📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #جمعه ۲۷ خرداد ماه ۱۴۰۱ مصادف است با ۱۷ ذی القعده
📿 ذکر روز جمعه : اللهم صل علی محمد و آل محمد (صد مرتبه)
✅ ذکر روز جمعه موجب عزیز شدن میشود.
🌷امروز سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم مهدی عسگری
🕊شهید مدافع حرم محمدامین کریمیان
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 قسمت ۳۸: اولین غذایی که پختم سیب زمینی سرخ کرده باتخم مرغ بود.گفتم بی
قسمت 39
حمیدخیلی همراه بودواصلابه من سخت نگرفت.تمام سعیش این بودکه من ازمراسم راضی باشم.همیشه نظرم رامیپرسید .میگفت:"اگراین رودوست نداری یااینطوری باب میلت نیست بگوعوض کنیم."تنهااصرارش براین بودکه درعروسی گناه نباشد.برای غذاکوبیده همراه باسالادسفارش داده بودیم
حساس بودکه غذابه اندازه باشدواسراف نداشته باشیم.
بعدازاینکه ازتالاردرآمدیم درخیابان هادورزدیم وبه سمت خانه راه افتادیم.رفقای حمیدآن شب خیلی شلوغ کردند.جلوی ماشین عروس رامیگرفتند،بادستمال شیشه های ماشین راپاک میکردندوانعام میخواستند.
میگفتند:"دامادبه این خوشتیپی بایدبه ماانعام بده."حمیدکه به شیطنت رفقایش عادت داشت گاهی انعام میدادوگاهی هم بدون دادن انعام گازماشین رامیگرفت.میگفت صلوات بفرستیدوبعدهم میرفت!به من گفت:"اینهاتوی تالارهم بدجوری آتیش سوزوندن.یکسره به سروصورتم دست میکشیدن وموهای منوبه هم زدن."
به خانه که رسیدیم،بعدازخداحافظی وتشکرازاقوام وخانواده،اول قرآن خواندیم.حمیدسجاده انداخت وبعدازنمازازحضرت معصومه سلام الله علیهاتشکرکرد.خیلی جدی به این عنایت اعتقادداشت.همیشه بعدازهرنمازازکریمه ی اهل بیت تشکرمیکردکه بانی این وصلت شده است.
دستهایش رابلندمیکردوهمان جمله ای رامیگفت که بعدازتحویل سال کنارمن روبه ضریح گفته بود:"یاحضرت معصومه!ممنونم که خانمم روبه من دادی ومن روبه عشقم رسوندی."
پنج شنبه عروسی کردیم ودوشنبه برای ماه عسل باقطارعازم مشهدشدیم
باران شدیدی می آمد
.اولین باری بودکه باهم مشهدمیرفتیم.ازپله های قطارکه بالامیرفتیم،هردوازنم باران خیس شده بودیم.باراهنمایی مدیرکاروان به سمت کوپه ی خودمان راه افتادیم.مدیرکاروان که جلوترازمابودبه حمیدگفت:"آقای سیاهکالی یه زحمت براتون داشتم.به جزشمابقیه ی کسایی که توکاروان همراهمون اومدن سن وسال دارومسن هستن.
اگه میشه توسفرکمک حالشون باشین."همین طورهم شد.حمیددرطول سفردست راست همه شد.هرجاکه نیازبودبه آنهاکمک میکرد.
بیشترزمانی که داخل قطاربودیم داخل کوپه نمی نشستیم.راهروی قطارسرپابیرون رانگاه میکردیم وصحبت میکردیم.گاهی اوقات که حرفی نبود،سکوت میکردیم.
حرفهایمان راروی شیشه های مه گرفته ی قطارنقاشی میکردیم.ازخوشحالی شروع زندگی مشترکمان سرازپانمی شناختیم.مسیربه چشم برهم زدنی تمام شد.هم صحبتی باحمیدبه حدی برایم شیرین بودکه متوجه گذرزمان نبودم.مطمین بودم این جاده بدون حمیدبه جایی نمیرسد.
خیالم راحت بودکه بودنش یک بودن همیشگی است.تکیه گاه محکمی که مثل کوه پشتم ایستاده وعشق
بی پایانی که تمام درهای بسته رابرایم به آسانی بازمیکرد.فکرمیکردم عشق ماهیچ وقت شبیه قصه های کودکی نمیشودکه کلاغ قصه به خانه اش نمیرسید!ماه عسلی که زیرسایه ی امام رضاعلیه السلام نقطه ی آغاززندگی ماشد.سفری ساده وفراموش نشدنی که تک تک لحظاتش برایم عزیزونجیب بود.
ازقطارکه پیاده شدیم به سمت هتل رفتیم.هوای مشهدهم بارانی بود.این هواباطعم یک پاییزعاشقانه کنارحرم امام رضاعلیه السلام به نظرم خیلی دلچسب می آمد.وسایل وساک ها
راداخل اتاق گذاشتیم وبه سمت حرم راه افتادیم.
حس وحال عجیبی داشتم.ازدورگنبدطلایی امام رضاعلیه السلام راکه دیدیم،چشم های هردوی مابارانی شد.به فلکه آب که رسیدیم،حمیددستش راروی سینه گذاشت وسلام داد:"السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا."
صحن جامع رضوی که بودیم نمیتوانستم جلوتربروم.همان جادرصحن روبه گنبدفقط گریه میکردم.دست خودم نبود.
حمیددرحالی که سعی میکردحال من راباشوخی هایش بهترکند.گفت:"عزیزم!این ناراحتی برای چیه؟آخه این همه اشکوازکجاآوردی دختر؟الان یکی ردبشه فکرمیکنه مابچه دارنمیشیم،داری این طوری گریه میکنی وگوله گوله اشک میریزی!"باشنیدن حرفش لبخندزدم.سعی کردم کمی آرام شوم،ولی نمیدانم چراته دلم آشوب بود.حس میکردم این آخرین باری است که باهم مشهدمی آییم.
بیشتراوقات حرم بودیم.فقط برای خوردن غذاوکمی استراحت هتل میرفتیم.هرباردریکی ازصحن هاگوشه ی دنجی پیدامی کردیم وروبه گنبدمی نشستیم.هرباربه زیارت رفتم برای خوشبختی وعاقبت به خیری خودمان دعاکردم.ازامام رضاعلیه السلام خواستم تازنده هستم،حمیدکنارم باشد.خواستم کنارهم پیرشویم وهرساله به زیارتش برویم.امانه کنارحمیدپیرشدم ونه دیگرقسمت شدکه باحمیدبه پابوسی امام رضاعلیه السلام بروم!
دوروزآخرسفراصلاحال خوشی نداشتم.سردردعجیبی گرفته بودم.تازه ازحرم به هتل برگشته بودیم که به حمیدگفتم:"این سردردخیلی اذیتم میکنه.بی زحمت ازداروخونه برام قرص مسکن بگیر."
#همراه_شهدا
🍃🍃🍃
@Hamrahe_Shohada
🥀دختر استـــ دیگر !!
✨شاید دلش خواستهـ
پیش پدرش بخوابد
شاید هم دلش تنگــ بوده..
👈فاطمه_زهرا_بابا
🌹شهید_محسن_فانوسی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
موقع اذون که شد مشغول نماز شد، بدون اینکه نگران اجناسش باشه! یه دختر و پسر رهگذر اومدن از وسیله ها و پلاستیک پولش مراقبت کردن. نمازش که تموم شد بهش گفتن التماس دعا و رفتن. اونا نشنیدن ولی این آقا واسشون دعا کرد که: الهی قسمت هم باشید :))))) /پوتی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
مابهکسانیکهاهلکارفرهنگیهستند،
دائممیگوییم،بهبعضیهاتکرارمیکنیم
بهبعضیالتماسمیکنیم..!!
کهآقاکارِفرهنگیکنید
جوابِکارفرهنگیِباطل،
کارفرهنگیحقاست!
#آقامسیدعلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸حاج قاسم را خدا چه جوری سردست گرفت....
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🥀ویلای لاکچری یک جانباز
✨نمیشناسیم
اهالی خانه را اما ↵حرف زیاد دارند
و درد همـ
از صبرِ جانباز
مهرِ مادر
اشکِ خواهر
شاید هم همراهی عاشقانهٔ همسر
👈هرچه هست
درد است و عشق
دردی که عاشقانه میخرند
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
༻﷽༺
🌤#روزشمار_شهدایی_مدافعان_وطن
(بهجز شهدای دفاعمقدس)
🌹شهید #صفر_فرزان
🕊شهید #سامان_دولتشاهی
🌹شهید #سجاد_یعقوبی
🕊شهید #منصور_سلمان_زاده
🌹شهید #احمدرضا_عروجی
🕊شهید #فرهاد_منصوری
🌹شهید #محمد_ساریخانی
🕊شهید #عزیز_افضل_زاده
🌹شهید #حسین_بلالی_حسن_آباد
🕊شهید #امان_الله_ریگی
🌹شهید #محمدرضا_پوررضا
🕊شهید #رضا_دوست_محمدی
🌹شهید #برات_فرهمند
🕊شهید #یوسف_مرادنیها
🌹شهید #علی_ویس_سرطاوی
🕊شهید #حسنعلی_قنبری_رخنه
🌹شهید #محمد_ضیاءالدینی
🌻شادی ارواح مطهر شـهدا صلوات
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شهیدانه های دلتنگی
✨چقدر ارزش دارد،
اسیر چهره پاک و معصوم شما شدن
در میانِ اسارتهای دنیایی
🌹 سردارشهید منصور ندیم
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشین غرق حون شهدای سحرگاه جنین
همراه شهدا🇮🇷
شهدای سحر امروز جنین #همراه_شهدا #جبهه_مقاومت @Hamrahe_Shohada
وصیت نامه یکی از شهدا
شهید براء لحلوح