#زندگی_به_سبک_شهدا🌷
روایتی از همسر شهید سیاهکلی مرادی
✂️فرزانه یه چیزی بگم نه نمیگی؟
با تعجب پرسیدم: "چی شده حمید؟ اتفاقی افتاده؟"
گفت:" میشه یه تُک پا با هم بریم هیئت؟ باور کن کسایی که اونجا میان خیلی صمیمی و مهربونن...
الان هم ماشین رفیقم بهرام رو گرفتم که با هم بریم، تو یه بار بیا اگه خوشت نیومد دیگه من چیزی نمیگم."
قبلا هم یکی دوبار وقتی حمید میخواست هیئت برود اصرار داشت همراهیاش کنم، اما من خجالت میکشیدم و هر بار به بهانهای از زیر بار هیئت رفتن فرار میکردم.
از تعریفهایی که حمید میکرد احساس میکردم جو هیئتشان خیلی خودمانی باشد و من آنجا در بین بقیه غریبه باشم.
همسر شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی