eitaa logo
فروشگاه کتاب حماسه
502 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
133 ویدیو
8 فایل
📚 گلچینی از بهترین و پرفروش ترین کتاب های عرصه جهاد و شهادت از ناشران برگزیده کشور 📦 ارسال به سراسر ایران 🛒 خرید کتاب با تخفیف : 🌐 https://yek.link/Hamaseh_Book 👤 @store_manager 🏣 قم، بلوار پیامبر اعظم، شهیدین(عباس آباد)، رو به روی مدرسه شهیدین
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🔰 ✍️ — — — — — — — — — — 💠 کتاب مدافعان حرم 5: قرار بی قرار (شهید مصطفی صدرزاده)، نوشته فاطمه سادات افقه است و در انتشارات روایت فتح منتشر شده است. این کتاب که در 400 صفحه به چاپ رسیده است، در سه بخش کلی، به صورت گردآوری و نقل روایت و خاطره از طرف پدر، مادر، خواهر، همسر، اقوام، دوستان و همرزمان شهید (در ایران و سوریه) تهیه شده، در حقیقت مجموعه خاطراتی است که افراد مذکور از شهید بازگو می‌کنند و خواننده با مطالعۀ آن تصویر روشنی از شهید و اهدافش را در ذهن خود ایجاد می‌کند. کتاب «قرار بی قرار» پنجمین کتاب از مجموعه کتاب‌های مدافعین حرم و مربوط به زندگی شهید مصطفی صدرزاده از شهدای مدافعین حرم است. شهید مصطفی صدرزاده با نام جهادی «سید ابراهیم» فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون بود. او آبان ماه سال 1394 روز تاسوعا در عملیات محرم در حومه حلب به شهادت رسید. 💳 قیمت روی جلد:120000تومان 🎁 قیمت با :102000تومان 🔻 ثبت سفارش 👇👇 🆔 @Store_Manager — — — — — — — — — ☘️فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Hamaseh_Book
فروشگاه کتاب حماسه
با فریاد لبیک یا زینب (س) یک محور از محاصره را شکستیم و در قلب دشمن قرار گرفتیم. نه راه برگشتی بود نه می شد پیشروی کرد. سید من را صدا زد و گفت «به تکفیری ها بگو ما مسلمونیم و نباید آتیش به سر خودمون بریزیم. باید برای دفاع مردم مظلوم فلسطین سر اسرائیل بمب و خمپاره بریزیم.» این جملات را به عربی برایشان گفتم. تکفیری ها هم شروع به ناسزا گفتن کردند. بار دیگر سید ابراهیم چند آیه از قرآن برایشان خواند. یکی از تکفیری ها پشت بی سیم گفت «مگه شما مسلمانید؟» گفتم «بله ما مسلمانیم و رسول خدا پیامبر ماست و قرآن کتاب ما.» نفهمیدیم چه شد اما دشمن روستای جلوتر را هم تخلیه کرد و ما توانستیم با تعداد کم از محاصره دربیاییم. 🔻 ثبت سفارش 👇👇 🆔 @Store_Manager — — — — — — — — — ☘️فروشگاه کتاب حماسه 🇮🇷@Hamaseh_Book
فروشگاه کتاب حماسه
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت شنیدنی از حاج قاسم سلیمانی از شهید مصطفی صدرزاده(سید ابراهیم) — — — — — — — — — ☘️فروشگاه کتاب حماسه 🇮🇷@Hamaseh_Book
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 🔰 ✍️ — — — — — — — — — — 💠 در میان آثاری که برای شهدا نوشته شده است، جای خالی روایت رشد شهید از زبان نزدیک‌ترین و همراه‌ترین مربیان شهدا یعنی والدینشان احساس می‌شود. کتاب" منم یه مادرم" پرکننده این خلأ می‌باشد که روایتگر تجربیات شیوه تربیت پدر و مادری که نه فقط لحظه شهادت، بلکه لحظه‌لحظه‌های شدن شهید را ساخته یا نظاره کرده‌اند، بسیار مغتنم است. مجموعه کتاب‌های سبک تربیتی والدین شهدا با بررسی بینش‌ها و روش‌های تربیتی مادران و پدران شهدا به دنبال ایجاد یک رویکرد جدید در این عرصه است. جلد اول این مجموعه با نام "منم یه مادرم" به دنبال روایت‌هایی از عمل تربیتی مؤثر مادران در شکل‌گیری شخصیت شهید است. مطالعه این کتاب به افرادی پیشنهاد می‌شود که می‌خواهند رشد هم‌زمان یک مادر و فرزند را ببینند و از الگوهای کاربردی تربیتی بهره‌مند بشوند. 💳 قیمت روی جلد:95000تومان 🎁 قیمت با :80500تومان 🔻 ثبت سفارش 👇👇 🆔 @Store_Manager — — — — — — — — — ☘️فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Hamaseh_Book
فروشگاه کتاب حماسه
با او خیلی راحت‌تر از بچه‌های دیگرم بودم تا حرفی روی دلم سنگینی می‌کرد با درد دل پیش مصطفی سبک می‌شدم حرف پنهانی از هم نداشتیم. وسط همین درد دل‌ها بود که مصطفی لو داد دلش پیش عطیه گیرکرده است و از من خواست برایش آستین بالا بزنم وقتی می‌خواست از او بگوید، برایم جالب بود که نگفت دختری را زیر نظر گرفتم که مثلاً زیباست یا مال‌ومنال دارد. قبل از هر چیز نجابت عطیه چشمش را گرفته بود. هر موقع هم خواستگاری برای دخترها پا پیش می‌گذاشت با برادرشان در میان می‌گذاشتم و مثل خیلی از امور دیگر، از او مشورت می‌گرفتم توی خواستگاری همه خواهرهایش حضور داشت و نظرش را خیلی روشن به آنها می‌گفت قبل از آمدن خواستگار با خواهرانش طی می‌کرد: تا من اسم رمز رو نگفتم از آشپزخانه بیرون نمی آی ها! چه من و حاجی، چه دخترهایم همه دربست قبولش داشتیم و دیگر کار خودمان را راحت کرده بودیم اول مصطفی داماد را برانداز می‌کرد و با او گرم صحبت می‌شد اگر بخت یار خواستگار بود و مهرش به دل او می‌افتاد، رو به آشپزخانه می‌کرد و با صدای نسبتاً بلندی اسم رمز را می‌گفت: «مامان، به عمه زهرا بگو چای بیاره» از همان بچگی آن‌قدر حمایت و محبت به‌پای خواهرهایش ریخته بود که هر سه خوب می‌دانستند چقدر دوستشان دارد و ایمان داشتند که اگر حرفی می‌زند به مصلحت خودشان است. اصلاً برای هر تصمیمی تا تأیید مصطفی را نمی‌گرفتند دست و دلشان به کار نمی‌رفت. 🔻 ثبت سفارش 👇👇 🆔 @Store_Manager — — — — — — — — — ☘️فروشگاه کتاب حماسه 🇮🇷@Hamaseh_Book