eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
8.3هزار ویدیو
75 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
📨 🟣شهید مدافع‌حرم امیرعلی هویدی همسر شهید نقل می‌کنند: من برای مدتی در منطقه‌ای تدریس می‌کردم👩‍🎓 که برخی از دانش‌آمـــوزان آن از نظر مــــالی در مضیقــــه بودند🧤 وقتی به خانه برمی‌گشتم🏠 برای آقاامیرعلی تعریف می‌کردم که مثلا فلان دانش‌آموز با کفشِ پاره به مدرسه می‌آید👡 یا فلان شــــاگرد، کیــــف نــــدارد🎒 و همسرم‌پس‌ازاین‌سخنان‌رنج‌می‌برد😔 در این مواقع امیرعلی فرصت نمی‌داد که حرفم تمام شود🙅‍♀ همان لحظه با هم به بـــازار می‌رفتیم🛍 و وسیلــــه‌ی مورد نیــــازِ آن دانش‌آمــــوز را تهیــــه می‌کــــرد💙 🎂 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات ☂اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد☂ @Hamrahe_Shohada
او در سیره شهدا ذوب شده بود... مــادر از خصوصیـاتش اینگونه روایت می‌کند : علیرضا لباس نو نمی‌پوشید ... می‌گفت مگر رزمنده‌های ما لباس نو می‌پوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمی‌انداخت و می ‌گفت: مگر شهدای‌ما روی تشک میخوابیدند او بسیجی به تمام معنا بود؛ وقتی از او می‌پرسیدم در پادگان چه کاره هستی؟ می‌گفت : جاروکشم ... شوخ طبع بود و در عین حال با ادب از هر غذایی نمی‌خورد و می‌گفت نمی‌دانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شب‌ها که می‌رفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می ‌دیدم عبا انداخته و دارد قرآن می‌خواند و گریه می‌ڪند.... 🌷 🏴 @Hamrahe_Shohada
🕊 فرمانده دسته بود. یکبار خیلی از بچه‌ها کار کشید. شب براش جشن پتو گرفتن. حسابی کتکش زدن. سعید هم نامردی نکرد، به تلافی اون جشن پتو، نیم ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت. همہ بیدار شدن نماز خوندن!!! بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه بچه‌ها خوابن. بیدارشون کرد و گفت: اذان گفتن چرا خوابید؟ گفتن: ما نماز خوندیم! گفت: الان اذان گفتن، چطور نماز خوندین؟ گفتند: سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت: من برای نماز شب اذان گفتم نه نماز صبح シ شهید سعید شاهدی🌷 🏴 @Hamrahe_Shohada
⚪️ خدا عاشقش شد اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا می‌کرد ، می دیدم که بعد از نمـاز از خدا طلب شهادت می‌کند. نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند، نماز شبش ترک نمی‌شد، دیگر تحمل نکردم ، یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی، شهیــد می شی! حتی جلوی نماز اول‌وقت او را می‌گرفتم! اما چیزی نمی‌گفت . دیگر هم نماز شب نخواند.! پرسیدم : چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟ خندیــد و گفت: کاری‌و که باعث ناراحتی تو بشه در این خونه انجام نمیدم، رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره، اینجوری امام زمان هم راضی تره. بعداز مدتی برای شهادت هم دعا نمی‌کرد، پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی؟؟ گفت: چرا ، ولی براش دعا نمی‌کنم! چون خودِ خدا باید عاشقم بشه تا به شهـــــــادت برسم . گفتم : حالا اگه تو جوونی عاشقــت بشه چیکار کنیم؟ لبخندی زد و گفت: مگه عشق پیر و جوون می‌شناسه؟! راوی: همســر شهیــــد @Hamrahe_Shohada
💌 ♨️به‌خاطرِاینهادراین‌نبردحاضرشده‌اید؟ 🌻همسر شهید روایت می‌‌کند: زمانی که به سوریه رفته بودیم، تکفیری‌ها خیلی به حرم نزدیک شده بودند و صدای تیراندازی آنها به راحتی به گوش ما می‌رسید. یک‌بار حاج هادی ما را به بازار سوریه بُرد تا کمی روحیه‌ی ما عوض شود؛ وقتی آنجا رفتیم، من زنانِ بی‌حجابِ زیادی دیدم؛ واقعاً از دیدنِ این صحنه‌ها ناراحت شدم. به همسرم گفتم: «شما به خاطر اینها در این نبرد حاضر شده‌اید؟ من راضی نیستم تو یک لحظه دیگر اینجا باشی و خودت را به خطر بیندازی!» 🌻شهید کجباف بعداً برایم توضیح داد که ماندنش در سوریه برای دفاع از حریم اهل‌بیت علیهم‌السلام و به ویژه حرم مطهر حضرت زینب علیهاالسلام است و اینکه این چندنفر بی‌حجاب که همه‌ی مردم سوریه نیستند. او قانعم کرد که حضور رزمندگان اسلام برای مقابل با دسیسه‌های صهیونیسم و استکبار است و امروز سنگر اسلام در سوریه و عراق است. @Hamrahe_Shohada
توی منطقه عملیاتی رمضان محاصره شده بودیم ۱۵ نفری می شدیم تشنگی فشار آورده بود همه بی حال و خسته خوابمون برد وقتی بیدار شدیم ، شهید فایده گفت: بچه ها من خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیدم حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که شهید شده بود دست زدیم ، پر از آب خنک بود انگار همین الان توش یخ انداخته بودند... همه ی بچه ها از اون آب سیراب شدند از اون آب شیرین و گوارا از مهریه ی حضرت زهرا سلام الله علیها... راوی: غلامعلی ابراهیمی 📚 منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه ۲۸۴ @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
🌴 حسین، حسین میگیم میریم، #کربلا 🕌 شهید، شهید میگیم، میریم، #کربلا 🌷 🔺رجزخوانی حاجی بخشی در جمع رزم
💠 روزی که امام خندید .... 🔹 روزی رزمنده ها خدمت امام رفته بودند، و در جمع آنها حاجی بخشی نیز حضور داشت. توی حسینیه جماران مملو از جمعیت بود، امام وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار می‌دادند و امام هم دستش را برای رزمنده ها تکان می‌داد. 🔹ایشان روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هایشان را شروع کنن، حاجی بخشی از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن: 🔹ماشاالله ...حزب الله بسیجیها ...حزب الله سپاهیا ...حزب الله ارتشی ها ...حزب الله 🔹 .... و همه حسینیه به وجد آمده و امام عزیز هم از آن بالا به جمعیت نگاه میکرد. 🔹حاجی گفت: کجا میرید ... همه گفتند: کربلا حاجی گفت: باکی میرید ...همه گفتند: روح_الله حاجی گفت: ما را هم ببرید همه یکصدا گفتند ... جا نداریم..😂 🔹اینجا بود امام بزرگوار شروع کردند خندیدن، و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش می کشید. گفت: آقاجان: ببینید، این جوونها من پیرمرد رو اذیت می کنند.😊 🌱 در این ایام ؛ یاد رزمندگان گشاینده راه کربلا را گرامی داشته و برای روح مرحوم حاجی بخشی طلب علو و آمرزش داریم •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🎙روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها در دهه۶۰
🌷 آقا مهدی بعد از اینکه خوب به حرف‌ هایم گوش کرد، گفت: تو چقدر قرآن میخونی؟ گفتم: اگه وقتی بشه میخونم؛ ولی وقت نمیشه. بیست و چهار ساعته دارم میدوم. گفت: نهج البلاغه چی؟ نهج البلاغه چقدر میخونی؟ باز همان جواب را دادم. چند تا کتاب دیگر را اسم برد و وقتی جوابم برای همه منفی بود، با عصبانیت دستش را بالا برد و گفت: بدبخت! بگو ورشکست شدم دیگه! گفتم: چطور آقا مهدی؟ گفت: تو با همون ایمان سنتی‌ای که داشتی اومدی جبهه. اونو خرج کردی، حالا دیگه اندوخته‌ای نداری؛ نه مطالعه‌ای داری، نه قرآن میخونی، نه نهج البلاغه. اون سرمایه‌ای که داشتی رو خرج کردی، اما چیزی بهش اضافه نکردی؛ این یعنی ورشکستگی! من میگم روزی یک ساعت درِ اتاقت رو ببند و مطالعه کن؛ ولو این که دشمن بیاد. @Hamrahe_Shohada
توی منطقه عملیاتی رمضان محاصره شده بودیم ۱۵ نفری می شدیم تشنگی فشار آورده بود همه بی حال و خسته خوابمون برد وقتی بیدار شدیم ، شهید فایده گفت: بچه ها من خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیدم حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که شهید شده بود دست زدیم ، پر از آب خنک بود انگار همین الان توش یخ انداخته بودند... همه ی بچه ها از اون آب سیراب شدند از اون آب شیرین و گوارا از مهریه ی حضرت زهرا سلام الله علیها... راوی: غلامعلی ابراهیمی 📚 منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه ۲۸۴ @Hamrahe_Shohada
💌 🔹پس از دیپلم با کمک خواهرش وانتی خرید و ۹ ماه از صبح تا شب کار می‌کرد و هر روز که برمی‌گشت سهم خواهرش را اول می‌داد. حسین بسیار مقید به کسب مال حلال بود و از اسراف دوری می‌کرد. 🔹سال اول با پرداخت ۵۰۰ هزار تومان پیاده به کربلا مشرف شد و سال دوم نیز قرار بود ۷۰۰ هزار تومان پرداخت کند و به پیاده‌روی اربعین برود، ولی پول را برای پرداخت اجاره خانه یک مستحق پرداخت کرد. در عوض در خواب به زیارت حرم امام حسین(ع) رفت. 🔹حسین قبل از اعزام به سوریه وانت را فروخت و در خواب دیده بود که سفرش بازگشت ندارد. در خواب دیده بود که خانمی سه ساله دست تعدادی را می‌گیرد و جلو می‌برد و یکی از این افراد حسین بود. شب شهادتش نیز خواب دیده بود که امام حسین(ع) وی را دعوت کرده است. شہیدمدافع‌حرم @Hamrahe_Shohada
📨 🌕شهید مدافع‌حرم 🔷اولین شهید مدافع‌حرم جامعه پزشکی 🌻پدر شهید نقل می‌کند: محمدحسن در دوران دانشگاه بسیار فعّال و پویا بود. رشته‌ تحصیلی‌اش، تکنسین هوشبری اتاق عمل بود ولی در بیمارستان، از آموختنِ هیچ چیزی دریغ نمی‌کرد. 🦋این را وقتی متوجه شدیم که در سوریه به فاصله‌ی یکی دوهفته از رفتنش، بعنوان مسئول بیمارستان انتخاب شد. همرزمانش می‌گفتند او وقتی بیمارستانی را تحویل می‌گرفت، صفر تا ۱۰۰ کارها را یک‌تنه راه‌اندازی می‌کرد و تحویل پرسنل می‌داد. 🌻فرقی نمی‌کرد بخش رادیولوژی باشد یا آزمایشگاه یا اتاق عمل؛ قاعده‌ی هر کدام را به خوبی می‌دانست و معتقد به کار بر مبنای آخرین فناوریِ روز بود. چون زبان انگلیسی را خوب می‌فهمید، مطالب لازم را از بروزترین منابع تخصصی‌اش می‌دید و اجرا می‌کرد. 🦋بعد از شهادتش به ما گفتند: ما نیروی بسیار ارزشمندی را از دست دادیم. می‌خواستیم در آینده، او را به عنوان مسئول کل تشکیلات پزشکی ایران در سوریه قرار دهیم، چون این قابلیّت را داشت @Hamrahe_Shohada
📖 ✍🏾یڪی از تفریح‌های ما حضور در گلزار شهدا بود؛ 😊 بین قطعہ‌ها قدم می‌زدیم و سن شهدا را نگاه می‌ڪردیم... یڪ بار بهش گفتم: محمد ما ڪه بمیریم چون من دختر شهید هستم من را قطعہ خانواده شهدا دفن می‌ڪنند اما داماد شهید را ڪه نمی‌آورند! 😇 بعد هم خندیدم. با جدیت گفت: قبل اینڪه تو بخواهی بروی آن دنیا من بین این شهدا خوابیدم...! 🪴 🔻ولادت : ۶۰/۷/۳۰ 🔺شهادت : ۹۲/۸/۲۸ @Hamrahe_Shohada