میشه لطفا سه تا الهی به رقیه بگید ممنون

-

دلم از دورےِ ایوانِ نجف پیر شدھ یا علے جان مَدَدے کن نجفم دیر شدھ . . .!

مادرم گفت کہ ما خادمِ حیدر هستیم من اگر خادم قنبر نشوم ناخلفم . . .!

-

در بساط عشقِ حیدر باز هم ویران شدیم روز و شب در وصل انگور نجف حیران شدیم . . .!

عیسے رسید بر سر دستانِ مادرش، یک یاعلے بگفت وسخن را شروع کرد . . .!

-

رنج فراق است و امید وصال نیست... این هست و نیست کاش کہ زیر و زبر شود . . .! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

هرچه دارم همه از عطرِ لبِ مادرم است... عوض قصّه به بالینِ سَرَم گفت: حسین (ع)

ما را شراب و روضه‌ی شاهی به کار نیست یک چای تلخ و یارِ خراباتم آرزوست...

- مرزدلتنگی؟ + گنبدطلایامام حسین :)