eitaa logo
⚜ بزم اندیشه ⚜
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
108 ویدیو
0 فایل
💠 گزیده‌ای از بیانات سرکار خانم فاطمه میرزایی، در قالب کدهای کوتاه، عکس‌نوشته و نکات برگرفته از دروس 💠 🌐 سایت: hamgaman-institute.ir 📱ارتباط با ادمين: @Admiin_Kanall
مشاهده در ایتا
دانلود
@Lotfiiazar
سمعک به گوش‌هايمان گذاشت عينک به چشم‌هايمان زد كفش، پايمان كرد نقشهٔ راه را به ما داد ثمرهٔ قلبش را با بستن سربند «يا حسين» همراهمان كرد پشت سر خودمان و سياهى‌هايمان آب پاشيد و بدرقه كرد ما را سوى طريقى كه جز قلب، عظمتش را نفهمید و ما را وداع گفت وداعى پر از رسيدن مملو از مرحبا و سلام به راستی چه كسى می‌تواند مانند او، این‌گونه با نبودنش بودن را به ما بچشاند؟ چه كسى از ميان ما اين‌گونه می‌رود، اما آمدنى‌ها را به جا می‌گذارد؟ و چه كسى این‌گونه چشم باز می‌كند، هنگامى كه چشمانش بسته می‌شود؟ 💕 @Lotfiiazar
سلام به همه بدون دسته‌بندی بدون عنوان‌دار کردن کسی راستش دلم یک‌مدلی است؛ می‌ترسد، از حرف‌هایی مثل «من اینجا کار می‌کنم تو آنجا، من بالاترم تو پایین‌تر»؛ می‌ترسد از تفکیک کردن و دوتا شدن، از بی‌هم‌دلی! شما هم این حس را دارید که این روزها تکراری ولی تازه است؟ تکرار است چون در هر دوره به نحوی، یاری ممتاز می‌شود و می‌رود؛ و تازه است چون این بار آدم‌ها جور دیگری کنار هم جمع شده‌اند. انگار همه، تفاوت‌ها را کنار گذاشته‌اند و فقط با دل آمده‌اند. فارغ از جناح و ظاهر و پوشش و سن و سال و منصب و مقام. آدم دلش برای این هم‌صدایی غنج می‌رود؛ برای یکی خواستن و یکی شدن. کاش بمانیم در همین حال؛ و احساسمان ریشه‌دار شود و دیگر هیچ‌وقت مثل قبل پراکنده نشویم. می‌گویند هرگاه نعمت اصلی خدا که همان ولایت است، زیاد نادیده گرفته شود، خون یکی از خاص‌های خدا ریخته می‌شود تا از برکتش به خود آییم و بیدار شویم. اما کاش این بار بیدار بمانیم؛ تا خدا دیگر خاص‌هایش را نبَرد. کاش بشویم همان‌هایی که لایق‌اند با این خاص‌ها مرتبط باشند، آن‌ها را ببینند، با آن‌ها بروند و بیایند، حرف بزنند، با نورشان حرکت کنند و با هم به مقصد برسند. کاش دیگر تنبیه نشویم! راستی دیدید ترامپ، قمارباز خوبی هم نبود؟ از پسِ یک محاسبهٔ کودکانه هم برنیامد و باز باخت. چقدر دل آدم می‌گیرد از هم‌وطنانی که هنوز سنگ آمریکا را به سینه می‌زنند و چقدر دل آدم، محکم است به پیروزی نور خدا و عاقبت‌به‌خیریِ دنیا. دوباره راستی، حواسمان به پیشنهادها و نوشته‌هایی که ارسال کردید، هست. همه را خواندیم، باز هم سپاس از همراهی‌تان. کم‌کم آن‌ها را با خودتان هم در میان می‌گذاریم تا ببینیم کدامشان را اجرا کنیم. به امید هم‌هوا شدن و به یک هوا ماندن در مدار یار، ادامه‌دار بمانید و بمانیم @Lotfiiazar
شب‌به‌خير فرمانده يادم نمی‌رود شب‌هایی كه چشمانت باز بود و تنها در سايهٔ امن نگاهت می‌توانستيم يک دل سير استراحت كنيم. اين شب‌ها اما بی تو خواب، بعيدترين اتفاق ممكن است! مثلاً همين امشب هرقدر تمركز كردم، ذهنم از رفتنت خالی نشد كه نشد. بعد شروع كردم به شمردن معكوس؛ اعداد كم می‌آمد. و بيشتر كه سعی كردم، ديدم ديگر دلم نمی‌خواهد بخوابم. آن شب هم همهٔ ما خواب بوديم كه تو رفتی! می‌ترسم در ميان اين‌همه سايه‌روشن و لابه‌لای لابی‌های دنيای سياست فراموشت كنيم! يادمان برود كه شب‌ها چرا بيدار می‌ماندی و به ما شب‌به‌خير می‌گفتی! اينجا در اتاق من ساعت شماطه‌داری است كه عقربه‌هايش روی ١:٢٠ گير كرده و هرچه تلاش می‌كنم، زمان نمی‌گذرد! فرمانده جان حالا پس از سال‌ها بی‌خوابی می‌توانی يک دل سير استراحت كنی. هرچند با شناختی كه از چشمان عاشقت دارم، می‌دانم باز هم روح مهربانت همچون پدری وظيفه‌شناس از عالم ملكوت، مراقب سرزمين قلب‌هامان هست و هرگز رهايمان نمی‌كند. شب‌به‌خير، فرمانده عشق. ما تا صبح بيداريم. آيا صبح نزديک نيست؟ @Lotfiiazar
سردار بزرگی به شهادت رسید و وعدهٔ یک انتقام سخت داده شد. در پاسخ این تهاجم غیرانسانی، اقدام موشکی انجام گرفت؛ و این تنها آغازی بود برای انتقام سخت که همانا اخراج کامل تروریست‌های آمریکایی از تمام منطقه است. اما این بخش ماجرا که در حیطهٔ کار نیروهای نظامی است. پس سهم ما چه می‌شود؟ مگر او سردار ما نبود؟ مگر ما داغدار شهادتش نشدیم؟ نمی‌خواهیم انتقام بگیریم؟! سردار که فقط فرمانده جنگی نبود. او شیر میدان بندگی و معرفت بود؛ ذوب در بود. اگر هم می‌جنگید، نه فقط برای حفظ خاک، که برای حفظ آیین انسانیت در مقابل آیین شوم شیطنت بود. آمریکا هم یک شخص یا حتی یک دولت نیست. یک و سبک زندگی است که عشق و ایمان و وطن ما را نشانه گرفته و در صدد ترور فرهنگمان است. اگر می‌خواهیم از این شیطان بزرگ، انتقامی سخت بگیریم، باید گرایش به این فرهنگ را به طور کامل از سرزمین و زندگی‌مان خارج کنیم و عرصه را برای حاکمیت فرهنگی که سردار عزیزمان می‌خواست، خالی نماییم. @Lotfiiazar
🌅 حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) می‌فرمایند: «إِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِمَا أَمَرْنَاكَ وَ تَنْتَهِي عَمَّا زَجَرْنَاكَ عَنْهُ فَأَنْتَ مِنْ شِيعَتِنَا وَ إِلَّا فَلا» اگر به آنچه تو را به آن فرمان می‌دهيم عمل كنى، و از آنچه برحذر می‌داريم دورى كنى، از شيعيان ما هستى، و الّا هرگز [شیعه نیستی]. بحارالأنوار، جلد ۶۵، صفحۀ ۱۵۵ @Lotfiiazar
سوت مسابقه زده شده و من با در جاده‌ به‌ راه افتاده‌ام. شرط برنده شدن، زودتر رسیدن نیست، سالم رسیدن است. حرف‌های مربی را در ذهنم مرور می‌کنم: «اگر می‌خواهی سالم برسی، - اسیر دیدنی‌های پر زرق‌وبرق اطرافت نشو. - به صداهایی که تو را گمراه می‌کنند، گوش نده. - بارها از و ترفندهایش برایت گفته‌ام؛ دوستی‌اش را نپذیر. - در تمام مسیر فقط دنبال این باش که خودت را بشناسی.» رسیدن به پایان مسابقهٔ انسانیت، کار سختی نیست؛ اگر حر‌ف‌های مربی‌ام را موبه‌مو اجرا کنم. برگرفته از بحث @Lotfiiazar
@Lotfiiazar
⛔️ توقف فعالیت صفحه saehat.ir در اینستاگرام. 🌐 سایت سائحات: saehat.ir
⚜️در شبکه‌های اجتماعی با ما همراه باشید⚜️ گزیده‌ای از بیانات سرکار خانم «فاطمه لطفی‌آذر» در قالب کدهای کوتاه، عکس‌نوشته و نکات برگرفته از دروس 🌐 «بیانات استاد لطفی‌آذر» در پیام‌رسان تلگرام: t.me/Lotfiiazar 🌐 «تربیت نسل» در پیام‌رسان تلگرام: t.me/Lotffiazar 🔶 «بیانات استاد لطفی‌آذر» در پیام‌رسان ایتا: https://eitaa.com/Lotfiiazar 🔶 «تربیت نسل» در پیام‌رسان ایتا: https://eitaa.com/Lotffiazar 🔷 «بیانات استاد لطفی‌آذر» در پیام‌رسان سروش: https://sapp.ir/lotfiiazar 🔷 «تربیت نسل» در پیام‌رسان سروش: https://sapp.ir/lotffiazar @Lotfiiazar
⁉️ آیا ما در همهٔ میدان‌ها داریم؟ یعنی هر اتفاقی در خانواده یا جامعه افتاد، حتماً باید نشان دهیم؟ 🔑 پاسخ این سؤال را به خوبی درمی‌یابیم، اگر بدانیم حقیقت وظیفه چیست. برای کسی که خود را بندهٔ خدا می‌بیند، وظیفه چیزی نیست جز آنچه خدا می‌خواهد و چیزی نیست مگر ظهور اسمائش. پس اولین و مهم‌ترین کار ما این است که جای خود را پیدا کنیم؛ که همین بندگی است. بعد در هر میدان ببینیم خدا با کدام اسم و جلوه‌اش پیداست و می‌خواهد چه گُلی به سرمان بزنیم. اگر این را فهمیدیم، وظیفه‌مان را تشخیص داده‌ایم و به آن عمل می‌کنیم. اما اگر وظیفه‌مان را نسبت به خدا تشخیص ندادیم، چرا نخود هر آش شویم؟! کنیم و صبور باشیم تا حقیقت امر برایمان روشن شود. گمان هم نکنیم که این، بی‌تفاوتی نسبت به مسائل است. بدانیم تمام اجزاء و مراتب هستی در هم پیچیده و به هم آمیخته‌اند. همین که ما با شناخت خدا سر جای خود باشیم و از حق تجاوز نکنیم، خیر عظیمی است که در پیرامون ما نیز تأثیر می‌گذارد؛ و صد البته بهتر است از کاری که بدون شناخت انجام دهیم و چه‌بسا خلاف خواست خدا باشد! حال بگویید آیا نسبت به هر مسئله‌ای باید واکنش نشان دهیم؟ برگرفته از @Lotfiiazar
چندبار دیگر باید تلویزیون را روشن و خاموش کنی تا بفهمی دلتنگی‌‌ات را برطرف نمی‌کند؟ چندبار دیگر باید هدفون در گوشت بگذاری و صدای موسیقی را بیشتر کنی تا متوجه شوی حالت را خوب نمی‌کند؟ به یاد می‌آوری؟ آمده‌ایم تا آینهٔ خدا باشیم. و آینه وقتی نتواند معشوق خود را نشان دهد، می‌شود. آن‌قدر با سرگرمی‌های کاذب خود را مشغول کرده‌ایم که دلیل دلتنگی‌مان را نمی‌فهمیم؛ آینه‌مان هم روزبه‌روز کدرتر می‌شود. این‌بار وقتی دلتنگ شدی به دل برو؛ گل را نگاه کن؛ ببین چطور اسم «جمیل» خدا را آینه شده؛ به آسمان بنگر که چطور اسم «واسع الرّحمة» را به تصویر کشیده؛ به کوه، که مظهر «صلابت» و «استقامت» شده؛ به آب، که اسم «طاهر» را برایمان سوغات آورده. زلالی آب، وسعت آسمان، استقامت کوه، قلبت را صاف، وسیع و صبور می‌کند. کمی از دلتنگی‌ات برطرف می‌شود؛ مشتاق می‌شوی تو هم آینهٔ حق شوی و جور دیگری زندگی خواهی کرد. برگرفته از بحث @Lotfiiazar
@Lotfiiazar
؟ بسیاری از اتفاقات و مشکلاتی که برای ما پیش می‌آید، نتیجۀ تبعیت نکردن از احکام دین یا قوانین طبیعت است؛ نه ابتلا از جانب خدا. ابتلای الهی انسان را عروج می‌دهد، دلش را دریا می‌کند، قلبش را وسعت می‌بخشد و در همین دنیا طعم جنّت را به او می‌چشاند. پس اگر دیدیم در گرفتاری‌ها تنگ‌نظر و افسرده می‌شویم، وجودمان به جای صعود، سقوط می‌کند و از خدا و دیگران طلب‌کاریم که چرا به فریادمان نمی‌رسند، بدانیم با پیروی از هوای نفس، خود را در دام فتنۀ شیطان انداخته‌ایم. برگرفته از مباحث ١٤٣٧ @Lotfiiazar
تقصير هيچ‌كس نيست. ما سال‌هاست لابه‌لای ذهن‌های زمينی‌مان گير كرده‌ايم و دنيایی كه می‌بينيم، نه است، نه واقعيت؛ تنها سايه‌ای است از ساخته‌های ذهنمان. و اين‌گونه است كه یک روز دنيا برايمان زيباست، روز ديگر زشت و روز بعد از آن... . نمی‌دانم! تنها می‌دانم كه اين بالا و پايين‌ها زندگی با حاكميت است. گاهی فكر می‌كنم زمين، آسمان و تمام كائنات از دست ما خسته‌اند. واقعاً خسته‌اند و ديگر نمی‌دانند چه كنند كه خوشحالمان كرده باشند! باران بيايد، ناراحتيم؛ نيايد، ناراحتيم. برف نمی‌داند بيايد، نيايد؛ خورشيد بتابد، نتابد؟ حتی اگر رفراندوم كنند، بعيد می‌دانم به توافق برسيم. خوب است كه آسمان از ما دستور نمی‌گيرد! مدتی است صبح‌ها كه از خواب بيدار می‌شوم، از خودم می‌پرسم: من كه هستم؟ من بدون برداشت‌های ذهنم کیستم؟ اگر تمام داشته‌هايم را كنار بگذارم، حقيقتاً چه كسی هستم؟... بعد ياد حرف‌های استادم می‌افتم. خودم را خارج از لباس‌هايم تصور می‌كنم، خارج از چهره و بدنم، خارج از خانواده و آنان كه دوستشان دارم؛ بدون عناوين و القابم، بدون مدرک، بدون شغل، بدون مقام و بدون تمام چيزهایی كه می‌توانند از من جدا شوند! كم‌كم در آيینه گم می‌شوم. هرچه فكر می‌كنم، تصويری را كه می‌بينم، به خاطر نمی‌آورم. اگر من اين هستم، پس آن‌همه من‌های قديمی چه بودند؟! اين روزها ديگر چيزی نمی‌تواند خارج از منِ حقيقی‌ام مرا ناراحت يا خوشحال كند. آسمان ببارد يا نه، آفتاب باشد يا نه، زمين باشد يا نه، منِ من هميشه هست؛ چون ظهور حقيقتی ازلی، ابدی و سرمدی است. بدون تمام تعلقات و عوارض، حالا ذهن‌های محبوس در زمين و زمان می‌توانند هركدام تصويری از من داشته باشند. مثل نقاشی‌های متفاوت از يک منظرهٔ واحد. كدام سبک، حقيقت من را نشان خواهد داد؟ رئاليسم‌ها راست می‌گويند يا امپرسيونيسم‌ها يا اكسپرسيونيسم‌ها يا كوبيسم‌ها؟ يا آن دخترک كوچک، صبا سه‌ساله از تهران؟ من فكر می‌كنم كه بيايد، همه چيز روشن می‌شود. آيا صبح نزديک نيست؟ @Lotfiiazar
تقديم به روح مبارک خواب بد ديده‌ام و چشم دلم پرآب است و كسی زنگ زده، باز پدر بی‌تاب است باز هم زنگ، همان زنگ نفس‌گير زمان باز پرواز كسی، آخر شب، چرخ‌زنان ماجرا چيست كه دنيای خبر می‌گريد؟ نفَس خانه گرفته است و پدر می‌گريد گفت اخبار كه طوفان بلا آمده است قاسم از سوريه تا كرببلا آمده است إرباً إربا شده تا بی تن و بی سر برود لب أحلای حسين(ع) از قدحش سر برود گفت اخبار كه چشمان تو سردار شده و به خال لب يک دوست، گرفتار شده و شنيديم كه تصوير تو ديشب در ماه شده رؤيت به بلندی، چو علمدار سپاه آخرين عكس تو را هركه تماشا می‌كرد «جُرمش اين بود كه اسرار، هويدا می‌كرد» راز يک خاتم و انگشت سليمان يعنی... تا ابد هست سليمانی و ايران يعنی... قاسم قصه دگرباره جوان خواهد شد «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد» خبر عاشقی‌ات در همه جا پيچيده باغی از سرو، پی هر قدمت رویيده خون تو در رگ دوران به خروش آمده است آسمان، صيحه، خبردار! سروش آمده است داغ سختی است، ولی باز به پا می‌خيزيم هركه باشيم، چو سرباز به پا می‌خيزيم منتقم، منتظر و فصل كمين آمده است عطر يوسف پی قاسم به زمين آمده است مژده ياران كه در اين باغ، ثمر نزديک است پای اين عهد بمانيد، ظفر نزديک است شاعر: @Lotfiiazar
تقديم به (س) يادتان هربار می‌افتم، نمی‌دانم چرا در ميان كوچه‌ای می‌افتم و گويا شما دامنی از عرش را دنبال حيدر(ع) می‌كشيد چادری خاكی، زمين، مسمار، خون مصطفی(ص) می‌دوم دنبالتان تا انتهای كوچه و باز هم گم می‌شوم در ذكر «يامهدی بيا» دودی از غربت، تمام شهر را پر می‌كند جای باران می‌چكد كوثر ميان كوچه‌ها بوته‌های ياس از بالای در سر می‌كشند می‌روی، رد می‌شوی از پشت اين ديوارها گاه می‌افتی و دستی روی پهلو می‌كشی باز هم پا می‌شوی با ذكر نام مرتضی(ع) رد پاي جبرئيل است اين به دنبال شما «صبر كن بانو؛ شما آخر كجا؟ اينجا كجا؟!» می‌روی و اين رسالت را به پايان می‌بری در ميان مسجدی از قلب‌های بی‌خدا! اين صدای احمد(ص) است، آری؛ ولی نه آخر او... بی‌گمان، وحی است اين فريادها، اما چرا... شايد اين نامردمان از ابتدا كر بوده‌اند! شايد؛ اما باز هم در كوچه می‌آيد ندا: «هركه را من سروَرم، باشد امامش مرتضی(ع) حق هميشه با علی(ع) يار است، باشد هركجا» آه، نه بانو! كسی اينجا نمی‌آيد به خود دوره‌های جهل می‌چرخند در تقويم‌ها اين جماعت، پشت بر حق، رو به باطل می‌روند راهشان از ابتدا كج بود و از فطرت، جدا راز خلقت در دل و پنهان از اينجا می‌روی می‌روی مانند هر شب تا ملاقات خدا كوچه‌های پرخم تاريخ را طی می‌كنی تا كسی شايد شود بيدار در دوران ما می‌روی تنهای تنها، باز هم وا می‌شود كوچه‌ای از اشک در چشمانم و گويا شما... شاعر: @Lotfiiazar
🔸🔹🔶🔷🔶🔹🔸 خلاصهٔ دروس شهر تهران سرکار خانم لطفی‌آذر ایام فاطمیه جمادی‌الاول 1441 جلسۀ اول 🔸🔹🔶🔷🔶🔹🔸 @Lotfiiazar
سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران خلاصۀ ، ، 25 (بازشناسی تاریخ مدینه) قرار نیست جزئیات حوادث  عیناً تکرار شود. پس اگر به دنبال جزئیات قضایا و تقلید در ظواهر باشیم، به جایی نمی‌رسیم؛ چون ظاهر وظایف و حرکت نوع انسان در زمان‌های مختلف، همیشه یکسان نیست. اما خط کلی تاریخ، روشن است و می‌توانیم در جزئیات زمان خود به آن شاهراه وصل شویم و وظیفه‌مان را تشخیص دهیم. به عنوان مثال... متن کامل در لینک زیر: saehat.ir/خلاصه-دروس/بصیرت-فاطمیه/بازشناسی-مدینه-فاطمیه @Lotfiiazar
سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران خلاصۀ ، ، 26 (برائت) ؛ آن چيزی است که باعث اختلال و اختلاف و می‌شود. يعنی اگر در ميدان باورها، آنجا که بايد درست تصمیم بگيريم، ذره‌ای اضطراب داشته باشیم، فتنه سراغمان می‌آيد؛ چون در درون امر می‌راند و وقتی درون ما پر از سؤال است و اضطراب داريم... متن کامل در لینک زیر: saehat.ir/خلاصه-دروس/بصیرت-فاطمیه/برائت-مدینه-فاطمیه @Lotfiiazar
بشنو از نی، چون حكایت می‌كند راز هجران را شكایت می‌كند راز هجران، راز هجر مرتضی(ع) از فراق و دوری و هم از جفا از جفای مردمانِ دون و پست قومِ نسیان‌کردۀ عهد الست پشت سر انداختند آن عهد یار آن جفاکارانِ در حقّ نگار عهدشان شد چون طناب و ریسمان همچو حبلی گردن صاحب زمان! صاحبِ هم عالم امر و نهان او كه در عهد ولایت شد عیان ریسمانی از غلاف حقد و كین روی بازوی نگارَش چون نگین آن، نشان سوز هجر مرتضی(ع) است خونِ دل خوردن ز بهر مجتبی(ع) است سوز نی از هجر زهرا(س)، هم علی(ع) ناله‌اش در روز و شب‌ها، منجلی او بنالد بر علی(ع) مولا به چاه او ز ناله، نی بوَد، مولا(ع) ز آه! نالۀ نی، جان عاشقْ سوخته چشم مولا(ع) هم به در شد دوخته نالۀ نی، قصۀ دلدار شد چشم مولا(ع) بر در و مسمار شد بشنو از نی، چون حكایت می‌كند راز هجران را شكایت می‌كند... @Lotfiiazar