eitaa logo
هم قلم
9.2هزار دنبال‌کننده
109 عکس
23 ویدیو
20 فایل
شبکه ملی تولیدکنندگان محتوای تبلیغی (هم‌قلم) شبکه‌ای متشکل از ۵۰ گروه تولیدکننده محتوای تبلیغی که مطابق با نیاز روز جامعه محتوای روشمند، جذاب و مهندسی‌شده در اختیار مبلغین و کنشگران فرهنگی قرار می‌دهد. پشتیبان: @rahbary_mohtava
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از موسسه به سوی ملکوت
. 🔅 داستان شاه اسماعیل و نبش قبر جناب حرّ بن یزید ریاحی 📚 برشی از کتاب روضه "اشک در بهشت" شب چهارم | کرامات | صفحه ۹۲ 🕌 موسسه فرهنگی تبلیغی به سوی ملکوت _________________ 🆔 @bsmalakut
هدایت شده از موسسه به سوی ملکوت
🔰 عزادار علمدار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اول خودش آمد و گفت: حسین خیلی دلم گرفته میخوام برام روضه بخونی شاید دیگه فرصت روضه گوش کردن نداشته باشم. گفتم تقی برو شب عملیاته خیلی کار دارم. رفت و باز برگشت این بار شهید یعقوبی رو آورده بود واسطه اصرار که فقط چند دقیقه... سه تایی رفتیم نشستیم پشت سنگر گفتم چه روضه ای بخونم؟ تقی گفت دلم هوای حضرت عباس(ع) کرده و منم شروع کردم به خوندن: ای اهل حرم میر و علمدار نیامد علمدار نیامد سقای حرم سید و سالار نیامد علمدار نیامد کلی وقت داشتند با همین دو تا بیت گریه می کردند. رهاشون کردم به حال خودشون و رفتم. عملیات شروع شد. با رمز یا ابا الفضل العباس(ع) یاد حرف تقی افتادم که گفته بود: دلم هوای حضرت عباس(ع) کرده. بی سیم زدم وضعیتش رو بپرسم گفتند: چند لحظه قبل شهید شد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚 برشی از کتاب روضه "اشک در بهشت" شب | گریز شهدایی شب نهم؛ حضرت عباس | صفحه ۲۱۸ 🕌 موسسه فرهنگی تبلیغی به سوی ملکوت __________________ 🆔 @bsmalakut
هدایت شده از موسسه به سوی ملکوت
🔰 سیراب در سراب ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شیخ جعفر شوشتری می گوید: در روز عاشورا، چهار جا، چهار عضو بدن ابی عبدالله به خاطر بی آبی از کار افتاده بود، که حتی شاید ا گر آب هم میدادند، کار از کار گذشته بود و فایده نداشت.... چهارمین عضو جگر حسین بوده، هلال بن نافع می گوید، آمدم نزدیک گودال، جنگ تمام شده، از بالای گودال نگاه کردم، دیدم لبهای حسین تکان می خورد، نزدیک تر رفتم، گفتم شاید حسین نفرین می کنه، دیدم می گوید: «لشگر جگرم از تشنگی میسوزد » از گودال آمدم بیرون، سریع رفتم آب آوردم، دیدم شمر داره بیرون می آید، گفت کجا می روی، گفتم می روم پسر فاطمه را سیراب کنم، گفت زحمت نکش، من سیرابش کردم … . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚 برشی از کتاب روضه "اشک در بهشت" شب دهم| گریز تالیفی شیخ جعفر شوشتری | صفحه ۲۶۲ 🕌 موسسه فرهنگی تبلیغی به سوی ملکوت ___________________ 🆔 @bsmalakut