- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
غریبنوازی کنین واسه یتیم امام حسن :))
خدا نیاره تو خونه خاطرهی بدی باشه 💔!
مقتل میگه ؛ سیدالشهدا که اومد برای وداع
به زینبش سفارشِ عبدالله رو کرد . . گفت
این پسر غیورِ! بچههای امام حسن'علیهالسلام '
کوچهی بنی هاشم رو هنوز بخاطر دارن !(:
حواست به یتیمِ حسن باشه .. .
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
آمدم دنیا برایِ دیدنِ روی علی :) ورنه با مردم دنیا چه کاری داشتم ؟
کسم علیست در آن بیکسی که میگویند ؛
- به عزت و شرف لا اله الا الله :) . .
چه تازه دامادی ؛
به جای ِ نقل دارن بهش سنگ میزنن .!
بجای ِ شونه موهاشو چنگ میزنن :))💔🚶🏻♂!
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
این حسن کیست ؟ (: حسینبنعلی عاشق ِ اوست ..
- ایکھمیگوییحسینذکرِحسینیامجتبیٰست (:
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
- سکوت ؛ از کوچه شروع میشود . . و میرسد به گودال ؛ امان از کوچه... وای از گودال!
میدونی درد چیه ؟
اونجایی که مداح وسط روضه میگه ..
قاسم با صورت به زمین خورد ، روضهی
با صورت زمین خوردن که کم نداشتیم!
مادر تو کوچه . . 💔!
اباعبدالله زیاد گریه کرد ؛ بلند بلند گریه کرد
زنونه گریه کرد کربلا !(:
کنار بدن قاسم جوری گریه کرد ؛
که از حال رفت . . بالاسر علی اکبر
بلند گریه میکرد ولی . . بریم پیشواز ؟ (:
بالا سر عباس ؟ گریه نمیکرد! داد میزد
صرخ الحسین .. چی میگفت ؟ (:
رسیده مادرم ، تورو خدا پاشو بریم حرم ..
بخاطر رباب ، بخاطر اشکای دخترم
اینجاش آتیش میزنه ! . .
پاشو یه کاری کن ببین محاصرھست حرم !💔
علی؛علیست چه اکبر ، چه اصغرش ، اصلاً
ز نام نامی تو خوبتر نیامده است . .
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
میگفت عالمی در دهه اول محرم به کربلا رفت ؛ در عالم رویا دید داخلِ حرم امام حسین ِ . . دید امام حسی
کلامو کوتاه میکنم ؛
- آقا میفرمایند ؛ این دو زخم . .
از داغِ علی اکبر و عباسمه (:
hamidreza barghei - chaye rooze.mp3
4.76M
گوش کن دم گرفتھ با گریه ؛
به سرو سینه میزند کتری . .
جوانان بنی هاشم که اومدن جسمِ علی رو جمع کردن !
میدونی چی میگم ؟ برنداشتن جمع کردن 💔(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- ارزشِ هزاران بار دیدن رو داره >>
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
برای علیاصغر گفتیم برای عباسم همینجوری بود ؛ عجب بساطیه ؛ انگاری اعضای ِ بدن تو صلواتیِ :)))💔🚶🏻♂!
هر کی یه تیکه از تن ِ تورو برد ؛
بدجوری خیرات شدی💔 . . .
کاش کوچھهای کوفه یك
بار دیگر بویِ عدالت و عدل
علی رو میگرفت . . (:
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
عمود خیمهها که افتاد ؛ صدایِ نالهها که بلند شد دیدن سکینه هی رویِ دستش میزنه با گریه میگه ؛ من مشک
قربونِ اون آقایی که ؛
از شرمندگی به سیدالشهدا گفت ،
بدنِ من رو سمت خیمه نبر ((: . .
من به سکینه وعدهی آب دادم !💔
- داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سختتر است