🌸متنی از کتاب که رهبری با اشاره به آن اشک مبارکشان جاری شد :
زینب ، دختر فاطمه خانم(فاطمه فرزند شهید است) مریض شد و به عمل جراحی احتیاج پیدا کرد.
حاج قاسم ، همین که با خبر شد زینب را برای عمل به بیمارستان برده اند، با حسین پور جعفری به بیمارستان رفت.
سپس با همه ی مشغله ی کاری ایستاد تا زینب را عمل کنند.
عمل جراحی ،با موفقیت تمام می شود.
فاطمه خانم به حاج قاسم می گوید:
"حالا که خیالتان راحت شد، بروید به کارتان برسید."
حاج قاسم می گوید:
"من بابایت را به جای خودم فرستادم ، حالا به جای او اینجا هستم."
آن قدر می ماند تا زینب به هوش می آید؛ یعنی برای نوه ی شهید مغفوری هم #پدربزرگی می کند.
📚حاج قاسمی که من می شناسم، ص ۴۲
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🌸متنی از کتاب که رهبری با اشاره به آن اشک مبارکشان جاری شد :
زینب ، دختر فاطمه خانم(فاطمه فرزند شهید است) مریض شد و به عمل جراحی احتیاج پیدا کرد.
حاج قاسم ، همین که با خبر شد زینب را برای عمل به بیمارستان برده اند، با حسین پور جعفری به بیمارستان رفت.
سپس با همه ی مشغله ی کاری ایستاد تا زینب را عمل کنند.
عمل جراحی ،با موفقیت تمام می شود.
فاطمه خانم به حاج قاسم می گوید:
"حالا که خیالتان راحت شد، بروید به کارتان برسید."
حاج قاسم می گوید:
"من بابایت را به جای خودم فرستادم ، حالا به جای او اینجا هستم."
آن قدر می ماند تا زینب به هوش می آید؛ یعنی برای نوه ی شهید مغفوری هم #پدربزرگی می کند.
📚حاج قاسمی که من می شناسم، ص ۴۲
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🌸متنی از کتاب که رهبری با اشاره به آن اشک مبارکشان جاری شد :
زینب ، دختر فاطمه خانم(فاطمه فرزند شهید است) مریض شد و به عمل جراحی احتیاج پیدا کرد.
حاج قاسم ، همین که با خبر شد زینب را برای عمل به بیمارستان برده اند، با حسین پور جعفری به بیمارستان رفت.
سپس با همه ی مشغله ی کاری ایستاد تا زینب را عمل کنند.
عمل جراحی ،با موفقیت تمام می شود.
فاطمه خانم به حاج قاسم می گوید:
"حالا که خیالتان راحت شد، بروید به کارتان برسید."
حاج قاسم می گوید:
"من بابایت را به جای خودم فرستادم ، حالا به جای او اینجا هستم."
آن قدر می ماند تا زینب به هوش می آید؛ یعنی برای نوه ی شهید مغفوری هم #پدربزرگی می کند.
📚حاج قاسمی که من می شناسم، ص ۴۲
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada