eitaa logo
•|قـرارگاه حـضرت حـجـٺ³¹³|•🇵🇸
976 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
70 فایل
﴿بھ نامْ خاݪق چشماݩ دݪربایِ مهدۍ🥀 •[ إِلَے مَتَے أَحَارُ فِيكَ يَا مَوْلاَےَ♥️🌱]• #فڪیف_اصبر_علی‌_فراقڪ✨ خـادم کـانـال:... •|اطݪاݞاټ+شࢪایط ٺبادݪ ۅکپۍ+پاسخ به ناشناس🍃↯ ♥️| @Sharaiet_Hazrat_hojat
مشاهده در ایتا
دانلود
📿 شھادت‌مزد‌ڪسانۍ‌ست‌ڪہ‌‌دردنیا براۍ‌خدمت‌بہ‌اسلام‌شب‌وروزنداشتند🖐🏿! اگرشہادت‌میخواۍ‌بسم‌اللّٰھ : ) |○Hazrat_Hojjat_Camp1
🌱🌸 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ۷۵ و اون سوئی شرت ... واقعا آخرین لباسی بود که پدرم پولش رو داد ... واقعا سر حرفش موند ... گاهی دلم می لرزید ... اما این چیزها و این حرف ها ... من رو نمی ترسوند ... دلم گرم بود به خدایی که ... و از جایی که گمانش را ندارد روزی اش می دهد و هر که بر خدا توکل کند ،، خدا او را کافی است خدا کار خود را به اجرا می رساند و هر چیز را اندازه ای قرار داده است . قسمت سی و ششم: با من سخن بگو اوایل به حس ها و چیزهایی که به دلم می افتاد بی اعتنا بودم ... اما کم کم حواسم بهشون جمع شد ... دقیق تر از چیزی بودن که بشه روشون چشم بست ... و بهشون توجه نکرد ... گیج می خوردم و نمی فهمیدم یعنی چی؟ ... با هر کسی هم که صحبت می کردم بی نتیجه بود ... اگر مسخره ام نمی کرد ... جواب درستی هم به دستم نمی رسید .. و در نهایت ... جوابم رو از میان صحبت های یه هادی دیگه پیدا کردم ... بدون اینکه سوال من رو بدونه ... داشت سخنرانی می کرد .. نویسنده:شهید سید طاها ایمانی📝
🕊 ﴿سوره بقره ،صحفه ۷۳۝﴾🌱 232 - و چون‌ زنان‌ ‌را‌ طلاق‌ دادید و عدّه‌ی‌ آنان‌ سر آمد، آنان‌ ‌را‌ ‌از‌ ازدواج‌ ‌با‌ شوهران‌ سابق‌ ‌خود‌ ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ میان‌ ‌آنها‌ ‌به‌ خوبی‌ توافق‌ حاصل‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ جلوگیری‌ نکنید ‌هر‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌شما‌ ‌به‌ ‌خدا‌ و روز واپسین‌ ایمان‌ دارد ‌با‌ ‌این‌ دستور پند داده‌ می‌شود ‌این‌ ‌برای‌ ‌شما‌ پربارتر و پاکیزه‌تر ‌است‌، و ‌خدا‌ می‌داند و ‌شما‌ نمی‌دانید💢 ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
••☁️🕊•• تسبیحات‌‌حضرت‌‌زھرا(س) روبدون‌ِ تسبیح‌‌بگید..! با‌بند‌بندھای‌ِ‌انگشت‌‌که‌بگی‌ روز‌قیامت‌‌همینا‌به‌‌حرف‌‌میان‌ شهادت‌میدن‌‌‌که‌‌باهاشون‌ذکرگفتی!⚘💔 .Hazrat_Hojjat_Camp1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رجزخوانی سعید حدادیان علیه هتاکان به ساحت (ع): ای عنکبوت زاده خرمای نخل میثم تمار خورده ای؟! نخل طلای کن خزفی بیشتر مباد... |○Hazrat_Hojjat_Camp1
😍 امـــــام رضــا قـࢪݕـۅݩ ڪݕـۆٺـــــࢪاټ🕊
🌱🌸 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ۷۶ - اینطور نیست که خدا فقط با پیامبرش صحبت کنه ... نزول وحی و هم کلامی با فرشته وحی ... فقط مختص پیامبران و حضرت زهرا و حضرت مریم بوده ... اما قلب انسان جایگاه خداست ... جایی که شیطان اجازه نزدیک شدن بهش رو نداره ... مگه اینکه خود انسان ... بهش اجازه ورود بده ... قلب جایگاه خداست ... و اگر شخصی سعی کنه وجودش رو برای خدا خالص کنه ... این جاده دو طرفه است ... خدا رو که در قلبت راه بدی ... این رابطه شروع بشه و به پیش بره... قلبت که لایق بشه ... اون وقت دیگه امر عجیبی نیست... خدا به قلبت الهام می کنه و هدایتت می کنه ... و شیطان مثل قبل ... با خطواتش حمله می کنه ... خیابان خلوت ... داشتم رد می شدم ... وسط گل کاری ... همین که اومدم پام رو بزارم طرف دیگه و از گل کاری خارج شم ... به قوی ترین شکل ممکن گفت ... بایست … نویسنده:شهید سید طاها ایمانی📝
🕊 ﴿سوره بقره ،صفحه ۸۳۝﴾🌱 234 - و کسانی‌ ‌از‌ ‌شما‌ ‌که‌ می‌میرند و همسرانی‌ ‌به‌ جا می‌گذارند [‌آنها‌] باید چهار ماه‌ و ده‌ روز عدّه‌ نگه‌ دارند، و چون‌ عدّه‌ی‌ ‌آنها‌ سر آمد، ‌در‌ آنچه‌ ‌به‌ شایستگی‌ ‌در‌ باره‌ی‌ ‌خود‌ انجام‌ دهند گناهی‌ ‌بر‌ ‌شما‌ نیست‌، و ‌خدا‌ ‌به‌ آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ ‌است‌⚠️ ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
ـ 😍• این دل سنگ مرا گریه عجب بود عجب° دم نقاره زنت گرم غریب الغربا ♥️🔗 ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
MiladImamReza1393[07].mp3
2.97M
♥️ 🔖 من خدا را دیده ام سمت خراسان بیشتر (مدح) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
🌱 | 🔖 حضرت مهدی(عج): (اَکثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِیل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُم.) برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است. منبع:(کمال‌الدین، ج ٢، ص ٤٨٥)📚 ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
↯🕊✨↯ یجانوشتہ‌بود سھـم‌من‌تنھا،ازجنگ‌ ‹پدرے›بودڪھ‌هیچ‌وقت‌در جلسہ‌ےاولیامربیان‌شرکت‌نکرد( :💔! ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
🌱🌸 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ۷۷ ز شوک و ناگهانی بودن این حالت ... ناخودآگاه پاهام خشک شد ... و ماشین با سرعت عجیبی ... مثل برق از کنارم رد شد ... به حدی نزدیک ... که آینه بغلش محکم خورد توی دست چپم ... و چند هفته رفت توی گچ .. این آخرین باری بود که شک کردم ... بین توهم و واقعیت ... بین الهام و خطوات ... اما ترس اینکه روزی به جای الهام ... درگیر خطوات بشم ... هنوز هم با منه ... مرزهای باریک اونها... و گاهی درک تفاوتش به باریکی یک موست ... اما اون روز ... رسیدیم مشهد ... مادبزرگم با همون لبخند همیشه اومد دم در ... بقیه جلوتر از من ... بهش که رسیدم... تمام ذوق و لبخندم کور شد ... اون حس ... تلخ ترین کلام عمرم رو به زبان آورد ... قسمت سی و هفتم: تلخ ترین عید توی در خشک شدم ... و مادربزرگم مبهوت که چرا یهو حالتم... صد و هشتاد درجه تغییر کرد ... چشم هایی که از شادی می درخشید ... منتظر تکانی بود ... تا کنترل اشک از اختیارم خارج بشه ... و سرازیر بشه ... نویسنده:شهید سید طاها ایمانی📝
🕊 ﴿سوره بقره،صفحه ۹۳۝﴾🌱 238 - همه نمازها ‌به‌ ویژه‌ نماز میانه‌ ‌را‌ پاس‌ دارید و مطیعانه‌ ‌برای‌ ‌خدا‌ ‌به‌ [نماز] ایستید📿 ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
ـــ ـ آنچھ خوبان همہ دارند ، تو یک‌جا دارۍ . ❤️🔥 ولادت امام هشتم ، شاه خراسان مبارک باد🌱🌸 ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
4_5841451570360749167.mp3
9.96M
آبادانی 😄 اومدوم به نغمه‌خوانی🗣 مداح: جشن میلاد (علیه‌السلام)🔥 ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡| 📲 تورو دوست دارم و ♥️ تو حیدر کرارم و ، تو یارم و ،من میثم تمارم …🤚🏻🎋 ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
♥️ اصـلا خوش به حالِ تمامِ کاشی آبیا تمامِ تار و پود فرشا، تمامِ زائرا که الان نشستن تو مسجد گوهر شادت؛ خلاصه که تمامِ نفسایی که تو هوای حرمت کشیده میشه! -آقایِ‌امام‌رضا..🌔" ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•.🤍 آقای مهـربانِ دو دنیـا خوش آمــدی ای نور چشمِ حضرٺ زهـرا خوش آمدی🌻 ✨⃟💛¦⇢ ✨⃟💛¦⇢ ✨⃟💛¦⇢ ‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ‎ ‌‎‎‎‎ ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرزند استاد فاطمی نیا: استاد می‌گفت خیلی دوست داشتم یک‌بار حاج قاسم را در آغوش بگیرم🖇🚶🏾‍♂ ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
🌱🌸 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ۷۸ چی شدی مادر؟ ... خودم رو پرت کردم توی بغلش ... - هیچی ... دلم برات خیلی تنگ شده بود بی بی ... بی حس و حال بود ... تا تکان می خورد دنبالش می دویدم... تلخ ترین عید عمرم ... به سخت ترین شکل ممکن می گذشت ... بقیه غرق شادی و عید دیدنی و خوشگذرانی ... من ... چشم ها و پاهام ... همه جا دنبال بی بی .. اون حس ... چیزهایی بهم می گفت ... که دلم نمی خواست باور کنم ... عید به آخر می رسید ... و عین همیشه ... یازده فروردین ... وقت برگشت بود ... پدر ... دو سه بار سرم تشر زد ... - وسایل رو ببر توی ماشین ... مگه با تو نیستم؟ ... اما پای من به رفتن نبود ... توی راه ... تمام مدت ... بی اختیار از چشم هام اشک می بارید ... و پدرم ... باز هم مسخره ام می کرد ... نویسنده:شهید سید طاها ایمانی📝