#خاطره
#ارسالی_اعضاء
سلام .
رفتیم رستوران ده سال پیش با رفقا منم رستوران نرفته بودم جایی تا اون روز . رفیقم گفت املت میخوری منم گفتم بله فکر کردم یه چیز نوبر عجیب غریبیه که من تا الان نخوردم بعد رستورانی آورد دیدم تخم و گوجس به رفیقم گفتم لامصب این ک تخم و گوجه خودمونه تو چنان گفتی املت فکر کردم ی چی نوبره خلاصه تخم و گوجه خوردیم 😁😁
@Hamyari_ma
چطوری؟... ایرانی!
#خاطره_خرید یک خاطره از خرید کردن بگم ک یکبار مشهد بودیم رفتیممیوه فروشی گفتیم این خیارسبزا 🥒چنده
#خاطره
یه روز رفتم درب مغازه میوه فروشی در مشهد،دنبال چغندر میگشتم آخه میخواستیم شولی درست کنیم، دیدم چغندر قرمز زیر وسایلش گذاشته،
به مغازه دار گفتم چغندرها کیلو چنده؟🤔
گفت چغندر نداریم🤬
گفتم یکی بیشتر نمی خوام😞
گفت آقا اینجا غذای حیوانات که نمی فروشیم برید جایی دیگ🤨
با تعجب بهش گفتم پس اینا چیه😳
گفت به اینا میگن لبو، ما چغندر رو میدیم گاو بخوره...😳😳
خدایش خیلی گشتم تا چغندر پیدا کنم و فقط میخواستم وقتی پیدا کردم برم شولی درست کنم، بدم اون بنده خدا بخوره ، و وقتی خورد بگم چغندر توش بود😂😂😂😂🤣🤣🤣
#ارسالی_اعضا
@Hamyari_ma