1.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرش را پایین انداخته بود...
این پا و آن پا میکرد؛ نمیدانست چطور بگوید! بغضش که شکست، سربلند کرد. اشکهایش راھ گلویش را باز کردھ بودند...
سادھ گفت: نذارین خراب کنم...!❤️🩹 من دوسِتون دارم...✨
#شبجمعه
#شبهایدلتنگی
حنیفا🌿