بادوستان رفته بودیم عیادت سید، همان موقعی که تیر به پهلویش خورده بود.😔
با اشاره به طبقه بالای بیمارستان که محمد علی(فرزند شهید) چند روز پیش در آنجا به دنیا آمده بود، گفت:(او هم شهید می شود)💔
ماجرا را اینگونه تعریف کرد:
دیدم که بچه ام دارد از دست می رود و قرار نیست که به دنیا بیاید.😔گفتم نمی شود که بماند⁉️
گفتند:می شود به شهادتش راضی شوی، می ماند☝️
وماند...❤️
شیخ محسن(همرزم شهید)
شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده🌹
#خاطره_شهید
@shidms313
.
#خاطره_شهید 📱✨
داییش تلفن کرد, گفت: "حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشستین؟"😶⁉️
گفتم: "نه. خودش تلفن کرد. گفت: دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه می آد. گفت: شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود."😊🌹
گفت: " چی رو پانسمان می کنه؟ دستش قطع شده".😳
همان شب رفتیم یزد، بیمارستان.
به دستش نگاه می کردم. گفتم: " خراش کوچیک! "☹️🍃
خندید...
گفت:
" دستم قطع شده، سرم که قطع نشده"😱
•➣♡@Hamid_1368313