eitaa logo
شهید حمید سیاهکالی مرادی💕
242 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
44 فایل
✨ولادت:،۱۳۶۸/۰۲/۰۴ شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۰۵ مزار:گلزار شهدای قزوین ~شرمنده ام.... یک جــان بیشتر ندارم تا در راه ولے عصـر ونائب بر حقـش امـام خامنه اے فـدا کنـــــم✨💫 #√شهیدحمید سیاهکالی مرادی☺️👆🏻 انتقاد!پیشنهاد؟حرفی،سخنی ¿ادمین تبادل @modafeh_chadoor
مشاهده در ایتا
دانلود
۞﴾﷽﴿۞ سلام سلام😊❤️ دوستان عزیزم شما دعوت شده اید به😎 |وِصــآلْ🌱| یه کانال امام الزمانیی که همه منتظران اونجا جمعن و یک عالمه: [💖🦋] [🍁💚] [🌙💧] [🖇🔥] [🌸😍] [💜🍂] [😂✌️🏻] [💕🌻] [✨🕊] [همہ چے از نوع مذهـبے و شہڋایـے]📿🥀 دیدنش ضرر ندارهـ مجانیهـ😉👇🏻 --------------------------------------------------- https://eitaa.com/vesalanee ‌--------------------------------------------------- بیای پشیمون نمیشے ،مطمئن باش😌✋
۞﴾﷽﴿۞ سلام سلام😊❤️ دوستان عزیزم شما دعوت شده اید به😎 |وِصــآلْ🌱| یه کانال امام الزمانیی که همه منتظران اونجا جمعن و یک عالمه: [💖🦋] [🍁💚] [🌙💧] [🖇🔥] [🌸😍] [💜🍂] [😂✌️🏻] [💕🌻] [✨🕊] [همہ چے از نوع مذهـبے و شہڋایـے]📿🥀 دیدنش ضرر ندارهـ مجانیهـ😉👇🏻 --------------------------------------------------- https://eitaa.com/vesalanee ‌--------------------------------------------------- بیای پشیمون نمیشے ،مطمئن باش😌✋
😁 یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع كرد و با صدای بلند گفت: كی خسته است؟☺ گفتیم: دشمن.😄 صدا زد: كی ناراضیه؟😉 بلند گفتیم: دشمن 😎 دوباره با صدای بلند صدا زد: كی سردشه؟😜 ما هم با صدای بلندتر گفتیم: دشمن 👊🏻 بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا كه سردتون نیست می خواستم بگم كه پتو به گردان ما نرسیده !!!😝😂😂 @Hamid_1368313
👀 اینطوری لو رفت...! دو تا از بچه‌های گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و‌های های می‌خندیدند. گفتم: «این کیه؟»😳 گفتند: «عراقی»😁 گفتم: «چطوری اسیرش کردید؟»😎 می‌خندیدند😂 گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگی فشار آورده با لباس بسیجی‌ها آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود. 😎😂 پول داده بود!» اینطوری لو رفته بود، بچه‌ها هنوز می‌خندیدند. . ...♡ _|.❁.|_________ ❀•┈•@Hamid_1368313
اینطوری لو رفت دو تا از بچه‌های گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و ‌های های می‌خندیدند.😂😂 گفتم: «این کیه؟» گفتند: «عراقی»👨🏿 گفتم: «چطوری اسیرش کردید؟» می‌خندیدند.😂 گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگی فشار آوردهبنده با لباس بسیجی‌ها آمده ایستگاه صلواتی شربت 🍹گرفته بود. پول داده بود!»💷 اینطوری لو رفته بود. بچه‌ها هنوز می‌خندیدند.😂😂 (کپی با ذکر صلوات) ╭─••❈✿‌‌♡✿❈••─╮ @Hamid_1368313 ╰─••❈✿♡✿❈••─╯
💖🌹🦋 یـکے از عمیلیات ها بود که فرمانده دستور داده بود شب هیچ کس تکون نخوره وصداش در نیاد😳 وقت نماز صبح شد آفتابه رو برداشتم ورفتم وضو بگیرم که یکدفعه احساس کردم کسی آن طرفتر تکان میخورد😥 ترسیدم😫 نمیتوانستم کاری بکنم ،تنها بودم وبدون اسلحه ویک متر جلوترم یک بعثی که اگه برمیگشت و منو میدید شهادتم حتمی بود😂 شروع کردم به دعا گفتم خداجون من که نیومدم کار بدی بکنم که الان گرفتار شدم اومدم وضو بگیرم پس کمکم کن یک لحظه چیزی به ذهنم رسید👏👌 😂لوله ی آفتابه رو گذاشتم و رو سر عراقی و گفتم حَرِّڪ....😂😂😂 بیچاره انقدر ترسیده بود که همش به عربی میگفت:نزن... اینطوری شد که همه چی رو هم اعتراف کرد وعملیات به نفع ایران تموم شد😂😂 وتا صبح همه ی رزمنده ها وفرماندمون از خنده داشتند غش میکردند😅😂😟 تااینکه فرمانده گفت:بچه ها دلتونُ پاک کنید اونوقت با یک آفتابه هم میشه دشمنُ نابود شد🤣 ‌•➣♡@Hamid_1368313