eitaa logo
•|قـرارگاه حـضرت حـجـٺ³¹³|•🇵🇸
886 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
70 فایل
﴿بھ نامْ خاݪق چشماݩ دݪربایِ مهدۍ🥀 •[ إِلَے مَتَے أَحَارُ فِيكَ يَا مَوْلاَےَ♥️🌱]• #فڪیف_اصبر_علی‌_فراقڪ✨ خـادم کـانـال:... •|اطݪاݞاټ+شࢪایط ٺبادݪ ۅکپۍ+پاسخ به ناشناس🍃↯ ♥️| @Sharaiet_Hazrat_hojat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ✏️ حسن آقا لبخندی زدو گفت : این مسائل را رفیقم به من گفته است. آیت الله با تعجب پرسید: رفیقت کیست، اسمت چیست؟ حسن آقا گفت به یکباره پرسیدم و گفت، سیدمهدی. اشک در چشمان آیت الله جمع شد خیلی سریع درخواست کرد :میشود از رفیـقتان یک وقت ملاقات برای ما بگیری؟ حسن آقا با اطمینان گفت وقت گرفتن نمی‌خواهد این رفیـق من آنقدر مهربان و دوست داشتنی است که برای دیدنش وقت قبلی نمی‌خواهد تشریف بیارید همین الان بریم. آیت الله جریان را فهمیده بود گفت :نه شما لطف کنید امروز که رفتید وقت ملاقات بگیرید حسن آقا از استادش خداحافظی کرد به سمت مسجد محل و عده رفت. بعد از سلام احوالپرسی گفت: آقای سید مهدی ! استادمان یک وقت میخواهد تا صما را ببیند. اقا سید مهدی فرمودند: به استادتان بگو وقت قبلی نمی خواهد هروقت شما همه وقتی مثل سید شیخ حسن، خودتان راشکستید پا روی نفس خوتان گذاشتید، من خودم به دیدن شما می آیم. شیخ حسن که هنوز در جریان ملاقات با قطر عالم امکان خبر نشده بود فردای آن روز برای آموزش پیش آیت‌الله رفت تا پیغام رفیقش را برساند وقتی پیغام را به آیت الله رساند، آیت الله همانجا به زمین نشست ومثل ابر بهار شروع کرد به گریه کردن. شیخ حسن با تعجب پرسید : استاد جریان چیست؟ شما رفیق مرا میشناسید. آیت‌الله همان حالت گفت: عزیزم! رفیق شما در این مدت امام زمان(عج) بوده. شیخ حسن که حسابی گیج شده و با تعجب گفت :یعنی شما می‌گویید من.. من.... امکان ندارد مگر می‌شود.....؟! دیگر ایستادن جایز ندانست، و با چشمانی پر از اشک مسیر تا مسجد محل وعده را دوید اما دیگر هرگز رفیقش را در آنجا ندید. ✍🏻...✨ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1