کرد؛ چه آن هایی که شهید محمدخانی را می شناخته اند؛ چه آن ها که او را نمی شناختند!
در واقع این کتاب روایت عاشقانه ۵ سال زندگی مشترک با شهید محمدخانی است.
جالب است بدانید که خود شهید محمدخانی پیش از شهادتش به همسرش گفته بوده «وقتی شهید شدم خاطراتم را در قالب «نیمه پنهان ماه» انتشارات روایت فتح چاپ کن» و به همین خاطر روی بعضی خاطرات تاکید داشته که همسرش تعریف کند و بعضی را نه.
🌸ارتباط با ادمین:
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#قصه_دلبری 🔹#محمد_علی_جعفری 🔹#انتشارات_شهید_کاظمی 184 صفحه|15500 تومان 📚معرفی کتاب: این کتاب مخا
🌺☘️🌺☘️🌺
📕 برشی ازکتاب:
در فصل زمستان با اورکت سپاهی اش تابلو بود . یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش ، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ . وقتی راه می رفت کفش هایش را زمین می کشید ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد . از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد ، بیشتر می دیدمش . به دوستانم می گفتم : این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شسصت ، پیاده شده و همون جا جامونده ! به خودش هم گفتم . آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست . آن دفعه را خود خوری کردم . دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد . نتوانستم جلوی خودم را بگیرم . بلند بلند اعتراضم را به بچه ها گفتم . به در گفتم تا دیوار بشنود . زور می زد جلوی خنده ش را بگیرد . معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود . هر موقع می رفتیم آنجا می پلکیدن زیر زیرکی می خندیدنم و می گفتن : بچه ها بازم دار و دسته ی محمد خانی . بعضی از بچه های بسیج با سبک و سیاق و کارکردارش موافق بودند بعضی هم مخالم . معروف بود به تندروی کرد و متحجر بودن . از او حساب می بردند ، برای همین ازش بدم میومد . فکر می کردند از این آدم های خشک مقدسه از آن طرف بام افتاده است .
ادامه ش رو خودتون بخونید تا بدانید چه شخصیت نابی شهید محمد حسین محمد خانی داشته است .
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
🔺#ملاقات_در_فکه
🔹#سعید_علامیان
🔹#انتشارات_سوره_مهر
235 صفحه|32000تومان
📚معرفی کتاب:
کتاب ملاقات در فکه: زندگینامه شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) نوشته سعید علامیان، از خاطرات دوران کودکی شهید باقری آغاز شده و بعد از آن به پیروزی انقلاب و در نهایت به حضور حسن باقری به عنوان یکی از اصلیترین و تأثیرگذارترین فرماندهان در جبهههای جنگ میپردازد.
غلامحسین افشردی، مشهور به حسن باقری، نخستین روز مهرماه 1359، با آغاز جنگ، وارد خوزستان شد و 28 ماه عمر خود را در میدانهای جنگ گذراند. او در این مدت نه چندان طولانی، به جایگاهی رسید که اطلاعات، طراحی و نیز اجرای عملیاتهای کوچک و بزرگ به او متکی شد.
حسن باقری هنگام شهادت، در سن بیست و هفت سالگی، جانشین نیروی زمینی سپاه و در ردیف فرماندهان رده اول جنگ بود. او پس از دو ماه حضور در جنگ، در سن 24 سالگی، چنان شهرتی پیدا کرده بود که نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع، اعضای عالی رتبه آن شورا و مقامهای بلند پایه نظامی به او به دید کسی نگاه میکردند که آگاه به دقیقترین اطلاعات است و میتواند راهکار ارائه دهد.
🌸ارتباط با ادمین:
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#ملاقات_در_فکه 🔹#سعید_علامیان 🔹#انتشارات_سوره_مهر 235 صفحه|32000تومان 📚معرفی کتاب: کتاب ملاقات د
🌺☘️🌺☘️🌺
📕 برشی ازکتاب:
غلامحسین افشردی در خیابان خراسان پشت مسجد صدریه زندگی میکرد. به خانۀ آنها میرفتم. دو اتاق پایین و یک اتاق بالا داشتند، طبقۀ بالا را با زحمت درست کرده بودند. مرفه نبودند، فقیر هم نبودند. مادر بزرگوارش بیشترین سهم را در شخصیت او دارد. زندگی آنها غیر از پدرش که کارمندی متوسط بود، با خیاطیها و زحمت مادرش اداره میشد. حداقل ماهی یکبار، ده نفر به خانهشان میرفتیم، شام میخوردیم و میخوابیدیم. نمیدانستیم وضع مالیشان خوب نیست، به روی ما نمیآوردند. بچه شهرستانی بودم و آن جا بخشی از زندگیام شده بود. این مادر روی دوستان پسرش حساس بود. اگر خوب بودند با آغوش باز برخورد میکرد و به شخصیت پسر با تحویل گرفتن دوستانش احترام میگذاشت.
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
🔺#ناقوس_ها_به_صدا_درمیآیند
🔹#ابراهیم_اسدبیگی
🔹#عهد_مانا
136صفحه|17000تومان #تخفیف_ویژه#15000تومان
📚معرفی کتاب:
کتاب ناقوس ها به صدا درمی آیند رمانی است درباره امام علی علیه السلام .این رمان از کلیسایی آغاز می شود که مردی تاجیک برای فروش کتابی که پیدا کرده به نزد کشیش کلیسا می رود. این کشیش عاشق کتاب های خطی و قدیمی است.با دیدن این کتاب به ارزش تاریخی آن پی می برد اما پس از خواندن کتاب به ارزش حقیقی کتاب یعنی همان شخصیت امام علی بن ابیطالب علیه السلام پی می برد و با آشنا می گردد.
بخش های کتاب به ترتیب با عنوان یکم تا یازدهم از یکدیگر تفکیک شده است.
🌸ارتباط با ادمین:
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#ناقوس_ها_به_صدا_درمیآیند 🔹#ابراهیم_اسدبیگی 🔹#عهد_مانا 136صفحه|17000تومان #تخفیف_ویژه#15000تومان
🌺☘️🌺☘️🌺
📕 برشی ازکتاب:
کشیش روی صندلی لهستانی نشست و گفت:« از سر و وضع این خانه پیداست که تنها زندگی می کنی. هرچند اگر زنی هم داشتی, حاضر نبود با تو در اینجا زندگی کند!»
جرج خندید و گفت :« آفرین پدر درست زدی به خال! چون زنم ماه هاست که ترکم کرده رفته خانه اقوامش. می گفت:« کتاب ها هووی او هستند; بنابراین مرا با همسرانم در این حرمسرا تنها گذاشت و رفت.»
بعد انگشت دستهایش را در هم گره زد و گفت:« از این حرف ها بگذریم...چند روز پیش که از مسکو زنگ زدی و گفتی یک کتاب قدیمی پیدا کرده ای کنجکاو بودم آن را ببینم. به خصوص که گفتی موضوعش درباره علی است. حالا حرف بزن که از چای و پذیرایی هم خبری نیست.»کشیش چشم از کتاب ها برداشت و گفت:من اگر در بیروت کلیسایی داشتم,چند نفر از مومنان را می فرستادم به منزلت تا برای رضای خدا, دستی به سر و گوش همسرانت بکشند و تعداد زیادی از آنها را دور بریزند.»
جورج گفت:« حضرت ایوانف , همان امام علی که تو برای صحبت درباره اش پیش من آمده ای در سخنانی به ما می گوید:چون نشانه های نعمت پروردگار آشکار شد, ناسپاس ها را از خود دور سازید, این کتاب ها نعمت های پروردگارند پدر.»
کشیش گفت:« چه جمله زیبایی بود این کلام علی ... و چه قدر هم شبیه یکی از جملات عیسی مسیح است.»
جرج گفـ:« کلام همه پیامبران و عدالت خواهان جهان شبیه کلام امام علی است. برای همین است که نام کتابم را گذاشته ام: امام علی صدای عدالت انسان.»
کشیش گفت:« برای همین امروز پیش تو هستم,تا درباره علی بیشتر بدانم.»
جرج گفت:« برای شناخت علی باید به وجدان خودت مراجعه کنی پدر و تعصب مسیحیت را از خود دور کنی. علی را با هیچ کس قیاس نکنی جز با خودش.»کشیش به چشم های جرج خیره شد و پرسید:« اول به من بگویید چگونه با علی آشنا شده اید و چه شد که درباره او کتاب ها نوشتید؟ در حالیکه شما یک مسیحی هستید؟»
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
🔺#حسین_پسر_غلامحسین
🔹#مهری_پورمنعمی
🔹#مبشر
317صفحه|26000تومان #تخفیف_ویژه#24000تومان
📚معرفی کتاب:
کتاب حاضر، در پنج فصل با عناوین به روایت مادر، به روایت همرزمان، دوری و فراق تا آخرین دیدار به رویات مادر، شهادت به روایت همرزمان و خانواده شهید و عکس ها، یادداشت ها و مستندات توسط مرکز حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس سپاه ثارالله منتشر شده است.
در فصل پایانی کتاب اطلاعاتی از روزنامه حدیث کرمان، مورخ 19 اسفند سال 64، 12 آبان 66، ویژه نامه فتح شماره 115، سخنان سردار سلیمانی در دیدار با هیئت شهدای بیت الله الحرام کرمان، وصیت نامه سردار شهید یوسف الهی، روزنامه اطلاعات به تاریخ 15 ـ 21 تیرماه سال 78، دست نوشته های محمدحسین، نامه شهید به یکی از دوستانش، شمه ای از ویژگی های امام، نامه پدر شهید از مدینه خطاب به فرزندانش، دل نوشته های محمدحسین بعد از شهادت دوستانش از جمله غلامرضا صانعی، علی رحیم آبادی، حمید مظهری صفات، محمد امیری، اسلاملو و صانعی و محمدعلی کازرونی آمده است.
🌸ارتباط با ادمین:
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#حسین_پسر_غلامحسین 🔹#مهری_پورمنعمی 🔹#مبشر 317صفحه|26000تومان #تخفیف_ویژه#24000تومان 📚معرفی کتاب:
🌺☘️🌺☘️🌺
📕 برشی ازکتاب:
مهرماه ۱۳۴۶ شمسی بود سرم دست محمدحسین را گرفت و او را در مدرسه ارباب زاده که خودش مدیر آن بود ثبت نام کرد.
ظهر که برگشت از او پرسیدم تنها آمد؟
گفت بله! قرار بود کسی همراهم باشد؟
با نگرانی گفتم: بله! بچه ها مگر توی مدرسه شما نبودند؟ خوب ماشین داشتی بچه ها را هم می آوردی.
گفت چنین قراری نداشتیم. صبح که می رفتم تمام مسیر برگشت را به محمدحسین نشان دادم تا او بداند که روزهای دیگر باید همراه برادرش این راه را پیاده طی کند.
به او و حرف هایش احترام گذاشتم و دیگر حرفی نزدم. بعد گفت الان هم چیزی به آمد نشان نمانده زنگ تعطیلی خیلی وقته زده شده. من دیر آمدم توی مدرسه کمی خرده کاری داشتم.
درست گفت. چیزی نگذشت که محمدرضا و محمد حسین خسته و کوفته وارد خانه شدند. محمد حسین سریع سراغم آمد. «مادر چرا وقتی پدر ماشین دارد ما باید پیاده بیاییم؟» گفتم این سوال را از خودش بپرسید، بهتر است.
ناهار که خوردیم محمدحسین کنار پدرش نشست و با قیافه ای حق به جانب از او پرسید: پدر چرا امروز ما را با ماشین به خانه نیاوردی؟ مسیر طولانی است ما خسته شدیم.
پدر او را در آغوش کشید و بوسید. «به خاطر اینکه شاید در بین بچه ها کسانی باشند که پدر نداشته باشند. این کار خوبی نیست که جلوی آنها شما هر لحظه با پدر باشید. بردن شما با ماشین به مدرسه وجهه خوبی ندارد و باعث تبعیض بین دانش آموزان می شود و این تبعیض از تأثیر کلام من به عنوان یک معلم می کاهد….
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
🔺#خط_عاشقی
🔹#مهدی_قربانی
🔹#حماسه_یاران
145صفحه|10000تومان #تخفیف_ویژه#8000تومان
📚معرفی کتاب:
این کتاب شامل ۶۹ خاطره از شهدا در رابطه عشق آنها به امام حسین (علیه السلام) و روضه های کربلا می باشد. . در ابتدای هر قسمت نیز تصویر شهید آمده است
🌸ارتباط با ادمین:
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
🔺#خط_عاشقی 🔹#مهدی_قربانی 🔹#حماسه_یاران 145صفحه|10000تومان #تخفیف_ویژه#8000تومان 📚معرفی کتاب: این ک
🌺☘️🌺☘️🌺
📕 برشی ازکتاب:
چهار سال مریض بود. کلی دوا و دکتر کردیم فایده نداشت. آخرین بار بردیمش پیش بهترین متخصص اطفال اصفهان. معاینه کرد و گفت «کبدش از کار افتاده. شاید تا فردا صبح زنده نمونه.» پدرش سفره حضرت ابوالفضل (علیه السلام) نذر کرد. آقا شفایش داد. آخرین باری که رفت جبهه، پرسیدم «مادر کی برمیگردی؟» گفت «هر وقت که راه کربلا باز شد.»
عملیات والفجر ۱۰، مسئول دسته دوم گروهان حضرت ابوالفضل (علیه السلام) بود. شانزده سالگی شهید شد، شانزده سال بعد هم جنازهاش برگشت؛ درست شب تاسوعا. وقتی برگشت اولین کاروان زائران ایرانی رفت کربلا.
راه کربلا باز شده بود.
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
🔺#دلتنگ_نباش
🔹#زینب_مولایی
🔹#روایت_فتح
304صفحه|19500تومان #تخفیف_ویژه#17500تومان
📚معرفی کتاب:
این کتاب فراز هایی از زندگانی شهید مدافع حرم، روح الله قربانی می باشد. که حاصل مصاحبه های مولف با همسر شهید و نزدیکان ایشان است.
🌸ارتباط با ادمین:
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book