eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
حسن هر کجا که لازم بود حضور پیدا می‌کرد و خود را به معنای واقعی در خدمت اسلام و انقلاب می‌دانست و همزمان با آغاز غائله کردستان در کنار سردار رحیم‌صفوی بود و این مقدمه‌ای شد برای حضور ایشان در جبهه‌ها. او فردی مؤمن، مهربان با روابط عمومی بالا، نترس، خطرپذیر، خوش‌پوش و آراسته و با انگیزه بالا و قاطع در دفاع از اسلام و انقلاب بود. شهید حسنیان به «شیر بیشه گمنام» معروف بود و از ویژگی‌های اصلی اش؛ شجاعت بود، در عملیات‌هایی که حضور داشت مثل عملیات خیبر و والفجر یک و دو، خوش درخشید. حتی در سخت‌ترین شرایط اقدام به احداث خاکریز می‌کرد و از گلوله‌‌های دشمن هراسی به دل راه نمی‌داد که این موضوع و این دلاوری‌ها باعث شد به او لقب «شیر بیشه گمنام» بدهند. @Hamrahe_Shohada
◽️◽️▫️ ◽️▫️ ◽️ 🌷شهید سردار حاج قاسم عزیز: جنگ ما یک گنج بود که بیت الله الحرام و طواف حجاج در مقابل آن کم است! ◽️عرفات بود، به این دلیل امام در پیام حجشان فرمودند: ای نشستگان در مقابل خانه خدا، برای ایستادگان در مقابل دشمنان خدا دعا کنید. ببین چقدر عظمت دارد... 🍃🌿🍃🌿🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Hamrahe_Shohada
💐امام روح الله : جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت. 🌷🌺🌷🌺🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Hamrahe_Shohada
امام خامنه ای: (شهید باکری به کاظمی) میگه بیا اینجا، اینجا یه چیزایی هست، چیه اونجا؟ چی میدیده؟ خیلی مهمه باکری چی میدید اونجا؟ اون بهشتی که او رزقش شد که در اون ساعت آخر ببینه چقدر شیوا، زیبا، جذاب بوده که.... 🌷شهید والا مقام حاج قاسم سلیمانی: فرماندهی در جنگ ما امامت بود نه هدایت، برو نبود بلکه بیا بود. فرق است بین این دو کلمه، در کلمه و . آن‌ها در نوک بودند فریادشان این بود، بیا نه اینکه برو. آن‌که می‌گوید بیا، آن امامت می‌کند. فرماندهان ما امامت می‌کردند بر صحنه‌های جنگ، فرماندهان شهید ما. او در گودال نشست، در گودال در کنار جاده اماره، این صدا ضبط است. به شهید احمد کاظمی گفت،(که شهید کاظمی تا آخرین لحظه زمان شهادتش از این درد به خود می‌پیچید)، صدایش این بود و حرفش این بود: « احمد بیا اینجا، اینجا من چیزی می‌بینم اگر تو ببینی ازاینجا نخواهی رفت» ۱۳۹۵/۲/۱۴ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Hamrahe_Shohada
13910304_4261_64k.mp3
1.82M
🎧 | خاطره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از حضور در دزفول در روزهای موشک‌باران. ۱۳۵۹/۸/۹ 🌷 @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | فتح الفتوح ✏️ رهبر انقلاب: جبهه‌ها جایی بود که انسانهای متعارف و معمولی وقتی میرفتند آنجا، حقیقتاً در وادی صفا و نورانیّتِ عرفان وارد میشدند، [آن‌هم] به‌طور قهری! این خصوصیّات رزمندگان ما بود. لذا خود این جنگ، انسان‌ساز شد... ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ 🌷 @Hamrahe_Shohada
🇮🇷تصاویر دیده نشده از امام خامنه‌‎ای در در دوران دفاع مقدس @Hamrahe_Shohada
💫بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 زیـارتنامه‌شهــــــداء 💢              ❣بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم❣ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌹 کاش‌می‌شـدهمچوشهداخاکی‌باشیم شهدا نگاهی... @Hamrahe_Shohada
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Hamrahe_Shohada
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یااباصالحَ المَهدی یاخلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان الاَمان ورحمة الله وبرکاته @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️تلاوت زیبای آیه ۱۴ سوره مبارکه کهف 🔷️قاری: آقای محمدرضا محمودی ⚜وَرَبَطْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَٰهًا ۖ لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا. ⚜دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است؛ هرگز غیر او معبودی را نمی‌خوانیم؛ که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفته‌ایم. چندآیه بخونیم
🌷شهید والامقام سیدمجتبی 🥀🌱.صالحی خوانساری 🏴🇮🇷 اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک🤲 ‌ @Hamrahe_Shohada
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💫 گفتگو با فرزند شهید:☘ 🔹من سیده زهرا صالحی فرزند سید حجت الله صالحی خوانساری🥀🌱 هستم . 🔸کرامت جالبی برای پدرمان اتفاق افتاده است که بسیاری از مردم بارها آن را شنیده اند. اصل قضیه چه بود؟ حقیقتا ما از شهدا کرامت های بسیاری دیده ایم و کرامت های شهدا یکی دوتا نیست. حدود 9روز از شهادت پدرم می گذشت و من پس از اینکه چند روز به علت مراسم شهادت پدرم از درس دور مانده بودم به مدرسه رفتم. در مدرسه استقبال خیلی گرمی از من شد و از پدرم تجلیل کردند. آن روز معلمم در کمال احترام برگه هایی به ما دادند که در آن برنامه امتحانی به همراه ساعت ورود و خروج دانش آموزان در آن درج شده بود و از ما خواستند که آنرا به خانه ببریم وبه والدین مان بدهیم تا امضا کنند تا در جریان امتحانات ما قرار بگیرند. آنروز برگه را گرفتم وبه خانه آمدم. مادرم به دلیل مراسم ختمی به زادگاه پدرم در خوانسار رفته بودند. در خانه ما تعدادی از خانم های فامیل حضور داشتند. آنشب اتفاقات عجیبی در منزل ما افتاد. برق رفته بود و ما با یک چراغ سر می کردیم. خواهرم خیلی بهانه ی پدرم را می گرفت. انگار صدای قرآن خواندن پدرم در فضای خانه مان پیچیده بود. همه ی افراد خانه صدایی قرآن خواندن پدرم را می شنیدند. همه کسانی که در خانه ما بودند صدایی قرآن خواندن پدرم را می شنیدند. من و خواهرم با چراغ پله های خانه مان را بالا و پایین می رفتیم و حیران دنبال صدایی پدرم می گشتیم. خیلی فضای عجیبی در خانه ما بود. با اشک چشم آن شب من با گریه خوابیدم نه فقط من که همه کسانی که در خانه ما بودند با گریه خوابیدند. ✨✨✨✨🌹✨✨✨✨ آن شب خواب پدرم را دیدم که به خانه آمده بودند و با ما بازی میکردند وبه شدت می خندیدند. گفتم آقاجون ناهار خوردین گفتند نه بابا(ما پدرم را آقاجون صدا می کردیم) . رفتم توی آشپز خانه که برایشان غذا بیاورم، من را صدا زدند گفتند زهرا جان بابا! برو نامه ات رو بیار من امضا کنم. گفتم کدام نامه آقاجون؟ گفتند همانی که امروز مدرسه بهتون دادند. رفتم توی اتاقم و نامه را از کمدم بیرون آوردم. پدرم همیشه عادت داشتند نامه های ما را با خودکار رنگ تیره امضا می کردند. گشتم و یک خودکار رنگ تیره برایشان آوردم. پدر در حال امضا بودند که دوباره رفتم طرف آشپزخانه که برایشان غذا را بیاورم. با سینی غذا برگشتم که دیدم پدرم نیستند هراسان دویدم طرف حیاط دیدم در حیاط دارند باغچه را بیل میزنند. پرسیدم دارید چکار میکنید؟ گفتند بابا نزدیک عیده، یواش یواش مهمان ها میان منزلمون، باید یه سر و سامانی به این باغچه بدیم. که در همون عوالم یک دفعه دیدم پدرم نیستند. مثل شب گذشته مدام پله ها را بالا و پایین می کردم و با گریه دنبال پدرم می گشتم و ایشون رو صدا می زدم تا اینکه از خواب بیدار شدم. 💥من شیفت بعد از ظهر بودم. داشتم آماده می شدم بروم مدرسه. رفتم سراغ کیفم و گشتم تا نامه را پیدا کنم. از لای کتاب علوم ام نامه را بیرون آوردم و یکدفعه دیدم که امضای پدرم زیر نامه است ونوشته اینجانب رضایت دارم. نامه را به خواهرم دادم و گفتم ببین چی شده... من دیشب همچین خوابی دیده ام... بیا این موضوع را برای کسی تعریف نکنیم تا مادرمان از سفر بیاید. برگه را با خودم به مدرسه بردم. زمانی که معلم داشت برگه ها را جمع می کرد نمی دانستم باید چکار کنم؟! نه می توانستم برگه را از خودم جدا کنم و نه می توانستم برگه را نگه دارم. موضوع را برای یکی از دوستانم تعریف کردم. گفتم معصومه من دیشب خواب آقاجونم رو دیدم و... معصومه یکی از داستانها شهید مطهری را برایم تعریف کرد و گفت این معجزات در مورد شهدا حقیقت داره.... برگه را از دست من گرفت و توی راهرو مدرسه داد میزد: برای شهید صالحی معجزه شده... و با یک حالت گریانی رفت داخل دفتر. مدیران بعدا به من گفتند خیلی تو را محک زدیم که اگر این قضیه ساخته و پرداخته ذهن بچه است جلوی قضیه را بگیریم... ✅ علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید کردند و نامه به رویت حضرت امام(ره) هم رسید. اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید🥀 مجتبی صالحی🥀 است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد. این موضوع توسط کارشناسان با امضاء قبل از شهادت شهید مورد بررسی قرار گرفت و صحت آن تأیید شده است.اکنون نسخه آن در موزه شهداء تهران - خیابان طالقانی در معرض دید بازدیدکنندگان قرار دارد. ✅ اصل نامه در حال حاضر در موزه شهدای تهران نگهداری می‌شود @Hamrahe_Shohada
🌷یکبار وقتی احمد آقا نماز را شروع کرد به آنجا رفتم و در کنارش مشغول نماز شدم. دقایقی بعد از این کار خودم پشیمان شدم! احمد آقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد به شدت شد. بدنش می لرزید. گویی یک بنده ی حقیر در مقابل یک سلطان با عظمت قرار گرفته است. نماز احمد آقا آن گونه بود که ما از بزرگان دین شنیده بودیم. او در در مقابل پروردگار جلیل بود. و اگر ایشان در زندگی به مراتب بالای کمال رسید، به دلیل همین افتادگی در بود.🌷 ✍ :استاد محمد شاهی @Hamrahe_Shohada
( ) 🌷اما با این همه شوخ طبعی سر و خاصی داشت. همان طور که خوش خنده بود و بچه ها را می خنداند. پای خیلی نمکی گریه می کرد. حاضرم قسم بخورم اگر با هر کدام از رفقایش صحبت کنید تا اسم حسین مشتاقی را بیاورید، اولین عکس العمل شان لبخند است. با اینکه با همه شوخی می کرد و خلاصه اذیت و آزارش به بچه ها رسیده بود. اما همه دوست اش داشتند. مثلا وقت هایی که چایی می ریختیم بخوریم، بی سر و صدا می رفت و می ریخت توی لیوان چای، آب معدنی بچه ها را برمی داشت و کلا آرام و قرار نداشت.🌷 @Hamrahe_Shohada