💞هوای عاشقی💞
. ♨️ دستهایش را به هم میمالید و تند و تند اینطرف و آنطرف میرفت. صدای قدمهایش را، مثل تپش، در
.
⚠️ ادامه قلبی...
... حتی گریه هم او را آرام نمیکرد!
💔 تمام این ماه مبارک، یکجوری شده بود؛ ولی این شبها، دیگر هیچجوره نمیفهمیدمش.
😭 قبلاً هم اشک داشت و گریه میکرد، ولی این اواخر، هقهق داشت و صدایش همه را بیقرار میکرد. امروز هم که از سحر، اصلاً یکچیز دیگری شده است که نگو...!
❤️🔥 چند دقیقه پیش، دستش محکم به گوشهٔ لبپریدهٔ دیوار خورد؛ خون هم آمد، ولی اصلاً نفهمید!
رفتم که زخمش را ببندم، دیدم اوضاعش خیلی خرابتر از این حرفهاست؛ سرتاپایش تکهتکه شده و خونی است ولی دم نمیزند!
آنقدر سوخته و تکهپاره بود که دیگر امیدی به او ندارم...
🥀خدا کند تا امشب دوام بیاورد!
خدا کند، ردش نکنند!
خدا کند، به محبوبش برسد!
خدا کند، شهید شود!
هم از شهدِ شهود بنوشد و
هم خونش بریزد بهپای محبوبش!
📚 برشی از کتاب نانوشتهٔ
داستانهای قلبِ من
صفحهٔ امروز
♻️ راستش را بخواهی:
حالِ دلِ خودت را برایت گفتم...
اگر باور نداری، سری به قلبت بزن و
ببین حال و روزش، همین است یا نه؟!
اگر دلت برای دلت سوخت،
🙏 امشب را به دلت کمک کن تا عاشقی کند!
#انتظار
#بیقراری
#شب_قدر
#قلب
#خدمت_دل
💠 اگر سری بزنی، شاید همپیاله شویم...
💞@HavaayeAsheghy