- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
نجف برایم آب بود و زندگی در آن حیات و
رهایی از آن گدازندههای جانسوز ؛
- کهکشاننیستی .
کمی صورتش را چرخاند به قرص ماه نظری انداخت و گفت ؛ شنیدی میگویند بزرگترین ترسها را عاشقهای به عشق رسیده درک میکنند؟ متوجه بودم میخواهد چه بگوید اما دلم تاب غمگین و اندوهناک دیدنش را نداشت! پس با خنده گفتم ؛ برای همین است که تو ترسوترین آدم روی زمین هستی چون به من رسیدهای و پیداست که دیگر کارت تمام است! لبخند ملیحی زد، دستانم را بیشتر فشرد و گفت : تو که جای خود دارید! اما من شیفتهی این خاکم ، رسیدنمان به عراق برایم حکم ماهی تشنه لبی را دارد که به اقیانوس افتاده است. به روی خودم نیاوردم که میخواهد حرف را عوض نکند و به گفت و گویش ادامه دهد صدایم را صاف کردم و گفتم ؛ خب ما که آمدهایم دیگر نباید غصهدار باشی اشک چشمانش را پاک کرد در حالی نگاهش را میدزدید گفت : رخشنده، من دیگر نمیتوانم و نمیخواهم به تبریز برگردم! میخواهم همینجا بمانم اگر برگردم تلف میشوم ..
- کهکشاننیستی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای رفع گرفتاری توصیهی ثامنالحجج ؛ (:
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
- امشب را احیا و فردا رو روزه بگیرید . .
#دحوالارض
انتخابات بسیار مهم پیشِ رو مکملِ حماسهی
ملت در بدرقهی شهیدان خدمت است.
- حضرتآقا ؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رزق علم عالم ، دست امیرالمومنین است (:
کسانی که مدعی هستند که ما شیعه امیرالمؤمنین هستیم، تبع او هستیم، باید در قول و فعل، و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیت از او داشته باشند .
- امامخمینی .
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
ناچاری ازین فاصلههایی که زیادند ؛ ناچاری ازین مردن تدریجی کـمکم . .
پرسید : اندوهِ دوری را چه تسکین است ؟
گفتم : خیال (:
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
چخبر نجف ؟
یا بیا به خواب من، یا ببر نجف(:❤️🩹
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
کمی صورتش را چرخاند به قرص ماه نظری انداخت و گفت ؛ شنیدی میگویند بزرگترین ترسها را عاشقهای به عشق
چشمانم را به او دوختم وقتی به نخستین نقطه تلاقیِ چشمانش با گلدستهها و حرم نزدیک شد دیدم که مات و مبهوت افسار اسب را کشید و ایستاد. چه پیوندی با روحش داشتم انعکاس تکلمش با امیرالمومنین را در نهانخانهی هستیام میشنیدم! قطرههای الماس بود که از چشمانش سرازیر میگشت.. صدایش در وجودم ارتعاشی از امواج ولایت به پا کرد زیر لب مکرراً میگفت ؛ السلام علیک یا ابالحسن یا امیرالمومنین و رحمةالله و برکاة.
خودش نمیدانست که چه خوش آمدی به او میگوید. نباید هم آگاه میشد اگر میدانست که خودشان او را خواستهاند لایههای حجاب خودخواهیش کدرتر میشد همین که پاسخ مولا را نشنید و همینکه در حجاب باقی ماند باعث غلیان بیشتر دلش شد و ترنمی باطنی با تکراری به وسعت هستی در دلش طنین انداخت.. یاعلی! رسم بر این است که به صاحب خانه مهمان را سه روز نگهدارد اما من میخواهم تا آخر عمر مهمان تو باشم..
- کهکشاننیستی
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
_ هرکاریواسهغدیرِخممیتونیدبکنید _
~ خرید اینترنتی محصولات غدیر ✨ .
https://khedmatgozaran.com/
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
چشمانم را به او دوختم وقتی به نخستین نقطه تلاقیِ چشمانش با گلدستهها و حرم نزدیک شد دیدم که مات و م
دو زانو در مقابلش روی خاک گرم وادیالسلام نشستم و با بغضی که در گلو داشتم گفتم : من نمیتوانم پنهان کنم! نجف تمام آرزوی من است.
روحم در حرم ، وادیالسلام ، کوفه ، سهله و کربلا سبک و آمادهی پرواز میشود.. در ابتدای ورودم به شهر از امیرالمومنین تقاضا کردم که تا عمر دارم مهمان بارگاه او باشم! درویش لبخند ملیحی زد سپس دستانش را بلند کرد و با انگشت اشارهاش نقطهای از گذرگاه وادیالسلام را نشان داد و گفت : تماشایت میکردم.. آنجا بود، جواب آمد حیف که هنوز گوش شنیدن نداشتی!دیگر به صرافت افتاده بودم! این مرد که بود که اینچنین از درون و برون احوالم خبر داشت ؟ و با آن انگشت کشیدهاش به نقطهی تلاقیِ نگاهم به بارگاه امیرالمومنین اشاره میکرد.. همینطور که ماتم برده بود و نمیدانستم باید چه بگویم رو به من کرد و گفت : سیدعلی! خودت را در ارادهی مولایت رها کن.. تو طلب نکن و بگذار او برای تو بخواهد! هرآنچه او بخواهد همان بهترین مشعیت و تقدیر برای توست. قلب امام آشیانهی مشعیت اللهیست، به آن اعتماد کن (:
- کهکشاننیستی