eitaa logo
حامیان قرآن
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
424 فایل
آموزش و انتقال مفاهیم قرآنی، اخلاقی و تربیتی، داستان ان شاءالله بتونیم کنارهم از خودشناسی به خداشناسی برسیم😍 کپی آزاد به شرط صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان(عج) ارتباط با ادمین @Ramazanian7 تبلیغات : @Ramazanian7 آیدی کانال 👇 @Hamian_ghoran510
مشاهده در ایتا
دانلود
📚🕥📚🎆 📖 🦋🦋 ✨ روايت شده: قبل از هجرت، نمايندگان كفار قريش در مكه به مدينه سفر كردند و از دانشمندان يهود در مورد مبارزه با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم استمداد نمودند، دانشمندان يهود به آن‏ها گفتند: سه سؤال از محمد صلى الله عليه و آله و سلم بپرسيد، اگر پاسخ شما را داد، او پيامبر و رسول است وگرنه، به دروغ ادعاى پيامبرى مى‏كند، و با او هر گونه كه صلاح مى‏دانيد مبارزه كنيد. اين سؤال‏ها عبارتند از: ✨1 - در مورد اصحاب كهف بپرسيد كه سرگذشت آن‏ها چيست؟ ✨2 - از ماجراى ذوالقرنين كه بر مشرق و مغرب دست يافت بپرسيد. ✨ 3 - از روح بپرسيد كه چيست؟ و طبق روايتى، گفتند: اگر محمد صلى الله عليه و آله و سلم به دو سؤال نخست پاسخ داد و در مورد روح پاسخ نداد، او پيامبر است. ✨نمايندگان قريش به مكه بازگشتند، و ماجرا را به كفار قريش گفتند، آن‏ها به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفته و اين سه سؤال را مطرح كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آن‏ها فرمود: پاسخ شما را مى‏دهم، ولى ان شاءَ الله نگفت، كافران رفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پانزده شب منتظر وحى الهى بود، ولى جبرئيل نيامد، به گونه‏اى كه كافران شماتت و شايعه‏سازى كردند، اين موضوع موجب رنجش خاطر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گرديد، آن گاه جبرئيل نازل شد و سوره كهف را نازل كرد (آرى نگفتن اءن شاء الله موجب تاخير وحى مى‏گرديد) در سوره كهف، به سؤال اول (داستان اصحاب كهف) و دوم (داستان ذوالقرنين) پاسخ داده شده، و در مورد روح، آيه 85 اسراء نازل شد كه حقيقت روح را تنها خدا مى‏داند. 🍀🌺🍀🌺🍀🌺
﷽📚🕥📚🎆 📖 🦋لشگر كشى ذوالقرنين به سمت غرب‏🦋 ✨ذوالقرنين پادشاه عادلى بود، تصميم گرفت با همت قهرمانانه بر شرق و غرب جهان، حركت كند و همه را زير پرچم خود آورد و در پرتو حكومت مقتدرانه خود، جلو ظلم و طغيان ظالمان و ستمگران را بگيرد، و تا آخرين حد توان خود از حريم مستضعفان دفاع نمايد. ✨مركز او (ظاهراً) سرزمين فارس بود. سه جنگ و لشگركشى بزرگ داشت: 1 - به سوى غرب 2 - به سوى شرق 3 - به سوى منطقه‏اى كوهستانى، بين شرق و غرب. خداوند همه اسباب كار و پيروزى را در اختيارش قرار داده بود. او با لشگر مجهز و بيكرانى به سمت غرب حركت كرد، همه ناهموارى‏ها در برابرش هموار شدند، و همه گردنكشان در برابرش تواضع كردند، او همچنان به فتوحات ادامه داد. شب و روز به پيش رفت تا به چشمه آبى رسيد، كه آب و گلش به هم آميخته بود، چنين به نظر مى‏رسيد كه خورشيد در آن غروب مى‏كند، و تصور مى‏كرد كه ديگر پس از آن، جنگ و فتح باقى نمانده است. ✨ولى در آن سرزمين قومى را ديد كه كفر و طغيان و ظلمشان موجب آزار مستضعفان مى‏شد و همه را به ستوه آورده بود، آن قوم به ستمگرى و قتل و غارت معروف بودند. ذوالقرنين از درگاه خداوند خواست تا او را در هدايت و رهبرى مردم، يارى كند، و تكليفش را در مورد آن قوم وحشى و ستمگر روشن سازد. ✨خداوند ذوالقرنين را در ميان دو كار مخير ساخت: 1 - با شمشير آن‏ها را كيفر و سركوب كند 2 - به دعوت و راهنمايى آن‏ها بپردازد، مدتى به آن‏ها مهلت دهد، شايد هدايت گردند، و از ستم و طغيان دست بردارند. ذوالقرنين راه دوم را برگزيد و گفت: هر كه ستم كند، او را مجازات خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش باز خواهد گشت، و خدا او را به عذابى سخت دچار خواهد ساخت، ولى هر كس كه به حق بگرود و كار شايسته انجام دهد، براى او پاداش نيك خواهد بود، و ما به گشايش كارش اقدام مى‏كنيم. ✨ذوالقرنين مدتى در آن جا ماند، و از ستم ستمگران جلوگيرى نمود، و به نيكوكاران پاداش داد، و پايه عدالت و صلح را در آن جا پى‏ريزى كرد و پرچم اصلاح را برافراشت. 🍀🌺🍀🌺🍀🌺
﷽📚🕥📚🎆 📖 🦋🦋 🌻در روزگاران پيش در ميان بنى اسرائيل پادشاهى زندگى مى‏كرد، او داراى دو پسر بود، كه بنابه قولى نام يكى از آن‏ها تمليخا، و نام ديگرى فُطرُس بود. پدر از دنيا رفت و براى آن‏ها ثروت بسيار به جا گذاشت. ✨تمليخا انسان با ايمان و مهربان و خداشناسى بود، و همواره در فكر حساب و كتاب قيامت، و انجام كارهاى نيك بود، و به نيازمندان كمك‏هاى شايانى مى‏كرد، ولى به عكس، فطرس انسانى دنياپرست، سنگدل، و بى اعتنا به امور دين و معاد و خدا بود، خدا و معاد را قبول نداشت، فقط به زرق و برق دنياى خود فكر مى‏كرد. 🌻بخشى از سرگذشت اين دو برادر (يا دو دوست) در سوره كهف، از آيه 32 تا 44 به عنوان دو نمونه، يكى نمونه‏اى از انسان نيك، و ديگرى، نمونه‏اى از انسان بد ذكر شده، تا ما با تابلو قرار دادن اين ماجرا، پيروى انسان نيك را برگزينيم و انسان نيك گرديم. ✨اين دو برادر هر كدام حق خود را از ارث پدر گرفتند، تمليخا ثروت پدر را پلى براى آخرت قرار داد، و از آن به نحو احسن براى تأمين نيازهاى مستمندان استفاده مى‏كرد، ولى فطرس همواره در عياشى و هوسبازى خود به سر مى‏برد، و بر اموال خود مى‏افزود، و چيزى به نيازمندان نمى‏داد. 🌻فطرس از اموال اندوخته شده‏اش دو باغ انگور بسيار بزرگ به وجود آورد، كه در گرداگرد اين دو باغ، نخل‏هاى بلند خرما سر به آسمان كشيده بودند، و در بين اين دو باغ، سرزمين بزرگ مزروعى پربركت وجود داشت، و نهرى بزرگ و پر آب همواره براى سيراب كردن درختان اين دو باغ و مزرعه و نخل‏ها جريان داشت، و در مجموع يك مزرعه كامل بود كه همه چيزش جور و جامع بود، و در آن از همه‏گونه محصولات كشاورزى به طور فراوان وجود داشت. ✨فطرس به جاى شكر و سپاسگزارى خدا، با سرمستى و غفلت و غرور، فكر مى‏كرد كه نسبت به برادرش برترى دارد، و تا ابد غرق در نعمت مى‏باشد، ولى برادرش بر اثر عدم دلبستگى به دنيا، براى خود - جز به مقدار نياز - چيزى نگذاشته بود، و بقيه را در امور نيك به مصرف رسانده بود. 🌻فطرس، تمليخا را مسخره مى‏كرد و او را ابله مى‏دانست، ولى تمليخا دلش براى عاقبت برادرش ميسوخت و همواره سعى داشت با نصيحت و اندرز، برادرش را از راه‏هاى باطل بيرون كشيده به سوى خدا بكشاند. ✨فطرس به برادرش مى‏گفت: من از نظر ثروت از تو برترم، و به خاطر افرادى كه دارم از تو توانمندتر مى‏باشم. 🌻او با غرور و سرمستى وارد باغش مى‏شد و منظره شاداب باغ را مى‏ديد مى‏گفت: من گمان نمى‏كنم هرگز اين باغ فانى و نابود شود. ✨خيره سرى او به جايى رسيد كه آشكارا منكر معاد و قيامت گرديد و گفت: باور نمى‏كنم قيامت برپا گردد، و اگر قيامتى باشد و به سوى پروردگارم بازگردم، جايگاهى بهتر از اين جا خواهم داشت. 🌻او با خيال خام خود مى‏پنداشت اكنون كه در دنيا داراى شخصيت برجسته (صورى) است، در آخرت نيز (فرضاً اگر باشد) داراى شخصيت برجسته خواهد بود. ✨او همواره در اين فكرها بود، و زرق و برق ظاهرى خود را به رخ برادر مى‏كشيد و تمليخا را تحقير مى‏كرد، و پيوسته حرف‏هاى گُنده، و بزرگتر از خود مى‏زد، و برادرش را، انسانى سرخورده و مفلوك معرفى مى‏كرد. 🍁اندرزهاى حكيمانه و پرمهر برادر مؤمن‏ ✨تمليخا كه دورانديش و آخربين بود، و درست فكر مى‏كرد، دلش براى غفلت برادرش مى‏سوخت. تصميم گرفت با اندرزهاى پدرانه، برادر را از منجلاب فريب و بى خبرى خارج سازد، از اين رو او را چنين نصيحت مى‏كرد: 🌻آيا به خدايى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفريده، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد كافر شدى؟! ولى من كسى هستم كه الله پروردگار من است، و هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نمى‏دهم. چرا هنگامى كه وارد باغت شدى، نگفتى اين نعمتى است كه خدا خواست است؟! ✨نيرويى جز از ناحيه خدا نيست! و اگر مى‏بينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم (مطلب مهمى نيست). 🌻شايد پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد، و مجازات حساب شده‏اى از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، به گونه‏اى كه آن را به زمين بى گياه لغزنده‏اى تبديل سازد. ✨و آب آن در اعماق زمين فرو رود، آن گونه كه هرگز نتوانى آن را به دست آورى. 🍁دگرگونى باغ و كشتزار سرسبز به بيابانى خشك‏ ✨فطرس هرگز به گفتار و اندرزهاى برادر گوش نكرد، و به راه خود ادامه داد، و همچنان سرمست و غافل، بى آن كه حق نيازمندان را بپردازد، و از ناحيه او خيرى به كسى برسد، به هوسبازى خود ادامه داد. 🍀🌺🍀🌺🍀🌺