#محتوای_تبلیغی
یادداشت تبلیغی راز «مُعَلّی»
✍️به قلم:
حجتالاسلام محمدصادق حیدری
ــــــــــــــــــــــــ
🖤 تقدیم به حضرت اباعبدالله جعفربنمحمدالصادق علیهالسلام
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
🔹همان موقع باید به فکرش میرسید؛ همان موقع که «مُعلّی» جلوی چشم همه به دولت طاغوت یورش میبرد و ظلم آنها را در گوش ِ کر مردم مدینه فریاد میزد و خونش برای حق حکومت ِ اهل ایمان به جوش میآمد. همان روزهایی که #معلّی بر خلاف همه، غبارآلود و محزون و به هیأت ِ مصیبتدیدهها به محلّ نماز عید میآمد و حق هم داشت. خودشان گفته بودند که هیچ «فطر» و «قربان»ی نیست مگر اینکه مصیبت آل محمد تجدید میشود؛ چون حق حکومتشان را در دست غاصب دیگران میبینند. همین که خطیب دربار با پاهای نجساش از منبر پیامبر بالا میرفت تا خطبهی عید بخواند، معلّی هم عید ِ طاغوت را عزا میکرد؛ دستهایش را به سوی آسمان میگرفت و میگفت: «خدایا! این مقام ِ برگزیدگان توست که آن را به زور گرفتهاند و دزدیدهاند. اولیائت مقهور شدهاند و میبینند که کتابت به گوشهای انداخته شده و احکامت تحریف گشته و سنتهای پیامبرت متروک است. پس دشمنانِ اولیائت را لعن کن و جبارانِ زمان ما را هم به همان ملعونین ملحق نما!»
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🔸اما دوست نداشت به عاقبت معلّی فکر کند. مگر شیعه چند تا مثل او داشت تا بخواهد فقدان آنها را تحمّل کند و به روزهای بدون آنها عادت کند؟ شنیده بود که #جعفر_بن_محمد چقدر به معلّی توجه دارد و حتی اصحاب میگفتند: «یکبار که #اباعبدالله ، معلّی را در اوج غم دیده بود و حس کرده بود که دل صحابیش برای زن و بچههایش تنگ شده، دستی بر صورت معلّی کشیده بود تا به قدرت الهی، فرسنگها را در مقیاس ثانیهها طی کند و کمی در نزد اهل و عیالش مأوی بگیرد.»
با فکر و خیال او که چیزی عوض نمیشد. بالاخره حکومت جور، سوء هاضمه داشت و فقط با خوردن خونِ مبارزین آرام میشد. بخاطر همین وقتی «داود بن علی» از طرف خلیفهی عباسی به امارت مدینه گماشته شد، در به در به دنبال معلّی افتاد و هر جور که بود صید بزرگش را شکار کرد. حاکم مدینه شخصاً به سراغ معلّی آمد و از او خواست تا شیعیان ِ جعفر بن محمد را افشاء کند.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🔹 _کتمان میکنی؟ اگر نگویی خودم می کشمت!
+ مرا به مرگ تهدید میکنی؟!! به خدا قسم که اگر اصحاب او زیرپای من بودند، ذرّهای پایم را از جایش تکان نمیدادم تا تو به آنها دست نیابی.
وقتی برای معلّی معلوم شد که عزم حاکم مدینه برای کشتن او جزم است، گفت: «مردم، مال زیادی از من طلب دارند. من را در میان مردم ببر تا به بدهکاریهایم گواهی دهم.» وقتی او را به وسط بازار مدینه بردند و تمام شهر دورش حلقه زدند، فریاد زد که: «آی مردم! من مُعلّی بن خُنَیس هستم. شاهد باشید! هر مالی که دارم از برده و کنیز و خانه و ...، همگی از آن ِ جعفر بن محمد است!» همان جا بود که غیظ، رییس شرطهها را به رعشه درآورد؛ غیظ از اینکه این مرد تا دم مرگ هم از حمایت مولایش و عَلم کردن ِ نام او دست برنمیدارد و در تمام وجوه، فدایی ِ جعفر بن محمد است. دیگر تاب نیاورد و همانجا گردن معلّی را زد و بعد جسدش را از دار الاماره آویزان کرد.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🔸 ... همان موقع باید به فکرش میرسید اما دیگر دیر شده بود و آنچه نباید میشد، شده بود. در آن حال زار، جایی نداشت جز خانهی اباعبدالله. وارد شد و «مفضل بن عمر» را دید که به جعفر بن محمد میگوید: «نمیبینی که امروز چه فاجعهی سنگینی بر شیعه نازل شد؟» وقتی جواب امام را شنید که: «منتظر این روز بودم»، ذهنش دوید به یکسال قبل و علم غیبی که امام با اصحابش در میان گذاشت؛ همان وقتی که در محضر حضرت صادق نشسته بودند و حرف از معلّی به میان آمد و امام فرمود: «آنچه را میگویم، پنهان بدارید معلّی به درجهی ما نمیرسد مگر آنکه دچار آن چیزی شود که داود بن علی در حق او انجام خواهد داد» گفتند: داوود بن علی با او چه میکند؟ فرمود: دستور میدهد گردنش را بزنند و جسدش را از بلندی بیاویزند...
_ یعنی میشود یک روزی من هم ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖤 این نوشته _ که ترکیبی از چند روایت منقول در «رجال الکشّی» بود _ پر کاهی است تقدیم به اباعبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام که اصحابی مثل «معلی بن خنیس» را پرورش داد؛ مردی که با وفاداریاش، به دینداریهای راحتطلبانهی ما طعنهی مردانهای زد، ما را یاد نهیب ِ «أم حسبتم ان تدخلوا الجنه و لمّا یعلم الله الذین جاهدوا منکم» انداخت و کاری کرد که حضرت صادق، همان جملهی بالایی را دربارهاش گفت؛ جملهای که هزار و چند صد سال بعد، دوستداران #خمینی و #خامنهای به فارسی ترجمهاش کردند:
و در این عالم «راز»ی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود.
ــــــــــــــــــــــــ
همقلم
شبکۀ ملی تولیدکنندگان محتوای تبلیغی
eitaa.com/Hamghalam
#محتوای_تبلیغی
منبر مکتوب «هشتگوشۀ بهشت»
هشت منبر کوتاه به مناسبت دهه کرامت
به سفارش: ستاد مردمی زیر سایه خورشید
ــــــــــــــــــــــــ
1️⃣یک آسمان عشق!
💢عشقش رو تجربه کن
2️⃣ دنیایی پر از مرام!
💢 یه بارم شده بهش رو بزن
3️⃣ کهکشانی از شاپرکها!
💢مرنج و مرنجان
4️⃣ دریایی از الماسها!
💢با نمک کی بودی؟
5️⃣ مثل خورشید مثل ماه!
💢مثل خودش باش
6️⃣شاهراهی میان پیچوخمهای تودرتو!
💢 پشتت به کی گرمه؟
7️⃣صندوقچهای از گنجهای زمردین!
💢حساب کتابت روشن باشه
8️⃣زیر باران عاشقی!
💢 خودت رو بنداز تو آغوشش
ــــــــــــــــــــــــ
برای دانلود محتوا به لینک زیر مراجعه فرمایید:
B2n.ir/e57187
ــــــــــــــــــــــــ
همقلم
شبکه ملی تولیدکنندگان محتوای تبلیغی
eitaa.com/Hamghalam
16.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اخبار_همقلم
پانزدهمین نشست شبکۀ ملی «همقلم»
نشست سالانه
ــــــــــــــــــــــــ
💠 پانزدهمین نشست هماندیشی تولیدکنندگان محتوای تبلیغی (همقلم) با حضور نمایندگان ۴۰ مجموعهٔ تولیدکنندهٔ محتوای تبلیغی؛
🔸 تهران، سازمان دارالقرآن الکریم،
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
🔰با حضور مدیر محترم سازمان تبلیغات حجة الاسلام و المسلمین قمی و استاد قنبریان حفظهما الله
💢منتظر اخبار تکمیلی باشید.
ــــــــــــــــــــــــ
همقلم
شبکۀ ملی تولیدکنندگان محتوای تبلیغی
eitaa.com/Hamghalam
#محتوای_تبلیغی
یادداشت تبلیغی دور و بَرِ «آستان قدس»
✍️به قلم:
حجتالاسلام محمدصادق حیدری
ــــــــــــــــــــــــ
♥️ تقدیم به حضرت ثامنالحجج علیبنموسیالرضا علیه آلافالتحیة و الثناء
🔸حالا کاری ندارم به بدهکاریِ آن مرد «غفاری» که بخاطرش به حضرت رضا پناه برد و بگذریم که اباالحسن چهطور با معجزهاش، بدهکاری مرد را پرداخت کرد و چندین دینار اضافه هم به او بخشید. چون ابرمردی که در مبارزه با سیّاسترین خلیفهی عباسی، تک و تنها به پیروزی رسیده و در پایتخت دنیاپرستی، پرچم آخرتگرایی و ایمان را در مقابل نفاق خلیفه به اهتزاز درآورده و مأمون را به رسوایی کشانده، حساب و کتابِ دینار و درهمِ این و آن، از معجزات کوچکش محسوب میشود.
🔹یعنی آن جملهای از این ماجرا بیشتر چشمم را گرفته که مرد غفاری دارد دور و بر خانهی علیبنموسی در مدینه را توصیف میکند و پایینترین حدّ از عقلانیت بشری را به شوق میآورد: «دستور داد بنشینم تا برگردد. منتظر ماندم تا اذان مغرب فرا رسید که ناگهان آن حضرت آمد در حالی که مردم دورهاش کرده بودند... *و قد قعد له السُوّال و هو یتصدق علیهم* و گدایان سر راه او نشسته بودند و او به آنها صدقه میداد تا اینکه وارد منزلش شد...»
🔸گفتم «پایینترین حد عقلانیت بشری»؛ چون آدمیزاد مملوّ است از نیاز و خواهش و خواست و خلأ. حتی اگر این وضعش را در پوششهای چندلایه و پرستیژهای پوچ مخفی کند، باز هم مشغولِ گدایی از جایی است تا این همه نداری را برایش به دارایی تبدیل کنند. پس عاقلترینها همان کسانی هستند که میروند سراغ پُرترین دست و مهربانترین قلب و بیمنّتترین زبان... * و قد قعد له السُوّال و هو یتصدق علیهم* گدایان باهوشی بودهاند که میدانستند سر کدام گذر و در راه چه کسی بنشینند. حیف که بعضی موقعها راهی را که شما از آنجا عبور میکنید، تشخیص نمیدهیم اما امیدمان به مهربانی شما و تابیدنتان به کورهراهها که ناامید نشده...
🔹یا اباالحسن! این ملت از قدیم، پابوسی شما را دوست داشتهاند و نه کس دیگر؛ پس ما را ذلیلِ نمرودها و فراعنهی ادکلنزده و گدای «سرمایه و تکنولوژی خارجی» ــ که اختیارش به دست قارونهای مدرن افتاده و ملتهای پرقدرت را هم به خاک مذلت انداخته ــ نپسند و راه عزت اقتصادی و تولید مردمی که از آستان قدس شما شروع و به همانجا ختم میشود، به ما نشان بده ...
و بکم أخرجنا الله من الذّل...
ــــــــــــــــــــــــ
همقلم
شبکۀ ملی تولیدکنندگان محتوای تبلیغی
eitaa.com/Hamghalam
😭تقدیم به روح ملکوتی خادمالرضا
«مسیر شهادت»
✍️به قلم:
حجتالاسلام احمد صابریتولایی
ــــــــــــــــــــــ
عاقبت، شاخص خوبی برای قضاوت است؛ ببین انتهای جاده زندگی به کجا ختم میشود:
روض من ریاضالجنة (باغی از باغهای بهشت)
یا
حفرة من حفر النیران (چاهی از چاههای جهنم)
🩸اگر زندگی کسی به شهادت ختم شد، بدان که لیاقت داشته است که خداوند او را از بهترین و زیباترین راه به سعادت نائل گرداند.
❗️و اما لیاقت، جز با زحمت حاصل نخواهد شد؛ «نابرده رنج، گنج میسر نمیشود»
💢لیاقت از کوره عبادت و خدمت و ارادت میگذرد.
🩸عبادت، بندگی خداست و انجام وظیفه شرعی در هر حال.
ابراهیم اهل عبادت بود، نه فقط نماز و روزه بلکه آنجاکه باید فریاد میزد، سکوت نمیکرد و آنجاکه باید سکوت میکرد، لب نمیجنبانید.
🩸خدمت، بار دیگران را برداشتن است؛ لبخندی بر لبی نشاندن و مانعی از راه برداشتن.
او اهل خدمت بود چه اینکه:
در تمام زندگیاش تفریح را مزه نکرد و خواب راحت را طلاق گفت و راحتی را به آغوش نکشید!
🩸ارادت، دل در گرو خوبانداشتن است و او ارادت داشت به تمامی اولیاء الهی.
روضهخوان امامحسین بود که عمری خواند:
مادرم بودت کنیز و من تو را هستم غلام
ای غلامی تو تاج افتخارم یا حسین
خادمالرضا بود و عمری گفت:
من ذرهام که خانه خورشید خویش را
از هیچکس بجز تو تقاضا نمیکنم
سرباز امام زمان(عج) بود و عمری زمزمه کرد:
دستی بگیر تا نرود نوکری ز دست
هجران تو ببین که بریده امان من
🏴و همه اینها زیر پرچم ولایت بود که لیاقت شهادت را خلق کرد.
🩸رئیسی، رجایی، سلیمانی، ابومهدی و... یک مسیر را طی کردند تا به فوز شهادت رسیدند.
هدایت شده از شمع | شبکهٔ مبلغان
14.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید طهرانی مقدم:
در جمهوری اسلامی کسانی که همتراز انقلاب کار کنند سرنوشتی جزء شهادت ندارند.
#شهید_رئیسی
ــــــــــــــــــــــــ
شمع
شبکهٔ مبلغان و عملیاتهای تبلیغی
ShabakeTabligh.ir
eitaa.com/ShabakeTabligh
سید شهیدان خدمت - نهایی.pdf
133.9K
#محتوای_تبلیغی
منبر مکتوب «سیدِ شهیدانِ خدمت»
کاری از: حجتالاسلام صالحپرور
ــــــــــــــــــــــــ
🩸خون آیت الله رئیسی، آیندهٔ ایران را به مراتب روشنتر و درخشانتر خواهد کرد.
ــــــــــــــــــــــــ
همقلم
شبکۀ ملی تولیدکنندگان محتوای تبلیغی
eitaa.com/Hamghalam
تا پای جان برای ایران.pdf
705.2K
#محتوای_تبلیغی
منبر مکتوب «تا پای جان برای ایران»
کاری از: موسسه حکمت بیان
مرکز تخصصی تبلیغ دارالحکمه
ـــــــــــــــــــــــ
💢سیدالشهدای خدمت:«من خدمتگزار همهام؛ حتی مخالفانم»
🔸عرفان و معنویت کجاست؟! در خدمت به خلق یا خلوت با خدا؟!
🔹چگونه خلوت کنندگان با خدا، عاشق خدمت به خلق می شوند؟!
🔸چرا رئیسی هرگز به مرخصی نمی رفت؟!
🔹چرا هر ایرانی با غیرتی عزادار خدمت گذارش است؟!
🔸لباس شهادتت مبارک! تو عیار و قیمت ریاست جمهوری را بالا بردی
🔹 چگونه رئیسی شد رئیسی؟
🔸سفارش راهبردی امام رضا(ع): مراقب زبان و قضات های خودمان درباره خادمین ملت باشیم
🔹روضۀ ساعت های بی خبری!
ــــــــــــــــــــــــ
همقلم
شبکۀ ملی تولیدکنندگان محتوای تبلیغی
eitaa.com/Hamghalam