همراه شهدا🇮🇷
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_سیُ_سه
این روزها دور از شهر، با جمعی از فرماندهان و اساتید دانشگاه امام حسین(ع)، آموزش مربیگری میبینیم؛ آموزش تخصصی مربیگری جنگافزار. گذراندن این دوره، مقدمه تدریس جنگافزار در دانشگاه است. کار با قناصه را اینجا بهتر و بیشتر یاد گرفتهام؛ به کارم میآید.
مهرداد، دوستم در این دوره، همراه من است. آموزشها، فشردهاند و نفسگیر و البته کاربردی. کمبود پتو باعث شده که من و مهرداد در این سرمای استخوانسوز با یک پتو بخوابیم. بچهها دستمان میاندازند. من کناره پنجره میخوابم و مهرداد کنار من. پنجرهها انگار راه فرارِ اندوه از زیر سقفها هستند!
چند روزی از زمان یکهفتهای دوره میگذرد و فاطمه را ندیدهام. اینجا موبایل درست آنتن نمیدهد. فقط یکی دو نقطه است که تهمانده امواج به آنجا میرسد! بچهها این یکی دو نقطه را شناسایی کردهاند و هرکس آنجا میایستد میدانیم که دارد تماس میگیرد!
من البته موبایلم را با خودم نیاوردهام. دارم به خودم یاد میدهم که کمتر با او تماس بگیرم. دوستم مهرداد انگار فهمیده باشد؛ سر به سرم میگذارد و میگوید شما تازه به هم رسیدهاید، چرا به نامزدت زنگ نمیزنی و احوالش را بپرسی؟ دم غروب، دستم را میگیرد که بیا برویم به نقطه اتصال! همراهش میروم تا بالای تپه.
با تعجب میپرسد که پس چرا ایستادهای؟ میگویم که موبایلم را نیاوردهام. بهانهها را از دستم میگیرد: بفرما! این هم گوشی من! زنگ بزن! این را میگوید و چند قدمی دورتر میرود و به من پشت میکند که راحت حرف بزنم.
به فاطمه زنگ میزنم. صدای مشتاقش از آن سوی خط، ضربان قلبم را تندتر میکند. حالش را میپرسم و حالم را میگویم؛ و میگویم که گوشی دوستم را گرفتهام. طولِ تماسمان به یک دقیقه هم نمیرسد.
برمیگردم پیش مهرداد که نشسته و غروب را تماشا میکند. سر میچرخاند و مرا پشت سرش میبیند، چشمهایش گرد میشود:«همین؟ سی ثانیه؟» چه بگویم در جوابش! دستم را میگیرد که بنشینم کنارش. چشمهای دوتامان غروب را در افق قاب میگیرد.
میپرسد:«بین تو و نامزدت مشکلی پیش اومده؟» حرف دلم را میزنم:
-مهرداد! میترسم... میترسم!
-از چی میترسی؟ نامزد داشتن ترس داره؟
- میترسم که وابستهتر بشم، نتونم برم... بذار وقتی از سوریه برگشتم، یه دل سیر حرف میزنیم!
مابقی حرفها را توی دلم میزنم. دلم برای فاطمه تنگ شده اما میترسم اگر به دلتنگیام امان بدهم، لبه تیز عزمم را کُند کنَد؛ پای رفتنم را بگیرد و تصمیم گرفتن برایم دشوار شود ...
#همراه_شهدا
#اختصاصی #خبر_فوری
🕊شهید والامقام محمد شفيع فيضیزاده، فرزند جاسم، بهعنوان بسیجی از طرف سپاه ایلام به جبهه اعزام و ۸ مردادماه ۱۳۶۲ در منطقه مهران بر اثر اصابت تركش مستقيم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به جمع شهدای جاويدالاثر پیوست.
💠پیکر مطهر شهید پس از ۴۱ سال کشف و شناسایی شد. مسئولین استان ایلام با حضور در منزل شهید خبر مسرت بخش تفحص و شناسایی شهید فیضیزاده را به بازماندگان شهید رساندند.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
✨هدفتان انجام تکلیـف باشد
و نه شهـادت!🔅🔅🔅🔅
رهبرمعظم انقلاب در باب سخن یکی از حضار که گفت:
هدف همه بچههای مجموعه فرهنگی ما شهادت است،
🌿آقا فرمودند:
«هدفتان شهادت نباشد.
هدفتان انجام تکلیف فوری و فوتی باشد.
گاهی اوقات هست که این جور تکلیفی به شهادت منتهی می شود،
گاهی هم به شهادت منتهی نمی شود.
البته آرزوی شهادت خوب است،
اما هدف کار را شهادت قرار ندهید.
هدف کار را کار قرار بدهید،
کاری که باید انسان انجام بدهد
و به آن اهداف نتایج کار برسد.»
۱۳۹۶/۵/۱۹ در سفر اخیر به مشهد مقدس ودیدار با چند خانواده شهید
🌸🌸🌸🌸🌸
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
نظر امام خامنه ای در مورد فیلم "موقعیت مهدی"
امام خامنه ای:
فیلم «موقعیت مهدی»، عالی بود. پر از نکتههای دقیق و روایت درست...
شخصیت شهیدان باکری خصوصا محور فیلم که آقا مهدی است را به درستی و با ظرافت، تصویر و روایت کرده است.
زاویه روایت فیلم هم ابتکاری بود خاصه با محوریت خانه و خانواده.
برخی قسمتها، مثل "مواجهه آقا مهدی با خانواده بعد ازشهادت آقا حمید و برنگشتن پیکر برادر شهیدش" و قسمت "من مهدی باکری نیستم" یا "روایت شهادت خود آقا مهدی باکری" و... پر از نکته است. از این نکات قابل تامل در فیلم فراوان است، شاید بیست نکته اینگونه وجود دارد.
این فیلم از آن فیلمهایی است که آدم دوست دارد تا تمام شد بازهم دوباره آن را ببیند.
از تمام عوامل، دستندرکاران ساخت این اثر بسیار خوب، کارگردان و تهیه کننده فیلم، تشکر و قدردانی باید کرد...»
#همراه_شهدا
♥️سند غربت تخریبچیها
در عملیات خیبر
تخریبچی شهید فرداد علیپور
🌷عملیات خیبر شاید به این دلیل در دفاع مقدس هشت ساله ممتاز شده که کار به جنون کشید و مجنون های زیادی در آغوش گرم لیلاشان آرمیدند .
سهمیه گردان تخریب لشکر ده سیدالشهداء علیه السلام هم ٢١ لاله عاشق بود که بدنهای اکثر اونها سالهای سال در مجنون به جا ماند بعضی از این پرستوهای شکسته بال برگشتند و بعضی دیگر هنوز برخاک مجنون جا دارند.
تصویر بالا متعلق به شهید فرداد علیپور است.
شهید فرداد علیپور اهل خلخال و از بچههای تخریب بود که برای همراهی بچههای اطلاعات عملیات در شناسایی مواضع و موانع دشمن در جزیره مجنون جنوبی مامور شد و در روزهای نبرد مرگ و زندگی در جزیره مجنون جنوبی در ١٨ اسفند ماه سال ٦٢ برخاک افتاد و خونش خاک مجنون را سرخ نمود و پیکر پاکش هنوز برخاک مجنون سندی است بر مظلومیت وغربت یارانش...
#شهید_فرداد_علیپور
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
حاج قاسم عزیز و نویسنده کتاب "پایی که جا ماند" سید ناصر حسینی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سردار حاجی زاده :
عملیات وعده صادق خواست مردم بود،حتی بچهها در منزل میگفتند کی میخواهید کاری بکنید؟
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada