eitaa logo
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
602 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
﷽ «یا مَن لا یُرجَۍ اِلا هُو» اِی آن کہ جز او امیدے نیست👀♥️! ˼ حَنـیـن، دلتنگے تا وقٺ ِ قࢪار(:✨ ˹ " ما را بقیہ پـس زدھ بودند هزارباࢪ! ما را حـسیـن بود کہ آدم حساب کرد🙃🫀. " کانال ناشناس‌مون↓ - @Nagofteh_Hanin < بہ یاد حضرٺ‌مادࢪۜ >
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‏مهدی در میان آن‌ها تردد می‌کند، در بازارهای آن‌ها راه می‌رود، روی فرش‌های آن‌ها قدم می‌گذارد، اما آن‌ها او را نمی‌شناسند💔! -امام‌صادق‌«علیه‌السلام» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🖇 🌱
اگر با این مردک به خاطر خیانت هایی که به کشور کرده بود محاکمه و برخورد می‌شد دیگر جرات نمی کرد این طور زبان درازی کند. اولین نفری که باید در کشور بخاطر سوء مدیریت دادگاهی بشه شخص آقای روحانی هست. مضحک ترین بحث اینه که ،کسی که اصول اولیه و بدیهی مدیریت را نمی دونه از ضرورت اصلاح فرآیندهای مدیریتی در کشور حرف میزنه. ضمنا جنابعالی فکرت مریض هست و توهم داری و چنین برداشتی کردی . همه اونها که دل در گروی اسلام و دین و کشور دارند جزء حزب الله هستند و افرادی مثل جنابعالی یقینا در گروه مقابل هستید. مشکل مردم تفکرات مدیریتی جنابعالی و دوستان شماهست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام‌علي‌الحسين وعلي‌علي‌أبن‌الحسين وعلي‌أولادالحسين وعلي‌اصحاب‌الحسين✨ ♥️⁩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزان امروز حوالی ساعت 21:30 اتاق فکر داریم👀🌱 با موضوع: شبه هایی که وهابیا برامون درست کردن منتظر حضورتون هستیم✨
شهیده فهیمه سیاری✨
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
شهیده فهیمه سیاری✨
شهیده طلبه فهیمه سیاری در 1خرداد سال1339 در تهران به دنیا آمد. دوره ابتدایی و راهنمایی را در تهران سپری کرد و سپس به همراه خانواده به زنجان رفت. وی در سال1357 از دبیرستان آذر در رشته ریاضی فیزیک فارغ‌التحصیل شد. زنجان در سال‌های 56 و 57 در تب و تاب انقلاب می‌سوخت و خشم و نفرت از ستم و تباهی از هر سو زبانه می‌کشید. مسجد ولی‌عصر«عج» در زنجان، پایگاه انقلاب بود و فهیمه با حضور سبزش در آنجا، دل به زمزمه بیداری و آگاهی سپرد و او در این زمان توسط بزرگانی چون آیت‌الله مشکینی و آقای‌رضوانی که برای تبلیغ به زنجان آمده بودند، از وجود حوزه علمیه خواهران در قم آگاه شد و تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به آنجا برود. شهیده سیاری در سال1357 عازم قم شد و در مکتب توحید، حوزه علیمه شهید قدوسی بهره گرفت. او دوسال در مکتب توحید از خرمن معارف دینی خوشه برچید، اما دل و جانش بی‌قرار پرواز به سوی قله‌های بلند شهادت بود. پس از پیروزی انقلاب، گروهک‌های معاند، غرب کشور و به ویژه کردستان را به آشوب کشیدند و آنجا را عرصه تاخت و تاز خود قرار دادند. خطر نفوذ مکاتب و فرهنگ‌های الحادی در میان نوجوانان، دلسوزان دین و فرهنگ را در بر آن داشت تا هر چه زودتر به آن دیار سفر کنند و با آموزش‌های صحیح دینی، نسل نوجوان و جوان را از خطر جهالت برهانند، از همین رو فهیمه نیز در 6آذر سال1359 کوله‌بار سفرش را بست و به همراه یکی از یارانش، راهی شهر بانه شد تا بلکه بتواند در راستای آگاهی بخشی به فرزندان مظلوم آن سرزمین، گام‌هایی را بردارد. شهادت فهیمه از طریق باختران، عازم سنندج شد و در تاریخ 12آذر همان سال، آنجا را به قصد سقز و بانه ترک کرد. راه‌ها بسیار ناامن و پرخطر بودند و اهریمنان در شیار کوه‌ها و دره‌ها به شکار مردان و زنان ظلم‌ستیز نشسته بودند. ماشین حامل فهیمه و سه بانوی دیگر، در حالی که یک ستون نظامی، ماشین آنها را به مقصد سقز همراهی می‌کرد، در ساعت 4/5 بعدازظهر و در منطقه دیواندره، مورد حمله قرار گرفت و فهیمه که تیری از چشم راستش عبور کرده و به مغزش رسیده بود، شهید شد(: دل‌نوشته‌ای اخلاقی از شهیده: در خود نگریستن شهامت می‌خواهد و لازمهٔ شهادت، ایمان و آگاهی‌ست و با رفتن (شهادت) به حقیقت می‌پیوندد. در هر جامعه‌ای دو نوع استاد وجود دارد: یکی استاد فیزیک و شیمی و... و دیگری استادی که دانش او در رابطه با خدا باشد! استاد واقعی و عالم واقعی هم از نوع دوم است، ولی جامعهٔ ما استاد از نوع اول را زیادتر داشته است. اکنون نیز بدبختی ما به‌خاطر همین کمبود استاد نوع دوم است. اگر در ادارات فساد اخلاقی‌ست، اگر در آموزش و پرورش فساد اداری‌ست، در هر کجا که انسان دست بگذارد، فساد اخلاقی وجود دارد، به خاطر کمبود این افراد است. این انقلاب امروز به کسانی احتیاج دارد که متواضع باشند... مهدیا! باز آی و دل پرغم‌مان را مرهم نِه:)))
- بالای یک پرتگاه بلند ایستاده‌ام و صدای نامفهومی شبیه به یک لالایی ِ شیرین ِ کُردی با پس‌زمینهٔ هوهوی باد به گوشم می‌رسد. ~ رولهٔ خوشه ویست بینایی چاوم، هیزی ئه ژنوم و هیوای ژیانم! هه تا دییته وه هه ر چاوه ریتم... از سرما به خود می‌لرزم! دست‌های بی‌جان و زخمی‌ام را دور تنم حلقه می‌کنم تا شاید کمی گرم شوم. خسته و تشنه‌ام... نگاهم را به اطراف می‌چرخانم، هیچ‌کس جز من در این بیابان نیست! صدای لالایی گنگ‌تر و گنگ‌تر می‌شود و کم‌کم سرگیجه می‌گیرم. ناگهان تعادلم را از دست داده و به درون پرتگاه سقوط می‌کنم، همه‌چیز آن‌قدر به سرعت اتفاق می‌افتد که... 𝑴𝒐𝒅𝒂𝒇𝒂_𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از [پناه‍ ‍¹²⁸]
خره‍ اگه شهید نشیم میمیریم !💔