eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 سرمان رفت که حجاب نرود ✨مطمعن باشید که حجاب بر سر زنان باز خواهد گشت واین افراد معلوم الحالی که درجریانات اخیر دست به کشف حجاب زدند افراد لیدر وفریب خوره ای بودند که برای این کار سازماندهی شده بودندتا فرزندان این مرزبوم را فریب دهند که ناکام ماندند 👈بصیرت ملت امام حسین(ع) را دست کم نگیرید @Hamrahe_Shohada
لازم ‌نیست حتما به ‌دنبال‌شهادت ‌باشیم، عمل ‌به وظیفه ، اثرات ‌وضعی‌ دارد که ممکن‌ است‌ منجر به‌ شهادت ‌شود…
• ❄️ زمستان رسید و با دیدن لبخند تو بهـار در قلب ما شکوفه می‌زند ... نشر دهید و همراه ما باشید @Hamrahe_Shohada
از فرماندهان توسط دستگاه امنیتی رژیم باکو ربوده شده است.
معرفی کتاب پرواز با پاراگلایدر 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-روی در ورودی اتاقی دیدم نوشته است: «فرماندهی از آن توست یا حسین...» فرماندهی اباعبدالله بیش از آنکه بر جسم‌ها باشد، بر دل‌ها بود. ۲-دوست نداشتم کسی خلوتمان را به هم بزند. چادرم را روی سرم کشیدم و روی بدن مهدی افتادم. فکر نمی‌کردم این لحظات را تاب بیاورم. تنها چیزی که در آن لحظات برایم آرامش‌بخش بود و مرهمی برایم شده بود، فدا شدنش برای حرم حضرت زینب (س) بود. جانم به لب آمد، اما دستانم را رو به آسمان گرفتم و زیرلب آهسته زمزمه کردم: خدایا این قربانی را از ما بپذیر. 🕊🌱 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
شرح جامعه کبیره - @ostad_shojae_1_1.mp3
5.73M
غرور نگیردت یه وقتی! یه وقت گنهکارو دیدی بدون که... 🎤استاد شجاعی @Hamrahe_Shohada
♦️ رزمایش مشترک ذوالفقار ۱۴۰۱ ارتش جمهوری اسلامی ایران از فردا آغاز می‌شود.
مقصدآسمان‌است؛ازحوالی‌زمین‌باید‌جدا‌شد..
سالگرد تولد شهید محمدمهدی لطفی نیاسر 🌱 هیچکس نمی‌دانست که او مدافع حرم است. همه حالا که شهید شده به او می‌گویند بسیجی. حتی اعضای فامیل از ما پرسیدند مگر مهدی مدافع حرم بوده که در سوریه شهید شده؟ کسی نمی‌دانست که او مدت‌ها بود که به سوریه رفت و آمد داشت. راوی: خواهر شهید 💚 تولدت تو آسمونا مبارک قهرمان 🌻 تاریخ تولد: ۶۱/۱۰/۸ 🌹 @Hamrahe_Shohada
جمله‌ای که «سردار سلیمانی» روی دست‌های شهید نوشت: تصویری که مشاهده می کنید دست نوشته سردار اسلام حاج قاسم سلیمانی است که در دیدار با خانواده شهید حسین بواس این جمله را روی تصویر شهید نوشت: بسمه تعالی. فدای این دست هایی که در راه خدا داده شد... 🥀 @Hamrahe_Shohada
✨🌸 پسران فاطــــــمہ گمنامے شما سندِ بےاعتبارےِ شهرتِ دنیافروشان مدعیست...🍃 خواستید گمنامـ بمانید تا رخ بہ رخ فاطمہ(س) در محشر هویــــــدا شوید..💫 @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
🏴 بدلیل نزدیک شدن به سالروز شهادت سردارشهید قاسم سلیمانی هر شب فرازی از وصیت نامه ایشون رو باهم مطا
🗒 ‌‌‌‌ آسمانی ۲ 💖‌«‌‌‌» 🌴💫🌴💫🌴 🌸پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را یعنی مجاهدین و شهدای این راه به من ارزانی داشتی🤲🌿 💖خداوندا!‌ ای قادر عزیز و ‌ای رحمان رزّاق، پیشانی شُکر شرم بر آستانت می‌سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع عطر حقیقی اسلام قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهره‌مند نمودی؛😭 🌷چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمت‌هایت است؛ نعمتی که در آن «نور» است، معنویت، بی قراری که در درون خود بالاترین قرار‌ها را دارد، غمی که آرامش و معنویت دارد. 🍃🌅❣️ ▪️خداوندا! تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهره‌مند نمودی❤️ از تو عاجزانه می‌خواهم آن‌ها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهره‌مند فرما.🤲 ▪️خدایا! به عفو تو امید دارم ‌ای خدای عزیز و‌ ای خالق حکیم بی همتا! 🍂دستم خالی است و کوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه‌ای به امید ضیافتِ عفو و کرم تو می آیم. من توشه‌ای برنگرفته ام؛ چون فقیر را در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!🍀🍃 ادامه دارد.... @Hamrahe_Shohada
⟨🍂⟩ گفتی: "به روزگاران مهری نشسته"، گفتم: بیرون نمی‌توان کرد"حتی" به روزگاران...🥀 - حٰاج قٰاسِم‌ سُلیمٰانی🕊 @Hamrahe_Shohada
رهبر انقلاب به دیدار مادر چهار شهید جوادنیا رفت؛ این مادر دونه دونه عکس های پسرانش را به رهبر نشان میداد این شهید اولم احمد است؛ این شهید دومم علی است؛ این شهید سومم یونس است… به سومین پسر که رسید رهبر شروع کردن به گریه کردن !مادر این شهیدان همه عکسها را جمع کرد و زیر چادرش پنهان کرد و قاطعانه گفت: سید علی چهار تا پسر دادم که اشکتو نبینم((:🥺💔
♦️فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با خانواده شهید عجمیان، بسیجی شهید امنیت دیدار کرد.
♦️در گرامیداشت امروز پنج شنبه ۸ دی ماه حوالی ساعت ۱۴:۳۰ پایتخت نشینان در میدان آئینی امام حسین علیه السلام ، تجمع عظیمی داشتند.
💠 پیامی بسیار زیبا از پروردگار آسمان و زمین تقدیم به شما بندگان خدا: 🔺 يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا 🔺 ای ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ! ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﺖ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣومنین بگو ﻛﻪ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭﻫﺎیشان ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ. ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍی ﺁﻧﻜﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﮎ‌ﺩﺍﻣﻨﻲ ﺑﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﻭ ﺍﺫﻳﺘﺸﺎﻥ ﻧﻜﻨﻨﺪ، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ. (ﺑﺮﺍی ﺧﻄﺎﻫﺎی ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻢ)، ﺧﺪﺍ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﮤ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ. 🖼 سوره احزاب ، آیه ۵۹ @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
* #داستـــان 💞 #عاشقـــانه_دو_مدافــع💞 📚 #قسمت_چهل_و_یکم _رفیقم شهید شده... مات و مبهوت بهش نگاه م
* 💞 💞 📚 _پیکر مصطفے رو نتونستـݧ بیارݧ عقب افتاد دست داعش چشماش پر از اشک شد و سرش رو تکیه داد دستے بہ موهاش کشیدو با یک آه بلند ادامہ داد _مـݧ و مصطفے از بچگے تو یہ محلہ بزرگ شده بودیم خنده هامو گریہ هامو دعوا هامو،آشتے هامو هیئت رفتناموݧ همش باهم بود _مـݧ داداش نداشتم و مصطفے شده بود داداش مـݧ هم سـن بودیم اما همیشہ مث داداش بزرگتر ازش حساب میبردم و بہ حرفش گوش میدادم کل محل میدونستـݧ کہ رفاقت منو مصطفے چیز دیگہ ایه تا پیش دانشگاهے باهم تو یہ مدرسہ درس خوندیم همیشہ هواے همدیگرو داشتیم _کنکور هم دادیم. اما قبول نشدیم بعد از کنکور تصمیم گرفیتم کہ بریم سربازے سہ ماه آموزشیمونو باهم بودیم اما بعدش هرکدومموݧ افتادیم یہ جا اوݧ خدمتش افتاد تو سپاه کرج منم دادگسترے تهران براموݧ یکم سخت بود چوݧ خیلے کم همدیگرو میدیدیم _بعد از تموم شدن سربازے مصطفے هموݧ جا تو سپاه موند هر چقدر اصرار کردم بیا بریم درسمونو ادامہ بدیم قبول نکرد میگفت یکم اینجا جابیوفتم بعدش میرم درسمم ادامہ میدم _همیشہ با خنده و شوخے میگفت: داداش علے الان بخواے زنگ بگیرے اول ازت میپرسـݧ حقوقت چقدره❓خونہ دارے❓ماشیـݧ دارے❓ کسی بہ تحصیلاتت نگاه نمیکنہ کہ بنظرم تو هم یہ کارے براے خودت جور کـݧ ازش خواستم منم ببره پیش خودش اما هر چقدر تلاش کردیم نشد کہ نشد _از طرفے بابا هم اصرار داشت کہ مـݧ درسم و ادامہ بوم اوݧ سال درس خوندم و کنکور دادم و رشتہ ے برق قبول شدم مـݧ رفتم دانشگاه و مصطفے همچنان تو سپاه مشغول بود _ازش خواستم حالا کہ تو سپاه جا افتاده کنکور بده و وارد دانشگاه بشہ اما قبول نکرد میگفت چوݧ تازه مشغول شدم وقت نمیکنم کہ درس هم بخونم یک سال گذشت. مـݧ توسط آشنایے کہ داشتیم تو همیـݧ شرکتے کہ الاݧ کار میکنم استخدام شدش _ما هر پنج شنبہ میومدیم کهف هیئت. مصطفے عاشق کهف و شهداے اینجا بود اصلا ارادت خاصے بهشوݧ داشت هیچ وقت بدوݧ وضو وارد کهف نشد _یہ بار بعد از هیئت حالش خیلے خراب بود مثل همیشہ نبود اولش فکر کردم بخاطر روضہ ے امشبہ آخہ اون شب روزه ے بہ شهادت رسوندݧ ابےعبدللہ و خونده بودݧ مصطفے هم ارادت خاصے بہ امام حسیـݧ داشت. همیشہ وقتے تو قضیہ اےگیر میکرد بہ حضرت توسل میکرد _یک ساعتے گذشت اما حال مصطفے تغییرے نکرد نگراݧ شده بودم اما چیزے ازش نپرسیدم تا اینکہ خودش گفت کہ میخواد در مورد مسئلہ ے مهمے باهام حرف بزنہ دستشو گذاشت روشونمو بابغض گفت: داداش علے برام خیلے دعا کـ، چند وقتہ دنبال کارامم برم سوریہ _دارم دوره هم میبینم اما ایـݧ آخریا هرکارے میکنم کارام جور نمیشہ شوکہ شده بودم و هاج و واج نگاهش میکردم موضوع بہ ایـݧ مهمے رو تا حالا نگفتہ بود اخمام رفت تو هم لبخند تلخے زدم .دستم گذاشتم رو شونشو گفتم : دمت گرم داداش حالا دیگہ ما غریبہ شدیم❓ _حالا میگے بهمو❓ اینو گفتم و از کنارش گذشتم دستم رو گرفت و مانع رفتنم شد کجا میرے علے❓ ایـݧ چہ حرفیہ میزنے❓ بہ ما دستور داده بودݧ کہ به هیچ کس حتے خوانواده هاموݧ تا قطعے شدݧ رفتنموݧ چیزے نگیم _الاݧ تو اولیـݧ نفرے هستے کہ دارم بهت میگم داداش از تو نردیکتر بہ مـݧ کے هست❓ برگشتم سمتش و با بغض گفتم:حالا اوݧ هیچے تنها میخواے برے بی معرفت❓ پس مـݧ چے❓ تنها تنها میخواے برے اون بالا مالا ها❓ داشتیم آقا مصطفے❓ ایـنہ رسم رفاقت و برادرے❓ علے جاݧ بہ وللہ دنبال کاراے تو هم بودم اما بہ هر درے زدم نشد کہ نشد رفتـݧ خودم هم رو هواست. هرکسے رو نمیبرݧ ماهم جزو ماموریتمونہ خلاصہ اوݧ شب کلے باهام حرف زدو ازم خواست براش دعا کنم یک هفتہ بعد خبر داد کہ کاراشه جور شده تا چند روز دیگہ راهیہ خیلے دلم گرفت اما نمیخواستم دم رفتـݧ ناراحتش کنم وقتے داشت میرفت خیلے خوشحال بود چشماش از خوشحالے برق میزد _رو کرد بہ مـݧ و گفت حالا کہ مـݧ نیستم پنج شنبہ ها کهف یادت نره ها از طرف مـݧ هم فاتحہ بخوݧ و بہ یادم باش از شهداے کهف بخواه هواے منو داشتہ باشـݧ و ببرنم پیش خودشوݧ _اخمهام رفت تو هم وگفتم ایـݧ چہ حرفیہ❓خیلے تک خوریا مصطفے خندیدو گفت تو دعا کـݧ مـݧ اونور هواے تورو هم دارم بعد از رفتنش چند هفتہ اومدم کهف اما نمیتونستم اینجارو بدوݧ مصطفے تحمل کنم از طرفے احتیاج داشتم با شهدا حرف بزنم و دردو دل کنم براے همیـݧ بجاے کهف پنج شنبہ ها میرفتم بهشت زهرا _اولیـݧ دورش ۴۵ روزه بود وقتے برگشت خیلے تغییر کرده بود مصطفے خیلے خوش اخلاق بود طورے کہ هرجا میرفتیم عاشق اخلاقش میشدݧ مردتر شده بود احساس میکردم چهرش پختہ تر شده _تصمیم گرفت بود قبل از ایـݧ کہ دوباره بره ازدواج کنہ خیلے زود رفت خواستگارے و با دختر خالش کہ از بچگے دوسش داشت اما چیزے بهش نگفتہ بود ازدواج کرد دوهفتہ بعد از عقدش دوباره رفت* •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈
و تا ابد به آنان که پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم… 🥀 @Hamrahe_Shohada
•°🥀🌹°• شہادت را نہ دࢪ جنگ ، دࢪ مبارزه می‌دهند ما هنوز شهادتے بی درد میےطلبیم ! غافل کہ شهادت ࢪا جز به اهل درد نمی‌دهند ... @Hamrahe_Shohada