eitaa logo
شهید حمید سیاهکالی مرادی💕
241 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
44 فایل
✨ولادت:،۱۳۶۸/۰۲/۰۴ شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۰۵ مزار:گلزار شهدای قزوین ~شرمنده ام.... یک جــان بیشتر ندارم تا در راه ولے عصـر ونائب بر حقـش امـام خامنه اے فـدا کنـــــم✨💫 #√شهیدحمید سیاهکالی مرادی☺️👆🏻 انتقاد!پیشنهاد؟حرفی،سخنی ¿ادمین تبادل @modafeh_chadoor
مشاهده در ایتا
دانلود
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... بزرگۍ میگہ↓ ماسک زدن در این شرایط براۍ مذهبۍها بـاید مثل پیراهـݩ مشکۍ پوشیدن در محـرم باشھ ! :) 😷 @Hamid1368313
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... پـــوشش‌و‌حجابـــــــ زن‌او‌را‌شادابـــــــ تر‌ و‌زیبا‌ییےاش‌را‌پایـــدار‌تر‌مےکنـــد.😇 "•غرر‌الحکم•" ؏🌱 @Hamid1368313
دیدین‌ تازگیا همه‌ جوونا ‌آرزوی شهادت‌ دارن...؟! همش‌ شعار همش‌ ادعای ولی پسر‌ جون،‌ دختر‌ جون... یه‌ نیگا‌ به‌ خودتم‌ کردی؟! ببین‌ شبیه‌ شی؟! ببین‌ یه‌ نَمه‌ بهش‌ شباهت‌ داری؟! شهدا‌ رو‌ میگما...! یه‌ شهید‌ هیچ‌ وقتِ‌ هیچ‌ وقت‌ دل‌ نمیشکنه یه‌ شهید‌ هیچ‌ وقت هیچ‌ وقت‌ مسیر شو‌ کج‌ نمیکنه یه‌ شهید‌‌ رفیقش‌ ، فاطمه‌ اس میخوای مثه‌ شهدا‌ بشی؟! بسمِ‌ الله... 🌸قیافه‌ و‌ مد‌برات‌ مهم‌ نباشه؛ مثه 🌷 🌸از‌ پول‌ و‌ ثروتت‌ بگذری؛ مثه 🌷 🌸راستی میتونی از‌ عشقت‌ بگذری؟!مثه‌ 🌷 بیا‌ و‌ به‌ خودت‌ قول‌ بده‌ از‌ این‌ به‌ بعد دورترین‌ فاصله‌ رو‌ با ! مثلا کیلومترها؟! فرسنگ‌ ها؟! نه!! حتی بیشتر‌ از‌ اینها... قشنگ‌ نیست؟! بیا‌ و‌ به‌ خودت‌ قول‌ بده‌ چشاتو‌ بدزدی ‌وقتی چشات‌ به‌ یه‌ نامحرم‌ میخوره... همون‌ لحظه‌ بگو یا‌ خَیرَ‌ حَبیباً‌ وَ‌ مَحبوب!! بیا‌ و‌ به‌ خودت‌ قول‌ بده‌ دهنتو‌ گِل‌ بگیری‌ اونجا که‌ میخواد به باز‌ شه!! اصلا‌ خلاصه‌ بگم‌ برات‌؟! ❗️بیا‌ و‌ به‌ خودت‌ قول‌ بده‌ نشی دلیلِ اشکهای ❗️
متن بالا خیلی عالیه👆 حتما بخونید🌺
روز 🌺 ۱۰۰ ☘به نیابت از شهید# ابراهیم اسمی هدیه به حضرت زهرا سلام الله علیها 🌷 @Hamid_1368313🌷 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸 برای اینکه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه ... باید اخلاص داشته باشیم 🌸 مشکل کارهای ما این است که برای رضایت همه کار می کنیم... بجز برای رضای خدا 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 🌷 @Hamide_1368313
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ❣«شهیدی که جلیل را صدا می زد»❣ 🌸جلیل به ماموریتی در تنب بزرگ رفته بود . شب در عالم خواب می بیند که تعدادی از شهدا بر سر مزارشان نشسته اند شاد و خوشحال همه دور هم جمع هستند شوخی میکنند و می خندند. قدم بر می دارد که به سمتشان برود . اما آنها می گویند: بایست هنوز زود است. چند لحظه ای می گذرد و توجه جلیل به یکی از شهدا که ناراحت بر سر مزار خود نشسته جلب می شود. 🌸 رو به یکی از شهدا علت ناراحتی آن شهید را می پرسد. و آن در جواب می گوید او است مدت زیادی است که کسی به او سر نزده است ...😔 🌸مدتها گذشت و از ماموریت بازگشت . خواب را برای من تعریف کرد و گفت: در این مدت از فکر این خواب بیرون نیامده ام. گویا که شهید مرا صدا می زند . به گلزار شهدای فسا رفتیم . 🌸 تمام مزار شهدا را یکی یکی با هم گشتیم. ولی چنین نامی از شهید نبود . 🌸 گفت: گلزار شهدای منطقه ی خودمان را نگشتیم آنجا هم برویم . چند روز بعد رفتیم شهدای تمام منطقه ی ششده و قره بلاغ که در50 کیلومتری فسا قرار دارد را هم گشتیم ولی خبری نبود . ناامید شدیم😔 🌸 تا اینکه دوباره اعزام شد ماموریت ، بعد از چند روز تماس گرفت گفت: من در اینترنت جستجو کردم حتی گلزار شهدایی که اطرافمان بود را گشتم ولی نتوانستم این شهید عزیز رو پیدا کنم. بغضی در گلویش پیچید و گفت: فکر کنم چند شهید گمنامی که در جزیره آرام گرفته اند یکی از آنها شهید کریم پور باشد. با همان بغضی که داشت ادامه داد: سر مزارشان رفتم و را خواندم ... 🌸مدتی گذشت و همچنان ذهن جلیل در گیر بود تا اینکه یک روز به طور اتفاقی برای اولین بار به همراه یکی از خانمها ی همسایه به بنیاد شهید رفتیم تا نام کوچه را به نام شهید قنبری نام گذاری کنیم. 🌸در آنجا یادم به خواب افتاد و از مسئول فرهنگی بنیاد شهید پرسیدم آیا ما شهیدی به نام کریم پور داریم⁉️ گفتند : بله . مزار شهید در پشت بارگاه امامزاده حسن (ع ) گوشه ی آخر صحن که یک پرچم سر مزارش گذاشتیم . 🌸باورم نمی شد زیرا بارها آن گلزار را گشته بودیم. به محض رسیدن به خانه به زنگ زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. خیلی خوشحال شد .😍 ظهر که به خانه آمد ناهار را خورد و به امامزاده حسن (ع) رفتیم. 🌸به مزار آن که شهید رسیدیم جلیل کنار مزار نشست و شروع کرد به گریه کردن.. عکسش را که دید آن خواب دوباره برایش تداعی شد و رو به شهید گفت: آخر تو را پیدا کردم...😭 🌸دو سال هر پنجشنبه ما بر سر مزار می رفتیم . در این دوسال کسی را ندیدیم که بر سر مزارش بیاید تا اینکه یک روز یک پسر جوانی رادیدم که بر سر مزارش آمد و فاتحه ای خواند جلیل سریع خودش را به او رساند و متوجه شد که از خویشاوندان شهید است خوابش را برای او تعریف کرد . و گفت پیام ما را به خانواده شهید برسانید. 🌸یک روز دلم خیلی گرفته بود. چهار ماه پس از شهادت جلیل می گذشت و نزدیک به ایام عید بود. بچه ها پیش مادرم گذاشتم. سبزه ای خریدم و بر سر مزار رفتم و گریه کردم . 😢از دور دو خانوم را دیدم که به سمتم می آیند بلند شدم که بروم . یکی از خانمها صدایم زد و پرسید: ببخشید شما را نمیشناسم ⁉️ ما از بستگان شهید هستیم... خودم را معرفی کردم و جریان خواب جلیل را تعریف کردم . او گفت : ما جریان خواب را شنیده بودیم پس از آن بر سر مزار شهید می آمدیم تا شاید شما را بینیم و از زبان خودتان جریان خواب را بشنویم... 🌸تپه ی شهدا و گلزار شهدای فسا را خیلی دوست دارم. زیرا اکثر شب های جمعه را با جلیل در کنار شهدا گذراندم. و اکنون هر زمان که به گلزار شهدا می روم . از ابتدای گلزار حس می کنم جلیل قدم به قدم در کنارم راه می رود. او را با تمام وجود حس می کنم...
✍🏼شهیدی که در آغوش اباعبدالله به شهادت رسید🥀👇 🌷ابراهیم شهید شد، اما هئیت که یادگارش بود در محل برقرار ماند. در همان ایام دفاع مقدس، یکبار ابراهیم را در حالت رویا مشاهده کردم. 🌙 او در یک باغ زیبا🌸حضور داشت و برخی از دوستانش در کنار او بودند. جلو رفتم و سلام کردم،😊✋ میخواستم حرفی بزنم و بپرسم که ثمره ی آن همه هئیت رفتن چه شد؟!!👆 قبل از اینکه چیزی بگویم خودش جلو آمد و گفت: سیدعلی زمانی که شدم و افتادم، آقا آمدند و مرا در آغوش گرفتند و......🍂🥀💔 راوی:سیدعلی شجاعی 🥀 🌷 @Hamide_1368313
•┄❁ ❁┄• فرستـادن پنج بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در «عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید سیاهکالی مرادی♥️ 🌷 @Hamid_1368313 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام خامنه ای حفظه الله : مبادا کسانی تصور کنند که دوره‌ی سخن گفتن از شهدا و سربازان فداکار و زحمت‌کشان میدان نبرد، سپری شده است... راه ادامه دارد..... 🌿 🔻برای شادی روح شهدا 🔻 @Hamid_1368313
های _شهدا❤️ موقع خرید جـهیزیه خانم‌ فروشـنده‌ به عکس صفحه ی گوشی ام‌ اشاره‌ کرد و پرسـید: این‌ عکس کدوم‌ شهـیده؟ "خندیدم‌ و گفتم: "این‌ هـنوز شهید نشده‌ شوهـرمه!" "شهید محمدحسین محمدخانی" 🌷•••{ݪَبخَندِ شُہَدا}••• @Hamid_1368313
•اگر خداوند را میخواهید بجویید در زمین و آسمان نیابید که پیدا نمی شود چون خود رحمانش فرمودند:زمین و آسمان وُسعَت مرا ندارد دل مؤمن جایگاه من است.(: | | | | 🍃|ʝσɨŋ| 🔜@Hamid_1368313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید حمید سیاهکالی مرادی💕
•🏴🖤• 🌹 خالصانه🌱⁦❤️⁩ بی ریا با جان و دل💛 بی حدّ و مرز🗾 تا ابد👑⁦❤️⁩ یک جورِ دیگر .دارم.حسیــن⁦☁️⁩🍁 _نزدیک🏴 @Hamid_1368313
.......پناه میبرم بخدا از روزی که گناه فرهنگ و عادت مردم شود شهید سیاهکالی مرادی 🌷 @Hamide_1368313 🌷
روز🌺 ۱۰۱🍃 به نیابت از شهید تورجی زاده هدیه به حضرت زهرا سلام الله 🌷 @Hamid_1368313 🌷
💠معرفی مختصری از سردار رشید اسلام؛ شهید محمدرضا تورجی زاده💠 🍃تاریخ تولد:23تیر1343 🍃محل تولد: اصفهان 🍃تاریخ شهادت:5اردیبهشت 1366 🍃نحوه شهادت: زخم عمیق بر پهلو و بازو و کمر 💠خصوصیات اخلاقی شهید: -ارتباط موثر و صمیمی با روحانیت داشت -عمل به مستحبات و ترک مکروهات را بسیار مورد توجه قرار میداد -دوساعت قبل از اذان صبح مشغول عبادت و شب زنده داری میشد -هنگامی که به مرخصی میرفت روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه مستحبی میگرفت -به مسائلی همچون حجاب،بیت المال،ادب،اخلاص،دائم الذکر بودن اهمیت میداد -بسیار اهل زیارت بود و زیارت جمکران ،قم و مشهد را زیاد به جا می آورد -همیشه مرتب و آراسته بود و ازبین عطرها؛عطر یاس و محمدی را انتخاب میکرد 💠خاطره ای از شهید یکی از همرزمان شهید میگفت خیلی کارهایم زیاد بود . داخل چادر نشسته بودم و داشتم برگه ها را امضا میکردم.یک دفعه دیدم برادرم وارد چادر شد.به محض اینکه قیافه اورا دیدم کلی خندیدم.او تازه از اصفهان آمده بود و شور جوانی داشت.به همین علت با موهای بلند به جبهه آمده بود.محمد تورجی به او گفته بود:باید در جبهه موهایت را کوتاه کنی.بعد شروع کرده بود موهای اورا از ته ماشین کردن.نیمی از موهایش را زده بود و بعد برای شوخی گفته بود:(برو پیش برادرت)!! لذا نیمی از سرش از ته زده شده بود و نیمی دیگر هنوز بلند بود. بعدازچند دقیقه شهید تورجی وارد چادر شد ،و گفت :ببخشید دیدم اعصاب نداری خواستم کمی بخندی😊 💠خصوصیتی که اکثرا شهید تورجی زاده را باآن میشناسند ارادت خاصی به حضرت زهرا سلام الله علیها و امام زمان عجل الله داشت. واقعا درمصائب حضرت زهراسلام الله علیها میسوخت. محمدرضا عاشق امام زمان عجل الله بود و از هرفرصتی برای توسل به آن حضرت استفاده میکرد.پس از نماز بلند میشد و رو به قبله دعای الهی عظم البلا را می خواند. 💠اشعار شهید هیهات مصیبتی است تنها ماندن هنگام رحیل همرهان واماندن سخت است زمان هجرت همنفسان مبهوت قفس شدن ز ره واماندن در چون و چرای حسرت هستی چند تا چند اسیر خودسری ها ماندن در حسرت پر کشیدن از دام وجود ماندیم و نبود در خور ما ماندن مشتاق رحیل و بال و پر سوخته ایم سخت است در این سرا خدایا ماندن 💠قسمتی از وصیت نامه شهید زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم ،به نیت لقای خدا و شهادت بود.امروز بعد از گذشت این مدت راغب تر شده ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید.خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت بر تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون... 🌷هدیه به روح پاک فدایی مادر؛شهید محمدرضا تورجی زاده"صلوات"🌷 📚منبع: کتاب خاطرات و زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده
با تو خوشبخت ترین آدم این قافله ام کم نشو دور نشو بی تو جهانم خاليست...🌸 شهیدم 🌷@Hamid_1368313
سلام من سوریه حرم حضرت زینب هستم🌺 این سفر رو هدیه از رفیق شهیدم گرفتم شهید حمید سیاهکالی مرادی ✨ بهم اجازه داده بهش بگم داداش حمید😭😭😭 وقتی کتابشون رو خوندم بی نهایت دلبسته شون شدم و ارادت پیدا کردم همون اوایل آشنایی و رفاقت با شهید ازشون سه تا سفر زیارتی خواستم که برام امضا کنن و واقعا تو این سفرهاباهام باشن مشهد کربلا سوریه مشهد رفتم و وقتی ازشون نشونه خواستم مادرشون رو تو حرم دیدم حالا هم سوریه که اصلا باورم نمی شد و بماند که چجوری قسمتم شد😭و دیروز باز هم وقتی نشونه خواستم بازم مادرشون رو در حیاط حرم خانم حضرت زینب(س)دیدم 😭 خیلی به مادرشون ارادت دارم من خودم ساکن تهرانم اما این شهید اهل قزوین هستن. و اونقدر با معرفت بوده که حتی قسمتم شد ماه رمضان در دیداری که با خانواده شهدا دارن هرماه من و دخترم هم با خانمهای قزوین بریم منزل پدر شهید😭 برگرفته از کانال عنایات شهدا👆
☺😉 💚💌 ~ممنون از شما عزیزان که اینقدر خوبید انشالله بمونید برامون دوستان عزیز☺ همگی با سیدالشهدا🙏
•┄❁ ❁┄• فرستـادن پنج بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در «عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید سیاهکالی مرادی♥️ 🌷 @Hamid_1368313 🌷
کتاب سلام بر ابراهیم ۱ گمنامی🌹 🗣مصطفی صفار هرندی 👇👇👇 💫قبل از اذان صبح برگشت. پيكر شهيد هم روی دوشش بود. خستگی در چهره اش موج می زد. 💫صبح برگه مرخصی را گرفت. بعد با پيكر شهيد حركت كرديم. 💫 ابراهيم خسته بود و خوشحال. می گفت: يك ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عمليات داشتيم فقط همين شهيد جا مانده بود حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف كرد و توانستيم او را بياوريم. 💫خبر خيلی سريع رسيده بود تهران. همه منتظر پيكر شهيد بودند. 💫 روز بعد از ميدان خراسان تشييع با شكوهی برگزار شد. 💫می خواستيم چند روزی تهران بمانيم اما خبر رسيد عمليات ديگری در راه است. قرار شد فردا شب از مسجد حركت كنيم. 💫با ابراهيم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ايستاديم. بعد از اتمام نماز بود مشغول صحبت و خنده بوديم. 💫پيرمردی جلو آمد. او را می شناختم. پدر شهيد بود. همان كه ابراهيم، پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود. 💫سلام كرديم و جواب داد. همه ساكت بودند. برای جمع جوان ما غريبه می نمود. 💫انگار می خواست چيزی بگويد لحظاتی بعد سكوتش را شكست و گفت: آقا ابراهيم ممنونم زحمت كشيدی، اما پسرم! 💫پيرمرد مكثی كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! 💫لبخند از چهره هميشه خندان ابراهيم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب، آخر چرا!! 💫بغض گلوی پيرمرد را گرفته بود. چشمانش خيس از اشک شد. صدايش هم لرزان و خسته گفت: ديشب پسرم را در خواب ديدم. 💫به من گفت: در مدتی كه ما گمنام و بی نشان بر خاک جبهه افتاده بوديم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها به ما سر می زد. اما حالا ديگر چنين خبری نيست! 💫پسرم گفت: «شهدای گمنام مهمانان ويژه حضرت صديقه هستند!» 💫پيرمرد ديگر ادامه نداد. سكوت جمع ما را گرفته بود. 💫به ابراهيم نگاه كردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط می خورد و پايين می آمد. 💫می توانستم فكرش را بخوانم. گمشده اش را پيدا كرده بود.«گمنامی!» 💫بعد از اين ماجرا نگاه ابراهيم به جنگ و شهدا بسيار تغيير كرد. 💫می گفت: ديگر شک ندارم، شهدای جنگ ما چيزی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و اميرالمؤمنين علیه السلام كم ندارند. مقام آنها پيش خدا خيلی بالاست. 💫بارها شنيدم كه می گفت: اگر كسی آرزو داشته كه همراه امام حسين علیه السلام در كربلا باشد وقت امتحان فرا رسيده. 💫ابراهيم مطمئن بود كه دفاع مقدس محلی برای رسيدن به مقصود و سعادت و كمال انسانی است. 💫برای همين هر جا می رفت از شهدا می گفت. از رزمنده ها و بچه های جنگ تعريف می كرد. اخلاق و رفتارش هم روز به روز تغيير می كرد و معنوی تر می شد. 💫در همان مقر اندرزگو معمولاً دو سه ساعت اول شب را می خوابيد و بعد بيرون می رفت! موقع اذان برمی گشت و برای نماز صبح بچه ها را صدا می زد. 💫با خودم گفتم: ابراهيم مدتی است كه شب ها اينجا نمی ماند!؟ 💫يک شب به دنبال ابراهيم رفتم. ديدم برای خواب به آشــپزخانه مقر سپاه رفت. 💫فردا از پيرمردی كه داخل آشپزخانه كار می كرد پرس وجوكردم. 💫فهميدم كه بچه های آشپزخانه همگی اهل نمازشب هستند. 💫ابراهيم برای همين به آنجا می رفت، اما اگر داخل مقر نماز شب می خواند همه می فهمند. 💫اين اواخر حركات و رفتار ابراهيم من را ياد حديث امام علي علیه السلام به نوف بكالی می انداخت كه فرمودند: 💫«شيعه من كسانی هستند كه عابدان در شب و شيران در روز باشند.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺 پیامبر مهربانی(ص) 💠 هر کس به آنچه خدا روزی اش کرده راضی باشد،از زندگی خود لذت میبرد. ╭─┅══❀💠❀══┅─╮ 🆔 @Hamid_1368313 ╰─┅══❀💠❀══┅─╯
🌿 ‌ خدا مےداند یڪ صلواتے را ڪهـ انسان بفرستد و براۍ میتے هدیہ ڪند چہ معنویتے‌، چہ صورتے، چہ واقعیتے براۍ همین یڪ صلواتــ استــ . . . ! 〖آیت‌الله‌بہجت〗 🌱⌈∞↷ @Hamid_1368313
سلام دوستان انشالله حال دلتون خوب،باشه☺ اگه میشه لطف کنیدبرای شادی روح مرحومه زنداییم صلوات ختم کنید وفاتحه ای بفرستید🙏
☄💣 مکث کن، نفس بکش، اگر باید گریه کنی اینکارو بکن، ولی هیچ وقت نا امید نشو و به راهت ادامه بده. بزرگترین ریسک، ریسک نکردن است! در این دنیا که به سرعت تغییر می کند، تنها استراتژی که شکست را تضمین می کند، ریسک نکردن است. “مارک زاکربرگ” اگر جاده ای پیدا کردید که هیچ مانعی در آن نبود، به احتمال زیاد آن جاده به جایی نمی رسد. “فرانک کلارک” 🌱⌈∞↷ @Hamid_1368313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا