eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
75 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی کتاب شب جایی که من بودم 🌱 بریده ای از کتاب: حالا مادرجان غرضم ازاین حرف ها، فردا صبح یک آفتاب خوبی زد و ما دوباره سوار همان مینی بوس شدیم و راه افتادیم به طرف کربلا، توی حرم امام حسین تا من رفتم توی صحن و دستم قفل شد به ضریح آقا، تو برای اولین بار، عزیزم توی شکمم تکان خوردی و روح را همان جا پای ضریح امام حسین (ع) گرفتی. من صدایت کردم و گفتم: «طفلکم، بره کوچولوی مادر، چقدر برای زیارت امام حسین (ع) عجله داری عزیزم... زیارت کن مادر. داستان را همان جا به پدرت گفتم. آقاجون سجده ای کرد. بعد دستهایش را بالا گرفت و گفت: خدایا، این بچه را از موالیان امام حسین، از بندگان خاص خودت قرار بده... خدایا به من و مادرش هم توفیق بده که امانتدار خوبی باشیم. 🕊🌱 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
معرفی کتاب در حسرت یک آغوش 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-جنگ با ما خیلی فاصله داشت؛ ما ساکن شرق بودیم و جنوب کشور درگیر بود. هیچ سر و صدایی از جنگ در شهر ما شنیده نمی‌شد، اما علی‌رغم این همه فاصله، تأثیر زیادی بر زندگی‌مان گذاشته بود. ۲-به هر کس که به خانه‌مان می‌آمد، می‌گفت: «زحمت اصلی زندگی رو خانمم کشیده، جانباز اصلی ایشونه نه من!» ۳-هشدار داده بودند که جایی امن را در خانه‌هایمان در نظر بگیریم؛ چون امکان داشت آسمان مشهد هم در امان نباشد. شب که می‌خوابیدیم دلهره‌ام بیشتر می‌شد. می‌ترسیدم؛ نه برای خودم، برای سید و بچه‌ها. نمی‌شد در آن فاصله که آژیر خطر پخش می‌شد و فرصت داشتیم، به مکان مطمئنی برویم. باید سید را سوار بر ویلچر و بچه‌ها را بغل می‌کردم. موقع خواب دعا می‌کردم و ذکر می‌گفتم که تا صبح در امان باشیم. وقتی فکرش را می‌کردم می‌دیدم هیچ چیز در زندگی مهم‌تر از همین امنیت نیست. 🕊🌱 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
معرفی کتاب تا کربلا 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-بعد از هزار و سیصد و چند سال، هیچ از خود پرسیده‌ای که چرا (رزمندگان و شهدای ما) خود را راهیان کربلا نامیده‌اند؟! مگر آنان سر مبارک امام عشق را بر فراز نیزه ندیده‌اند!؟ مگر شفق را ندیده‌اند که چه سان در خون نشسته است؟ مگر بوی خون را نشنیده‌اند؟ ... چرا بر علم‌هایشان نوشتند: «کلُ یومٍ عاشورا و کلُ اَرْضٍ کربَلا.» مگر کربلا از سیطرهٔ زمان و مکان خارج است که همه جا کربلا باشد و همهٔ روزها عاشورا؟! ۲-من همیشه در مجالس روضهٔ حضرت امام حسین (ع) وقتی داستان شیرخوارهٔ علی اصغر (ع) را می‌شنیدم خیلی ناراحت می‌شدم. چطور توانستند بچه‌ای با این سن و سال را آن‌طور شهید کنند. در همان حال که برای مظلومیت ایشان گریه می‌کردم رضا را هم شیر می‌دادم. الان هم فکر می‌کنم به همین دلیل است که رضا هم مثل حضرت علی‌اصغر (ع) درحالی‌که روزه بوده بدون خوردن آب از ناحیهٔ گلو تیر خورد و شهید شد. 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
معرفی کتابِ برای تاریخ میگویم 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-روز دوم چهارصد نفر و روز سوم هشتصد نفر از خانم‌ها غش کردند. این مشکل را با اعضای شورای انقلاب در میان گذاشتیم. ایشان خدمت امام عرض کردند چنین وضعیتی است و اگر شما موافقید دیدار خانم‌ها را متوقف کنیم. امام فرموده بود: «شما فکر می‌کنید اعلامیه‌های من یا سخنرانی‌های شما شاه را بیرون کرد؟ شاه را همین بانوان بیرون کردند! چرا می‌خواهید ملاقاتشان را قطع کنید؟ بروید وسیلۀ آسایششان را فراهم کنید.» ۲-من خدمت حضرت امام رفتم و گفتم که بچه‌های سپاه اکثراً از خانواده‌های طبقه پایین هستند و ما باید برای این‌ها خانه بسازیم. امام فرمودند: «مگر من جایی دارم؟» گفتم: «باغی هست که مربوط به بهایی‌ها بوده و مصادره شده و الان دست بنیاد است. شما این باغ را مرحمت کنید تا ما برای سپاهی‌ها تبدیل به خانه کنیم.» امام فرمودند: «بروید بپرسید این باغ مال بهایی‌هاست یا مال بهاییت است.» ما تحقیق کردیم. متوجه شدیم اسم آنجا، میان بهایی‌ها، مشرق‌الاذکار بوده است 🕊🌱 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
معرفی کتاب فرمانده من 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-کلام محمد نفوذ خاصی داشت. برادرانی بودند که گاه، در اثر فشار کار خسته شده و به قول معروف می بریدند، اما بعد از چند دقیقه صحبت با محمد، تمام مشکلاتشان حل می شد و مجدداً با دلی گرم و امیدوار به سراغ کارشان می رفتند. ۲-هیچ گاه تظاهر به دوست داشتن شهادت نمی کرد، ولی هر وقت خبر شهادت یکی از یاران و دوستانش را می شنید به حال و هوای دیگری می رفت... ۳-گروه با عصبانیت فریاد زد:( پس چرا نیرو نمی فرستید؟)ناگهان از آن سوی بی سیم صدای رسای محمد به گوش رسید که:( مقاومت کنید، ملائکه الله می رسند. )و هم زمان، تلاوت این آیه از سوی او دل های همه ما را تکان داد:( ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا، تتنزل علیهم الملائکه...) 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
📚معرفی کتاب رفاقت به سبک تانک 🌱 کتاب «رفاقت به سبک تانک» ۴۷ حکایت کوتاه و طنزآمیز از داوود امیریان از وقایع جنگ تحمیلی است. داوود امیریان که در سال‌های جنگ نوجوانی بوده که با دست‌کاری شناسنامه‌اش راهی جبهه‌ی جنگ شده، خاطرات و دیده‌ها و تجربیاتش را از همان روزها برای نوجوانان روایت می‌کند. البته در کنار خاطرات شخصی وی برای نگارش این کتاب از خاطرات دیگر رزمندگان نیز استفاده شده است و این مشخصه کتاب را بیشتر از پیش جذاب می‌کند. 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
معرفی کتاب حماسه یاسین 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-کمی جلوتر، یک هیکل آشنا دیدم که با حالت سجده روی زمین افتاده بود. دقت کردم؛ سید هادی مشتاقیان بود! خودش رفته بود سلامش را به داداشش برساند!‌ کمرم خم شد. بالای سر هادی نشستم. سعی کردم او را در یکی از سنگرها بگذارم؛ اما زورم نرسید. گفتم که کی؟ گفتا کنون! گفتم مرو! خندید و رفت! ۲-آب را در دیگ جوش می‌آوردیم، سه چهار مشت چای خشک اعلا می‌ریختیم توی چفیه و آن را گره می‌زدیم و می‌انداختیم داخل دیگ؛ می‌شد یک چای لیپتون بزرگ! ۳-شب هم وقتی برای خداحافظی با امام رضا (ع) رفتیم حرم، همه جمع بودند و با چشمی گریان و سینه‌ای سوزان، به پنجره‌های ضریح چنگ انداخته،‌ از امام رضا (ع) طلب حاجت می‌کردند؛‌ طلب غفران، طلب سعادت، طلب آخرت و در یک کلمه طلب شهادت! میان‌بری به سوی خدا!‌ 🕊🌱 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
معرفی کتاب قلب صبور 🌱 کتاب قلب صبور آمیزه‌ای است از تخیل نویسنده و خاطرات واقعی همسران و مادران شهدای مدافع حرم که برای نگارش آن، زندگی نامۀ برخی از این شهدای گران قدر و خاطرات همسران و مادران بزرگوارشان مطالعه شده است‌ تا متن کتاب تا حد امکان به واقعیت زندگی این عزیزان نزدیک باشد. همچنین در بخش دیگری از کتاب، قسمت‌هایی از زندگی پرافتخار و کم تر نقل شده حضرت زینب (سلام الله علیها) از تولد ایشان تا واقعۀ عاشورا هم به تصویر کشیده شده است. 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
معرفی کتاب استاد 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-خدا همیشه داره رحم می‌کنه. لازم نیست اتفاقی بیفته تا بفهمیم. این خیلی بی‌انصافیه که آدم، این رو فقط توی اتفاقات یادش بیفته... ۲-اعتقاد داشت «کسی که دانشجو شده، جای یه نفر دیگه رو گرفته که می‌خواسته درس بخونه. اگه شاغلی یا متأهلی، اگه می‌خوای از دَرست کم بذاری، بذارش کنار.» ۳-گفتم: «دکتر چطوری اینهمه سختی رو تحمل می‌کنی؟» (سابقه مشکلات قبلیش را هم داشتم.) خندید و گفت: «اگه از زندگی توقع غیر از این رو داری، اشتباه می‌کنی...» 🕊🌱 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
معرفی کتاب سید مرتضی آوینی 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-هرکس سر نماز حواسش پرت باشد، در زندگی هم حواسش پرت خواهد بود. ۲-و به راستی اگر خداوند گریه را به انسان نبخشیده بود، هیچ چیزی نمی‌توانست کدورتی را که با گناه بر آیینهٔ فطرتش می‌نشیند، پاک کند. ۳-مرتضی می‌گوید: «شهدا از دست نمی‌روند، بلکه به دست می‌آیند.» 🕊🌱 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
معرفی کتاب حاج قاسم سلام 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-جنگ به آدم‌هایش آموخت که باید خودت را، آرزوهایت را و «من‌من» کردن‌هایت را زمین بگذاری تا بتوانی به حس اتحاد در فکر و عمل دست پیدا کنی و با همین اتحاد بود که کارهای نشدنی و پیچیده خیلی راحت شدنی می‌شد. ۲-گاهی اوقات در دوران کودکی یک سلام، یک لبخند و یک جمله محترمانه یا یک اخم، یک ناسزا یا یک سیلی، مسیر زندگی آدم را برای همیشه عوض می‌کند. آدم‌ها در کودکی برنامه زندگی‌شان را یاد می‌گیرند و در طول عمر آن را به کار می‌بندند. 🕊🌱 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
معرفی کتاب پوتین قرمزها 🌱 بريده هایی از کتاب: ۱-شکسته بسته گفت: «تحصیلات شما چیست؟» ـ بی‌سوادترین رزمندۀ جمهوری اسلامی ایرانم! متعجب نگاه کرد: «جداً تحصیلات شما چیست؟» خندیدم: ـ باور کنید من مثل شما دکتر نیستم! دست و پایش را گم کرده بود و پریشان سر تکان می‌داد. طرّۀ موی روی پیشانی را به عقب راند و گفت: «خدا صدام را لعنت کند که به ما گفته بود همۀ نیروهای سپاه پاسداران روستایی و بی‌سوادند! اگر شما بی‌سوادید، خدا به داد ما برسد!» ۲-شمس در این دیدار حدود چهارصد سؤال، که در بازجویی از اسرای عراقی می‌پرسیدند، در اختیارم گذاشت تا با نوع کار جنگ روانی آشنا شوم. سؤال‌ها را خواندم. محور پرسش‌ها دربارۀ اوضاع زندگی اسیر، اوضاع اقتصادی، وضعیت بازار در عراق، وجود مواد غذایی یا نبود آن‌ها، کمبودها، وضعیت بهداشت در جبهه‌ها، اختلافات قبیله‌ای و عشیره‌ای، امکانات زیستی، و سؤالاتی مرتبط با ضمیر اسرا بود. 🕊🌱 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada