حنیفا
-
چشم باز کردیم و دیدیم،
رخ شهر در تلاطم رنگ سیاه، غوطهور است.
نردههای آهنی به بالا رفته و بر سرخیابان و چهارراهی، خانهی کوچکی به اسم مولایشان، حسین ساختهاند.
دیدیم که چگونه بهیکباره،
دلها به جوشش افتاد و
اشک از چشمها روان شد،
چای در قوریهای فربه دم کشید و
در استکانها، سرازیر شد و
لب عزاداران را متبرک به چای روضه کرد،
دستها بر سینهها زده شد و طنین دلربای روضه و فریاد و گریهی زنان،
در کل شهر پیچید.
یک عالم میگفت که آری،
محرم آمده است...
.
جامهی سیاه از دل شهر، به پایین کشیده شد؛
چهرهی لخت نردههای آهنی ِبدون کتبیه، درشهر نمایان شد؛
اشک چشمان برای فراق دوبارهی محرم باریدند؛
دیگر قوریها خالی شدند،
دستها در دوطرف پایین آمدند،
و طنین عزاداری، خاموش گشت...
پلکی زدیم و محرم تمام شد..
#آسمان_محرم
#نوشته_قلبم
حنیفا
-
خوش اومدی بابا...
به این خرابهی مخوف خوش اومدی...
به مهمانی خرابه خوش اومدی...
بابا!
مگر من نبودم که در بغلت جا میشدم؟!
تو که هیچ وقت در دامنم جا نمیشدی بابا! حالا چرا؟!
بابا!
مگر من منتظرت نبودم؟!
تو چرا با سر آمدی؟!
بابا... میبینی چقدر برایت آشنایم؟
میبینی چقدر مثل مادرت شدهام؟
آخر ببین، هنوز جای انگشتر دست آن مرد روی صورتم مانده...
دامنم با آتش و دود یکی شده...
میبینی چقدر بازویم کبود شده؟!
میبینی شدهام یاس کبود تو؟!
کمرم را ببین، هنوز پهلویم از درد ناله میکند..
میبینی حتی دوسه قدم هم نمیتوانم راه بروم؟!
گفته بودی من شاهزادهام بابا،
نکند خرابه شده قصر من؟!
یعنی از یک شاهزاده با تازیانه و سیلی استقبال میکنند؟
یعنی شاهزادهها هم بدون گوشوارهاند؟
یعنی آنها هم با دامن سوخته و صورت خونین و عروسک تکهتکه شده راه میروند؟
بابا مگر من شاهزاده نیستم؟!
مگر دنیا برای تو نبود؟!
پس جای من کجاست؟!
اینجا؟! زیر خانهی بیسقف؟!
کنار عمهی دلشکسته و کمرخمیدهام؟!
نه بابا... جای من اینجا نیست...
من شاهزادهام، جای من آسموناست...
#نوشته_قلبم
ان شاء الله عازم کربلا هستم :)))
اگه حرفی، دعایی دارید،
تو ناشناس بنویسید تا نجف و کربلا خونده بشه:
https://daigo.ir/secret/9345738092
و اگه میخواید اسمتون یا کانالتون در نجف و کربلا یاد بشه و یک عمود به نیابت از شما قدم برداشته بشه، به این آیدی پیام بدید:
@Hanifa_602
درجوار اباعبدالله و
قمربنیهاشم به یاد:
متن سبز، اسرا، مسلک، کوثرچی(ماهد)،
مجنون حیدر، اسدالله نجف، ببعی مرزعه،
حنیفا، ماهلین، بسم رب العشق،
نورلند، آوینینگار، نویسنده نقلی،
شاید من، قوه تلخ، بوی حرم،
امیرالنحل، کافصاد، ریحان،
محب علی اکبر، محب علی،
دنیای حنیفا جان، حوریه،
فاء، حنین، درحوالی افکارم،
صاحب ذوالفقار، مشکات،
طهورا، پرایوت اعتماد،
و تمامی اعضای حنیفا و
کسانی که به بنده پیام داده بودند:))