📚🕥📚🎆
#داستان_های_غیر_پیامبران_در_قرآن 📖
#_داستان_اصحاب_کهف
#قسمت_اول
🦋#سؤال_كافران_از_سه_چيز🦋
✨ روايت شده: قبل از هجرت، نمايندگان كفار قريش در مكه به مدينه سفر كردند و از دانشمندان يهود در مورد مبارزه با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم استمداد نمودند، دانشمندان يهود به آنها گفتند: سه سؤال از محمد صلى الله عليه و آله و سلم بپرسيد، اگر پاسخ شما را داد، او پيامبر و رسول است وگرنه، به دروغ ادعاى پيامبرى مىكند، و با او هر گونه كه صلاح مىدانيد مبارزه كنيد. اين سؤالها عبارتند از:
✨1 - در مورد اصحاب كهف بپرسيد كه سرگذشت آنها چيست؟
✨2 - از ماجراى ذوالقرنين كه بر مشرق و مغرب دست يافت بپرسيد.
✨ 3 - از روح بپرسيد كه چيست؟
و طبق روايتى، گفتند: اگر محمد صلى الله عليه و آله و سلم به دو سؤال نخست پاسخ داد و در مورد روح پاسخ نداد، او پيامبر است.
✨نمايندگان قريش به مكه بازگشتند، و ماجرا را به كفار قريش گفتند، آنها به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفته و اين سه سؤال را مطرح كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آنها فرمود: پاسخ شما را مىدهم، ولى ان شاءَ الله نگفت، كافران رفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پانزده شب منتظر وحى الهى بود، ولى جبرئيل نيامد، به گونهاى كه كافران شماتت و شايعهسازى كردند، اين موضوع موجب رنجش خاطر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گرديد، آن گاه جبرئيل نازل شد و سوره كهف را نازل كرد (آرى نگفتن اءن شاء الله موجب تاخير وحى مىگرديد) در سوره كهف، به سؤال اول (داستان اصحاب كهف) و دوم (داستان ذوالقرنين) پاسخ داده شده، و در مورد روح، آيه 85 اسراء نازل شد كه حقيقت روح را تنها خدا مىداند.
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
﷽📚🕥📚🎆
#داستان_های_غیر_پیامبران_در_قرآن 📖
#داستان_ذوالقرنین
#قسمت_دوم
🦋لشگر كشى ذوالقرنين به سمت غرب🦋
✨ذوالقرنين پادشاه عادلى بود، تصميم گرفت با همت قهرمانانه بر شرق و غرب جهان، حركت كند و همه را زير پرچم خود آورد و در پرتو حكومت مقتدرانه خود، جلو ظلم و طغيان ظالمان و ستمگران را بگيرد، و تا آخرين حد توان خود از حريم مستضعفان دفاع نمايد.
✨مركز او (ظاهراً) سرزمين فارس بود. سه جنگ و لشگركشى بزرگ داشت:
1 - به سوى غرب 2 - به سوى شرق 3 - به سوى منطقهاى كوهستانى، بين شرق و غرب.
خداوند همه اسباب كار و پيروزى را در اختيارش قرار داده بود. او با لشگر مجهز و بيكرانى به سمت غرب حركت كرد، همه ناهموارىها در برابرش هموار شدند، و همه گردنكشان در برابرش تواضع كردند، او همچنان به فتوحات ادامه داد. شب و روز به پيش رفت تا به چشمه آبى رسيد، كه آب و گلش به هم آميخته بود، چنين به نظر مىرسيد كه خورشيد در آن غروب مىكند، و تصور مىكرد كه ديگر پس از آن، جنگ و فتح باقى نمانده است.
✨ولى در آن سرزمين قومى را ديد كه كفر و طغيان و ظلمشان موجب آزار مستضعفان مىشد و همه را به ستوه آورده بود، آن قوم به ستمگرى و قتل و غارت معروف بودند.
ذوالقرنين از درگاه خداوند خواست تا او را در هدايت و رهبرى مردم، يارى كند، و تكليفش را در مورد آن قوم وحشى و ستمگر روشن سازد.
✨خداوند ذوالقرنين را در ميان دو كار مخير ساخت:
1 - با شمشير آنها را كيفر و سركوب كند 2 - به دعوت و راهنمايى آنها بپردازد، مدتى به آنها مهلت دهد، شايد هدايت گردند، و از ستم و طغيان دست بردارند.
ذوالقرنين راه دوم را برگزيد و گفت: هر كه ستم كند، او را مجازات خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش باز خواهد گشت، و خدا او را به عذابى سخت دچار خواهد ساخت، ولى هر كس كه به حق بگرود و كار شايسته انجام دهد، براى او پاداش نيك خواهد بود، و ما به گشايش كارش اقدام مىكنيم.
✨ذوالقرنين مدتى در آن جا ماند، و از ستم ستمگران جلوگيرى نمود، و به نيكوكاران پاداش داد، و پايه عدالت و صلح را در آن جا پىريزى كرد و پرچم اصلاح را برافراشت.
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
﷽📚🕥📚🎆
#داستان_های_غیر_پیامبران_در_قرآن 📖
🦋#برصیصای_عابد🦋
#قسمت_اول
🌻در روزگاران پيش در ميان بنى اسرائيل پادشاهى زندگى مىكرد، او داراى دو پسر بود، كه بنابه قولى نام يكى از آنها تمليخا، و نام ديگرى فُطرُس بود. پدر از دنيا رفت و براى آنها ثروت بسيار به جا گذاشت.
✨تمليخا انسان با ايمان و مهربان و خداشناسى بود، و همواره در فكر حساب و كتاب قيامت، و انجام كارهاى نيك بود، و به نيازمندان كمكهاى شايانى مىكرد، ولى به عكس، فطرس انسانى دنياپرست، سنگدل، و بى اعتنا به امور دين و معاد و خدا بود، خدا و معاد را قبول نداشت، فقط به زرق و برق دنياى خود فكر مىكرد.
🌻بخشى از سرگذشت اين دو برادر (يا دو دوست) در سوره كهف، از آيه 32 تا 44 به عنوان دو نمونه، يكى نمونهاى از انسان نيك، و ديگرى، نمونهاى از انسان بد ذكر شده، تا ما با تابلو قرار دادن اين ماجرا، پيروى انسان نيك را برگزينيم و انسان نيك گرديم.
✨اين دو برادر هر كدام حق خود را از ارث پدر گرفتند، تمليخا ثروت پدر را پلى براى آخرت قرار داد، و از آن به نحو احسن براى تأمين نيازهاى مستمندان استفاده مىكرد، ولى فطرس همواره در عياشى و هوسبازى خود به سر مىبرد، و بر اموال خود مىافزود، و چيزى به نيازمندان نمىداد.
🌻فطرس از اموال اندوخته شدهاش دو باغ انگور بسيار بزرگ به وجود آورد، كه در گرداگرد اين دو باغ، نخلهاى بلند خرما سر به آسمان كشيده بودند، و در بين اين دو باغ، سرزمين بزرگ مزروعى پربركت وجود داشت، و نهرى بزرگ و پر آب همواره براى سيراب كردن درختان اين دو باغ و مزرعه و نخلها جريان داشت، و در مجموع يك مزرعه كامل بود كه همه چيزش جور و جامع بود، و در آن از همهگونه محصولات كشاورزى به طور فراوان وجود داشت.
✨فطرس به جاى شكر و سپاسگزارى خدا، با سرمستى و غفلت و غرور، فكر مىكرد كه نسبت به برادرش برترى دارد، و تا ابد غرق در نعمت مىباشد، ولى برادرش بر اثر عدم دلبستگى به دنيا، براى خود - جز به مقدار نياز - چيزى نگذاشته بود، و بقيه را در امور نيك به مصرف رسانده بود.
🌻فطرس، تمليخا را مسخره مىكرد و او را ابله مىدانست، ولى تمليخا دلش براى عاقبت برادرش ميسوخت و همواره سعى داشت با نصيحت و اندرز، برادرش را از راههاى باطل بيرون كشيده به سوى خدا بكشاند.
✨فطرس به برادرش مىگفت: من از نظر ثروت از تو برترم، و به خاطر افرادى كه دارم از تو توانمندتر مىباشم.
🌻او با غرور و سرمستى وارد باغش مىشد و منظره شاداب باغ را مىديد مىگفت: من گمان نمىكنم هرگز اين باغ فانى و نابود شود.
✨خيره سرى او به جايى رسيد كه آشكارا منكر معاد و قيامت گرديد و گفت: باور نمىكنم قيامت برپا گردد، و اگر قيامتى باشد و به سوى پروردگارم بازگردم، جايگاهى بهتر از اين جا خواهم داشت.
🌻او با خيال خام خود مىپنداشت اكنون كه در دنيا داراى شخصيت برجسته (صورى) است، در آخرت نيز (فرضاً اگر باشد) داراى شخصيت برجسته خواهد بود.
✨او همواره در اين فكرها بود، و زرق و برق ظاهرى خود را به رخ برادر مىكشيد و تمليخا را تحقير مىكرد، و پيوسته حرفهاى گُنده، و بزرگتر از خود مىزد، و برادرش را، انسانى سرخورده و مفلوك معرفى مىكرد.
🍁اندرزهاى حكيمانه و پرمهر برادر مؤمن
✨تمليخا كه دورانديش و آخربين بود، و درست فكر مىكرد، دلش براى غفلت برادرش مىسوخت. تصميم گرفت با اندرزهاى پدرانه، برادر را از منجلاب فريب و بى خبرى خارج سازد، از اين رو او را چنين نصيحت مىكرد:
🌻آيا به خدايى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفريده، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد كافر شدى؟! ولى من كسى هستم كه الله پروردگار من است، و هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نمىدهم.
چرا هنگامى كه وارد باغت شدى، نگفتى اين نعمتى است كه خدا خواست است؟!
✨نيرويى جز از ناحيه خدا نيست! و اگر مىبينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم (مطلب مهمى نيست).
🌻شايد پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد، و مجازات حساب شدهاى از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، به گونهاى كه آن را به زمين بى گياه لغزندهاى تبديل سازد.
✨و آب آن در اعماق زمين فرو رود، آن گونه كه هرگز نتوانى آن را به دست آورى.
🍁دگرگونى باغ و كشتزار سرسبز به بيابانى خشك
✨فطرس هرگز به گفتار و اندرزهاى برادر گوش نكرد، و به راه خود ادامه داد، و همچنان سرمست و غافل، بى آن كه حق نيازمندان را بپردازد، و از ناحيه او خيرى به كسى برسد، به هوسبازى خود ادامه داد.
🍀🌺🍀🌺🍀🌺