هآنآ ؛
_
ـــ وقتی به این فکر میکنم که همهٔ کوه هایی که الان آدما تو جاده میبینن، یک روزی تو اقیانوسها
و زیر کلی آب بودن،
از درون میلزرم؛
شاید از بهت!
شاید از ذوق!
شاید از شگفتی!
یا حتی شاید از عاجز بودن در برابر کسی که هنوز خوب عظمتشو درک نکردم... :)
ـــ مثلا ده هزار سال پیش
جایی که الان من قرار دارم،
یه ماهی کوچولوی راه راهِ سفیدقرمز
داشته شنا میکرده :))>>>🌊
هآنآ ؛
ـــ حالا دیگه میتونم
به گریهی اَبرا هم قَسمِت بدم:)))
به فرشتههایی که دونه دونه اشکاشونو میارن تو حرمت، میزارن جایی که مأموریت دارن، یه سلام بهت میدن و بر میگردن؛
به تکاپوی مردم از همهٔ شهرا برای جمع کردن فرشای خونهت تا خیس نشن حتی با اینکه خادم نیستن؛
و به همه آدمایی که نشستن رو زمین خیس و همراه با آسمون اشک میریزن :)🌱
هآنآ ؛
تکرارِ روزهایتکراری؛.mp3
8.73M
ـــ حتی تصور اون روزها
خسته وکلافهم میکنه...
نویسندهوگوینده: هآنآ